روایت:الکافی جلد ۱ ش ۵۱۶
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
احمد بن مهران عن محمد بن علي و محمد بن يحيي عن احمد بن محمد جميعا عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۵۱۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۵۱۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۱۰۹
مفضل بن عمر از امام صادق (ع) كه فرمود: هر چه را على (ع) آورده آن را بگيرم و هر چه را از آن غدقن كرده و انهم، براى على (ع) همان فضيلت بر آورد شده است كه براى محمد (ص) بر آورد شده و محمد (ص) بر همه خلق خداى عز و جل برترى دارد،
آنكه على (ع) را در يكى از احكامى كه بيان كرده و صادر فرموده پيگردى و تعقيب كند و در باره آن چون و چرا كند، چون كسى باشد كه در حكم خدا و رسولش چنين كارى كند، آنكه در خرد و درشت بر او رد كند در حد شرك به خدا است، امير المؤمنين (ع) همان باب ورود بر خدا است كه جز از سوى وى روى بدو نتوان كرد، همان راه منحصرى است كه هر كه جز آن راه برود هلاك است و همچنين براى امامان بر حق يكى پس از ديگرى اين حكم جارى است، خدا آنها را ستونهاى زمين ساخته تا مبادا بر اهل خود بلرزد، او است حجت رسا بر هر كه روى زمين يا زير آن است، خود على (ع) بسيار مىفرمود: من از طرف خدا بهشت و دوزخ را قسمت مىكنم، من فاروق اكبرم، من صاحب عصا و ميسم هستم، همه فرشتهها با روح و همه رسولان به ولايت من اعتراف كردند بمانند اعتراف به نبوت محمد (ص)، بر من همان مسئوليت متوجه است كه به او متوجه است و آن مسئوليت در برابر پروردگار است، رسول خدا (ص) را بخوانند و جامه در بر كنند و مرا هم بخوانند و جامه در بر كنند، از او باز پرسى كنند و از من باز پرسى كنند، و به اندازهاى كه پاسخ گويد پاسخ گويم، به من فضائلى عطا شد كه احدى در آنها بر من سبقت نجسته:
۱- مرگ و ميرها و بلاها و گرفتاريها را مىدانم. ۲- نژادها و احكام واقعى و درست را مىدانم، آنچه پيش از من بوده از دستم نرفته و آنچه از ديدهام نهان است در علمم عيان است. ۳- به اذن خدا مژده دهم و از طرف او اداى وظيفه كنم و به مردم ابلاغ كنم، همه اينها از عنايت خدا است و او است كه به علم خود مرا بدان قدرت داده.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۲۸۰
امام صادق (ع) فرمود: آنچه على (ع) آورده انجام ميدهم و از آنچه نهى فرموده باز ميايستم، براى او همان فضيلت آمده كه براى محمد (ص) آمده و محمد (ص) را بر تمام مخلوق خداى عز و جل فضيلت است، خردهگير بر حكمى كه على آورده مانند خرده گير بر خدا و رسولش باشد و كسى كه در موضوعى كوچك يا بزرگ على را رد كند در مرز شرك بخداست، امير المؤمنين (ع) باب منحصر بفرد خداشناسى است و راه بسوى خداست، هر كه جز آن پويد هلاك شود و اين امتيازات همچنين براى ائمه هدى يكى پس از ديگرى جاريست. خدا ايشان را اركان زمين قرار داده تا اهلش را نجنباند [اختلال نظام و سرگردانى عمومى پيش نيايد] و حجت رساى خويش ساخت براى مردم روى زمين و زير خاك (مردگان يا ساكنان آن روى زمين) خود امير المؤمنين صلوات اللَّه عليه بسيار ميفرمود: من از طرف خدا قسمتكننده بهشت و دوزخم (ميان آن دو مكان ايستاده مواليانم را ببهشت و دشمنانم را بدوزخ راهنمائى ميكنم) و من بزرگترين فرق