تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم *
سوره «فاطر»، مكّى است، و چهل و پنج آيه دارد.
آيه ۱ سوره فاطر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ *
الحَْمْدُ للَّهِ فَاطِرِ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائكَةِ رُسُلاً أُولى أَجْنِحَةٍ مَّثْنى وَ ثُلَاثَ وَ رُبَاعَ يَزِيدُ فى الخَْلْقِ مَا يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ(۱)
به نام خداى رحمان و رحيم.
همۀ حمدها، مخصوص خدا است، كه آسمان ها و زمين را ايجاد كرد، و فرشتگان را رسولانى بالدار كرد، دو باله و سه باله و چهار باله، و او، هرچه بخواهد، در خلقت اضافه مى كند كه او، بر هر چيزى تواناست.
بيان مفاد كلّى سوره فاطر
غرض اين سوره، بيان اصول سه گانه دين است. يعنى يگانگى خداى تعالى در ربوبيّت، و رسالت رسول خدا، و معاد و برگشتن به سوى او، كه در اين سوره، بر اين سه مسأله استدلال شده. و خداى تعالى، براى اين منظور، عده اى از نعمت هاى بزرگ آسمانى و زمينى را مى شمارد، و تدبير متقن امر عالَم را به طور عموم، و امر انسان ها را به طور خصوص، به رُخ مى كشد.
و قبل از شمردن اين نعمت ها و شروع به استدلال، اشاره اى اجمالى به اين معنا مى كند كه: گشودن درِ رحمت و بستن آن، و اضافه نعمت و امساك آن، منحصرا كار خداى تعالى است، و مى فرمايد: «مَا يَفتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِن رَحمَةٍ فَلَا مُمسِكَ لَهَا...: خدا درِ هر رحمتى را كه به سوى مردم باز كند، كسى نيست كه آن را ببندد...».
و باز قبل از اين كه اين اشاره اجمالى را بكند، به واسطه هايى اشاره مى كند كه رحمت و نعمت را از خداى تعالى گرفته، به خلق مى رسانند و آنان، ملائكه هستند، كه واسطه هاى بين خدا و خلق اند، و به همين جهت مى بينيم سوره «فاطر»، با يادآورى اين وسائط شروع مى شود.
و اين سوره (همان طور كه در آغاز گفته شد)، در مكه نازل شده، و سياق آياتش نيز براين معنا دلالت دارد. الا اين كه بعضى از مفسران، دو آيه از آن را استثناء كرده و گفته اند كه: اين دو، در مدينه نازل شده است. و ليكن سياق همان دو آيه نيز، ظهورى در گفته آنان ندارد، و آن دو آيه، عبارتند از آيه: «إنّ الّذِينَ يَتلُونَ كِتَابَ اللّه...». و آيه: «ثُمّ أورَثنَا الكِتَابَ الّذِينَ اصطَفَينَا...».
مراد از این که خداوند، «فَاطِرِ السّماوَات وَ الأرض» است؟
«الحَْمْدُ للَّهِ فَاطِرِ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ»:
كلمۀ «فاطر»، از ماده «فطر» است، كه - به طورى كه راغب گفته - به معناى شكافتن از طرف طول است. و اگر كلمۀ «فاطر» بر خداى تعالى اطلاق شده، به عنايت استعاره اى بوده است. گويا خداى تعالى، «عدم» را پاره كرده، و از درون آن، آسمان ها و زمين را بيرون آورده. بنابراين، حاصل معناى آيه، اين مى شود: «حمد خدا را كه پديد آورندۀ آسمان ها و زمين است، به ايجادى ابتدايى، و بدون الگو».
و بنابراين، كلمۀ «فاطر»، همان معنايى را مى دهد كه كلمۀ «بديع» و «مُبدع» دارند، با اين تفاوت كه در كلمۀ «ابداع»، عنايت بر نبودن الگوى قبلى است، و در كلمۀ «فاطر»، عنايت بر طرد عدم و بر ايجاد چيزى است از اصل. نه مانند كلمۀ «صانع»، كه به معناى آن كسى است كه مواد مختلفى را با هم تركيب مى كند، و از آن، صورتى جديد (از قبيل خانه، ماشين، و امثال آن) كه وجود نداشت، درست مى كند.
و مراد از آسمان ها و زمين، مجموع عالَمى است كه به چشم مى بينيم، كه هم شامل آسمان ها و زمين مى شود، و هم شامل مخلوقاتى كه در آن دو است. در نتيجه، عبارت آيه از قبيل اطلاق اعضاى بزرگ و ارادۀ كل است مجازا. ممكن هم هست مراد، خود آسمان ها و زمين باشد، به خاطر اعتنايى كه به شأن آن دو داشته، چون خلقت آن دو، بزرگ و امرشان عجيب است، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «لَخَلقُ السّمَاوات وَ الأرضِ أكبَرُ مِن خَلقِ النّاس».
