تفسیر:نمونه جلد۴ بخش۳۶

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ََآيه ۱۲۸

آيه و ترجمه

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَت مِن بَعْلِهَا نُشوزاً أَوْ إِعْرَاضاً فَلا جُنَاحَ عَلَيهِمَا أَن يُصلِحَا بَيْنهُمَا صلْحاً وَ الصلْحُ خَيرٌ وَ أُحْضرَتِ الاَنفُس الشحَّ وَ إِن تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً(۱۲۸) ترجمه : ۱۲۸ - و اگر زنى از طغيان و سركشى يا اعراض شوهرش ، بيم داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند (و زن يا مرد از پارهاى از حقوق به خاطر صلح صرفنظر كنند) و صلح بهتر است ، اگر چه مردم (طبق غريزه حب ذات در اينگونه موارد) بخل ميورزند، و اگر نيكى كنيد و پرهيزگارى پيشه سازيد (و بخاطر صلح ، گذشت نمائيد) خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است (و پاداش شايسته به شما خواهد داد). شان نزول : در بسيارى از تفاسير اسلامى و كتب حديث ، در شان نزول آيه چنين نقل شده : كه رافع بن خديج دو همسر داشت يكى مسن و ديگرى جوان (بر اثر

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۰

اختلافاتى ) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عده ، تمام نشده بود به او گفت : اگر مايل باشى با تو آشتى مى كنم ، ولى بايد اگر همسر ديگرم را بر تو مقدم داشتم صبر كنى و اگر مايل باشى صبر ميكنم ، مدت عده تمام شود و از هم جدا شويم ، زن پيشنهاد اول را قبول كرد و با هم آشتى كردند، آيه شريفه نازل شد و حكم اين كار را بيان داشت . تفسير : صلح بهتر است همانطور كه در ذيل آيات ۳۴ و ۳۵ همين سوره گفتيم نشوز در اصل از ماده «نشز» به معنى «زمين مرتفع » مى باشد و هنگامى كه در مورد زن و مرد به كار مى رود به معنى سركشى و طغيان است ، در آيات مزبور احكام مربوط به نشوز زن بيان شده بود، ولى در اينجا اشارهاى به مسئله نشوز مرد كرده و مى فرمايد: «هر گاه زنى احساس كند كه شوهرش بناى سركشى و اعراض دارد، مانعى ندارد كه براى حفظ حريم زوجيت ، از پارهاى از حقوق خود صرفنظر كند، و با هم صلح نمايند». (و ان امراة خافت من بعلها نشوزا او اعراضا فلا جناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحا). از آنجا كه گذشت كردن زن از قسمتى از حقوق خود، روى رضايت و طيب خاطر انجام شده ، و اكراهى در ميان نبوده است ، گناهى ندارد و تعبير به لا جناح (گناهى ندارد) نيز اشاره به همين حقيقت است . ضمنا از آيه با توجه به شان نزول دو مساله فقهى استفاده مى شود: نخست

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۱

اينكه احكامى مانند تقسيم ايام هفته در ميان دو همسر، جنبه حق دارد نه حكم ، و لذا زن مى تواند با اختيار خود از اين حق به طور كلى يا به طور جزئى صرفنظر كند، ديگر اينكه عوض صلح ، لازم نيست مال بوده باشد، بلكه مى تواند اسقاط حقى عوض صلح واقع شود. سپس براى تاكيد موضوع مى فرمايد: «به هر حال صلح كردن بهتر است » (و الصلح خير). اين جمله كوتاه و پر معنى گرچه در مورد اختلافات خانوادگى در آيه فوق ذكر شده ولى بديهى است يك قانون كلى و عمومى و همگانى را بيان مى كند كه در همه جا اصل نخستين ، صلح و صفا و دوستى و سازش ‍ است ، و نزاع و كشمكش و جدائى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است ، و لذا جز در موارد ضرورت و استثنائى نبايد به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه بعضى از ماديها مى پندارند كه اصل نخستين در زندگى بشر همانند ساير جانداران ، تنازع بقاء و كشمكش ‍ است و تكامل از اين راه صورت ميگيرد، و همين طرز تفكر شايد سرچشمه بسيارى از جنگها و خونريزيهاى قرون اخير شده است ، در حالى كه انسان بخاطر داشتن عقل و هوش ، حسابش از حيوانات درنده جدا است ، و تكامل او در سايه تعاون صورت ميگيرد نه تنازع ، و اصولا تنازع بقاء حتى در ميان حيوانات ، يك اصل قابل قبول براى تكامل نيست . و بدنبال آن اشاره به سرچشمه بسيارى از نزاعها و عدم گذشتها كرده و ميفرمايد: «مردم ذاتا و طبق غريزه حب ذات ، در امواج بخل قرار دارند، و هر كسى سعى ميكند تمام حقوق خود را بيكم و كاست دريافت دارد، و همين سرچشمه نزاعها و كشمكشها است ».

