النساء ١٢٨
کپی متن آیه |
---|
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً |
ترجمه
النساء ١٢٧ | آیه ١٢٨ | النساء ١٢٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بَعْل»: شوهر. «نُشُوزاً»: سرکشی. سر باز زدن. مراد بدرفتاری مرد با زن است، بدین گونه که خود را بالاتر از او بداند یا این که در نفقه تقصیر و کوتاهی کند. «إِعْرَاضاً»: رویگردانی. مراد خودداری از همبستری با او و ترک سخن و بیاعتنائی نسبت بدو است. «الشُّحَّ»: بخل شدید. آزمندی.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه همچون دیگر آیات سوره نساء در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: ابن عباس گويد: سودة دختر زمعة كه يكى از زوجات پيامبر بود، ترسيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وى را طلاق گويد. لذا به پيامبر گفت: مرا طلاق مده و جزء زوجات خويش محسوب بدار و نوبه مرا حذف كن سپس اين آية نازل گرديد، سعيد بن مسيب از سليمان يسار نقل نمايد كه رافع بن خديج زنى داشت كه سن وى زياد بود و درباره او نازل شد.
امام باقر|امام محمدباقر عليهالسلام فرمايد: زوجه رافع دختر محمد بن مسلمة بوده كه شوهر وى با بودن او زن جوانى گرفت و دختر محمد بن مسلمة را طلاق گفت: تا اين كه مدت كمى به پايان عده او باقى مانده بود، شوهرش گفت: اگر ميخواهى به تو رجوع كنم و اگر ميخواهى تو را وامى گذارم تا عدّه ات تمام شود. زن بوى گفت: رجوع كن و من صبر خواهم كرد سپس اين آية نازل گرديد.[۳][۴]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «128»
و اگر زنى از شوهرش بيم ناسازگارى يا اعراض داشته باشد بر آن دو باكى نيست كه به گونهاى با يكديگر صلح كنند (گرچه با چشمپوشى بعضى از حقوقش باشد) و صلح بهتر است، ولى بخل وتنگنظرى، در نفْسها حاضر شده (ومانع صلح) است، واگر نيكى كنيد و تقوا ورزيد، پس بدانيد كه همانا خداوند به آنچه مىكنيد آگاه است.
نکته ها
«نُشوز»، از ريشهى «نشز»- زمين بلند- و معناى آن طغيان است. در آيهى 34 سخن از نشوز زن بود «تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ» و اينجا كلام از نشوز وسركشى مرد است.
«شح» در زن، نپوشيدن لباس خوب و ترك آرايش است. و در مرد، نپرداختن مهريّه و نفقه و نشان ندادن علاقه.
رافعبن خديج دو همسر داشت، يكى پير و ديگرى جوان. همسر مسنّ را به خاطر اختلافهايى طلاق داد و پيش از تمام شدن عدّه، به او گفت: اگر حاضر باشى به اين شرط
جلد 2 - صفحه 176
با تو آشتى مىكنم كه اگر همسر جوانم را مقدّم داشتم صبر كنى، وگرنه پس از تمام شدن مدّت عدّه، از هم جدا مىشويم. زن، آشتى را پذيرفت. سپس اين آيه نازل شد.
امام صادق عليه السلام در ذيل آيه فرمود: اين آيه مربوط به كسى است كه از همسرش لذّتى نمىبرد و بناى طلاقش را دارد، زن مىگويد: مرا طلاق نده، اگر خواستى همسر ديگرى بگير و مرا هم داشته باش. «1»
پیام ها
1- علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. در مسائل خانوادگى قبل از آنكه كار به طلاق بكشد بايد چارهاى انديشيد. «خافَتْ»
2- گذشت از حقّى براى رسيدن به مصلحت بالاتر وحفظ خانواده، مانعى ندارد و بهتر از پافشارى براى گرفتن حقّ است. «فَلا جُناحَ»
3- در مسائل خانواده، مرحلهى اوّل اصلاح خود زوجين، بدون دخالت ديگران است. اگر نشد، ديگران دخالت كنند. «أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما»
4- بهرهى همسر از همسر، حقّى قابل گذشت است. حكمى نيست كه قابل تغيير نباشد. «فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا»
5- حقّ خانواده بيش از حقّ شخصى زن يا مرد است. به خاطر حفظ خانواده، بايد از حقّ شخصى گذشت. «وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ»
6- صلح، هميشه با پرداخت مال نيست. گاهى گذشت از حقّ، زمينهساز مصالحه و آشتى است. و بخل مانع آن است. «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»
7- رمز تزلزل بسيارى از خانوادهها، تنگ نظرى و بخل و حرصى است كه انسان را احاطه كرده است. «وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ»
8- گذشت مرد از تمايلات جنسى و رعايت عدالت ميان دو همسر، از نمونههاى تقوا و احسان است. «إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا»
«1». كافى، ج 6، ص 145؛ وسائل، ج 21، ص 351.
