روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۳۷
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد عن ابيه رفعه قال :
الکافی جلد ۱ ش ۲۳۶ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۲۳۸ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۶۱
يهود گرد خاخام بزرگ انجمن كردند و گفتند: اين مرد (مقصودشان امير مؤمنان (ع) بود) دانشمند است ما را نزد او ببر تا از او پرسش كنيم، خدمت آن حضرت آمدند و به آنها گفته شد: آقا در كاخ حكومتى است، به انتظارش ماندند تا برگشت، خاخام بزرگ به عرض او رسانيد كه: ما آمديم چيزى بپرسيم، فرمود: اى يهودى، بپرس از هر چه خواهى، گفت: من از تو مىپرسم كه پروردگارت از كى بوده است؟ فرمود: بوده است بىهستشدن، بوده است بىچگونگى، هميشه بوده بدون اندازه و بىكيفيت پديد شدن، پيش از وى براى او نيست، او خود پيش از هر پيش است و بر كنار از هر پيش و نهايت و انجام، انجام از او منقطع است و او خود انجام هر انجام است، خاخام بزرگ گفت: ما را ببريد، او از آنچه هم در بارهاش گويند دانشمندتر است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۲۰
يهود گرد رأس الجالوت (بزرگ عالم يهود) اجتماع كرده باو گفتند: اين مرد عالم است مقصودشان امير المؤمنين (ع) بود- ما را نزد او ببر تا از او سؤال كنيم، نزدش آمدند، بآنها گفتند: حضرت در خانه خويش است، بانتظار نشستند تا درآمد رأس الجالوت عرض كرد: آمدهايم از شما پرسشى كنيم. فرمود: اى يهودى بپرس از هر چه بخاطرت گذرد، گفت: از پروردگارت ميپرسم كه از چه زمانى بوده؟ فرمود: خدا بوده است بدون پديد آمدن [بدون بودنى زائد بر انيت و حقيقتش او همان حقيقت وجود بحت است] و بدون چگونگى (پس صفاتش عين ذاتش باشد) هميشگى است بدون كميت و كيفيت زمانى (زيرا زمان از مجعولات و مخلوقات اوست و محالست كه در ذات او تأثيرى كند) چيزى پيش از او نبوده او خود بدون پيشى پيش از هر پيش است (چون اوليت او عين ذاتش باشد پس اوليتى زائد بر ذات ندارد و چون مبدء المبادى و علت العلل است بر هر پيشى مقدم است) او پايان و نهايتى ندارد، پايان از او منقطع است و او پايان هر پايان است (چون آخريت او عين ذاتش باشد پس آخريت زائدى ندارد و چون همه چيز پايدار پايان يابد و او باقى باشد پس پايان پايان است) رأس الجالوت گفت: بيائيد برويم كه او از آنچه هم در بارهاش گويند دانشمندتر است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۲۹۵
چند نفر از اصحاب ما روايت كردهاند از احمد بن محمد بن خالد، از پدرش و آن را مرفوع ساخته كه گفت: جهودان به نزد رأس الجالوت جمع شدند و گفتند كه: اين مرد، عالم و داناست-/ و مقصود ايشان از آن، امير المؤمنين عليه السلام بود-/ با ما بيا تا به نزد او برويم و او را سؤال كنيم. پس خدمت آن حضرت آمدند، و به ايشان گفتند كه آن حضرت به شستن جامه مشغول است. انتظار او را كشيدند تا بيرون آمد. رأس الجالوت به خدمت آن حضرت عرض كرد كه: به نزد تو آمدهايم كه از تو سؤال كنيم. حضرت فرمود كه: «اى يهودى، سؤال كن از آنچه براى تو ظاهر شده است». عرض كرد كه: تو را سؤال مىكنم از پروردگارت كه در چه زمان بوده؟ فرمود كه: «آن جناب بود، بىبودنى كه حادث باشد و بى چگونگى كه از نو پيدا شده باشد، و هميشه بى چند و چون بوده، و او را پيشى نيست، و او پيش از پيش است بىپيشى و بىآخر و پايان، و آخر از او بريده شده و او آخر هر آخر است». رأس الجالوت، با يهودان گفت كه: بياييد تا برويم كه او داناتر است از آنچه در شأن او مىگويند.