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۲

(و احضرت الانفس الشح ) بنابراين اگر زن و مرد به اين حقيقت توجه كنند كه سرچشمه بسيارى از اختلافات بخل است ، بخل يكى از صفات مذموم است ، سپس در اصلاح خود بكوشند و گذشت پيشه كنند، نه تنها ريشه اختلافات خانوادگى از بين مى رود، بلكه بسيارى از كشمكشهاى اجتماعى نيز پايان ميگيرد. ولى در عين حال براى اينكه مردان از حكم فوق سوء استفاده نكنند، در پايان آيه روى سخن را به آنها كرده و توصيه به نيكوكارى و پرهيزكارى نموده و به آنان گوشزد ميكند كه مراقب اعمال و كارهاى خود باشند و از مسير حق و عدالت منحرف نشوند، زيرا خداوند از همه اعمال آنها آگاه است . (و ان تحسنوا و تتقوا فان الله كان بما تعملون خبيرا).

ََآيه ۱۲۹۱۳۰

آيه و ترجمه

وَ لَن تَستَطِيعُوا أَن تَعْدِلُوا بَينَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصتُمْ فَلا تَمِيلُوا كلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِن تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً(۱۲۹) وَ إِن يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كلاًّ مِّن سعَتِهِ وَ كانَ اللَّهُ وَسِعاً حَكِيماً(۱۳۰) ترجمه : ۱۲۹ - و هرگز نميتوانيد (از نظر محبت قلبى ) در ميان زنان ، عدالت كنيد، هر چند كوشش نمائيد، ولى به كلى تمايل خود را متوجه يكطرف نسازيد كه ديگرى را به صورت بلا تكليف در آوريد، و اگر راه اصلاح و پرهيزگارى پيش گيريد، خداوند آمرزنده و مهربان است . ۱۳۰ - و اگر (راهى براى اصلاح در ميان خود نيابند و) از هم جدا شوند، خداوند هر كدام از آنها را از فضل و كرم خود، بى نياز مى كند و خداوند صاحب فضل و كرم و حكيم است .

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۳

تفسير : عدالت شرط تعدد همسر از جمله اى كه در پايان آيه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوى و پرهيزگارى داده شده بود، يك نوع تهديد در مورد شوهران استفاده مى شود، كه آنها بايد مراقب باشند كمترين انحرافى از مسير عدالت در مورد همسران خود پيدا نكنند، اينجا است كه اين توهم پيش ميايد كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكانپذير نيست ، بنابراين در برابر همسران متعدد چه بايد كرد؟. آيه مورد بحث به اين سؤ ال پاسخ ميگويد كه «عدالت از نظر محبت ، در ميان همسران امكانپذير نيست ، هر چند در اين زمينه كوشش ‍ شود.» (و لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم ). از جمله و لو حرصتم استفاده ميشود كه در ميان مسلمانان ، افرادى بودند كه در اين زمينه سخت كوشش مى كردند و شايد علت كوشش آنها دستور مطلق به عدالت در آيه ۳ همين سوره بوده است ، آنجا كه ميفرمايد: فان خفتم الا تعدلوا فواحدة . بديهى است يك قانون آسمانى نميتواند بر خلاف فطرت باشد، و يا تكليف به «ما لا يطاق » كند، و از آنجا كه محبتهاى قلبى ، عوامل مختلفى دارد كه بعضا از اختيار انسان بيرون است ، دستور به رعايت عدالت در مورد آن داده نشده است ، ولى نسبت به اعمال و رفتار و رعايت حقوق در ميان همسران كه براى انسان ، امكانپذير است روى عدالت تاكيد شده است . در عين حال براى اينكه مردان از اين حكم ، سوء استفاده نكنند بدنبال