و به هرحال، كلمۀ «فَاطِرِ السّماوات وَ الأرض»، از اسامى خداى تعالى است، كه به عنوان صفت آورده شده، و مراد از صفت، صفت استمرارى است، نه تنها صفت گذشته. براى اين كه ايجاد مستمر، و فيض وجود، دايمى و انقطاع ناپذير است. چون اگر فيض منقطع مى شد، همه چيز نابود مى گشت.
و اگر صفت ديگر (جَاعِل المَلَائِكَة) را دنبال آن صفت ذكر كرده، براى اشاره به اين حقيقت است كه سبب انحصار حمد در خداى تعالى، يكى دو تا نيست. گويا فرموده: «حمد، تنها براى خدا است، كه آسمان ها و زمين را ايجاد كرد. و باز، حمد براى اوست، كه ملائكه را فرستادگان خود قرار داد. فرستادگانى بالدار...». پس خداى تعالى، در آنچه مى كند، «محمود» است، چون در آنچه مى كند، غير از جميل نيست.
همۀ فرشتگان، واسطه هاى بين خدا و خلق هستند
«جَاعِلِ الْمَلَائكَةِ رُسُلاً أُولى أَجْنِحَةٍ مَّثْنى وَ ثُلَاث وَ رُبَاعَ ...»:
كلمۀ «ملائكه»، جمع مَلَك - به فتحه لام - است، كه موجوداتى هستند مخلوق خدا، و واسطه هايى بين او و بين عالَم مشهود، كه آنان را موكّل بر امور عالَم تكوين و تشريع كرده است، و بندگان محترمى هستند كه هرگز خدا را در هر صورتى كه به ايشان فرمان بدهد، نافرمانى نمى كنند، و به هرچه مأمور شوند، انجام مى دهند.
بنابراين، جملۀ «جَاعِلِ المَلائِكَةِ رُسُلاً»، إشعار، بلكه دلالت دارد بر اين كه تمام ملائكه - چون كلمۀ «ملائكه»، جمع است و در آيه، با الف و لام آمده، افاده عموم مى كند - رسولان و واسطه هايى بين خدا و بين خلق هستند، تا اوامر تكوينى و تشريعى او را انجام دهند. و ديگر وجهى ندارد كه ما كلمۀ «رُسُل» را كه در آيه است، اختصاص دهيم به آن ملائكه اى كه بر انبياء نازل مى شدند. با اين كه قرآن، كلمۀ «رُسُل» را بر ملائكه اى كه واسطه وحى نبودند، نيز اطلاق كرده.
از آن جمله فرموده: «حَتّى إذَا جَاءَ أحَدَكُمُ المَوتُ تَوَفّتهُ رُسُلُنَا». و نيز فرموده: «إنّ رُسُلُنَا يَكتُبُونَ مَا تَمكُرُونَ». و نيز فرموده: «وَ لَمّا جَاءَت رُسُلُناَ إبرَاهِيمَ بِالبُشرَى قَالُوا إنّا مُهلِكُوا أهلِ هذِهِ القَريَة».
و كلمۀ «أجنحة»، جمع جناح است، كه در پرندگان به منزله دست انسان است، و پرندگان به وسيلۀ آن پرواز مى كنند، و به فضا مى روند و بر مى گردند، و از جايى به جاى ديگر، نقل مكان مى كنند.
وجود فرشتگان نيز، مجهز به چيزى است كه مى توانند با آن كارى را بكنند كه پرندگان، آن كار را با بال خود انجام مى دهند. يعنى ملائكه، هم مجهز به چيزى هستند كه با آن از آسمان به زمين و از زمين به آسمان مى روند، و از جايى به جاى ديگر، كه مأمور باشند، مى روند. قرآن، نام آن چيز را «جناح= بال» گذاشته، و اين نامگذارى مستلزم آن نيست كه بگوييم ملائكه، دو بال نظير بال پرندگان دارند، كه پوشيده از پر است. چون صرف اطلاق لفظ مستلزم آن «جناح» نيست، همچنان كه الفاظ ديگرى نظير «جناح» نيز، مستلزم معانى معهود نمى باشد. مثلا، وقتى كلمۀ «عرش» و «كرسى» و «لوح» و «قلم» و امثال آن را درباره خداى تعالى اطلاق مى كنيم، نمى گوييم عرش آن ها و كرسى و لوح و قلمش، نظير كرسى و لوح و قلم ماست.
