روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۵۸
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
احمد بن ادريس عن احمد بن محمد بن عيسي عن علي بن سيف عن محمد بن عبيد قال :
الکافی جلد ۱ ش ۲۵۷ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۲۵۹ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۸۱
محمد بن عبيد گويد: به امام رضا (ع) نامهاى نوشتم و از رؤيت (خدا) و آنچه عامه و خاصه در اين موضوع روايت كردند پرسش كردم و تقاضا كردم اين موضوع را براى من تشريح كند، به خط خود در جوابم نوشتند كه:همه اتفاق دارند و اختلافى در ميان آنها نيست كه شناختن از راه ديد علم ضرورى و بديهى است، اگر روا باشد كه خدا به چشم ديده شود اين معرفت بديهى واقع گردد، و در نتيجه از دو حال بيرون نيست: يا اين معرفت ايمان است يا ايمان نيست، اگر اين معرفت به ديدار ايمان باشد بايد كسب معرفت به دليل كه در دار دنيا وجود داشته ايمان نباشد، زيرا دليل خواستن و اكتساب، ضد آن معرفت بديهى است و بنا بر اين در دنيا مؤمنى وجود ندارد، چون هيچ كدام خدا را به چشم نديدهاند و اگر اين معرفت از راه ديدار ايمان نباشد و در آخرت پديد شود آن معرفت به دليل كه در دنيا بوده است يا نابود مىشود و نبايد در معاد نابود شود (يا نابود نشود خ ل) اين دليل است بر اينكه خداى عز و جل به چشم ديده نشود، زيرا ديد به چشم اين نتيجه را مىدهد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۲۹
محمد بن عبيد گويد: بحضرت رضا عليه السلام نامه نوشتم و در باره ديدن خدا و آنچه عامه و خاصه روايت كردهاند سؤال كردم و خواستم كه اين مطلب را برايم شرح دهد، حضرت بخط خود نوشت: همه اتفاق دارند و اختلافى ميان آنها نيست كه شناسائى از راه ديدن ضرورى و قطعى است، پس اگر درست باشد كه خدا بچشم ديده شود قطعا شناختن او حاصل شود، آنگاه اين شناختن بيرون از اين نيست كه يا ايمانست و يا ايمان نيست، اگر اين شناسائى از راه ديدن ايمان باشد پس شناسائى در دنيا كه از راه كسب دليل است ايمان نباشد زيرا اين شناسائى ضد آنست و بايد در دنيا مؤمنى وجود نداشته باشد زيرا ايشان خداى عز ذكره- را نديدهاند و اگر شناسائى از راه ديدن ايمان نباشد، شناسائى از راه كسب دليل بيرون از آن نيست كه يا در معاد نابود شود و نبايد نابود شود [و يا نابود نشود،] اين دليلست بر اينكه خداى- عز و جل- بچشم ديده نشود زيرا ديدن بچشم بآنچه گفتيم ميرسد
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۱۵
احمد بن ادريس، از احمد بن محمد بن عيسى، از على بن سيف، از محمد بن عُبيد روايت كرده است كه گفت: به خدمت ابوالحسن حضرت امام رضا عليه السلام نوشتم و آن حضرت را سؤال كردم از ديدن خدا (يعنى در آخرت) و آنچه سنّى و شيعه آن را روايت مىكنند از جواز و عدم آن و از آن حضرت سؤال نمودم كه اين مطلب را براى من شرح و بيان فرمايد. به خط شريف خويش در جواب نوشت كه: «همه امّت اتفاق كردهاند- به وضعى كه در ميان ايشان تمانعى نيست، كه يكى از ايشان ديگرى را منع كند- كه معرفتى كه از راه ديدن باشد، بديهى است. پس هرگاه جائز باشد كه خدا به چشم ديده شود، بالبديهه معرفت واقع مىشود بعد از آن. اين معرفت خالى نيست از آنكه با ايمان خواهد بود و يا ايمان نيست. پس اگر اين معرفت كه از روى ديدن است، ايمان باشد، آن معرفتى كه در دار دنيا از روى اكتساب و استدلال به هم رسيده، ايمان نخواهد بود؛ زيرا كه اين معرفت، ضدّ آن است. پس در دنيا مؤمنى نمىباشد؛ زيرا كه ايشان خداى عزّ ذكرُه را نديدهاند. و اگر اين معرفت كه از راه ديدن به هم رسيده، ايمان نباشد، معرفتى كه از راه استدلال به هم رسيده، ناچار بايد كه برطرف شود؛ چه محال است كه معرفت بديهى و معرفتى كه حصولش به فكر و استدلال باشد، با هم جمع شوند و حال آنكه معرفتى كه با استدلال حاصل شد، در معاد زائل نمىگردد؛ چه حشر مؤمن بدون ايمان به اتفاق كسانى كه به معاد قائلاند، باطل است. پس آنچه مذكور شد، دليل است بر آنكه خداى عزّ ذكره به چشم ديده نمىشود؛ زيرا كه چشم و ديدن، به آن مىكشاند به سوى آنچه ما آن را وصف كرديم».