جلد 2 - صفحه 177
9- نظام حقوقى اسلام با نظام اخلاقى آن آميخته است. يُصْلِحا .... تُحْسِنُوا
10- چه گذشتن از حقّ خود و چه نيكى به همسر، همه در محضر خداوند است.
«فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»
11- مرد هوسباز بداند كه اگر به خاطر كاميابى خود، همسر قبل را در فشار قرار دهد و او به ناچار مسئلهاى را بپذيرد، خدا به عملكردش آگاه است. «كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (128)
شأن نزول: از ابى جعفر عليه السّلام روايت است كه خويلد دختر محمد بن مسلم در حباله رافع بود، و او زنى جوان را به سر او آورد. خواست او را طلاق دهد. زن گفت مرا رها كن كه نوبه خود به زن تو بخشيدم. قبول نكرد. شكايت را خدمت حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض نمود. «1» و به روايت
«1» نور الثقلين، جلد 1، صفحه 557، حديث 596.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 595
كلينى از سعيد بن جبير، مردى بر زن خود بهانه جوى بود تا طلاق او دهد به جهت پيرى او، و زن به سبب تعلق قلبى با فرزندان، به فراق او رضا نمىداد و مىگفت مرا طلاق مده، هر كجا خواهى برو، من تو را بحل كردم. آيه شريفه در حكم آن نازل شد:
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً: و اگر ترسد زنى، يعنى به قرائن دريابد از شوهر خود امتناعى از صحبت او به جهت كراهت از او منع حقوق، أَوْ إِعْراضاً: يا روى گردانيدى از مجالست و مكالمه او، فَلا جُناحَ عَلَيْهِما: پس هيچ گناهى نيست بر آن دو، أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً: اينكه به صلاح آرند ميان يكديگر، صلح را، يعنى ايقاع صلح و آشتى كنند ميان هم، به آنكه زن مقدارى از مهر بخشد يا نوبت خود به زن ديگر گذارد، و مرد نيز حقوق خدمت قديمى نگاهدارد و او را از خود جدا نكند، وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ: و صلح و آشتى بهتر است از مفارقت و خصومت. و بنابر اخير جايز نيست كه مراد به آن تفصيل باشد، بلكه مراد بيان اين است كه صلح از «خيور» است، چنانچه خصومت از «شرور» است.
وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَ: و حاضر گردانيدهاند نفسها به بخل، يعنى شح را، نزد آن حاضر گردانيدهاند بر وجهى كه منقلب از آن نيست. چه طبيعت انسانى مقتضى شح است، و لذا هر يك از زوجين در مسامحت و مروت بخل مىورزد. و نزد بعضى مراد به آن نفس زنانند كه بخيلى مىنمايند بر ايثار نمودن نوبت خود بر غير. و اصحّ آنست كه مراد مرد و زن است، چه مرد شحيح است به انفاق و كسوه و قسمت و غير آن، به زنى كه او را نخواهد. و زن شحيح است بر آنكه حق خود را از نفقه و كسوه و قسمت و غيره را به زن ديگر بخشد.
اين هر دو جمله فعليهاند و محلى از اعراب ندارند، و لهذا ثانيه، مجالس اولى نيست، و غرض از ايراد اولى ترغيب است در مصالحه زوجين، و از ثانيه تمهيد عذر در مماكست، يعنى اگر زوجين با هم مماكست و مضايقه كنند، معذورند.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 596
پس بايد بعد از مصالحه حقد يكديگر را از خاطر خود قلع كنند كه آن از نتايج طبيعت است، و امتناع خود از آن در نهايت عسرت باشد.
وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا: و اگر نيكوئى و احسان ورزيد، اى مكلفان، و بترسيد و بپرهيزيد از نشوز و اعراض و نقص حق و غير آن از امور منهيه و غير مشروعه، فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً: پس بدرستى كه خداى تعالى هست به آنچه مىكنيد از احسان و خصومت دانا و بينا و آگاه به كمون امورات جزئى و كلى، صغير و كبير، سرّا و جهرا، كميت و كيفيت، و شما را جزا خواهد داد بر آن اعمال.