بله، اين مقدار را از لفظ «جناح» مى فهميم كه: نتيجه اى را كه پرندگان از بال هاى خود مى گيرند، ملائكه هم آن نتيجه را مى گيرند، و اما اين كه چطور آن نتيجه را مى گيرند، از لفظ «جناح» نمى توان به دست آورد.
جملۀ «اولِى أجنِحَةٍ مَثنَى وَ ثُلاثَ وَ رُبَاعَ»، صفت ملائكه است، و كلمۀ «مثنى» و «ثُلَاث»، و كلمۀ «رُبَاع»، هر سه الفاظى هستند كه بر تكرار عدد دلالت دارند. يعنى كلمۀ «مثنى»، به معناى دو تا دو تا است، و كلمۀ «ثُلَاث»، به معناى سه تا سه تا، و كلمۀ «رُبَاع»، به معناى چهار تا چهار تا است. گويا فرموده: خداوند، بعضى از فرشتگان را، دو بال داده و بعضى را سه بال، و بعضى را چهار بال.
و جملۀ «يَزِيدُ فِى الخَلقِ مَا يَشَاءُ» - بر حسب سياق، خالى از اشاره به اين نكته نيست، كه بعضى از ملائكه، بيش از چهار بال هم دارند.
«إنّ اللّهَ عَلَى كُلّ شَئٍ قَدِير»- اين جمله، تمامى مطالب قبلى را تعليل مى كند. ممكن هم هست تنها تعليل جملۀ اخير باشد، ولى احتمال اول، روشن تر به نظر مى رسد.
بحث روايتى
در كتاب بحار، از كتاب اختصاص نقل كرده كه وى، به سند خود، از مُعلّى بن محمّد، و او با اسقاط نام راويان، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: خداى عزّوجلّ، ملائكه را از نور آفريده...
و در تفسير قمى گفته امام صادق «عليه السلام» فرمود: خداوند، ملائكه را مختلف خلق كرد. مثلا وقتى جبرئيل نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آمد، ششصد بال داشت، و بر ساق پايش، دُرّى بود چون قطرۀ شبنمى كه روى گياهان مى افتد. آن قدر بزرگ بود كه بين آسمان و زمين را پُر مى كرد.
و نيز فرمود: هرگاه خداى عزّوجلّ به ميكائيل دستور دهد به زمين هبوط كند، يك پايش روى زمين هفتم، و پاى ديگرش روى آسمان هفتم قرار خواهد گرفت. و نيز خداى تعالى، فرشتگانى دارد كه نيمى از آن ها از يخ، و نيم ديگرشان از آتش است، و ذكرشان اين است كه: «اى خدايى كه بين يخ و آتش الفت افكندى، دل هاى ما را بر طاعتت ثبات بده».
و نيز فرمود: خدا را فرشته اى است كه بين نرمۀ گوشش تا ديدگانش، مسافتى است كه فرضا اگر پرنده اى بخواهد آن را طى كند، بايد پانصد سال، بال بزند.
و نيز فرمود: ملائكه آب و طعام نمى خورند، و ازدواج ندارند، و تنها با نسيم عرش زنده اند، و براى خداى عزّوجلّ، فرشتگانى است كه تا روز قيامت، يكسره در ركوع اند، و براى او، فرشتگانى ديگر است كه تا روز قيامت، يكسره در سجده اند.
آن گاه امام صادق «عليه السلام» فرمود: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرموده: هيچ موجودى از مخلوقات خدا نيست كه عددش بيشتر از ملائكه باشد، و در هر روز و يا هر شب، هفتاد هزار فرشته به زمين نازل مى شوند، و پيرامون كعبه طواف مى كنند، و آن گاه نزد من و سپس نزد اميرالمؤمين «عليه السلام» رفته، سلام مى كنند، و آنگاه نزد حسين «عليه السلام» مى روند و شب را نزد او مى مانند، تا سحر شود. پس معراجى براى آنان نصب مى كنند، تا به آسمان عروج كنند، و ديگر تا ابد به زمين نمى آيند.
امام ابوجعفر «عليه السلام» فرموده: خداى عزّوجلّ، اسرافيل و جبرئيل و ميكائيل را از يك تسبيح آفريد، و برايشان، گوش و چشم و تيزى عقل و سرعت فهم قرار داد.
اميرالمؤمنين «عليه السلام»، درباره خلقت ملائكه فرموده: خدايا ملائكه را بيافريدى، و در آسمانت جاى دادى. ملائكه اى كه نه در آنان سستى هست و نه غفلت، و نه در ايشان معصيتى مفهوم دارد.
