روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۳۶
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ
محمد بن يحيي عن احمد بن محمد بن عيسي عن الحسين بن سعيد عن القاسم بن محمد عن علي بن ابي حمزه عن ابي بصير قال :
الکافی جلد ۱ ش ۲۳۵ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۲۳۷ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۵۹
مردى حضور امام باقر (ع) آمد و گفت: به من خبر ده كه پروردگارت از كى بوده است؟ فرمود: واى بر تو، نسبت به چيزى كه نبوده گويند از كى بود شده، به راستى پروردگارم- تبارك و تعالى- بوده است و هميشه بوده است زنده و بىچگونگى، براى او بود شد، نيست و بودن او را چطور بودن نباشد، مكانى ندارد، در چيزى قرار ندارد و بر چيزى هم نيست، براى موقعيت خود جايى پديدار نكرده و پس از بوجود آوردن همه چيز نيروى جديدى نيافته و پيش از آفرينش آنها ناتوان نبوده و پيش از پديدار كردن مخلوق هراسى نداشته، به چيزى كه توان نامش برد مانند نيست، پيش از آنكه دست به آفرينش زند از ملك و سلطنت تهيدست نبوده و پس از رفتن همه چيز هم تهيدست نباشد، هميشه بىپيوست زندگى به او به ذات خود زنده است و ملك است و توانا است پيش از آنكه چيزى پديد آرد و ملك جبارى است پس از پديد آوردن جهان هستى، بودنش را چگونگى و رنگى نيست، جاى ندارد و مرزى ندارد، بوسيله شباهت به چيزى شناخته نشود. هر چه بماند پير نگردد، از چيزى نعره ترس نزند بلكه از ترسش همه چيز نعره كشد، زنده است نه به زندگى پديدارى و نه به بود قابل وصفى و نه كيفيت قابل تعريفى و نه بر جاى حيز بخشى و نه مكانى كه همسايه پذيرد، بلكه زندهاى است سرشناس و ملكى است كه توانائى و سلطنتش هميشه بر جا است، آنچه به محض آنكه خواست به مشيت خود آفريد نه محدود است و نه تبعيض شود و نه نيست گردد، سر آغاز هستى است بىچگونگى و انجام آن است بىجايگزينى، همه چيز نابود است جز نمايش او، از آن او است آفرينش و فرمان، مبارك باد خدا پروردگار جهانيان. واى بر تو اى سئوالكننده، به راستى پروردگارم دستخوش اوهام نگردد و شبههاى در پيرامونش نچرخد و سرگردانى ندارد و چيزى به حريم ذاتش نگذرد و پيشامدى برايش رخ ندهد، مسئول چيزى نگردد، بر چيزى پشيمانى نكشد، چرتش نبرد و خواب ندارد، از آن او است هر چه در آسمانها و زمين و ميان آنها است و آنچه زير خاك است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۱۹
مردى خدمت امام باقر (ع) آمد و عرضكرد: بمن بگو پروردگارت از كى بوده؟ فرمود: واى بر تو، بچيزى كه در زمانى نبوده گويند، از كى بوده، همانا پروردگار من تبارك و تعالى هميشه بوده و زنده است بدون چگونگى، براى او بود شد نيست (جمله «بود شد» نسبت بخدا غلط است زيرا اين جمله را بكسى گويند كه نباشد و سپس پيدا شود) و بودنش را چگونه بودن نباشد، (زيرا او وجود بحت بسيط است و هيچ گونه تركيبى ندارد تا چگونگى داشته باشد) مكانى ندارد، در چيزى نيست و بر چيزى قرار ندارد، و براى منزلت خود مكانى پديد نياورده، پس از آنكه چيزها را آفريد نيرومند نگشت و پيش از آنكه چيزى آفريند ناتوان نبود، پيش از آنكه چيزى پديد آورد ترسان نبود، بآنچه در لفظ آيد و بخاطر گذرد مانند نيست، پيش از آفريدنش هم از سلطنت جدا نبود و پس از رفتن آفريدگان نيز از آن جدا نباشد هميشه زنده است بدون زندگى جداى از ذاتش، پيش از آنكه چيزى آفريند پادشاه توانا بود و پس از ايجاد جهان هستى پادشاه مقتدر است، براى او چگونگى و مكان و حدى نيست و بوسيله شباهت بچيزى شناخته نشود، هر چه بماند پير نگردد، او از چيزى نترسد بلكه تمام چيزها از ترس او قالب تهى كنند، زنده است بدون زندگى پديد آمده و بود قابل وصفى و چگونگى محدودى و مكانى كه در آن ايستد و مكانى كه مجاور چيزى باشد، بلكه زندهايست (كه بآثار قدرت و زندگى) شناخته شده و پادشاهى است كه هميشه قدرت و پادشاهى دارد، آنچه را خواست بمحض آنكه خواست بمشيت خود پديد آورد، نه محدود است و نه داراى اجزاء و فانى نگردد، او سرآغاز هستى است بدون كيفيت (هر چيز كه آغاز چيز ديگر باشد براى او كيفيتى از آن حاصل شود جز آغاز بودن خداوند) و