روایت:الکافی جلد ۱ ش ۹۳۲
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
و بهذا الاسناد عن عبد الله بن ابراهيم الجعفري قال :
الکافی جلد ۱ ش ۹۳۱ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۹۳۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۶۷۳
عبد الله بن ابراهيم جعفرى گويد: يحيى بن عبد الله بن حسن بن موسى بن جعفر (ع) نوشت: من خود را به تقواى از خدا سفارش مىكنم و به همان هم شما را سفارش مىكنم زيرا آن سفارش خدا است در اولين و هم سفارش او است در آخرين. بعضى از انصار دين خدا كه بر من وارد شدند به من گزارش دادند از غم خوارى و اظهار مِهرت با ترك كمك و خذلانت، من دعوت به عنوان رضاى از آل محمد (ص) را در شور گذاشتم و تو مانع آن شدى و در سابق هم پدرت مانع آن شد و از قديم شما مدّعى مقامى بوديد كه حق شما نبود و آرزومند چيزى بوديد كه خدا به شما عطا نكرده و به اين سبب هوا پرست و گمراهكننده شديد، من تو را از آن بر حذر مىدارم كه خدا نسبت به خودش تو را از آن بر حذر داشته. امام كاظم (ع) او را بدين مضمون پاسخ داد: از طرف موسى، زاده بنده خدا (زاده ابو عبد الله خ ل) جعفر و على (بن ابى طالب" ع" جدّ اعلى را براى بيان شرافت نام برده است) كه هر دو در بندگى و طاعت خدا شريكند، به سوى يحيى بن عبد الله بن حسن، اما بعد، به راستى من تو را از خدا بر حذر مىدارم و هم خودم را، به تو از عذاب دردناك و كيفر بيمناكش اعلام مىكنم و از نقمت كامله او، و تو را و خودم را به تقوى از خدا سفارش مىدهم زيرا كه آن زيور گفتار است و مايه پايش نعمتها، نامهات به من رسيد، در آن ياد كرده بودى كه من و پيش از من پدرم مدّعى مقامى بوديم، تو كه از من چنين چيزى را نشنيدى «و محققاً گواهى آنان نوشته شود و مسئول آن باشند» (اين قسمت اخير آيه ۱۹ سوره الزخرف است كه مىفرمايد): «فرشتههائى كه بندههاى خدايند، دختران خدا مىنامند و اين گواهى آنها نوشته شود و مسئول آن باشند». حرص بر دنيا و مقاصد آن براى دنيا طلبان جاى جستن آخرت را نگذاشته تا اين كه مقصود آخرتشان را در دنيا تباه كرده است، و ياد كردى كه من مردم را از پيروى تو باز داشتم چون آنچه را تو دارى مىخواستم، براى من از ورود در آنچه تو وارد شدى جلوگيرى نبود اگر رغبتى در آن داشتم ناتوانى از نظر احاطه به سنّت و قانون و كم بصيرتى به دليل برهان در ميان نبود، ولى خدا تبارك و تعالى مردم را در هم آفريده و اخلاق غريب و عجيب و غريزههائى در آنها مقرر داشته من دو كلمه از تو مىپرسم بگو بدانم: عترف در تن چيست و صهلج در انسان چه معنى دارد؟ جواب همين دو كلمه را براى من بنويس تا من به سوى تو آيم، من تو را از نافرمانى خليفه بر حذر مىدارم و تو را به سپاس و اطاعت او تشويق مىكنم، و به تو سفارش مىكنم كه از او امان بخواهى پيش از آن كه چنگالت بگيرد و از همه جانبه گلو گير شوى و خواهى از هر سو نفس راحتى بر آرى براى تو ميسر نباشد تا خدا به من و فضل خود و مهربانى خليفه ابقاه الله بر تو احسان كند تا به تو امان دهد و مهر ورزد و خويشى با رسول خدا را در باره تو منظور دارد وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى.
«به راستى به ما وحى رسيده عذاب از آن كسى است كه تكذيب كند و پشت به حق دهد».