آرى، آن ها داناترين خلق تو به تو هستند و ترسنده ترين خلق تو از تواند، و مقرب ترين خلق تو به تواند و عامل ترين خلق تو، به فرمان تواند. نه خواب بر ديدگان ايشان مسلط مى شود، و نه سهو عقول، و نه خستگى بدن ها. ايشان نه در پشت پدران جاى مى گيرند، و نه در رحم مادران، و نه خلقتشان از ماء مهين است، بلكه تو اى خدا، ايشان را به نوعى ديگر ايجاد كرده اى، و در آسمان هايت منزل دادى، و با جاى دادنت در جوار خود، اكرامشان كرده اى، و بر وحى خود امين ساختى، و آفات را از ايشان دور كردى، و از بلاها محافظتشان فرمودى، و از گناهان پاكشان ساختى. اگر قوت تو نبود، خود قوى نمى شدند، و اگر تثبيت تو نبود، خودشان ثابت قدم نمى گشتند، و اگر رحمت تو نبود، اطاعت تو نمى كردند، و اگر تو نبودى، آن ها هم نبودند.
ليكن اگر آن ها كه اين همه نزد تو مقام دارند، و تو را اطاعت مى كنند و نزدت داراى منزلت اند، و غفلتشان از امر تو اندك است، آنچه را كه از تو بر ايشان پوشيده مانده، مشاهده مى كردند، و آن عظمت را كه تاكنون از تو پى نبرده اند، پى مى بردند، قطعا عبادت و عمل خود را كوچك مى شمردند، و نفس خود را به ملامت مى گرفتند، و مى دانستند كه تو را آن طور كه بايد، عبادت نكردند. منزّهى تو كه خالقى و معبودى، چقدر رفتارت با مخلوقاتت نيكو است.
و در بحار، از الدر المنثور از ابى العلاء بن سعد روايت آورده، كه گفت: روزى رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، به همنشينان خود فرمود: «آسمان به تنگ آمد، و حق دارد كه چنين باشد، براى اين كه جاى يك قدم در آن نيست، مگر آن كه همان جا را فرشته اى اشغال كرده، كه يا در ركوع است، و يا در سجده. آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: «وَ إنّا لَنَحنُ الصّافُّونَ وَ إنّا لَنَحنُ المُسَبّحُون = به درستى ماييم كه همواره در صفيم، و ماييم كه همواره در تسبيح هستيم».
و از خصال روايت شده كه وى، به سند خود، از محمّد بن طلحه حديث كرده، و او، بدون ذكر بقيه سند، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت كرده، كه فرموده: ملائكه بر سه دسته اند. دسته اى، داراى دو بال، و دسته اى، داراى سه بال و دسته ديگر، داراى چهار بالند.
مؤلف: نظير اين حديث را، كافى هم، به سند خود، از عبداللّه بن طلحه روايت كرده. و شايد مراد از آن، توصيف اغلب ملائكه باشد، نه همۀ آن ها، و گرنه با سياق آيه كه مى فرمود: «در خلقت هرچه بخواهد، اضافه مى كند»، و با روايات ديگر كه مى فرمود: «جبرئيل ششصد بال داشت»، معارض خواهد بود.
و از كتاب توحيد حكايت شده، كه وى، به سند خود، از ابى حيان تيمى، از پدرش از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده، كه فرمود: احدى از مردم نيست، مگر آن كه با او چند فرشته است، كه وى را از اين كه در چاهى سقوط كند، و يا ديوارى به رويش فرو ريزد، و يا ناملايمى به او برسد، حفظ مى كنند، و اين مراقبت را در طول عمر او ادامه مى دهند تا اجلش فرا رسد. آن گاه او را تنها مى گذارند، تا هر بلايى كه مقدر است، بر سرش بيايد...
و از كتاب بصائر، از سيارى، از عبداللّه بن ابى عبداللّه فارسى، و غير او روايتى آورده كه نامبردگان، بدون ذكر سند، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده اند، كه فرمود: كرّوبيان، طايفه اى از شيعيان ما هستند كه از خلق اول اند، كه خداى تعالى، آنان را در پشت عرش قرار داده. آنقدر نورانى هستند كه اگر نور يكى از ايشان بر تمامى اهل زمين تقسيم شود، ايشان را كفايت كند. آنگاه فرمود: موسى «عليه السلام»، بعد از آن كه از خدا درخواست ديدن كرد، خداوند به يكى از كروبيان فرمود تا براى كوه تجلّى كند، و او هم براى كوه جلوه اى كرد، و با جلوه خود، آن را پاره پاره ساخت.