نكته: اقامه عالميت او به اعمال ايشان در مقام اثابت آنها، بر آن اعمال كه به حسب حقيقت، جواب شرط است، از قبيل اقامه سبب است در مقام مسبب.
تنبيه: در آيه دلالت است بر آنكه جايز است كه صلح واقع شود، به ترك قسمت، و عوض صلح منفعت باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يُصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (128)
ترجمه
و اگر زنى بترسد از شوهر خود سرباز زدن يار و گرداندن را پس نيست گناهى بر آندو كه اصلاح نمايند ميان خودشان به صلحى و صلح بهتر است و حاضر كرده شده است نفسها را بخل و اگر نيكى كنيد و بپرهيزيد پس همانا خداوند بآنچه ميكنيد آگاه است..
تفسير
نشوز مرد استكبار از صحبت و استنكاف از اداء حقوق واجبه زن است و اعراض كنارهگيرى و ترك عشرت است اگر چه اداء حقوق واجبه را بنمايد كه اگر يكى از اين دو امر اماراتش ظاهر شد و موجب نگرانى زن گرديد مناسب و خوب است و گناهى بر آن مرد و زن نيست كه علاج واقعه را قبل از وقوع نمايند و اصلاح كنند بصلحيكه مرضىّ طرفين باشد و يكى از آنها از تمام حقوق يا هر يك از بعضى حقوق خودشان صرف نظر كنند و با يكديگر بسازند چون صلح بهتر از خصومت و الفت بهتر از فرقت است ولى افسوس كه نفوس بالطبع بخل دارند نه مرد حاضر است كه با آنكه زن را نمىخواهد با او بسازد و حقوقش را ادا نمايد و نه زن گذشت دارد كه از حقوق خود صرف نظر كند و زندگى خود را بهم نزند ولى بايد بخل را از خود دور كنند و سخا و گذشت را شعار خود نمايند چون خداوند از احسان مرد و زن بيكديگر و پرهيزكارى آنها در ترك و نقص حقوق واجبه آگاه است و هر يك را بفراخور حال خود جزا و ثواب عنايت خواهد فرمود و در كافى و عياشى از حضرت صادق (ع) روايت نموده است كه آن زنى است كه در نزد مردى است كه او را نمىخواهد و ميگويد مىخواهم تو را طلاق بدهم پس زن ميگويد من نمىخواهم مورد شماتت شوم از حقوق خودم صرف نظر كردم مرا بحال خود واگذار و اين صلحى است كه در اين آيه بيان شده است و قمى نيز قريب باين مضمون را نقل نموده است و شأن نزول آيه هم تقريبا باين مضامين ذكر شده است.
جلد 2 صفحه 134
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِنِ امرَأَةٌ خافَت مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناحَ عَلَيهِما أَن يُصلِحا بَينَهُما صُلحاً وَ الصُّلحُ خَيرٌ وَ أُحضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ وَ إِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِيراً (128)
و اگر زني از شوهر خود خائفة شد که اداء حقوق او را نكند از نفقه و كسوه و قسمة يا از او اعراض و ترك معاشرت كند پس باكي نيست که اينکه زن و شوهر تصالح كنند به اينكه آن زن صرف نظر كند از حق خود و بازدواج باقي باشند و منجر بطلاق نشود هر نحوي که طرفين راضي باشند و اينکه تصالح بهتر از طلاق و جداييست و نفوس آنها حاضر شد بر حرص بر منع حق ديگري و اگر احسان كنيد و پرهيز از معصيت نمائيد پس محققا خدا بآنچه عمل ميكنيد خبير است.
وَ إِنِ امرَأَةٌ خافَت خوف اعم از يقين يا ظن يا احتمال عقلائيست که منشأ خوف باشد مِن بَعلِها نُشُوزاً نشوز بمعني ارتفاع است چنانچه ميفرمايد وَ إِذا قِيلَ انشُزُوا فَانشُزُوا مجادله آيه 11، يعني برخيزيد از مجلس برويد و در اينکه مقام بمعني ترفع است از حق يكديگر اگر زن اطاعت شوهر نكند در اموري که واجب است اطاعة او به اينكه تمكين نباشد ناشزه ميشود و اگر شوهر ترفع كرد در نفقه يا كسوه يا حق قسمت يا ساير امور واجبه ناشز ميشود.
