روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۶۵
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي عمن حدثه قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۳۶۴ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۳۶۶ | |||||||||||||
|
ترجمه
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷۸۱
على روايت كرده است از آنكه او را حديث كرده كه گفت: فرزندى از براى من متولد شد، پس عريضهاى نوشتم كه رخصت حاصل كنم در باب ختنه كردن آن فرزند در روز هفتم. جواب وارد شد كه: «مكن» و آن فرزند در روز هفتم يا هشتم مرد. بعد از آن، عريضهاى در باب مردن آن فرزند نوشتم، جواب رسيد كه: «زود باشد كه از پس اين فرزند، دو فرزند غير از اين، به تو روزى شود كه يكى از آنها را احمد نام كنى و بعد از احمد، ديگرى را جعفر بنامى». پس هر دو آمدند؛ چنانچه فرموده بود. راوى مىگويد كه: مهيّا شدم كه به حج روم و مردم را وداع كردم و بر جناح بيرون رفتن بودم كه فرمان همايون وارد شد كه: «ما اين را ناخوش داريم و امر با تو است». راوى مىگويد كه: سينهام تنگ شد و بسيار غمناك شدم و نوشتم كه من مىمانم و سفر نمىكنم و بر شنيدن امر تو و فرمانبردارى آن اقامه دارم، مگر آنكه من به سبب باز ايستادن از سفر حج، بسيار غمناكم. توقيع آن حضرت بيرون آمد كه: «بايد سينهات تنگ نشود، زيرا كه تو در سال آينده به حجّ مىروى. ان شاءاللَّه». راوى مىگويد كه: چون سال آينده آمد، عريضهاى نوشتم و رخصت طلبيدم، جواب
وارد شد كه مرا رخصت داده بود. بعد از آن نوشتم كه: من همتاى محمد بن عبّاس شدم و بنا چنان است كه با او همكجاوه باشيم و من به ديانت و نگاهدارى او وثوق و اعتمادى دارم.
توقيع وارد شد كه: «اسدى خوب همتايى است، پس اگر او بيايد، ديگرى را بر او اختيار مكن». بعد از آن، اسدى آمد و با او همتا و همكجاوه شدم.