روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۶۶
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي عن الحسن بن محمد بن بشار قال حدثني شيخ من اهل قطيعه الربيع من العامه ببغداد ممن كان ينقل عنه قال :
الکافی جلد ۱ ش ۶۶۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۶۶۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۹۹
حسن بن محمد بن بشار گويد: يك شيخى از اهالى قطيعة الربيع (ناحيه آبادى در اطراف بغداد كه منصور عباسى به ربيع حاجت داده بود) از عامه بغداد كه مرجع نقل روايات و احاديث بود، به من گفت: من يكى از معروفترين به فضيلت از خاندان نبوت را را ديدم و هرگز در فضل و عبادت به مانند او نديدم، گفتم، چه كسى را ميگوئى؟ و چگونه او را ديدى؟ گفت زمان تصدى سندى بن شاهك ماها را كه هشتاد تن از موجهين خيرمند و موثق بغداد بوديم جمع كرد و به حضور موسى بن جعفر (ع) برد، سندى خودش به ما گفت اى آقايان همه خوب به اين مرد نگاه كنيد و ملاحظه كنيد آيا ناگوارى و ناراحتى دارد؟ زيرا مردم معتقدند كه شكنجه مىشود و به او زهر خوراندهاند و بسيار در اين باره سخن مىكنند. اين منزل و بستر او است كه در كمال آسايش است و بر او سختى و دشوارى نيست و امير المؤمنين (هارون) هيچ سوء قصدى در باره او ندارد و تنها در انتظار است كه از سفر برگردد و با او مناظره كند و اين خود صحيح و سالم است و در كمال آسايش در همه امور خود، از خود او پرسش كنيد، گويد، ما همه مقصدى نداشتيم جز ديدار آن مرد و درك فضل و سيماى گيرنده او، موسى بن جعفر فرمود: اما آنچه در باره وسعت امر زندگى و مانند آن مىگويد، چنان است كه مىگويد، جز اين كه من به شما جمعيت گزارش مىدهم كه با هفت دانه خرما مسموم شدم و فردا رنگم سبز مىشود و پس فردا خواهم مُرد، من نگاه كردم ديدم سندى بن شاهك پريشان شد و چون شاخه خرما به لرزه افتاد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۸۳
ابن بشار گويد: شيخى سنى از اهل قطيعة الربيع بغداد كه از او روايت نقل ميشد، بمن گفت: من يكى از اين خاندان (امامان شيعه) را كه فضيلتش زبانزد مردم بود، ديدم كه در فضيلت و عبادت مانند او هرگز نديده بودم گفتم: او كه بود و حالش را چگونه ديدى؟ گفت: در ايام زندانبانى سندى بن شاهك، ما را كه هشتاد تن از آبرومندان و نيكوكاران نزد مردم بوديم، جمع كرد، و بحضور موسى بن جعفر عليهما السلام برد (زمانى كه مسمومش كرده و هنوز اثر زهر در بدن مباركش هويدا نگشته بود) سندى بما گفت: باين مرد نگاه كنيد و ببينيد: آيا نسبت باو پيش آمدى رخ داده است؟ زيرا مردم گمان ميكنند كه چنين شده و اين سخن را بسيار ميگويند، اينست منزل و استراحتگاه او كه در كمال وسعت و بدون سختى و فشار است، امير المؤمنين
(هارون) نسبت باو سوء قصدى ندارد و فقط باين انتظار است كه امير المؤمنين از سفر برگردد و با او مناظره و مباحثه كند، او را مىبينيد كه صحيح و سالم و از همه چيز در وسعت است، شما از خود او بپرسيد.
شيخ سنى گويد: (منظره امام بقدرى ما را جذب كرده بود كه بسخن سندى توجهى نداشتيم) و هدفى جز ديدار او و نظر بفضل و هيئت جذاب او نداشتيم، لذا موسى بن جعفر عليهما السلام خودش فرمود: اما راجع بتوسعه زندگى و مانند آن آنچه ميگويد، چنانست كه ميگويد، ولى من بشما جمعيت خبر ميدهم كه در هفت دانه خرما بمن زهر دادهاند و فردا رنگ من سبز مىشود و پس فردا مىميرم. شيخ سنى گويد: من بسندى بن شاهك نگاه كردم، ديدم او مضطرب شد و مثل شاخه خرما ميلرزيد:
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۱۹
على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از حسن بن محمد بن بشّار روايت كرده است كه گفت: شيخى از سنّيان، كه از اهل قطيعة الرّبيع بود «۱» در بغداد، مرا خبر داد و از كسانى بود كه از ايشان نقل مىشد (يعنى: از معتبرين و عدول بود كه مردم بر او اعتماد داشتند و از او روايت مىكردند) و محمد مىگويد كه: آن شيخ، به من گفت كه: ديدم بعضى از آنان را كه شيعيان به فضل ايشان قائلاند از اهل بيت پيغمبر، پس هرگز مثل او را در فضل و عبادتى كه داشته نديدم. به آن شيخ گفتم كه: كه را ديدى؟ و او را چگونه ديدى؟ گفت كه: ايّام سندى بن شاهك ما را جمع نمود (يا در ايّام او ما را جمع كردند) و ما هشتاد مرد بوديم از مشاهير و اعيان كه به سوى خير و خوبى منسوب بوديم (كه همه كس ما را به خوبى ياد مىكردند)، بعد از آن ما را بر موسى بن جعفر عليه السلام داخل كردند، پس سندى به ما گفت كه: اى جماعت معتبرين، به سوى اين مرد نظر كنيد و ببينيد كه آيا آسيبى به او رسيده؟ زيرا كه مردم گمان مىكنند كه نسبت به او بدى و ناخوشى شده كه موجب هلاك و تلف اوست، و در اين باب بسيار سخن مىگويند، و اين منزل و فرش اوست كه مىبينيد، و بر او توسعه دادهايم و تنگگيرى نمىكنيم، و امير المؤمنين (يعنى: هارون الرّشيد) نسبت به او بدى و ناخوشى را اراده ندارد، و او را براى همين نگاه داشته كه بيايد و با امير المؤمنين گفتوگو كند و صحبت بدارد، و اينك همان است كه مىبينيد، صحيح و سالم نشسته و هيچ ناخوشى ندارد، و در تمام امور خويش، توسعه دارد (كه در هيچ باب، بر او تنگگيرى نشده)، پس از او بپرسيد. آن شيخ گفت كه: در تمام مجلس قصد و همّت ما مصروف بود در نظر كردن به سوى آن مرد و به سوى فضل و آثار خير و خوبى و نجابت كه در او ظاهر بود و ما را قصدى و همّتى غير از اين نبود. پس موسى بن جعفر عليه السلام فرمود كه: «امّا آنچه ذكر كرد از توسعه و آنچه مانند آن باشد، بر آن وضعى است كه ذكر كرد، مگر اينكه من شما را خبر مىدهم. اى گروه، كه مرا زهر خورانيدهاند در هفت دانه خرما، و من فردا (محتضر مىشوم يا) رنگم سبز مىشود، و پس فردا مىميرم». __________________________________________________ (۱). محلّى است در بغداد. (مترجم) آن شيخ گفت: پس نظر كردم به سوى سندى بن شاهك، ديدم كه مضطرب است و مانند شاخه درخت خرما مىلرزد.