انجام هستى است بدون مكان (مؤخر بودن هر چيز واقع شدن اوست در مكانى عقبتر از پيشينيانش جز ذات بارى كه اوليت و آخريتش عين هم عين ذات اوست) همه چيز نابود است جز ذات او (زيرا همه چيز بمنزله سايه و پرتوى از وجود اوست كه چون از ارتباط و تعلقشان باو صرف نظر شود جز نابودى چيزى نباشند)، آفرينش و فرمان بدست اوست، پرخير است پروردگار جهانيان، واى بر تو اى سئوالكننده، همانا پروردگار من خاطرهها او را فرا نگيرند و شبهات بر او فرود نيايند و سرگردان نشود (همه چيز نزدش روشن و قطعى است) چيزى بنزديكى او نرسد، پيش آمدها بر او وارد نشود مسئول چيزى واقع نگردد و بر چيزى پشيمان نگردد، چرت و خوابش نبرد، هر چه در آسمانها و زمين و ميان آنها و زير خاكست از آن اوست.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۲۹۱
محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از حسين بن سعيد، از قاسم بن محمد، از على بن ابى حمزه، از ابو بصير، روايت كرده است كه گفت: مردى به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه: مرا خبر ده از پروردگار خويش كه در چه زمان بود؟ حضرت فرمود كه: «واى بر تو، در باب چيزى كه نبوده، مىگويند كه در چه زمان بوده. به درستى كه پروردگار من تبارك و تعالى بود و هميشه زنده بود، بدون چون و چگونگى و
او را بودى كه دلالت بر تجدد و حدوث كند، نبود (يا آنكه ثابت بود و بودنش را بودنى كه متصف به كيفيتى باشد، نبود). و او را كو و كجايى نبود و در چيزى و بر چيزى نبود، و از براى بودن (يا جاى بودن) خويش مكانى را اختراع نفرمود و بعد از آنكه چيزها را به عرصه وجود آورد، قوى نشد و پيش از آنكه چيزى را به وجود آورد، ضعف نداشت و پيش از آنكه چيزى را از نو پديد آورد، وحشت و اندوه نداشت. و شباهت ندارد به چيزى كه ذكر آن شده باشد و از پادشاهى خالى نبود، پيش از آنكه ممكنات را به وجود آورد و بعد از رفتن آنها نيز از آن خالى نيست و هميشه زنده بوده است، بى زندگى كه زائد بر ذات مقدس باشد، و پادشاه صاحب قدرت بوده پيش از آنكه چيزى را ايجاد كند، و پادشاه بزرگوار و عظيم الشأن بوده، بعد از آنكه بودن را ايجاد فرموده. پس بودن او را چون و چگونگى و آن را كو و كجا و او را حد و تعريفى نيست، و به چيزى كه شباهت داشته باشد، او را نمىتوان شناخت؛ چه او را شبيهى نيست و به جهت طول بقا و ماندن، پير نمىشود و از براى چيزى بىهوش نمىگردد، بلكه به جهت ترس او، همه چيزها از هوش مىروند. زنده بود بى زندگى كه حادث باشد و بى بودنى كه به وصف در آيد، و چگونگى كه محدود و معلوم باشد و مكانى كه بر او احاطه داشته باشد، يا آن جناب بر آن قرار و استقرار داشته باشد و جايى كه از چيزى در گذشته باشد، بلكه زندهاى است كه همه چيز را مىشناسد، يا صاحبان عقلها او را مىشناسند، و پادشاهى است كه هميشه قدرت و پادشاهى داشته و خواسته آنچه را كه خواسته، به خواست خويش در آن هنگام كه خواسته و او را اندازه نمىتوان كرد و پاره پاره نمىشود و فانى نمىگردد. اولى بود، بى چگونگى و آخرى خواهد بود، بى آنكه مكانى داشته باشد، كه از آن سؤال شود كه در كجاست. هر چيزى فانى است و نيست شونده، مگر ذات او. و از براى اوست آفريدن همه مخلوقات و مكوّنات و امر نافذ كه مقرون به مصلحت است «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ» «۱»؛ «بزرگ است خدا كه پروردگار همه عالميان است». واى بر تو اى سائل، به درستى كه پروردگار من، خيالها او را احاطه نمىكند، و شبههها بر __________________________________________________
(۱). اعراف، ۵۴.
او فرود نمىآيد، و از چيزى حيران نمىشود، و چيزى با او مجاورت نمىكند، و تازهها بر او فرود نمىآيد، و از چيزى سؤال نمىكند، و بر چيزى پشيمان نمىباشد «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» «۱»؛ «و فرا نمىگيرد او را پينكى و نه خواب». «لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى» «۲»؛ او راست آنچه در آسمانها و در زمين و آنچه در ميان هر دو و آنچه در زير طبقات خاك است». __________________________________________________
(۱). بقره، ۲۵۴. (۲). طه، ۶.