أَو إِعراضاً که شوهر اعراض كند از زن و بلسان فارسي قهر كند و يا او مكالمه و مراوده و معاشرت نكند فَلا جُناحَ عَلَيهِما أَن يُصلِحا كلمه لا جناح دلالت دارد که طلاق دهد مانعي ندارد و باكي نيست که با هم تصالح كنند و صلح بمعني گذشت است از حق خود يعني زن بگويد حق نفقه يا كسوه يا حق قسمت بين ازواج که دارم صرف نظر كردم و شوهر هم راضي شد باين (صلحا) يعني هر نحو صلح باشد نسبت بجميع حقوق وَ الصُّلحُ خَيرٌ البته تصالح كند بهتر از طلاق است که
جلد 6 - صفحه 226
بكلي از هم جدا شوند.
و بالجمله بين زوج و زوجه چهار مرتبه است: مرتبه 1- اينكه نشوزي در بين نباشد و مراعات حقوق يكي ديگر را بكنند. 2- اگر نشوز پيدا شد تصالح كنند چنانچه گفته شد 3- اگر نشوز باشد و تصالح هم نكردند طلاق.
4- نشوز و عدم تصالح و عدم طلاق اينکه حرام است و آن بآن معصيت است، و اشاره باين مرتبه چهارم دارد جمله وَ أُحضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ شح حرص بر امر غير مشروع و ترك حق واجب و نسبت باداء واجبات مالي مثل خمس، زكاة، ساير حقوق واجبه اگر منع كرد بخل است و اگر حريص بر منع شد شح است و اما نسبت بحقوق غير مالي صدق بخل نميكند و لكن اگر حريص بر منع شد شح بر او صادق است و معناي اينکه جمله اينست که نفوس حاضر بشح هستند که نه تصالح ميكنند و نه طلاق و حريص بر منع حقوق يكديگر هستند.
و اشاره بمرتبه اولي دارد جمله وَ إِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا که بيك ديگر احسان كنند و پرهيز كنند از منع حقوق يكديگر و معصيت نكنند.
سؤال- اينکه سه مرتبه را در آيه شريفه بيان فرمود، اينکه جمله اخيره اشاره بمرتبه اولي و جمله قبل از اينکه جمله اشاره بمرتبه اخيره چنانچه ذكر شد و صدر آيه راجع بمرتبه دوم، اما مرتبه سوم که طلاق باشد ذكري از آن در آيه نشده جواب- از كلمه وَ الصُّلحُ خَيرٌ استفاده ميشود زيرا تصالح مسلما بهتر از مرتبه اولي نيست که احسان و تقوي باشد و نسبت بمرتبه اخيره که شح باشد هم معني ندارد چون در مرتبه اخيره خيري نيست و تجويز شرعي ندارد بلكه حرام است پس مراد خير من الطلاق است.
فَإِنَّ اللّهَ كانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِيراً اينکه جمله و لو جزاء شرط و ان تحسنوا است لكن متفرع بر هر چهار مرتبه است که هر نحوي که با يكديگر رفتار كنيد
جلد 6 - صفحه 227
خدا خبير و آگاه است و هر يك را جزاء خواهد داد.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- لزوم پیشگیرى از به هم خوردن سلامت خانواده، در صورت ناسازگارى شوهر وظیفه اى بر عهده زنان (و إن امراة خافت من بعلها ... فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً) کلمه «خافت»، بیانگر ترس از وقوع است، نه خود وقوع.
۲- نشوز شوهر و عدم تأمین حقوق همسر، امرى ناروا و ناپسند (و إن امراة خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً فلاجناح علیهما ان یصلحا)
۳- لزوم کوشش زن و شوهر در حفظ کانون خانواده (و إن امراة خافت ... فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر)
۴- تردید مسلمانان صدر اسلام در جواز مصالحه زن و شوهر نسبت به حقوق یکدیگر (و إن امراة خافت ... فلاجناح علیهما ان یصلحا) کلمه «لاجناح» حاکى است که مسلمانان صدر اسلام بر آن گمان بودند که حقوق تعیین شده براى زن و شوهر، قابل مصالحه و گذشت نیست.
۵- جواز صرفنظر کردن زن از بعض حقوق خود، براى جلب نظر شوهر و جلوگیرى از نشوز وى (و إن امراة خافت من بعلها نشوزاً ... ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر) جمله «و احضرت الانفس الشح» حکایت از آن دارد که مصالحه عنوان شده در آیه، منوط به گذشت از حقوق شخصى است.