سخن امام سجاد «ع»، درباره فرشتگان مقرّب الهى
و از صحيفه سجاديه حكايت شده كه امام سجاد «عليه السلام»، در يكى از دعاهايش - كه درباره حاملان عرش خدا و هر فرشتۀ مقرّب اوست - چنين گفته:
بارالها! بر حاملان عرشت درود فرست، كه هرگز از تسبيح تو خسته نمى شوند، و از تقديست به تنگ نمى آيند، و از عبادت تو به ستوه نمى آيند. هرگز كوتاهى كردن در انجام وظيفه را بر جديّت بر امر تو ترجيح نمى دهند، و از وله و عشق ورزيدن به تو غافل نمى شوند. و به اسرافيل، كه صاحب صور شاخص است، آن كه همواره در انتظار فرمان توست، تا با دميدن در آن، خفتگان در قبور و گروگان هاى گور را بيدار كند، و به ميكائيل، آن فرشته آبرومند در درگاهت كه از اطاعتت مكانى رفيع يافته، و جبرئيل كه امين بر وحى توست، و فرمانش در آسمان هايت نافذ است، و نزد تو مكانى دارد، و مقرّب درگاه توست، و به روح، كه مسلط بر ملائكه حجاب هاست، و آن روح كه از امر تو است.
بارالها! هم بر ايشان درود بفرست، و هم بر ملائكه پايين تر از آنان. آن ها كه ساكنان آسمان هايت، و اهل امانت بر رسالتت هستند. آن هايى كه دايم در عبادت بودن، خسته شان نمى كند، و از غلبه خواب و خستگى سست نمى شوند. شهوت ها، از تسبيح تو بازشان نمى دارد، و سهو غفلت ها، از تعظيم تو غافلشان نمى كند. آن ها كه از عظمت تو ديدگانى افتاده و خاشع دارند، و هرگز جرأت سربلند كردن و به تو نگريستن نمى كنند. آن ها كه چانه هايشان (از شدت خضوع) پايين افتاده، و رغبتشان در آنچه نزد تو سراغ دارند، طولانى، و يادشان از نعمت هاى تو دائمى است. در برابر عظمت تو و جلال كبريایی ات متواضع اند. و آن هايى كه چون جهنم را مى بينند، كه بر اهل معصيت، زبانه مى كشد، مى گويند: «خدايا! تو منزهى، و ما آن طور كه بايد، عبادتت نكرديم».
پروردگارا! پس درود بفرست بر ايشان، و بر روحانيان از فرشتگان، و مقرّبان درگاهت، و حاملان غيب به سوى رسولانت، و آن ها كه بر وحی ات، امين تو شدند، و دسته هاى مختلف از فرشتگانت، كه تو آنان را به خودت اختصاص دادى، و با تقديست، از طعام و نوشيدنی ها، بى نيازشان كردى، و در باطن طبقات آسمان هايت جاى دادى، و آن ها كه در اطراف آسمان هايت قرار دارند، تا روزى كه فرمانت صادر شود، بساط خلقتت را برچينند.
و آن ها كه خزانه دار باران و رانندگان ابرند، و آن فرشته اى كه به خاطر صداى زجر او، صداى ناله رعدها شنيده مى شود، و آنان كه برف و تگرگ را مشايعت نموده، با دانه هاى باران در هنگام نزول فرود مى آيند، و آن ها كه قوام خزينه هاى باد به وجود ايشان است، و آن ها كه موكّل بر كوه ها هستند، تا فرو نريزند، و آن ها كه تو، وزن آب ها و كيل آبى كه باران هاى مفيد و مضر مشتمل بر آنند، به ايشان شناساندى، و آن فرشتگان كه رسولان تو به سوى اهل زمين هستند، كه يا بلايى مكروه مى آورند، و يا رخايى محبوب.
و سفيران كرام برره، و حافظان كرام نويسنده، و ملك الموت و كاركنانش، و منكر و نكير و مبشر و بشير، و رؤمان كه بازپرس قبور است، و طواف كنندگان بيت معمور، و مالك دوزخ، و خازنان آن، و رضوان بهشت و پرده داران آن، و آن فرشتگانى كه آنچه تو دستور مى دهى، بدون عصيان فرمان مى برند، و آن هايى كه به اهل بهشت مى گويند: «سلام عليكم، اين بهشت به خاطر صبرى است كه كرديد، و چه نيك است پايان خوب اين سرا»، و زبانيه كه وقتى دستور مى رسد «كفار را بگيريد و ببنديد و به سوى دوزخ بكشيد»، به سرعت مى شتابند، و مهلتشان نمى دهند.
خدايا! به همۀ اين ها كه به ذكر نامشان ملهم شديم، درود فرست، هرچند كه ما به مكان و منزلت يك يك آن ها در درگاه تو آشنا نيستيم، و نمى دانيم به چه كارى موكّل اند، و به ساكنان هوا و زمين و آب و هر كس از ايشان، كه موكّل بر خلق اند.