جعفرى گويد: به من رسيده است كه نامه موسى بن جعفر به دست هارون الرشيد افتاد و چون آن را خواند گفت: مردم مرا به موسى بن جعفر بدبين مىكنند و وادار به تعقيب او مىنمايند با اين كه او از آنچه به وى نسبت مىدهند برى و بر كنار است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۱۸۸
يحيى بن عبد اللَّه بن حسن بموسى بن جعفر عليهما السلام نوشت: اما بعد من خودم را بتقواى خدا سفارش ميكنم، و ترا هم بآن سفارش ميكنم زيرا تقوى سفارش خداست نسبت به پيشينيان و پسينيان، يكى از ياوران دين خدا و ناشرين اطاعتش بر من وارد شد و خبر داد كه بر من ترحم كردهئى (كه كشته ميشوم) و ما را كمك نخواهى كرد؟ من دعوت بسوى آن كس از آل محمد صلّى اللَّه عليه و آله را كه مردم بپسندند (با تو) مشورت كردم و تو حاضر نشدى و پيش از تو هم پدرت حاضر نشد، شما از زمان قديم چيزى را ادعا ميكنيد كه در خورتان نيست و آرزوى خود را بجائى كشانيدهايد كه خدا بشما عطا نكرده است، پس هوا پرست شديد و گمراه گرديد، و من ترا بر حذر ميدارم از آنچه خدا ترا نسبت بخود بر حذر داشته است. حضرت ابو الحسن موسى بن جعفر عليه السلام باو نوشت: از جانب موسى پسر [ابى] عبد اللَّه جعفر و هم پسر على (بن ابى طالب) كه هر دو در بندگى و اطاعت خدا شريكند بسوى يحيى بن عبد اللَّه بن حسن. اما بعد همانا من ترا و خودم را از خدا بيم ميدهم و ترا از عذاب دردناك و عقاب سخت و كيفر كاملش آگاه ميسازم و تو و خودم را بتقواى خدا سفارش ميكنم، زيرا تقوى موجب زينت سخن و پابرجائى نعمتهاست، نامهات بمن رسيد، در آنجا نوشته بودى كه من و پدرم از زمان پيش مدعى (مقام و منصب) بودهايم، در صورتى كه تو چنين ادعائى از من نشنيدهئى و (خداى تعالى در سوره زخرف فرمايد) «گواهى آنها نوشته شود و مورد بازخواست قرار گيرند» حرصى كه اهل دنيا بدنيا و خواستنيهاى آن دارند، تمام خواستههاى آخرت آنها را هم در دنيا تباه كرده است (از اين جهت عبادات و اعمال آخرت خود را هم باغراض دنيوى مشوب ميسازند چنان كه تو امر بمعروف را بافتراء بر من و انكار حق مشوب ساختى) و نوشته بودى كه من بواسطه آرزو داشتن آنچه نزد توست (يعنى ادعاء امامت) مردم را از تو ميرانم. در صورتى كه اگر راهى را كه تو پيش گرفتهاى مايل باشم، ناتوانى از دانستن روش و كم بصيرتى بدليل جلوگير من نباشد (معرفت و بصيرت من از تو خيلى بيشتر است ولى ميدانم اكنون وقتش نيست) اما خداى تبارك و تعالى مردم را معجونى مركب آفريده و قوائى شگفتآور و غرائزى گوناگون باو عطا كرده است، من دو كلمه در باره انسان از تو ميپرسم، (تا بدانى كه تو بناحق ادعا ميكنى، بمن بگو). عترف در بدن تو چيست؟ و صهلج در انسان كدامست؟ جوابش را بمن بنويس، من بتو سفارش ميكنم و از نافرمانى خليفه برحذرت ميدارم، و بفرمانبردارى و اطاعتش تشويقت ميكنم و دستور ميدهم كه براى خود امانى بگيرى پيش از آنكه در چنگال افتى و از هر طرف گلو گير شوى و از هر سو بخواهى نفس كشى، راهى نيابى، تا خدا باحسان و فضل خود و دلسوزى خليفه أبقاه الله بر تو منت نهد و خليفه امانت دهد و بر تو مهربانى كند و خويشان پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله را نسبت بتو [بواسطه تو] حفظ كند، درود بر كسى كه از هدايت پيروى كند «بما وحى رسيده كه عذاب براى كسى است كه تكذيب كند و رو بگرداند- ۴۷ سوره ۲۰-». جعفرى گويد: بمن خبر رسيد كه نامه موسى بن جعفر عليه السلام بدست هارون افتاد، چون آن را قرائت كرد گفت: مردم مرا بر موسى بن جعفر مىآغالند، در صورتى كه او از آنچه متهمش ميكنند منزه است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۲۶۹
و به همين اسناد، از عبداللَّه بن جعفر بن ابراهيم جعفرى روايت كرده است كه گفت: حديث كرد ما را عبداللَّه بن مفضّل- مولاى عبداللَّه بن جعفر بن ابى طالب- و گفت: چون حسين بن على كشته شد در فخّ (و آن، رودخانهاى است در مكه معظمه) خروج كرد و بر مدينه مستولى شد، و آن را در حيطه تصرف خود در آورد. موسى بن جعفر را به سوى بيعت دعوت نمود. پس آن حضرت به نزد او آمد و فرمود كه: «اى پسر عمو، مرا تكليف مكن آنچه را كه پسر عموى تو- يعنى: محمد بن عبداللَّه بن حسن- عمويت امام جعفر صادق عليه السلام را تكليف كرد، تا باعث اين شود كه از من بروز كند آنچه بروز آن را نمىخواهم؛ چنانچه از حضرت صادق عليه السلام آنچه بروز آن را نمىخواست، بروز كرد» (يعنى: او را خبر داد به آنكه كشته خواهد شد و به چه محو كشته مىشود، و كى او را مىكشد و اگر مرا تكليف كنى و اصرار نمايى، من نيز آنچه مىدانم خواهم گفت). حسين به خدمت آن حضرت عرض كرد كه: جز اين نيست كه من امرى را بر تو عرض كردم، پس اگر آن را خواسته باشى در آن داخل مىشوى، و اگرآن را ناخوش داشته باشى، تو را بر آن نمىدارم، و خداست كه از او يارى مىجويم. بعد از آن، آن حضرت را وداع نمود و در هنگامى كه حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليهما السلام را وداع نمود، حضرت به او فرمود كه: «اى پسر عمو، به درستى كه تو كشته خواهى شد. پس نيكو جنگ كن كه اين گروه فاسقى چنداند كه اظهار ايمان مىكنند و شرك را پنهان مىدارند. و انّا للَّهو انّا اليه راجعون. من مزد مصيبت شما گروه خويشان را از خدا مىطلبم». پس حسين بيرون رفت و از امر او اتفاق افتاد، آنچه اتفاق افتاد كه همه كشته شدند چنانچه آن حضرت فرموده بود.