روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۱۸
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
الحسين بن محمد الاشعري عن معلي بن محمد عن الحسن بن علي الوشا عن حماد بن عثمان عن عبد الاعلي بن اعين قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :
الکافی جلد ۱ ش ۶۱۷ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۶۱۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۲۱
عبد الاعلى بن اعين گويد: شنيدم امام صادق (ع) مىفرمود: نزد من است سلاح رسول خدا (ص) كسى با من در آن نزاع نتواند كرد، سپس فرمود: آن سلاح از دستبرد مصون است، اگر به دست بدترين خلق خدا افتد بهتر آنان گردد، پس از آن فرمود: اين امر امامت سرانجام به كسى رسد كه براى او جنگ را در پيچيدن (يعنى به يارى او قيام كنند، چون پيچيدن حنك نشانه آمادگى براى جهاد بوده است و مقصود امام قائم است ع). چون خواست خدا بدو تعلق گيرد، بيرون شود و مردم گويند: اين چيست كه پديد شد؟ و خدا دست نوازش او را بر سر رعيتش بنهد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۳۹
عبد الاعلى بن اعين گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مىفرمود: اسلحه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نزد من است، كسى نسبت بآن با من نتواند نزاع كند (يعنى ميراث مخصوص ماست يا آنكه خدا نگذارد كسى آن را بزور از ما بربايد يا بودن آن را نزد ما انكار كند) همانا سلاح از آسيب محفوظ است [در دست هر كس باشد از گناه و لغزش بر كنار است]، اگر بدست بدترين مخلوق خدا بيفتد بهترين ايشان شود (ولى خدا بدست او نمىاندازد) سپس فرمود: امر امامت در آخر بكسى رسد كه چانه بسوى او كج شود (يعنى همه مطيع او شوند و يا آنكه طولانى شدن غيبتش سبب شود كه مردم بشيعيانش دهن كجى كنند و استهزاء نمايند) و چون خواست خدا در باره او صورت گيرد، بيرون شود، مردم گويند: اين چه واقعهاى است، خدا از بركت آن حضرت بر سر رعيتش دست رحمت نهد (تا عقلشان كامل شود).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۷۴۷
حسين بن محمد اشعرى، از مُعلّى بن محمد، از حسن بن على وشّاء، از حمّاد بن عثمان، از عبدالأعلى بن اعيَن روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مىفرمود: «در نزد من است سلاح رسول خدا، و كسى نمىتواند كه با من در باب آن منازعه كند». بعد از آن فرمود كه: «از اين سلاح دفع شده (هر معصيت كارى كه مالك آن نمىتواند شد)، و اگر در نزد بدترين خلق خدا گذاشته بود، بهترين ايشان بود». پس فرمود كه:
«اين امر (يعنى امامت) منتقل مىشود به سوى كسى كه زير زنخها به جهت او پيچيده شود (و مراد آن است كه مردمان در نزد او گردنها را كج كنند؛ زيرا كه در كج كردن گردن، پيچى در حَنك به هم مىرسد). پس چون از جانب خداى عزّوجلّ در باب او مشيّت واقع شود، بيرون آيد، و مردم از روى تعجّب مىگويند كه: اين كس كه تازه به هم رسيده، كيست و چه كاره است؟ (يا اين، آنكه بود، نيست، يعنى: پيش از اين چنين نبود). و خدا به جهت او دست حمايت بر سر رعيّتش گذارد».