بارالها! بر همه شان درود بفرست، در آن روز كه هر كسى وقتى مى آيد، يك سائق با او هست و يك گواه، بر همه شان درودى بفرست كه كرامتى بر كرامتشان و طهارتى بر طهارتشان بيفزايد...
عظمت صورت واقعى «جبرئيل» و «اسرافيل»
و در بحار، از الدر المنثور، از ابن شهاب روايت كرده كه گفت:
رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، از جبرئيل خواست تا خود را با صورت واقعى اش، به وى نشان دهد. جبرئيل گفت: تو طاقت ديدن صورت واقعى مرا ندارى. فرمود: با اين حال دوست دارم تو را به آن صورت ببينم.
پس رسول خدا «صلى اللّه عليه وآله و سلم»، در شبى مهتابى به نمازگاه خود بيرون رفت، كه ناگهان جبرئيل با صورت واقعى اش، نزدش آمد. آن جناب از ديدن وى بيهوش شد، و چون به هوش آمد، ديد تكيه بر جبرئيل دارد، و جبرئيل يكى از دو دست خود را بر سينۀ او و دست ديگر را بين دو شانۀ او نهاده، فرمود: من هرگز باور نمى كردم كه چيزى از مخلوقات به اين شكل باشد.
جبرئيل گفت: پس چطور مى توانى اسرافيل را ببينى؟ او دوازده بال دارد كه يك بالش در مشرق و بال ديگرش در مغرب است، و عرش بر شانۀ او قرار دارد، و گويا در برابر عظمت پروردگار، آنقدر كوچك مى شود كه به صورت مرغى كوچكتر از گنجشك در مى آيد، و در هرحال عرش خدا را عظمت خدايى حمل مى كند.
و در صافى، از توحيد نقل كرده، كه به سند خود، از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده كه در حديثى فرمود:
منظور از آيه «مَا زَاغَ البَصَرُ وَ مَا طَغَى * لَقَد رآ مِن آيَاتِ رَبّه الكُبرَى: چشم منحرف نشد، و عوضى هم نديد. او، از آيات بزرگ پروردگارش را ديد»، اين است كه: آن جناب، جبرئيل را دو بار به صورت واقعى اش ديد. يكى اين بار بود، و يكى هم بارى ديگر. و از اين جهت، جبرئيل را از آيات بزرگ خدا خواند، كه جبرئيل خلقتى عظيم دارد، و او از روحانييّن است، كه خلقت و صفتشان را، غير از خدا كسى درك نمى كند.
و از خصال حكايت شده كه به سند خود، از محمّد بن روان، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: وقتى جبرئيل نزد من آمد، گفت: من و هيچ يك از ملائكه به خانه اى كه در آن سگ و يا مجسمه و يا ظرفى باشد كه در آن بول كنند، داخل نمى شويم.
مؤلف: در اين باب، درباره صفت ملائكه، رواياتى بيرون از حدّ شمار وارد شده، كه يا مربوط به معاد است، و يا مربوط به معراج رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، و يا در ابواب متفرقه ديگر، و آنچه ما به عنوان نمونه در اين جا آورديم، كافى است.
و در عيون، در باب روايات جامعى كه از حضرت رضا «عليه السلام» نقل شده، به سند خود، از آن جناب «عليه السلام» نقل كرده، كه فرمود: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: قرآن را با صوت خوش بخوانيد، كه صوت خوش، به زيبايى قرآن مى افزايد. آن گاه اين جمله را قرائت كردند: «يَزِيدُ فِى الخَلقِ مَا يَشَاءُ».
و در توحيد، به سند خود، از زراره، از عبداللّه بن سليمان، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: شنيدم آن جناب مى فرمود: قضا و قدر، دو تا از مخلوقات خدايند، و خدا هرچه بخواهد، در خلق مى افزايد.
و در مجمع البيان، در ذيل جملۀ «يَزِيدُ فِى الخَلقِ مَا يَشَاءُ» گفته: از ابوهريره، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت شده كه فرمود: زيادى در خلقت، روى زيبا و صوت خوب و شعر خوب است.
مؤلف: روايات سه گانه اخير، از باب جرى و تطبيق كلّى بر مصداق است.
گفتارى درباره ملائكه
در قرآن كريم، مكرر كلمۀ «ملائكه» ذكر شده، ولى نام هيچ يك از آنان را نبرده، مگر «جبرئيل» و «ميكائيل» را و بقيه ملائكه را با ذكر اوصافشان ياد كرده. مانند: «ملك الموت» و «كرام الكاتبين» و «سفرة الكرام البرره» و «رقيب» و «عتيد»، و غير اين ها.
