روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۲۳۹
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه عن احمد بن محمد بن ابي نصر عن حماد بن عثمان عن الحسن الصيقل قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۲۳۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۲۴۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۲۹۵
از حسن صيقل، گويد: به امام صادق (ع) گفتم: راستى ما از امام باقر (ع) روايتى داريم در باره گفتار يوسف (ع) كه: «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ: «اى كاروان هر آينه شما دزد هستيد»، در پاسخ فرمود: به خدا دزدى نكردند، يوسف هم دروغ نگفت، ابراهيم (ع) فرمود: «بلكه بزرگ آنان اين كار را كرده بپرسيد از آنها اگر كه مىتوانستند سخن بگويند» امام (ع) فرمود: به خدا آنها نكرده بودند و ابراهيم (ع) هم دروغ نگفت، امام صادق (ع) فرمود: اى صيقل! نزد شما در توجيه اين آيه چيست؟ گويد: گفتم: نزد ما جز تسليم در آن نيست، گويد: فرمود: راستى خدا دو چيز را دوست دارد و دو چيز را دشمن دارد، دوست دارد مردان بزرگمنشانه را در ميان دو صف (قشون اسلام و قشون كفر) و دوست دارد دروغ را در مقام اصلاح (ميان دو برادر دينى) و دشمن دارد گام زدن بزرگمنشانه را در ميان جادهها (و خيابانها) و دشمن دارد دروغ گفتن را در غير مورد اصلاح، به راستى ابراهيم (ع) گفت: «بلكه بزرگشان اين كار را كرده است» به قصد اصلاح (حال گمراهى بت پرستان و حفظ جان خود) و استدلال بر اينكه بتها كارى نمىكنند و نمىتوانند كرد، و يوسف (ع) هم به قصد اصلاح (حال پدر و برادران خود) فرمود (به راستى شماها دزد هستيد).
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۳۸
حسن صيقل گويد: بحضرت صادق عرضكردم: براى ما از حضرت باقر عليه السّلام روايت شده كه در باره گفتار يوسف عليه السلام (كه فرمود): «اى كاروان هر آينه شما دزد هستيد» (سوره يوسف آيه ۷۰) آن حضرت فرموده است: بخدا سوگند دزدى نكردند و يوسف هم دروغ نگفت، و (هم چنين در باره آنچه) ابراهيم فرمود: «بلكه بزرگ آن بتان كرده است پس بپرسيد از ايشان اگر هستند سخن گويان» (سوره انبياء آيه ۶۳) آن حضرت عليه السّلام فرموده است: بخدا سوگند آنان نكرده بودند و ابراهيم نيز دروغ نگفت؟ حضرت صادق (كه اين كلام را شنيد) فرمود: اى صيقل نزد شما در اين باره چيست؟ گويد: عرضكردم: نزد ما جز تسليم چيزى نيست، گويد: پس آن حضرت فرمود: خداوند دو چيز را دوست دارد و دو چيز را دشمن دارد، دوست دارد خرامندگى (و با تبختر راه رفتن) را در ميان دو صف (از لشكر اسلام و كفر) و دوست دارد، دروغ گفتن را در جاى اصلاح (بين دو نفر يا دو جمعيت از مسلمانان) و دشمن دارد خرامندگى در راهها و كوهها را، و (هم چنين) دشمن دارد دروغ گفتن را در غير مقام اصلاح، بدرستى كه ابراهيم عليه السلام كه فرمود: «بلكه بزرگ ايشان اين كار را كرده است» بخاطر اصلاح (حال بت پرستان و نجات آنها از گمراهى) بوده، و راهنمائى (كردن آن جماعتى) باينكه آن بتان نمى توانند كارى انجام دهند و يوسف عليه السلام نيز بخاطر اصلاح (حال فاميل خود يا ديگران آن كلام را) فرمود
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۴۱
على بن ابراهيم، از پدرش، از احمد بن محمد بن ابى نصر، از حمّاد بن عثمان، از حسن صيقل روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه:روايت به ما رسيده از امام محمد باقر عليه السلام، در قول يوسف عليه السلام كه خدا از او حكايت فرموده: «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ» «۲». كه آن حضرت فرموده: «به خدا سوگند كه ايشان دزدى نكردند، و او دروغ نگفت». و ابراهيم عليه السلام فرمود: آنچه را كه خدا از او حكايت فرموده و فرموده كه: __________________________________________________
(۲). يوسف، ۷۰. «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ» «۱»؛ و حضرت فرموده: «به خدا سوگند كه ايشان نكردند، و حضرت ابراهيم دروغ نگفت».
راوى مىگويد كه: پس حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «اى صيقل! چيست در نزد شما در اين آيه، و در شرح آنچه مىگوييد؟» عرض كردم كه: در اين آيه، در نزد ما چيزى غير از تسليم و گردن نهادن نيست. راوى مىگويد كه: حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «خداى عز و جل دو چيز را دوست داشته و دو چيز را دشمن داشته: راه رفتن را به ناز و كرشمه در ميان دو صف [كارزار] دوست داشته، و دروغ گفتن در اصلاح را دوست داشته، و متكبّرانه رفتن را در كوچهها و راهها دشمن داشته، و دروغ گفتن را در غير اصلاح، دشمن داشته. به درستى كه ابراهيم عليه السلام، جز اين نيست كه گفت: «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا»، به جهت اراده اصلاح و دلالت كردن بر اينكه آن بتها اين را نمىكنند، و يوسف عليه السلام، به جهت اراده اصلاح، گفت، آنچه گفت». __________________________________________________
(۱). أنبياء، ۶۳. يعنى: «حضرت ابراهيم گفت كه: بلكه كرده است اين كار را بزرگ ايشان، كه اين بت است. پس بپرسيداز ايشان، كه كى ايشان را شكسته است، اگر چنان باشند كه سخن گويند؛ يعنى: اين عمل، از فعل بت بزرگ است، اگر گويا شوند. پس از ايشان بپرسيد. و اين مثل آن است، اگر شخصى مىگويد كه: فلان كس راست مىگويد، در آنچه مىگويد، اگر آسمان در بالاى سر ما نباشد. پس خلاصه معنى آن است كه، بت بزرگ، ايشان را شكسته، اگر چنان باشد كه اينها به سخن درآيند و جواب شما بدهند، وليكن جواب گفتن ايشان، امرى است محال. پس اينكه بزرگ ايشان، ايشان را شكسته باشد، محال باشد. (مترجم)