روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۱۴
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
الحسين بن محمد عن معلي بن محمد عن احمد بن محمد بن عبد الله عن محمد بن يحيي عن صالح بن سعيد قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۳۱۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۳۱۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۴۶۳
از صالح بن سعيد گويد: خدمت ابو الحسن (ع) رسيدم و به او گفتم: قربانت، در هر چيزى مىخواهند نور شما را خاموش كنند و از قدر شما بكاهند، تا شما را در اين سراى بد نام منزل دادهاند كه آن را سراى گدايان مىنامند، فرمود: اى پسر سعيد، تو در اين جا باش. سپس به دست خود اشاره كرد و فرمود: نگاه كن، نگاه كردم و به ناگاه خود را در باغستانهاى خرم و فرح بخشى ديدم، باغستانهائى تازه و خرم در آنها حوريانى معطر و نو پسرانى بودند چون دُرّ صدف درخشان، پرنده، آهوان و نهرهاى روان و جوشان بود. چشمم خيره شد و ديدهام از كار ماند، فرمود: هر جا باشيم اين منظره براى ما آماده است، ما در سراى گدايان نيستيم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۲۳
صالح بن سعيد گويد: خدمت امام هادى عليه السلام رسيدم و عرضكردم: قربانت، در هر امرى در صدد خاموش كردن نور شما و كوتاهى در حق شما بودند، تا آنجا كه شما را در اين سراى زشت و بدنامى كه سراى گدايان نامند منزل دادند، فرمود: پسر سعيد؟ تو هم چنين فكر ميكنى؟! سپس با دستش اشاره كرد و فرمود: بنگر، من نگاه كردم، بوستانهائى ديدم سرور بخش و بوستانهائى با ميوههاى تازهرس، كه در آنها دخترانى نيكو و خوشبوى بود مانند مرواريد در صدف و پسر بچهگان و مرغان و آهوان و نهرهاى جوشان كه چشمم خيره شد و ديدهام از كار افتاد، آنگاه فرمود: ما هر كجا باشيم اينها براى ما مهياست، ما در سراى گدايان نيستيم.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷۰۵
حسين بن محمد، از معلّى بن محمد، از احمد بن محمد بن عبداللَّه، از محمد بن يحيى، از صالح بن سعيد روايت كرده است كه گفت: بر امام على نقّى عليه السلام داخل شدم و به آن حضرت عرض كردم كه: فداى تو گردم، در همه امور خواستند كه نور تو را فرو نشانند، و در حقّ تو كوتاهى كردند تا آنكه تو را فرود آوردند در اين كاروانسرايى كه از هر جايى بدتر است، و كاروانسرايى است كه درويشان و گدايان، يا دزدان و بىسر و پايان در آن مسكن دارند. فرمود كه: «اى پسر سعيد، تو در اينجايى، نه من» و به دست خويش اشاره فرمود و فرمود كه: «بنگر»، چون نگريستم باغها ديدم به غايت خوب و خوشايند، و بوستانها ديدم تر و تازه كه نهرها در آن جارى است و در آنها حوران خوب خوشبو و غلمان بودند، و گويا آن حوران مرواريد ناسفته يا پوشيده شده بودند كه غبار بر آن ننشسته باشد و در نهايت حسن و صفا و نور و ضيا باشد، و مرغان و آهويان و نهرها ديدم كه مىجوشيد، پس عقل من حيران و چشمم خيره شد. و حضرت فرمود كه: «ما در هر جا كه باشيم اين چيزها كه ديدى، از براى ما مهيّا و آماده است و ما در كاروانسراى گدايان و دزدان نيستيم».