روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۷۶
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن ابن رياب عن ضريس الكناسي قال سمعت ابا جعفر ع يقول :
الکافی جلد ۱ ش ۶۷۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۶۷۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۰۹
ضريس كناس گويد شنيدم امام باقر (ع) در محضر جمعى از اصحابش ميفرمود: در شگفتم از مردمى كه پيرو ما هستند و ما را پيشواى خود دانند و گويند طاعت ما واجب است بر آنها چون طاعت رسول خدا (ص)، سپس دليل خود را خرد كنند و خود را در برابر مخالفان محكوم نمايند بواسطه سستى دل خود، و از حق ما بكاهند، و آن حقشناسى را كه خدا برهان روشن حق معرفت ما و تسليم به امر ما را بدو عطا فرموده عيب كنند آيا مىپذيريد كه خداى تبارك و تعالى طاعت اولياء خود را بر بندگانش واجب كند و سپس اخبار آسمان و زمين را به آنها نرساند و مايه و پايه علم امورى كه از آنها سؤال مىشود به روى آنها ببندد و از آنها ببرد، در صورتى كه قوام دين آنها همين است. حمران عرض كرد: قربانت، شما مىدانيد كه چه واقع شد در قيام على بن ابى طالب و حسن و حسين و خروج و نهضت آنها براى دين خدا عز و جل، و چه به آنها رسيد از كشتار سركشان و پيروزشدنشان به آن امامان معصوم تا شهيد شدند و مغلوب شدند. امام باقر (ع) فرمود: اى حمران، خدا تبارك و تعالى آن مصيبت را براى آنها مقدر كرده بود و حكم را با قيد اختيار خودشان صادر و مورد اجراء و عمل قرار داده بود، و سپس آن را اجراء كرد با سابقه علم آنها بدان از طرف رسول خدا (ص). على و حسن و حسين (ع) قيام كردند و هر كدام از ما كه خموشى گزيد از روى علم و بصيرت بود، اى حمران اگر در موقع گرفتارى و يورش سركشان به آنان از خداوند درخواست مىكردند كه شر آنها را بگرداند و اصرار مىنمودند كه از آنها دفع بلا كند و آن سركشان را نابود سازد و ملكشان را زائل كند هر آينه آنها را اجابت مىكرد و از آنها دفاع مىكرد و در اين صورت سر رسيدن مدت سركشان و زوال سلطنت آنها زودتر از بريدن يك گلوبند كه پاره شود و از هم بپاشند انجام مىشد. اى حمران، اين بلاها كه به آنان رسيد به خاطر گناهى نبود كه مرتكب شده باشند و به حساب شكنجه گناهى نبود كه مخالفت خدا كرده باشند بلكه براى رسيدن به منزلت و كرامتى بود از طرف خدا كه خدا خواسته بود بدين وسيله بدان برسند، مبادا در باره آنها مذاهب باطله بر تو چيره شوند و تو را از راه حق بدر برند.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۸۹
ضريس كناسى گويد: در حالى كه جمعى از اصحاب خدمت امام باقر عليه السلام بودند، شنيدم كه آن حضرت ميفرمود: من در شگفتم از مردمى كه از ما پيروى مىكنند و ما را پيشواى خود ميدانند و ميگويند اطاعت ما چون اطاعت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله واجب است، با وجود اين دليل و حجت خود را ميشكنند و با ضعف قلبى كه از خود نشان دهند خود را مغلوب كنند و حق ما را كاهش دهند و بر كسى كه خدايش برهان حق معرفت و گردن نهادن بامر ما را عطا فرموده خردهگيرى كنند، شما ميپذيريد كه خداى تبارك و تعالى اطاعت اوليائش را بر بندگانش واجب كند و سپس اخبار آسمانها و زمين را از ايشان پوشيده دارد و اصول علم را نسبت بسؤالاتى كه از ايشان مىشود و قوام دين ايشانست از آنها قطع كند.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۲۷