- و از صفات و اعمال «ملائكه»، كه در كلام خدا و در احاديث سابق ذكر شده اند، يكى اين است كه:
«ملائكه»، موجوداتى هستند شريف و مكرّم، كه واسطه هايى بين خداى تعالى و اين عالَم محسوس هستند. به طورى كه هيچ حادثه اى از حوادث و هيچ واقعه اى مهم و يا غير مهم نيست، مگر آن كه ملائكه در آن دخالتى دارند، و يك يا چند فرشته، موكّل و مأمور آنند. اگر آن حادثه فقط يك جنبه داشته باشد، يك فرشته، و اگر چند جنبه داشته باشد، چند ملك موكّل بر آنند.
و دخالتى كه دارند، تنها و تنها اين است كه امر الهى را در مجرايش به جريان اندازند، و آن را در مسيرش قرار دهند. همچنان كه قرآن، در اين باره فرموده: «لا يَسبِقُونَهُ بِالقَولِ وَ هُم بِأمرِهِ يَعمَلُون».
- صفت دومى كه از«ملائكه» در قرآن و حديث آمده، اين است كه:
در بين ملائكه نافرمانى و عصيان نيست. معلوم مى شود ملائكه، نفسى مستقل ندارند، و داراى اراده اى مستقل نيستند، كه بتوانند غير از آنچه كه خدا اراده كرده، اراده كنند. پس ملائكه در هيچ كارى استقلال ندارند، و هيچ دستورى را كه خدا به ايشان تحميل كند، تحريف نمى كنند، و كم و زيادش نمى سازند. همچنان كه فرمود: «لَا يَعصُونَ اللّهَ مَا أمَرَهُم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُونَ».
- صفت سوم اين كه:
«ملائكه»، با همه كثرتى كه دارند، داراى مراتب مختلفى از نظر بلندى و پايينى هستند. بعضى مافوق بعضى ديگر، و جمعى نسبت به مادون خود آمرند، و آن ديگران، مأمور و مطيع آنان، و آن كه آمر است، به امر خدا امر مى كند، و حامل امر خدا به سوى مأموران است، و مأموران هم، به دستور خدا مطيع آمرند. در نتيجه، «ملائكه»، به هيچ وجه از ناحيه خود اختيارى ندارند. همچنان كه قرآن كريم فرموده: «وَ مَا مِنّا إلّا لَهُ مَقَامٌ مَعلُومٌ». و نيز فرموده: «مُطَاعٍ ثَمّ أمِين». و نيز فرموده: «قَالُوا مَا ذَا قَالَ رَبُّكُم قَالُوا الحَقَّ».
- صفت چهارم، اين كه:
«ملائكه»، از آن جا كه هرچه مى كنند، به امر خدا مى كنند، هرگز شكست نمى خورند. به شهادت اين كه فرموده: «وَ مَا كَانَ اللّهُ لِيُعجِزَهُ مِن شَئٍ فِى السّمَاوَاتِ وَ لَا فِى الأرض». و از سوى ديگر فرموده: «وَ اللّهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِهِ». و نيز فرموده: «إنّ اللّهَ بَالِغُ أمرِهِ»
از اين جا روشن مى شود:
«ملائكه»، موجوداتى هستند كه در وجودشان منزّه از مادۀ جسمانى اند. چون مادۀ جسمانى در معرض زوال و فساد و تغيير است. و نيز كمال در ماده، تدريجى است. از مبدأ، سير و حركت مى كند تا به تدريج، به غايت كمال برسد، و چه بسا در بين راه، به موانع و آفاتى برخورد كند و قبل از رسيدن به حد كمالش از بين برود، ولى ملائكه اين طور نيستند.
و نيز از اين بيان، روشن مى شود:
اين كه در روايات، سخن از صورت و شكل و هيأت هاى جسمانى ملائكه رفته - كه پاره اى از آن را در روايات سابق ملاحظه فرموديد - از باب تمثّل است، و خواسته اند بفرمايند: فلان فرشته طورى است كه اگر اوصافش با طرحى نشان داده شود، به اين شكل در مى آيد. و به همين جهت، انبياء و امامان، فرشتگان را به آن صورت كه براى آنان مجسم شدند، توصيف كرده اند و گرنه ملائكه به صورت و شكل در نمى آيند.
آرى، فرق است بين تمثّل و شكل گيرى. تمثّل مَلَك به صورت انسان، معنايش اين است كه مَلَك در ظرف ادراك آن كسى كه وى را مى بيند، به صورت انسان درآيد، در حالى كه بيرون از ظرف ادراك او، واقعيت و خارجيت ديگرى دارد، و آن، عبارت است از صورتى مَلَكى.