۶- اهمیت حفظ آرامش و امنیت در خانواده و تقدم آن بر حقوق شخصى زن و شوهر (و إن امراة خافت ... ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر)
۷- حقوق شخصى، قابل مصالحه و چشم پوشى است. (خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر)
۸- حسن حل و فصل مسایل خانوادگى، توسط خودِ زن و شوهر (فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر) در آیه فوق، صلح به خود خانواده واگذار شده و نه به افراد خارج آن. کلمه «بینهما»، بیانگر این مسأله است.
۹- لزوم پرهیز از اشاعه اختلافات همسران به بیرون از محیط خانه* (فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً) از این که فعل «یصلحا» به خود زن و شوهر نسبت داده شده است و همچنین از تعبیر «بینهما» استفاده مى شود که حل و فصل مسایل خانوادگى میان خود همسران، بهتر است از مطرح ساختن نزد دیگران.
۱۰- گذشت از حقوق شخصى براى استمرار و استحکام روابط همسرى، بهتر از پافشارى بر استیفاى آن حقوق (و الصلح خیر و احضرت الانفس الشح)
۱۱- جان آدمیان، عجین با بخل و آزمندى (و احضرت الانفس الشح)
۱۲- بخل و آزمندى، از عوامل مهم ناهمسازى و مانع عمده صلح و آشتى است. (و الصلح خیر و احضرت الانفس الشح) «شح»، بخل همراه با حرص و آزمندى است. ظاهراً عنوان کردن بخل پس از صلحى که مستلزم گذشت از حقوق است، بیانگر این معناست که اگر صلح را نپذیرفتید، بدانید که بخل مانع آن شده است.
۱۳- سفارش خداوند به شوهران، درباره رعایت تقوا و احسان به همسران خویش (و إن تحسنوا و تتقوا) برداشت فوق مبتنى بر این است که مخاطبان «ان تحسنوا ...» خصوص شوهران باشند ; زیرا فرض آیه بر نشوز و اعراض مردان است.
۱۴- ارتباط و پیوستگى نظام حقوقى و اخلاقى اسلام (فلاجناح علیهما ان یصلحا ... و إن تحسنوا و تتقوا) تشریع صلح، یک مسأله حقوقى است و احسان و تقوا یک مسأله اخلاقى.
۱۵- انتخاب صلح در مسائل و اختلافات خانوادگى، از مصادیق احسان و تقواست.* (و الصلح خیر ... و إن تحسنوا و تتقوا) سفارش به تقوا و احسان، پس از ارزشمند شمردن صلح و مسالمت، مى رساند که صلح در مسایل همسرى، نمودى از احسان و تقواست.
۱۶- نقش سازنده گذشت، در بقاى کانون خانواده و تحکیم بناى همسرى (ان یصلحا بینهما صلحاً و الصلح خیر و احضرت الانفس الشح و إن تحسنوا و تتقوا)
۱۷- آگاهى خداوند به تمامى اعمال انسانها (فإنّ اللّه کان بما تعملون خبیراً)
۱۸- رعایت کنندگان تقوا و احسان در محیط خانواده، از پاداش الهى برخوردار خواهند شد. (و إن تحسنوا و تتقوا فإنّ اللّه کان بما تعملون خبیراً) جمله «فان اللّه ...» در مقام تشویق به احسان و تقواست. و چون علم خدا به احسان و تقوا، معمولا تأثیرى براى انجام آن ندارد ; بنابراین باید کنایه از پاداش دهى الهى باشد.