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد، از ابن محبوب، از ابن رئاب، از ضُريس كُناسى روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام محمد باقر عليه السلام كه مىفرمود- و در نزد آن حضرت گروهى از اصحابش بودند- كه: «تعجب دارم از گروهى كه ما را دوست مىدارند، و ما را ائمّه قرا رمى دهند، و اعتقاد به امامت ما دارند، و وصف مىكنند كه اطاعت ما بر ايشان واجب است، مانند وجوب اطاعت رسول خدا صلى الله عليه و آله، بعد از آن، حجّت خويش را مىشكنند و باطل مىكنند و با خويش خصومت مىكنند، به واسطه ضعف دلها و عقول ايشان. پس حقّ ما را كم مىكنند و عيب مىكنند بر آنكه خداى تعالى او را برهان و دليل قاطع از براى شناخت ما چنانچه بايد و مسلّم داشتن امر ما عطا فرموده، و بر او طعن مىزنند كه اعتقاد كرده به دانش ما به آنچه بوده و خواهد بود. آيا اعتقاد مىكنيد كه خداى تبارك و تعالى اطاعت دوستان خود را بر بندگان خود واجب گرداند، بعد از آن، خبرهاى آسمانها و زمين را از ايشان پوشيده و پنهان دارد، و مادّه علم را از ايشان قطع كند در آنچه بر ايشان وارد مىشود از آنچه قوام دين ايشان در آن است كه دين بىآن بر پا نشود و منسّق و منتظم نگردد؟». حُمران به آن حضرت عرض كرد كه: فداى تو گردم، مرا خبر ده از آنچه اتّفاق افتاد از امر قيام على بن ابىطالب و امام حسن و امام حسين عليهم السلام و خروج و قيام ايشان به دين خداى عزّ ذكره و آنچه به ايشان رسيد از اينكه رؤساى اهل كفر و شياطين انس، ايشان را كشتند، و بر ايشان ظفر يافتند، به مرتبهاى كه مقتول و مغلوب شدند. امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه: «اى حُمران، به درستى كه خداى تبارك و تعالى چنان بود كه اين را بر ايشان مقدّر كرده بود، و قضا و امضاى آن به عمل آمده بود، و آن را بر سبيل امتحان واجب گردانيده بود، بعد از آن، آن را جارى ساخت. پس على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام به سبب پيشى گرفتن علمى از جانب رسول خدا به امر دين و جهاد قيام نمودند، و هر كه از ما ساكت شد، به سبب همين علم ساكت شد (حاصل آنكه قيام و قعود و نطق و سكوت ما ائمّه، به امر خدا و رسول است و در جميع امور خويش تابع ايشانيم، و از پيش خود امرى از ما سر نمىزند). اى حُمران، اگر ايشان در آن زمان كه فرود آمد بر ايشان، آنچه فرود آمد از امر خداى عزّوجلّ و غالب گردانيدن جماعت طاغوت كه در عصيان خدا كوتاهى نمىكردند بر ايشان، از خداى عزّوجلّ سؤال مىكردند كه اين بلا را از ايشان دفع كند و در بر طرف كردن اين جماعت طاغوت بر آن جناب مبالغه مىكردند، و در اين باب ايستادگى مىنمودند، و رفتن پادشاهى ايشان را خواهش مىنمودند، البته ايشان را اجابت مىفرمود، و آن بلا را از ايشان دفع مىنمود، و نمىگذاشت كه به ايشان برسد، و به سر آمدن مدّت اين جماعت طاغوت و تمام شدن پادشاهى ايشان، سريعتر بود از زمانى كه رشته مرواريد و غير آن از هر چه در رشته كشيده باشد پاره شود، و آن رشته كشيده پراكنده شود. اى حُمران، آنچه به ايشان رسيد، به جهت گناهى نبود كه به جا آورده باشند، و نه به جهت معصيتى كه در آن با خدا مخالفت كرده باشند، وليكن اينها به جهت درجات و كرامتى از جانب خداى عزّوجلّ بود كه خواست به آنها برسند، پس بايد كه مذهبهاى فاسد و گمانهاى بد در حقّ ايشان تو را به راهى كه كج باشد، نبرد».