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۴

اين جمله ميفرمايد: «اكنون كه نميتوانيد مساوات كامل را از نظر محبت ، ميان همسران خود، رعايت كنيد لا اقل تمام تمايل قلبى خود را متوجه يكى از آنان نسازيد، كه ديگرى بصورت بلا تكليف در آيد و حقوق او نيز عملا ضايع شود». (فلا تميلوا كل الميل فتذروها كالمعلقة ). و در پايان آيه به كسانى كه پيش از نزول اين حكم ، در رعايت عدالت ميان همسران خود كوتاهى كرده اند هشدار ميدهد كه «اگر راه اصلاح و تقوا پيش گيرند و گذشته را جبران كنند خداوند آنها را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد». (و ان تصلحوا و تتقوا فان الله كان غفورا رحيما). در روايات اسلامى مطالبى درباره رعايت عدالت در ميان همسران نقل شده كه عظمت اين قانون را مشخص مى سازد، از جمله اينكه : در حديثى ميخوانيم على (عليه السلام ) در آن روزى كه متعلق به يكى از دو همسرش بود، حتى وضوى خود را در خانه ديگرى نمى گرفت و درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ميخوانيم كه حتى به هنگام بيمارى در خانه يكى از همسران خود، توقف نميكرد و درباره معاذ بن جبل نقل شده كه دو همسر داشت و هر دو در بيمارى طاعون با هم از دنيا رفتند، او حتى براى مقدم داشتن دفن يكى بر ديگرى از قرعه استفاده كرد، تا كارى بر خلاف عدالت انجام نداده باشد. پاسخ به يك سؤ ال لازم همانطور كه در ذيل آيه ۳ همين سوره يادآور شديم بعضى از بى خبران از ضميمه كردن آن آيه با آيه مورد بحث چنين نتيجه ميگيرند كه تعدد زوجات

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۵

مشروط به عدالت است ، و عدالت هم ممكن نيست ، بنابراين تعدد زوجات در اسلام ممنوع است . اتفاقا از روايات اسلامى بر ميايد كه نخستين كسى كه اين ايراد را مطرح كرد ابن ابى العوجاء از ماديين معاصر امام صادق (عليه السلام ) بود كه اين ايراد را با هشام بن حكم دانشمند مجاهد اسلامى در ميان گذاشت ، او كه جوابى براى اين سؤ ال نيافته بود از شهر خود كه ظاهرا كوفه بود بسوى مدينه (براى يافتن پاسخ همين سؤ ال ) حركت كرد، و به خدمت امام صادق (عليه السلام ) رسيد ، امام صادق (عليه السلام ) از آمدن او در غير وقت حج و عمره به مدينه تعجب كرد، ولى او عرض كرد كه چنين سوالى پيش آمده است ، امام (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: منظور از عدالت در آيه سوم سوره نساء عدالت در نفقه (و رعايت حقوق همسرى و طرز رفتار و كردار) است و اما منظور از عدالت در آيه ۱۲۹ (آيه مورد بحث ) كه امرى محال شمرده شده ، عدالت در تمايلات قلبى است (بنابراين تعدد زوجات با حفظ شرائط اسلامى نه ممنوع است و نه محال ) هنگامى كه هشام از سفر، بازگشت ، و اين پاسخ را در اختيار ابن ابى العوجاء گذاشت ، او سوگند ياد كرد كه اين پاسخ از خود تو نيست . معلوم است كه اگر كلمه عدالت را در دو آيه به دو معنى تفسير مى كنيم به خاطر قرينه روشنى است كه در هر دو آيه وجود دارد، زيرا در ذيل آيه مورد بحث ، صريحا مى گويد: تمام تمايل قلبى خود را متوجه به يك همسر نكنيد، و به اين ترتيب انتخاب دو همسر مجاز شمرده شده منتها به شرط اينكه عملا درباره يكى از آن دو ظلم نشود اگر چه از نظر تمايل قلبى نسبت به آنها تفاوت داشته باشد، و در آغاز آيه ۳ همين سوره صريحا اجازه تعدد را نيز داده است .

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۶

سپس در آيه بعد اشاره به اين حقيقت ميكند: اگر ادامه همسرى براى طرفين طاقت فرسا است ، و جهاتى پيش آمده كه افق زندگى براى آنها تيره و تار است و به هيچوجه اصلاحپذير نيست ، آنها مجبور نيستند چنان ازدواجى را ادامه دهند، و تا پايان عمر با تلخكامى در چنين زندگى خانوادگى زندانى باشند بلكه ميتوانند از هم جدا شوند و در اين موقع بايد شجاعانه تصميم بگيرند و از آينده وحشت نكنند، زيرا ((اگر با چنين شرائطى از هم جدا شوند خداوند بزرگ هر دو را با فضل و رحمت خود بى نياز خواهد كرد و اميد است همسران بهتر و زندگانى روشنترى در انتظار آنها باشد. (و ان يتفرقا يغن الله كلا من سعته ). زيرا خداوند فضل و رحمت وسيع آميخته با حكمت دارد. (و كان الله واسعا حكيما)

