روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۴۱
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
اسحاق قال اخبرني محمد بن الربيع الشايي قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۳۴۰ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۳۴۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۵۰۹
محمد بن ربيع شائى (سائى- تصحيح مجلسى ره) گفت: من با يك مردى از ثنويها (دو خدائى) در اهواز مناظره كردم و سپس به سر من رأى آمدم و از گفتههاى او چيزى به دلم چسبيده بود و من بر در خانه احمد بن الخضيب نشسته بودم كه أبو محمد (امام عسكرى" ع") از دار الخلافه در روز موكب خلافتى (سان ديدن) بيرون آمد، به من نگاهى كرد و با انگشت سبابه خود به من اشاره كرد كه يگانه است، يگانه است، تنها است و من افتادم و از هوش رفتم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۴۵
محمد بن ربيع شائى گويد: با مردى از ثنويه (قائلين بدو خدا) در اهواز مباحثه كردم، سپس به سامره رفتم و بعضى از سخنان او بدلم چسبيده بود، روز بار عام خليفه بود. من در خانه احمد بن خضيب نشسته بودم كه حضرت ابو محمد عليه السلام از اتاق عمومى وارد شد، بمن نگريست و با انگشت سبابهاش اشاره فرمود: «يكتاست، يكتاست، فرد است» من بيهوش شدم و افتادم.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷۴۷
اسحاق روايت كرده و گفته است كه: خبر داد مرا محمد بن ربيع سائى (يا نسايى، يا نشايى، يا شيبانى، بنابر اختلاف نسخ كافى، وليكن اوّل اصحّ است) و گفت كه: در اهواز با مردى از جماعت ثَنَوية (كه به دو خدا قائلاند) مباحثه كردم، بعد از آن به سرّ من رأى آمدم و چيزى از گفتار آن مرد ثَنَوىّ به دلم چسبيده بود و من بر درِ خانه احمد بن خَضيب نشسته بودم، ناگاه حضرت امام حسن عليه السلام رو آورد كه از دار عامّه بر مىگشت، «۲» و به سوى من نظر فرمود و به انگشت شهادت خويش اشاره نمود كه: «يكى و يگانه و تنهاست». پس من افتادم و بىهوش شدم. __________________________________________________ (۲). و دار عامّه، خانهاى است كه همه كس در آن داخل مىشوند. و ظاهر اين است كه خانه خليفه مراد باشد، يعنى: حضرت از خانه خليفه بر مىگشت در روز اجتماع مردم؛ چون روز عيد. (مترجم)