روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۵۷
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
احمد بن ادريس عن محمد بن عبد الجبار عن صفوان بن يحيي قال :
الکافی جلد ۱ ش ۲۵۶ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۲۵۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۷۷
صفوان بن يحيى گويد: ابو قره محدث از من خواست كه او را خدمت امام رضا (ع) ببرم، من از آن حضرت اجازه خواستم و به من اجازه داد، ابو قره شرفياب شد و از آن حضرت سؤالاتى در حلال و حرام و سائر احكام كرد تا رشته سؤال را به توحيد كشيد و به آن حضرت عرض كرد: به ما روايت رسيده است كه خدا شرف ديدار خود و همسخنى خود را ميان دو پيغمبر قسمت كرده و سخن را به موسى (ع) داده و شرف ديدار خود را به محمد (ص). امام رضا (ع) فرمود: پس كى از طرف خدا به همه جن و انس تبليغ كرده است كه: ۱- ديدهها او را درك نكنند. ۲- او را در علم خود نگنجانند. ۳- به مانند او چيزى نباشد. آيا خود محمد (ص) نيست؟ گفت: چرا، فرمود: چگونه ممكن است مردى به همه خلق توجه كند و به آنها خبر دهد كه از طرف خدا آمده و به دستور خدا آنها را به سوى خدا مىخواند و مىگويد: ۱- ديدهها او را درك نكنند. ۲- او را در علم خود نگنجانند. ۳- به مانند او چيزى نباشد. و سپس بگويد من خودم او را به چشم خود ديدهام و او را در علم خود گنجانيدهام و او به صورت آدمى است؟ شرم نمى كنيد؟ بىدينها هم نتوانستند پيغمبر اسلام را از اين راه انتقاد كنند كه: تناقض مىگويد، از طرف خدا چيزى مىآورد و از راه ديگر مخالف آن را مىگويد. ابو قره گفت: خدا هم مىفرمايد (آيه ۱۳ سوره نجم): «و محققا او را در يك فرود آمدن ديگرى ديد» امام فرمود: پس از خود همين دليل هست كه چه را ديده آنجا كه گفته است (۱۱ سوره نجم): «دروغ شمرد دل آنچه را ديد» مىگويد: دل محمد دروغ نشمرد آنچه را چشم او ديد، سپس آنچه را ديده بود خبر داد و فرمود (۱۸ سوره نجم): «محققا از آيات بزرگتر پروردگارش ديد» آيات خدا جز خدا است، خدا فرموده است: «او را در علم خود نگنجانند» اگر ديدههايش توانند ديد در علم بشر گنجانيده شده است و به شخص شناخته شده. ابو قره عرض كرد: پس اين همه روايات را دروغ بشماريم، امام (ع) فرمود: وقتى روايات با قرآن مخالف باشند آنها را بايد دروغ بدانى آنچه مورد اتفاق مسلمانها است اين است كه: ۱- «خدا در علم بشر گنجانيده نشود» (۱۱۰ سوره طه). ۲- «ديدهها او را درك نكنند» (۱۰۴ سوره انعام). ۳- «نيست به مانند او هيچ چيز» (۱۱ سوره ۴۲).
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۲۸
صفوان بن يحيى گويد: ابو قره محدث از من خواست كه او را خدمت حضرت رضا (ع) برم، از آن حضرت اجازه خواستم، اجازه فرمود، ابو قره بمحضرش رسيد و از حلال و حرام و احكام دين پرسش كرد تا آنكه سؤالش بتوحيد رسيد و عرض كرد: براى ما چنين روايت كردهاند كه خدا ديدار و هم سخنى خويش را ميان دو پيغمبر تقسيم فرمود، قسمت هم سخنى را بموسى و قسمت ديدار خويش را بمحمد عطا كرد. حضرت فرمود: پس آنكه از طرف خدا بجن و انس رسانيد كه: ديدهها او را درك نكند، علم مخلوق باو احاطه نكند، چيزى مانند او نيست، كى بود؟ مگر محمد (ص) نبود؟ عرض كرد: چرا، فرمود: چگونه ممكن است مردى بسوى تمام مخلوق آيد و بآنها گويد كه از جانب خدا آمده و آنها را بفرمان خدا بسوى خدا خواند و بگويد: ديدهها خدا را در نيابند و علمشان باو احاطه نكند و چيزى مانندش نيست سپس همين مرد بگويد: من بچشمم خدا را ديدم و باو احاطه علمى پيدا كردم و او بشكل انسانست!!! خجالت نميكشيد؛! زنادقه نتوانستند چنين نسبتى باو دهند كه او چيزى از جانب خدا آورد و سپس از راه ديگر خلاف آن را گويد. ابو قره گفت: خدا خود فرمايد: (۱۳ سوره ۵۳) بتحقيق او را در فرود آمدن ديگرى ديد. حضرت ابو الحسن عليه السلام فرمود: بعد از اين آيه، آيه ايست كه دلالت دارد بر آنچه پيغمبر ديده، خدا فرمايد: (آيه ۱۱) دل آنچه را ديد دروغ نشمرد يعنى دل محمد آنچه را چشمش ديد، دروغ ندانست- سپس خدا آنچه را محمد ديده خبر دهد و فرمايد (آيه ۱۸) پيغمبر از آيات بسيار بزرگ پروردگارش ديد، و آيات خدا غير خود خداست، و باز خدا فرمايد: مردم احاطه علمى بخدا پيدا نكنند، در صورتى كه اگر ديدگان او را بينند علمشان باو احاطه كرده و دريافت او واقع شده است. ابو قره عرض كرد: پس روايات را تكذيب مينمائيد. فرمود: هر گاه روايات مخالف قرآن باشند تكذيبشان كنم، و آنچه مسلمين بر آن اتفاق دارند اينست كه: احاطه علمى باو پيدا نشود، ديدگان او را ادراك نكنند، چيزى مانند او نيست،