به خلاف تشكل و تصور، كه اگر مَلَك به صورت انسان، متصور و به شكل او متشكل شود، انسانى واقعى مى شود. هم در ظرف ادراك بيننده، و هم در خارج آن ظرف، و چنين مَلَكى، هم در ذهن مَلَك است، و هم در خارج، و اين ممكن نيست. و ما در تفسير سوره «مريم»، گفتارى در معناى تمثل گذرانديم.
در آن جا گفتيم كه: خداى سبحان، اين معنا را كه ما براى تمثّل كرديم، تصديق دارد، و در داستان مسيح و مريم مى فرمايد: «فَأرسَلنَا إلَيهَا رُوحَنَا فَتَمَثّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّا»، كه تفسيرش در همان جا گذشت.
و اما اين كه بر سرِ زبان ها افتاده كه مى گويند: «مَلَك، جسمى است لطيف، كه به هر شكل در مى آيد، جز به شكل سگ و خوك، و جنّ نيز، جسمى است لطيف، جز اين كه جن به هر شكلى در مى آيد، حتى شكل سگ و خوك»، مطلبى است كه هيچ دليلى بر آن نيست. نه از عقل و نه از نقل - نه نقل از كتاب و نه نقل از سنت معتبر- و اين كه بعضى ادعا كرده اند بر اين كه مسلمين بر اين مطلب اجماع دارند، علاوه بر اين كه چنين اجماعى در كار نيست، هيچ دليلى بر حجيت چنين اجماعى، در مسائل اعتقادى نيست.
آيات ۲ - ۸ سوره فاطر
مَّا يَفْتَح اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلا مُمْسِك لَهَا وَ مَا يُمْسِك فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(۲) يَا أَيُّهَا النَّاس اذْكُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَيْكمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِنَ السّمَاءِ وَ الاَرْضِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنّى تُؤْفَكُونَ(۳) وَ إِن يُكَذِّبُوك فَقَدْ كُذِّبَت رُسلٌ مِّن قَبْلِك وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۴) يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الحَْيَوةُ الدُّنْيَا وَ لا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(۵) إِنَّ الشّيْطانََ لَكُمْ عَدُوُّ فَاتّخِذُوهُ عَدُواًّ إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصحَابِ السّعِيرِ(۶) الَّذِينَ كَفَرُوا لهَُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ لهَُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ(۷) أَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَ يهْدِى مَن يَشاءُ فَلا تَذْهَب نَفْسُك عَلَيهِمْ حَسرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِمَا يَصنَعُونَ(۸)
درِ رحمتى را كه خدا به روى مردم بگشايد، كسى نيست كه آن را ببندد و جلوگير آن رحمت شود. و درِ رحمتى را كه او به روى مردم ببندد، كسى نيست كه بگشايد و بعد از منع خدا، وى آن رحمت را بفرستد. (چگونه ممكن است) با اين كه او، قاهرى شكست ناپذير و عطا و منعش، از روى حكمت است؟ (۲)
اى مردم! به ياد آوريد نعمت هايى را كه خدا بر شما ارزانى داشت، آيا هيچ خالقى غير از خدا هست، كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد؟!
پس وقتى جز او خالقى نيست، جز او هم، مدبّر و صاحب اختيارى نيست. پس در نتيجه، جز او هم، معبودى نيست، ديگر به كجا منحرف مى شويد؟! (۳)
(اى محمّد!) اگر تو را تكذيب مى كنند، امرى نوظهور نيست، چون پيامبران قبل از تو را هم تكذيب كردند و امور همه به سوى خدا بازگشت مى كند (۴).
اى مردم! بدانيد كه وعدۀ مذكور خدا حق است. پس (هوشيار باشيد كه) زندگى دنيا مغرورتان نكند و ابليس نيرنگباز، با به رُخ كشيدن و استناد به رحمت و مغفرت خدا، فريبتان ندهد (۵).
همانا شيطان دشمن شماست، پس شما هم او را دشمن خود بگيريد، چون تنها كارِ او، اين است كه حزب خود را دعوت كند به اين كه همه اهل آتش شوند (۶).
كسانى كه كافر شدند، عذابى سخت و كسانى كه ايمان آورده و عمل هاى صالح كردند، مغفرت و اجرى بس بزرگ دارند (۷).
پس با اين حال، آيا كسى كه عمل زشتش در نظرش زيبا جلوه داده شده و آن را كار نيكى مى بيند، با كسى كه خوب را خوب و بد را بد مى بيند، يكسان است؟ هرگز، ولى اين خدا است كه هر كس را بخواهد، گمراه و هر كس را بخواهد، هدايت مى كند. پس تو اى محمّد! جان خود را در حسرت و اندوه آنان (كه چرا گمراه اند)، هلاك مكن، كه خدا به آنچه مى كنند، دانا است (۸).
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |