روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۰۲
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن محمد و محمد بن الحسن عن سهل بن زياد عن بكر بن صالح عن محمد بن سنان عن مفضل بن عمر قال :
الکافی جلد ۱ ش ۶۰۱ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۶۰۳ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۰۵
مفضل بن عمر گويد: ما در خانه امام صادق (ع) آمديم و مىخواستيم اجازه ورود بگيريم، از پشت در شنيديم سخنى مى گويد كه عربى نيست و خيال كرديم سريانى است، سپس آن حضرت گريست و ما هم به گريه او گريستيم، و پس از آن غلام آمد و به ما اجازه ورود داد و شرفياب حضورش شديم، من عرض كردم: اصلحك الله، ما خدمت شما آمديم براى كسب اجازه ورود و شنيديم سخنى مىگفتيد كه عربى نبود و خيال كرديم سريانى باشد و سپس گريستى و ما هم براى گريه شما گريستيم، فرمود: آرى، من الياس پيغمبر را كه يكى از عبّاد بنى اسرائيل بود به خاطر آوردم و دعاى او را مىخواندم كه در سجده خود مىخواند، سپس شروع كرد به سريانى خواندن، نه بخدا من هيچ كشيش و جاثليقى نديدم كه سريانى را از آن حضرت فصيحتر بخواند، سپس آن را به زبان عربى براى ما تفسير كرد و فرمود: الياس در سجده خود مى گفت: خدايا تو را بينم كه مرا شكنجه دهى با اينكه روزهاى گرم براى تو تشنگى كشيدم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه به خاطر تو روى خود را بر خاك نهادم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه به خاطر تو از معاصى پرهيز كردم؟ تو را بينم كه مرا عذاب كنى با اينكه شبها به خاطر تو نخوابيدم؟ خدا به او وحى كرد كه:سرت را بردار كه من تو را عذاب نكنم، گويد: عرض كرد: اگر فرمائى عذابت نكنم و سپس عذابم كنى چه مىشود؟ مگر اين نيست كه من بنده تو ام و تو پروردگار منى؟ فرمود: خدا به او وحى كرد كه سر بردار كه من تو را عذاب نكنم، من چون وعدهاى دهم بدان وفا كنم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۳۰
مفضل بن عمر گويد: ما در خانه امام صادق عليه السلام آمديم و ميخواستيم اجازه تشرف خدمتش گيريم، شنيدم حضرت سخنى ميگويد كه عربى نيست و خيال كرديم بلغت سريانىست، سپس آن حضرت گريه كرد و ما هم از گريه او بگريه در آمديم، آنگاه غلامش بيرون آمد و بما اجازه داد، ما خدمتش رسيديم، من عرضكردم:- اصلحك اللَّه- ما آمديم كه از شما اجازه ورود گيريم، شنيديم بلغتى كه عربى نيست و بخيال ما سريانى بود، سخن ميگفتيد، سپس شما گريه كرديد و ما هم از گريه شما بگريه در آمديم. فرمود: آرى بياد الياس پيغمبر افتادم كه از عباد پيغمبران بنى اسرائيل بود و دعائى كه او در سجده ميخواند، ميخواندم، سپس آن دعا را بلغت سريانى پشت سر هم ميخواند كه بخدا من هيچ كشيش و جاثليقى را شيوا لهجهتر از او نديده بودم و بعد آن را براى ما بعربى ترجمه كرد و فرمود: او در سجودش ميگفت: خدايا ترا بينم كه مرا عذاب كنى، با آنكه روزهاى آتشبار بخاطر تو تشنگى كشيدم؟!؟ ترا بينم كه مرا عذاب كنى، در صورتى كه رخسارم را براى تو روى خاك ماليدم؟!! ترا بينم كه مرا عذاب كنى، با آنكه از گناهان بخاطر تو دورى گزيدم؟!! ترا بينم كه مرا عذاب كنى، با آنكه براى تو شب زنده دارى كردم؟!! پس خدا باو وحى كرد: سرت را بردار كه ترا عذاب نميكنم الياس گفت: اگر فرمودى عذابت نميكنم و سپس عذابم كردى چه مىشود! مگر نه اينست كه من بنده تو و تو پروردگار منى؟ باز خدا باو وحى كرد سرت را بردار كه من ترا عذاب نمىكنم و چون وعدهاى دادم بآن وفا مىكنم (وعده من مشروط و مقيد نيست كه تو ترس از عاقبت و نبودن شرط دارى بلكه وعده مطلق است- مرات-).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۷۳۱