گذارم (ميان حق و باطل يا ميان بهشتى و دوزخى) و من صاحب عصا و ميسمم، تمام ملائكه و روح القدس و پيمبران بفضيلت من اقرار نمودند چنان كه بفضيلت محمد (ص) اقرار كردند. مرا بر مسندى مانند مسند او نشانيدهاند و آن مسند (هدايت و خلافت) خدائىست [مركوب من در قيامت همان مركوب پيغمبر و از جانب خداست] رسول خدا (ص) (در قيامت) خوانده شود و جامه در بر شود من هم خوانده شوم و جامه در بر شوم، او باز پرسى شود و من هم بازپرسى شوم و طبق گفته او سخن گويم، بمن خصلتهائى عطا شده كه هيچ كس نسبت بآنها
بر من پيشى نگرفته است: مرگ مردم و بلاها و نژادها و فصل الخطاب (قرآن يا تشخيص حق از باطل) را ميدانم، آنچه پيش از من بوده از دستم نرفته و آنچه نزدم حاضر نيست (از امور آينده) بر من پوشيده نيست، باجازه خدا بشارت ميدهم و از جانب او اداى وظيفه ميكنم، همه اينها از طرف خداست كه او بعلم خود مرا نسبت بآنها توانا ساخته است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۶۲۷
احمد بن مهران، از محمد بن على و محمد بن يحيى، از احمد بن محمد هر دو روايت كردهاند، از محمد بن سِنان، از مُفضّل بن عمر، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود: «آنچه على عليه السلام آن را آورده، به آن عمل مىكنم و آن را فرا مىگيرم، و از آنچه نهى فرموده، باز مىايستم از آن. و جارى است از براى او فضل و افزونى، مانند آنچه از براى محمد صلى الله عليه و آله جارى بوده، و محمد را زيادتى است بر تمام آنها كه خداى عزّوجلّ ايشان را آفريده. آنكه پاپى آن حضرت شود، در حكمى از احكام كه مىفرمايد به اينكه طالب وجه آن باشد، بىآنكه در حقيقت آن، يقين داشته باشد، چون كسى است كه پاپى خدا و رسول شود در آنچه فرمودهاند. و آنكه بر او رد كند در چيزى، خواه آن چيز كوچك باشد و خواه بزرگ، بر حدّ شرك به خداست (چه اسلام واسطه ميان ايمان و شرك است و متاخم «۴» است با هر يك از اينها. و آنكه ردّ امام عليه السلام مىكند، از درجه ايمان تنزّل كرده به درجه اسلام مىرسد و به واسطه متأخمه آن با شرك، به اغواى شياطين، بساست كه در شرك مىافتد). و امير المؤمنين على عليه السلام، درى از درهاى خدا بود كه نمىتوان به نزد خدا رفت، مگر از __________________________________________________ (۴). آنچه كه حدش به حدّ ديگر متصل است.
آن در، و راهى كه هر كه در غير آن در آيد، هلاك مىگردد. و همچنين اين حكم از براى ائمّه هدى، يك به يك، به ترتيب جارى و روان است. و خدا ايشان را ركنهاى زمين گردانيده، تا اهل خويش را نجنباند، و يا به جهت كراهت آنكه حركت كند و ساكنان خود را متحرّك سازد. و حجّت رساى خداست بر هر كه در بالاى زمين و هر كه در زير خاك است. و امير المؤمنين عليه السلام در بسيارى از اوقات مىفرمود كه: منم قسمت كننده از جانب خدا در ميانه بهشت و دوزخ. و منم فاروق بزرگتر كه در ميانه حق و باطل، به غايت فرق مىكنم و جدايى مىافكنم. و منم صاحب عصاى موسى و داعى و آلت نشان (يا انگشتر سليمان كه در زمان رجعت، آن را ميان دو چشم كافر يا بينى او، مىزند كه نقش مىبندد كه: اين كافر است. يا رويش سياه مىشود؛ چنانكه در احاديث مذكور است). و هر آينه اقرار كردند از براى من، همه فرشتگان و روح القدس (يا روح الأمين، يا روح مؤمنان) و