۱۹- مصالحه زن و شوهر در حقوق همسرى در صورتى ارزشمند است که بر پایه احسان و تقوا باشد. (و الصلح خیر ... و إن تحسنوا و تتقوا فإنّ اللّه کان بما تعملون خبیراً)
روایات و احادیث
۲۰- جواز گذشت زن از برخى حقوق خویش، به انگیزه جلوگیرى از ناسازگارى شوهر و رخ ندادن طلاق (و إن امراة خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً) امام صادق (ع) در پاسخ سؤال از معناى آیه فوق فرمود: هذا تکون عنده المراة لاتعجبه فیرید طلاقها فتقول له: امسکنى و لاتطلقنى و ادع لک ما على ظهرک و اعطیک من مالى و احللک من یومى و لیلتى فقد طاب ذلک له کله .[۵]
موضوعات مرتبط
- آشتى: اهمیت آشتى ۱۵ ; موانع آشتى ۱۲
- احسان: اهمیّت احسان ۱۹ ; دعوت به احسان ۱۳ ; موارد احسان ۱۵
- اختلاف: اجتناب از اختلاف ۹
- ارزش: ملاک ارزش ۱۹
- انسان: بخل انسان ۱۱ ; رذایل انسان ۱۱ ; طبع انسان ۱۱ ; طمع انسان ۱۱ ; عمل انسان ۱۷
- بخل: آثار بخل ۱۲
- تقوا: اهمیت تقوا ۱۹ ; دعوت به تقوا ۱۳ ; موارد تقوا ۱۵
- حقوق: عفو از حقوق ۱۰، ۲۰ ; مصالحه حقوق ۴، ۵، ۷، ۱۹
- خانواده: آرامش در خانواده ۶ ; احسان در خانواده ۱۸ ; اختلاف خانوادگى ۱، ۹ ; امنیّت در خانواده ۶ ; اهمیّت حفظ خانواده ۱، ۳، ۶، ۹، ۱۶ ; اهمیّت روابط خانوادگى ۵، ۱۰، ۱۹، ۲۰ ; تقوا در خانواده ۱۸ ; حل اختلاف خانوادگى ۴، ۸، ۱۵ ; مدیریت در خانواده ۱
- خدا: پاداش خدا ۱۸ ; علم خدا ۱۷ ; وصایاى خدا ۱۳
- زن: حقوق زن ۵، ۶، ۲۰ ; مدیریّت زن ۱ ; مسؤولیت زن ۱، ۳ ; نقش زن ۸
- شوهر: سرزنش نشوز شوهر ۲ ; نشوز شوهر ۱، ۵
- طلاق: موانع طلاق ۲۰
- طمع: آثار طمع ۱۲
- عفو: آثار عفو ۱۶
- عمل: ناپسند ۲
- متقین: پاداش متقین ۱۸
- محسنان: پاداش محسنان ۱۸
- مرد: حقوق مرد ۶ ; مسؤولیّت مرد ۳ ; نقش مرد ۸
- مسلمانان: صدر اسلام ۴
- نشوز: زمینه ترک نشوز ۲۰
- نظام اخلاقى:۱۴
- نظام حقوقى:۱۴
- همسر: احسان به همسر ۱۳ ; حقوق همسرى ۲، ۴، ۵، ۱۹
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۳.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص ۲۵..
- ↑ صاحبان كشف الاسرار و روض الجنان از امام باقر|امام محمدباقر عليهالسلام و سعيد بن منصور از سعيد بن مسيب و نيز صاحب جامع البيان از سعيد بن جبير اين موضوع را روايت كرده اند ولى صاحب جامع البيان به طور كلى بدون آن كه اسمى از كسى به ميان آورد، روايت نموده و چنين گويد كه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله دختر محمد بن مسلمة در حباله نكاح رافع بن خديج بوده و چون سن وى زياد بود او را طلاق گفت و مدت كمى كه از عده او باقيمانده بود، به وى گفت: اگر بخواهى حاضرم تو را دوباره به زوجيت خود درآورم و رجوع كنم به شرط اين كه توقعى كه قبلاً از من داشتى، نداشته باشى و اگر نمى خواهى صبر كن تا عدّه ات تمام شود سپس هر جا كه خواسته باشى، مى توانى بروى زن مزبور رضايت داد. سپس اين آية نازل گرديد و نيز ابوداود و حاكم از عائشه و ترمذى در صحيح خود از ابن عباس چنين روايت كنند كه سوده دختر زمعة زوجه رسول خدا ترسيد كه پيامبر وى را طلاق گويد لذا به پيامبر گفت: حاضرم با زنان تو بنشينم و تقسيمى كه براى من قائل شده بودى به عائشه واگذار نمايم سپس اين آيه نازل گرديد.
- ↑ در تفسير برهان از قول على بن ابراهيم موضوع دختر محمد بن مسلمة با رافع بن خديج چنان كه ذكر شده است آمده با اين فرق كه جريان كار دختر محمد بن مسلمة از اثر ناسازگارى نزديك بود به طلاق سوم كشانيده شود. ولى در طلاق سوم دختر محمد بن مسلمة رضايت داد كه با رافع با وجود بر اين كه زن جوانى گرفته بود، بسازد و وى را طلاق نگويد، - و ما موضوع فقهى اين آية را در كتاب حقوق مدنى زوجين خود آوردهايم. -
- ↑ کافى، ج ۶، ص ۱۴۵، ح ۳; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۵۸- ، ح ۶۰۰.