على بن محمد و محمد بن حسن روايت كردهاند، از سهل بن زياد، از بكر بن صالح، از محمد بن سنان، از مُفضّل بن عُمر كه گفت: بر در خانه امام جعفر صادق عليه السلام آمديم و ما مىخواستيم كه اذن بگيريم كه به خدمت آن حضرت برسيم، پس آواز آن حضرت را شنيديم كه تكلّم مىفرمود به كلامى كه لغت عرب نبود، و ما توهّم كرديم كه آن لغت سُريانى است. پس آن حضرت گريست و ما نيز به جهت گريه او، گريستيم. بعد از آن، غلام آن حضرت به سوى ما بيرون آمد و ما را اذن داد، پس بر آن حضرت داخل شديم، من عرض كردم كه: خدا تو را به اصلاح آورد، بر در خانه تو آمديم و مىخواستيم كه اذن حاصل كنيم تا بر تو داخل شويم، پس آواز تو را شنيديم كه تكلّم مىفرمودى به كلامى كه لغت عرب نبود، و ما توهّم كرديم كه آن لغت سُريانى است، بعد از آن گريستى و ما نيز به جهت گريه تو گريستيم. حضرت فرمود: «بلى، الياس پيغمبر را به خاطر آوردم، و آن حضرت از جمله عبّاد پيغمبران بنىاسرائيل بود، و چنانچه در سجده خويش تكلّم مىكرد و دعا مىكرد، من تكلّم نمودم». بعد از آن، حضرت از عربى رفت به سريانى و شروع نمود به زبان سريانى حرف زدن در اين باب، پس به خدا سوگند، كه هيچ قسّ و جاثليقى را نديدم كه لهجه و زبانش از آن حضرت فصيحتر باشد (و قَسّ به فتح قاف و تشديد سين و جاثليق، دو رئيساند از رؤساى نصارى در علم، و جاثليق از همه بالاتر است، و بعد از او مطران است، و بعد از او اسقف، و بعد از او قَسّ كه او را قسيّس نيز گويند، و بعد از او شيماس كه از همه پستتر است). __________________________________________________
(۱). آل عمران، ۳۴.
بعد از آن، حضرت كلام الياس را به زبان عربى از براى ما تفسير فرمود و فرمود كه: «در سجده مىگفت كه: «أتُراكَ مُعَذّبى وَ قَدْ اظْمَاتُ لك هواجري؟ أتراك معذّبى و قد عفّرتُ لك فى التراب وجهى؟ أتراك معذّبى و قد اجتنبتُ لك المعاصى؟ أتراك معذّبى و قد أسهرتُ لك ليلى»، يعنى: آيا خود را چنان مىبينى كه مرا عذاب كنى و حال آنكه ساعتهاى بسيار گرم (كه ساعت پنجم از روز است) مرا براى رضاى تو تشنه گردانيده؟ (و بعضى گفتهاند كه هاجره كه جمع آن هواجر است، نصف النّهار است در نزد سخت شدن گرما در نزد زوال آفتاب، يا از آن وقت تا عصر. و مىتواند كه معنى اين باشد كه به جهت تو تشنگى كشيدم در ساعتهاى گرم كه هوا در غايت گرمى بوده. و به هر تقدير، كنايه است از روزه شدن آن حضرت در تابستان). آيا خود را چنان مىبينى كه مرا عذاب كنى با آنكه روى خويش را به جهت تو در خاك ماليدم؟ آيا خود را چنان مىبينى كه مرا عذاب كنى و من به جهت تو از جميع گناهان دورى گزيدم؟ آيا خود را چنان مىبينى كه مرا عذاب كنى و من به جهت تو شب خويش را بيدار كردم؟ يا در آن بيدار خوابى كشيدم». حضرت فرمود كه: «پس خدا به سوى او وحى فرمود كه: سر خويش را بردار كه من تو را عذاب نخواهم كرد». حضرت فرمود كه: «الياس عرض كرد كه اگر بفرمايى كه تو را عذاب نمىكنم و بعد از آن مرا عذاب كنى، چه شود و من چه كنم؟ آيا من بنده تو نيستم و تو پروردگار من نيستى؟» (يعنى: كه تو پرودگار منى و من بنده توام و بنده را بر آقا چه اعتراض مىتواند بود اگر آقا به آنچه فرموده عمل نكند؟ و اين را در مقام عجز و اظهار عبوديّت مىگفت، يا احتمال مىداد كه وعده خدا در حقيقت و نفس الأمر، مشروط به شرطى باشد؛ نه آنكه به وعده خدا اعتماد نداشت). حضرت فرمود كه: «خدا به سوى او وحى فرمود كه: سر خود را بر دار كه من تو را عذاب نمىكنم؛ زيرا كه من چون چيزى را وعده دهم، به آن وفا مىكنم».