تمام رسولان خدا، به مثل آنچه از براى محمد صلى الله عليه و آله به آن اقرار نمودند (يعنى چنانچه از براى محمد صلى الله عليه و آله به رسالت و تقدّم و شرافت آن حضرت بر همه ايشان اقرار نمودند، از براى من نيز اقرار به ولايت و امامت و تقدّم و شرافت من بر همه ايشان كردند). و هر آينه بار شدم بر حمولهاى كه مثل حموله آن حضرت است. «۱» (و بنابراين، معنى عبارت آن است كه بار شده است بر من، بارها كه مانند بارهايى است كه بر آن حضرت بار شده بود). در اين حموله، حمولهاى است كه به سوى پروردگار منسوب است (و مراد از آن، معارف الهيّه، يا خلافت و تكاليف و علوم است و اينها از راه كه صاحب خويش را به مقام انس و منزل قرب مىرسانند، حامل و بار كشند و از آن راه كه حالتى هستند در مكلّف و صفتى از صفات او، محمولاند كه مكلّف آنها را بر مىدارد). و به درستى كه خدا، رسول صلى الله عليه و آله خود را مىطلبد و او را خلعت كرامت مىپوشاند، و مرا نيز مىطلبد و خلعت مىپوشاند و او را امر مىفرمايد كه سخن گويد و مرا نيز مىفرمايد كه سخن گويم. پس من سخن مىگويم به وضع سخن گفتن آن حضرت. و هر آينه خدا خصلتهاى چند را به من عطا فرموده كه كسى كه پيش از من، مرا به سوى آنها پيشى نگرفته، و آنها اين است كه: علم مرگها و بلاها و نسبهاى مردمان و فصل خطاب را به من تعليم داده (كه __________________________________________________
(۱). و حَموله، به فتح حا و ضمّ ميم، شتر است و غير آن، از هر چه بر آن بار كنند. و به ضمّ حا، بارها را گويند. (مترجم)
مىدانم كه: هر كسى در چه وقت مىميرد و هر كسى را چه بلا و ناخوشى مىرسد، و حلالزاده و حرامزاده را مىشناسم. و مىدانم كه هر كسى پسر كيست و به كه منسوب است و فصل الخطاب را مىدانم. «۱» و حاصل مراد، آنكه علم احكام قضايا و حكومت و تدبيرات ملكى و سياست را مىدانم و حكم مىكنم در ميان خلائق و حق را از باطل جدا مىكنم). پس آنچه از من پيشى گرفته، از من فوت نشده و آنچه از من غائب و پنهان است، از من پوشيده و دور نيست. مژده مىدهم به اذن خدا، آن را كه اهل مژده باشد، و از جانب او به هر كه بايد مىرسانم، و به جا مىآورم. و همه اينها از خداست كه مرا از آن تمكين و دسترس داده به علم خويش». حسين بن محمد اشعرى، از مُعلّى بن محمد، از محمد بن جمهور عمّى، از محمد بن سِنان روايت كرده است كه گفت: حديث كرد ما را مُفضّل و گفت كه: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مىفرمود، و حديث اول را ذكر كرده است. ________________________________________________
(۱). و فصل الخطاب، كلامى است كه فصيح و روشن و خالص و پاكيزه باشد از التباس و شبهه، كه مخاطب بر وجهسهولت، مقصود را از آن بفهمد، و يا سخنى كه جدا كننده خصمان باشد؛ به سبب تميز صواب از خطا و حق از باطل و صحيح از فاسد؛ چه فصل، به معنى بريدن و جدا كردن و جدا شدن است، و لهذا يك بخش از سخن و غير آن و سخن راست و ظاهر و حكم درست و فاصل ميان حقّ و باطل و موسمى از چهار موسم سال را فصل گويند. و خطاب به معنى گفتن و گفتوگو است. و اينكه امّا بعد را فصل الخطاب مىگويند، به جهت آن است كه آن، كلمهاى است كه فاصله است ميان حمد جناب الهى و نعت حضرت رسالت پناهى و ميان غرضى كه مقصود است از كتاب. (مترجم)