روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۱۷

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسي عن علي بن الحكم عن معاويه بن وهب عن سعيد السمان قال :

كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلاَنِ مِنَ‏ اَلزَّيْدِيَّةِ فَقَالاَ لَهُ أَ فِيكُمْ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ اَلطَّاعَةِ قَالَ فَقَالَ لاَ قَالَ فَقَالاَ لَهُ قَدْ أَخْبَرَنَا عَنْكَ اَلثِّقَاتُ أَنَّكَ تُفْتِي وَ تُقِرُّ وَ تَقُولُ بِهِ وَ نُسَمِّيهِمْ لَكَ فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ وَ هُمْ أَصْحَابُ وَرَعٍ وَ تَشْمِيرٍ وَ هُمْ مِمَّنْ لاَ يَكْذِبُ فَغَضِبَ‏ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ فَقَالَ مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَأَيَا اَلْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ خَرَجَا فَقَالَ لِي أَ تَعْرِفُ هَذَيْنِ قُلْتُ نَعَمْ هُمَا مِنْ أَهْلِ سُوقِنَا وَ هُمَا مِنَ‏ اَلزَّيْدِيَّةِ وَ هُمَا يَزْعُمَانِ أَنَّ سَيْفَ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ عِنْدَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ‏ فَقَالَ كَذَبَا لَعَنَهُمَا اَللَّهُ وَ اَللَّهِ مَا رَآهُ‏ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحَسَنِ‏ بِعَيْنَيْهِ وَ لاَ بِوَاحِدَةٍ مِنْ عَيْنَيْهِ وَ لاَ رَآهُ أَبُوهُ اَللَّهُمَّ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ رَآهُ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‏ فَإِنْ كَانَا صَادِقَيْنِ فَمَا عَلاَمَةٌ فِي مَقْبِضِهِ‏ وَ مَا أَثَرٌ فِي مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ‏ وَ إِنَّ عِنْدِي لَسَيْفَ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ إِنَّ عِنْدِي لَرَايَةَ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ دِرْعَهُ وَ لاَمَتَهُ وَ مِغْفَرَهُ فَإِنْ كَانَا صَادِقَيْنِ فَمَا عَلاَمَةٌ فِي دِرْعِ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ إِنَّ عِنْدِي لَرَايَةَ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ اَلْمِغْلَبَةَ وَ إِنَّ عِنْدِي أَلْوَاحَ‏ مُوسَى‏ وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ عِنْدِي لَخَاتَمَ‏ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ إِنَّ عِنْدِي اَلطَّسْتَ اَلَّذِي كَانَ‏ مُوسَى‏ يُقَرِّبُ بِهِ اَلْقُرْبَانَ وَ إِنَّ عِنْدِي اَلاِسْمَ اَلَّذِي كَانَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ إِذَا وَضَعَهُ بَيْنَ‏ اَلْمُسْلِمِينَ‏ وَ اَلْمُشْرِكِينَ‏ لَمْ يَصِلْ مِنَ‏ اَلْمُشْرِكِينَ‏ إِلَى‏ اَلْمُسْلِمِينَ‏ نُشَّابَةٌ وَ إِنَّ عِنْدِي لَمِثْلَ اَلَّذِي جَاءَتْ بِهِ اَلْمَلاَئِكَةُ وَ مَثَلُ اَلسِّلاَحِ‏ فِينَا كَمَثَلِ اَلتَّابُوتِ فِي‏ بَنِي إِسْرَائِيلَ‏ كَانَتْ‏ بَنُو إِسْرَائِيلَ‏ فِي أَيِّ أَهْلِ بَيْتٍ وُجِدَ اَلتَّابُوتُ عَلَى أَبْوَابِهِمْ أُوتُوا اَلنُّبُوَّةَ وَ مَنْ صَارَ إِلَيْهِ اَلسِّلاَحُ مِنَّا أُوتِيَ اَلْإِمَامَةَ وَ لَقَدْ لَبِسَ‏ أَبِي‏ دِرْعَ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ فَخَطَّتْ عَلَى اَلْأَرْضِ خَطِيطاً وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَكَانَتْ وَ كَانَتْ وَ قَائِمُنَا مَنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلَأَهَا إِنْ شَاءَ اَللَّهُ‏


الکافی جلد ۱ ش ۶۱۶ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۶۱۸
روایت شده از : امام محمّد باقر عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ مِنْ سِلَاحِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَتَاعِه‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۱۹

سعيد سمّان (روغن فروش) گويد: من خدمت امام صادق (ع) بودم كه دو مرد زيدى مذهب خدمت او آمدند و به او عرض كردند: در ميان شما (يعنى آل محمد) امام مفترض الطاعه هست؟ فرمود: نه، راوى گويد: آن دو تن به آن حضرت عرض كردند كه مردمان موثق از شما به ما خبر دادند كه تو فتوى دهى و اقرار كنى و معتقدى به آن (يعنى به وجود امام واجب الاطاعه در آل محمد- و مقصودشان وجوب اطاعت زيد بن على بطور خصوصى است يا بعنوان كلى كه بر وى منطبق شود) ما براى شما از آنها كه خبر دادند نام بريم فلان و فلان هستند كه پرهيز كار و عابد باجد هستند و از كسانى‏اند كه دروغ نگويند (دروغگو شمرده نشوند) امام خشمگين شد و فرمود: من آنها را چنين فرمان ندادم، چون آثار خشم در چهره آن حضرت ديدند بيرون رفتند، آن حضرت پس از رفتن آنها رو به من كرد و فرمود: اين دو را مى‏شناسى؟ گفتم: آرى، اين هر دو از اهل بازار ما هستند و زيدى‏اند و معتقدند كه شمشير رسول خدا (ص) پيش عبد الله بن الحسن است، فرمود: هر دو دروغ گويند و خدايشان لعنت كند، به خدا عبد الله بن الحسن به چشمهاى خود آن را نديده است و نه با يك چشم، و پدرش هم آن را نديده بود، بار خدايا مگر اينكه آن را نزد على بن الحسين (ع) ديده باشد، اگر راست گويند بايد بگويند كه در دسته آن چه نشانه‏اى است و در تيغه آن چه اثرى مانده است، به راستى شمشير رسول خدا (ص) نزد من است، پرچم رسول خدا (ص) نزد من است، جوشن رسول خدا (ص) نزد من است، اگر راست مى‏گويند زره رسول خدا چه نشانه‏اى دارد، نزد من است پرچم پيروز بخش رسول خدا (ص)، نزد من است الواح موسى و عصايش، به راستى نزد من است خاتم سليمان بن داود (ص)، به راستى نزد من است طشتى كه موسى بن عمران قربانى‏ها را در آن مى‏گذارد، نزد من است همان اسمى كه چون رسول خدا (ص) ميان مسلمانان و مشركان- در جبهه نبرد- قرار مى‏داد، يك چوبه از مشركان به مسلمانان نمى‏رسيد، نزد من است همان نمونه‏اى كه فرشته‏ها آوردند، مثل سلاح در ما خاندان مثل تابوت است در بنى اسرائيل، شيوه بنى اسرائيل اين بود كه در خاندانى كه تابوت عهد بود نبوت در آن خاندان بود و هر كس از ما خاندان، سلاح پيغمبر را دريافت امامت به او داده شود، به راستى پدر من بود كه زره رسول خدا (ص) را پوشيد و دامن آن به زمين مى‏كشيد و من هم پوشيدم و هم چنين بود و چون قائم ما آن را در بر كند به اندامش رسا باشد. ان شاء الله.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۳۷

سعيد سمان گويد: نزد امام صادق عليه السلام بودم كه دو مرد زيدى مذهب بر آن حضرت وارد شدند و گفتند: آيا در ميان شما امامى كه اطاعتش واجب باشد هست؟ (و مقصودشان اثبات امامت زيد بن على بن الحسين عليهما السلام بود) فرمود: نه (امامى كه مقصود شماست در ميان ما نيست) آن دو نفر گفتند: مردمان موثق بما خبر دادند كه شما بآن فتوى دهى و اعتراف كنى و عقيده دارى و آن خبر دهندگان فلان و فلان هستند كه نام ميبريم و ايشان داراى تقوى و كوشش در عبادتند و دروغ نگويند، امام صادق عليه السلام در غضب شد و فرمود: من بآنها چنين دستورى نداده‏ام، چون آن دو نفر آثار غضب بر چهره امام ديدند، بيرون رفتند. حضرت بمن فرمود: اين دو نفر را ميشناسى؟ عرضكردم: آرى، اينها اهل بازار ما هستند و از طايفه زيدية ميباشند و عقيده دارند كه شمشير پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نزد عبد اللَّه بن حسن است، فرمود: خداى- لعنتشان كند، دروغ ميگويند. بخدا كه عبد اللَّه بن حسن آن را نديده نه با يك چشم و نه با دو چشمش و پدرش هم آن را نديده، جز اينكه ممكن است آن را نزد على بن حسين ديده باشد، اگر راست ميگويند، چه علامتى در دسته آنست؟ و چه نشانه و اثرى در لبه تيغ آنست؟ همانا شمشير پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نزد من است همانا پرچم و جوشن و زره و خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نزد من است، اگر راست ميگويند، در زره پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله چه علامتى است؟ همانا پرچم ظفر بخش پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نزد من است، همانا الواح موسى و عصاى او نزد من است، همانا انگشتر سليمان بن داود، نزد منست و طشتى كه موسى قربانى را در آن انجام ميداد، نزد منست، همانا اسمى كه نزد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بود و چون (در جبهه جنگ) آن را ميان مسلمانان و كفار ميگذاشت، چوبه تيرى از كفار بمسلمين نميرسيد نزد من است و من آن را ميدانم همانا آنچه را فرشتگان (از اسلحه براى پيغمبران سابق) آورده‏اند نزد من است و داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوتست در بنى اسرائيل بر در هر خاندانى كه تابوت پيدا ميشد، نشانه اعطاء نبوت بود و سلاح بهر كس از ما خانواده رسد امامت باو داده مى‏شود، همانا پدرم زره رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را پوشيد و دامنش اندكى بزمين ميكشيد و من آن را پوشيدم همچنان بود [گاهى بزمين ميكشيد و گاهى نميكشيد و اختلاف محسوسى نداشت‏] و قائم ما كسى است كه چون آن را پوشد باندازه قامتش باشد ان شاء اللَّه.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۷۴۳

چند نفر از اصحاب ما روايت كرده‏اند، از احمد بن محمد بن عيسى، از على بن حَكم، از معاوية بن وهْب، از سعيد سمّان كه گفت: نزد امام جعفر صادق عليه السلام بودم كه ناگاه دو نفر از طايفه زيديّه بر آن حضرت داخل شدند، و به آن حضرت گفتند كه: آيا در ميان شما امامى هست كه طاعت او واجب باشد؟ حضرت فرمود: «نه». گفتند كه: چند نفر از معتمدين‏ ما را از جانب تو خبر دادند كه تو به آن فتوا مى‏دهى، و به آن اقرار و اعتقاد دارى، و ما نام‏هاى ايشان را براى تو ذكر مى‏كنيم فلانى و فلانى، و ايشان اصحاب ورع و پارسايى‏اند، و در عبادت، دامن‏هاى خويش را بر زده، كمال جدّ و جهد دارند، و از كسانى هستند كه دروغ نمى‏گويند. پس حضرت غضبناك شد و فرمود كه: «من ايشان را به اين امر نكرده‏ام». چون آثار غضب در روى مبارك آن حضرت ديدند، بيرون رفتند. حضرت به من فرمود كه: «اين دو مرد را مى‏شناسى؟» عرض كردم: آرى، اينها از اهل بازار و هم چراغ‏هاى ما مى‏باشند. و ايشان از طايفه زيديّه‏اند و گمان دارند كه شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله در نزد عبداللَّه پسر حسن است (يعنى حسن مثنّى). حضرت فرمود: «دروغ گفتند. خدا ايشان را لعنت كند، به خدا سوگند كه عبداللَّه پسر حسن، آن شمشير را به دو چشم خود و به يك چشم از دو چشم خود نديده. و پدرش (يعنى حسن مثنّى) نيز آن را نديده. بار خدايا، مگر آن‏كه آن را در نزد على بن الحسين ديده باشد. پس اگر اين دو مرد راست‏گويند، بگويند كه نشانه دسته آن چيست و اثرى كه در موضع دم آن است چيست؟ و به درستى كه در نزد من است شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله و در نزد من است، رايت و عَلَم رسول صلى الله عليه و آله، و زره و چهار آينه و كلاه‏خُود آن حضرت. پس اگر راست‏گويند، بگويند كه چيست آن نشانه كه در زره رسول خدا صلى الله عليه و آله است؟ و به درستى كه در نزد من است آن عَلَمْ رسول خدا كه خدا آن را منشأ غلبه و بر خصم قرار داده، و در نزد من است الواح موسى و عصاى او، و در نزد من است انگشتر سليمان پسر داود، و در نزد من است آن طشتى كه موسى در آن گوسفند قربانى را قربانى مى‏كرد، و در نزد من است آن نامى كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را در ميان مسلمانان و مشركان مى‏گذاشت، تير مشركان به مسلمانان نمى‏رسيد و در نزد من است مانند آنچه فرشتگان آن را آوردند و بر مى‏داشتند (يعنى تابوت). و داستان سلاح رسول خدا در ميان ما چون داستان تابوت است در ميان بنى‏اسرائيل، كه در هر خاندانى كه آن تابوت بر درِ خانه‏هاى ايشان يافت مى‏شد، پيغمبرى به ايشان عطا مى‏شد، و هر كه از ما كه اين سلاح به او منتقل شد، امامت به او رسيد. و هر آينه پدرم زره رسول خدا صلى الله عليه و آله را پوشيد و چون از اندام آن حضرت زياد بود، آن را بر زمين مى‏كشيد و به واسطه زيادتى، آن زره، بر روى زمين خطى را هويدا نمود و من نيز آن را پوشيدم پس به‏ همان وضعى كه نسبت به پدرم بود، با من نيز چنان بود. و قائم ما كسى است كه چون آن را بپوشد، پر كند آن را و بر قامتش راست آيد. ان‏شاءاللَّه تعالى».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)