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۱۳
احمد بن ادريس، از محمد بن عبدالجبّار، از صفوان بن يحيى روايت كرده است كه گفت: ابو قُرّه محدث از من خواهش نمود كه او را به خدمت امام رضا عليه السلام برسانم. در اين باب، از آن حضرت اذن خواستم و مرا اذن داد و بعد از آن ابو قُرّه به خدمت آن حضرت رسيد و او را از حلال و حرام و احكام خدا سؤال نمود، تا آنكه سؤال او به توحيد و خداشناسى رسيد. ابو قُرّه عرض كرد كه: روايت به ما رسيده كه خدا ديدن و سخن گفتن را در ميانه دو پيغمبر قسمت فرموده. پس قسمت موسى را سخن گفتن و قسمت محمد را ديدن قرار داده. حضرت فرمود كه: «پس كيست آنكه تبليغ رسالت نموده از جانب خدا به سوى ثقلين؛ از جنّ و انس كه: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ» و «وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً» و «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ». آيا اين رساننده محمد نيست؟» أبو قُرّه عرض كرد كه: بلى. حضرت فرمود كه: «چگونه مردى مىآيد به سوى همه خلائق و ايشان را خبر مىدهد كه از جانب خدا آمده است، و اينكه ايشان را به سوى خدا دعوت مىكند به فرموده خدا و مىگويد كه: «لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ» و «وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً» و «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ». بعد از آن مىگويد كه: من او را به چشم خود ديدم و احاطه كردم به ذات او از روى دانش و او بر صورت آدمى است؟ آيا شرم نمىكنيد كه اين نوع نسبتها به پيغمبر و خدا مىدهيد؟ آيا زنديقان نتوانستند كه آن حضرت را متهم كنند به اينكه چنين باشد كه از نزد خدا چيزى را بياورد و بعد از آن خلاف آن را بياورد از راه ديگر» (يعنى: وجوه اتهام بسيار است، چرا اين وجه را كه بطلان اين ظاهر و هويدا است برگزيدند. و مىتواند كه كلام استفهام نباشد، بلكه خبر باشد و معنى آن اين باشد كه: زنادقه بر چنين چيزى قدرت ندارند، چه از احوال آن حضرت بر هر كه او را شناخته، معلوم است كه ساحت معرفتش به غبار اين نوع اتهام آلوده نمىگردد. و بنا بر بعضى از نسخهها، احتمال ديگر مىرود و ليكن اول ظاهرتر است).
ابو قُرّه عرض كرد كه: آن جناب مىفرمايد كه: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى» «۱»، يعنى: «و هر آينه كه به حقيقت كه ديد پيغمبر بر او يكبار ديگر». حضرت فرمود كه: «بعد از اين آيه، چيزى هست كه دلالت كند بر آنكه، چه ديده در آنجا كه فرموده: «ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى»، يعنى: دروغ نگفت دل آنچه را كه ديد». حضرت فرمود كه: «خدا مىفرمايد كه دروغ نگفت دل محمد، آن چيزى را كه چشمهاى آن حضرت ديد». «۲» و حضرت فرمود كه: «خدا بعد از آن، به آنچه پيغمبر ديده، خبر داده و فرموده كه: «لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى» «۳»، يعنى: هر آينه به حقيقت كه ديد محمد صلى الله عليه و آله از نشانههاى پروردگار خويش، نشانه بزرگتر» (يا از نشانههاى بزرگترين او را از حيثيت دلالت بر كمال قدرت حضرت عزت مانند ديدن جبرئيل به صورت اصلى و غير آنكه در تفاسير مذكور است). و حضرت فرمود كه: «پس آيات و نشانههاى خدا، غير خدا است (چه مضاف و مضاف اليه غير يكديگراند)، و حال آنكه خدا فرموده كه: «وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً» «۴»، يعنى: «و احاطه نمىتوانند نمود به ذات خدا از روى علم و دانش». پس هر گاه چشمها او را ببينند، و به او احاطه نموده از روى علم و معرفت خدا واقع شود». __________________________________________________
(۱). نجم، ۱۳. (۲). و اين آيه در قرآن مجيد، پيش از آيه اول است نه به عكس؛ چنانچه در اين حديث است و وجه آن، اين است كه ياراوى اشتباه كرده يا كاتب غلط كرده يا در قرآن اهل بيت عليهم السلام چنين است. (مترجم) (۳). نجم، ۱۸. (۴). طه، ۱۱۰.
ابو قُرّه عرض كرد كه: پس روايتها را تكذيب مىكنى و آنها را به دروغ نسبت مىدهى؟ حضرت فرمود كه: «هر گاه روايات، با قرآن مخالفت داشته باشد، آنها را تكذيب مىكنم به آنچه مسلمانان بر آن اجماع كردهاند كه: احاطه نمىشود به او از روى علم و چشمها او را در نيابد و هيچ چيز مانند او نيست».