روایت:الکافی جلد ۱ ش ۵۱۷
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن محمد و محمد بن الحسن عن سهل بن زياد عن محمد بن الوليد شباب الصيرفي قال حدثنا سعيد الاعرج قال :
الکافی جلد ۱ ش ۵۱۶ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۵۱۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۱۱۳
سعيد اعرج گويد: من همراه سليمان بن خالد شرفياب حضور امام صادق (ع) شديم، آن حضرت با ما آغاز سخن كرد و فرمود: اى سليمان، هر چه از امير المؤمنين رسيده بدان عمل شود و از هر چه نهى كرده بايد دورى شود، براى او همان فضل بر آورد شده است كه براى رسول خدا (ص) و رسول خدا (ص) از همه خلق خدا برتر است تا آنكه هر كس در حكمى از احكام على نكوهش كند، نكوهش بر خدا و رسولش كرده است، هر كه در خُرد و درشت بر او رد كند و از او نپذيرد در حد شرك به خدا است، امير المؤمنين (ع) همان باب توجه به خدا بود كه جز از سوى وى رو بدو نشود و همان باب توجه به خدا بود كه جز از سوى وى رو بدو نشود و همان راه خدا است كه هر كه جز آن پيمايد نابود گردد، امامان هم يكى پس از ديگرى بر اين روش بودند، خدا آنها را ستونهاى زمين ساخت تا مبادا به خلق خود بلرزد و او است حجت رسا بر هر كه بر زير زمين يا زير توده كره خاك است، فرمود كه: امير المؤمنين (ع) فرموده: من از طرف خدا بهشت و دوزخ را تقسيم كنم، من فاروق اكبرم، من صاحب عصا و ميسم هستم، همه فرشتهها با روح به ولايت من اعتراف كردند چنانچه به نبوت محمد اعتراف كردند، من همان مسئوليت محمد (ص) را دارم كه مسئوليت در برابر پروردگار است، محمد را بخوانند و جامه پوشند و باز پرسند و مرا هم بخوانند و جامه پوشند و باز پرسند و چون وى پاسخ گويم، به من فضائلى دادند كه به احدى پيش از من ندادند: ۱- من مرگ و مير و بلاها و گرفتاريها را مىدانم. ۲- انساب و فصل خطاب را مىدانم، آنچه پيش از من بوده از دستم نرفته و آنچه از ديدهام نهان است در علمم عيان است. ۳- به اذن خدا مژده دهم و از طرف خدا عز و جل ابلاغ كنم، خدا مرا در همه اينها مقتدر ساخته است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۲۸۱
سعيد اعرج گويد: من و سليمان بن خالد خدمت امام صادق (ع) رسيديم، حضرت آغاز سخن نمود و فرمود: اى سليمان هر امرى كه از امير المؤمنين (ع) رسيده بايد اخذ شود و از هر چه نهى فرموده بايد ترك شود، براى او همان فضيلت است كه براى رسول خدا (ص) است و رسول خدا (ص) را بر تمام مخلوق خدا فضيلت است، كسى كه نسبت بچيزى از احكام او عيب گيرد مانند كسيست كه بر رسول خدا (ص) عيب گرفته است و هر كه او را در امرى كوچك يا بزرگ رد كند در مرز شرك بخداست. امير المؤمنين (ع) دريست كه از غير آن بخدا نتوان رسيد و راه بسوى خداست كه هر كه جز آن پويد هلاك شود و همچنين است مقام ائمه (ع) يكى پس از ديگرى، خدا ايشان را اركان زمين قرار داد تا أهلش را نجنباند، و حجت رساى خويش نمود بر كسانى كه روى زمين و زير خاكند و امير المؤمنين (ع) فرمود: من از طرف خدا قسمتكننده ميان بهشت و دوزخم (و همچنين بقيه روايت را مانند روايت پيش نقل ميكند.)
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۶۳۱
على بن محمد و محمد بن حسن، از سهل بن زياد، از محمد بن وليد- كه شباب صيرفى است- روايت كردهاند كه گفت: سعيد اعرج ما را حديث كرد و گفت كه: من و سليمان بن خالد بر امام جعفر صادق عليه السلام داخل شديم، پس ما را ابتدا فرمود به سخن كردن بى آنكه ما از آن حضرت سؤال كنيم، و فرمود كه: «اى سليمان، آنچه از امير المؤمنين آمده و روايت شده، بايد كه مردم آن را بگيرند و به آن عمل كنند. و آنچه از آن نهى و منع فرموده، بايد كه از آن باز ايستند. جارى است از براى آن حضرت از فضل و افزونى، مانند آنچه از براى رسول خدا صلى الله عليه و آله جارى است، و رسول خدا صلى الله عليه و آله را زيادتى است بر تمام آنها كه خدا ايشان را آفريده. آنكه بر امير المؤمنين عليه السلام عيب كند در حكمى از احكام آن حضرت، و چيزى از آن را زشت شمارد، مانند كسى است كه بر خداى عزّوجلّ و بر رسول او صلى الله عليه و آله عيب كرده (و بنابر بعضى از نسخ كافى، معنى آن، چنان است كه در حديث سابق گذشت). و آنكه بر اورد كند در چيزى؛ خواه آن چيز كوچك باشد و خواه بزرگ، بر حدّ شرك به خداست. و امير المؤمنين عليه السلام، درى از درهاى خدا بود كه نمىتوان به نزد او رفت، مگر از آن در. و نيز راه خدا بود كه هر كه در غير آن در آمد، هلاك گرديد. و به اين روش احوال ائمّه عليهم السلام جارى شده يك به يك، به ترتيب. و خدا ايشان را ركنهاى زمين گردانيده تا اهل خويش را به حركت نياورد. و نيز آن حضرت حجّت رساى خداست (يا خدا حضرات ائمّه را حجّت رساى خود گردانيده)، بر هر كه در بالاى زمين و هر كه در زير خاك است». و حضرت فرمود كه: «امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: منم قسمت كننده از جانب خدا در ميان بهشت و دوزخ، و منم فاروق اكبر، و منم صاحب عصا و ميسم. و هر آينه همه فرشتگان و روح اقرار كردند براى من، مثل آنچه براى محمد صلى الله عليه و آله اقرار كردند. هر آينه بار شدم بر مركوب بار بردارنده كه مانند مركوب محمد است (يا بار شده است بر من بارها كه مثل بارهاست كه بر آن حضرت بار شده بود)، و اين بارها است (يا باربردارى است) كه منسوب است به سوى پروردگار. و به درستى كه خدا محمد را صلى الله عليه و آله مىخواند و خلعت مىپوشاند و مىفرمايد كه سخن گويد و مرا نيز مىخواند و خلعت مىپوشاند و مىفرمايد كه سخن گويم. پس من سخن مىگويم بر اندازه گفتار آن حضرت و هر آينه خدا خصلتهاى چند را به من عطا فرموده كه آنها را به كسى كه پيش از من بوده، عطا نفرموده و آنها اين است كه، علم مرگها و بلاها و نسبهاى مردم و فصل خطاب را به من تعليم داده. پس آنچه مرا پيشى گرفته، از من در نگذشته، و آنچه از من پنهان است در ظاهر، در حقيقت از من دور نيست. مژده مىدهم به اذن خدا و از جانب خداى عزّوجلّ مىرسانم و خدا، مرا در همه اينها به اذن خويش تمكين و دسترس داده است».