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۷

ََآيه ۱۳۱۱۳۴

آيه و ترجمه

وَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ لَقَدْ وَصيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب مِن قَبْلِكمْ وَ إِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ وَ إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ غَنِياًّ حَمِيداً(۱۳۱) وَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ كَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً(۱۳۲) إِن يَشأْ يُذْهِبْكمْ أَيهَا النَّاس وَ يَأْتِ بِئَاخَرِينَ وَ كانَ اللَّهُ عَلى ذَلِك قَدِيراً(۱۳۳) مَّن كانَ يُرِيدُ ثَوَاب الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَاب الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ كانَ اللَّهُ سمِيعَا بَصِيراً(۱۳۴) ترجمه : ۱۳۱ - آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خدا است و ما سفارش كرديم به كسانى كه پيش از شما داراى كتاب آسمانى بودند و همچنين به شما كه از (نافرمانى ) خدا بپرهيزيد و اگر كافر شويد (به خدا زيانى نمى رسد زيرا) براى خدا است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ، و خداوند بى نياز و شايسته ستايش است . ۱۳۲ - و براى خدا است آنچه در آسمانها و زمين است و خداوند براى حفظ و نگاهبانى آنها كافى است . ۱۳۳ - اى مردم اگر او بخواهد شما را از ميان مى برد و افراد ديگرى را (به جاى شما ) مى آورد و خداوند توانائى بر اين كار دارد. ۱۳۴ - كسانى كه پاداش دنيوى بخواهند (و در قيد نتائج معنوى و اخروى نباشند در اشتباهند زيرا) در نزد خدا پاداش دنيا و آخرت است و خداوند شنوا و بينا است .

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۸

تفسير : در آيه قبل به اين حقيقت اشاره شد كه اگر ضرورتى ايجاب كند كه دو همسر از هم جدا شوند، و چارهاى از آن نباشد، اقدام بر اين كار بيمانع است و از آينده نترسند، زيرا خداوند آنها را از فضل و كرم خود بى نياز خواهد كرد، در اين آيه اضافه ميكند: ما قدرت بينياز نمودن آنها را داريم زيرا «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خدا است .» (و لله ما فى السموات و ما فى الارض ) كسى كه چنين ملك بى انتها و قدرت بى پايان دارد از بى نياز ساختن بندگان خود عاجز نخواهد بود، سپس براى تاكيد درباره پرهيزگارى در اين مورد و هر مورد ديگر، ميفرمايد: «به يهود و نصارا و كسانى كه قبل از شما داراى كتاب آسمانى بودند و همچنين به شما سفارش كرده ايم كه پرهيزگارى را پيشه كنيد.» (و لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوا الله ). بعد روى سخن را بمسلمانان كرده ، مى گويد: اجراى دستور تقوا به سود خود شما است ، و خدا نيازى به آن ندارد «و اگر سرپيچى كنيد و راه طغيان و نافرمانى پيش گيريد، زيانى به خدا نمى رسد، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن او است ، و او بى نياز و درخور ستايش ‍ است ». (و ان تكفروا فان لله ما فى السموات و ما فى الارض و كان الله غنيا حميدا). در حقيقت غنى و بى نياز بمعنى واقعى ، خدا است ، زيرا او «غنى بالذات » است و بى نيازى غير او به كمك او است و گرنه ذاتا همه محتاج و نيازمندند،

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۵۹

همچنين او است كه بالذات شايسته «ستايش » است ، چه اينكه كمالاتش كه شايستگى ستايش به او ميدهد، درون ذات او است نه همانند كمالات ديگران كه عاريتى است ، و از ناحيه ديگرى ميباشد. در آيه بعد براى سومين بار، روى اين جمله تكيه ميكند كه «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ملك خدا است و خدا آنها را محافظت و نگهبانى و اداره ميكند». (و لله ما فى السموات و ما فى الارض و كفى بالله وكيلا). در اينجا اين سئوال پيش ميايد كه چرا در اين فاصله كوتاه ، يك مطلب ، سه بار تكرار شده است ، آيا تنها براى تاكيد است يا اشارات ديگرى در آن نهفته شده دقت در مضمون آيات نشان ميدهد كه هر بار، نكتهاى داشته ، نخستين بار كه به دو همسر وعده ميدهد كه پس از متاركه كردن خداوند آنها را بى نياز ميكند، براى اثبات توانائى بر وفاى به اين عهد، مالكيت خود را بر پهنه زمين و آسمان متذكر ميشود. بار ديگر پس از توصيه به تقوا و پرهيزگارى براى اينكه توهم نشود كه اطاعت اين فرمان سودى براى خداوند دارد، و يا مخالفت با آن زيانى به او ميرساند، اين جمله را تكرار ميكند. و در حقيقت اين سخن شبيه همان است كه امير مؤ منان على (عليه السلام ) در نهج البلاغه در آغاز خطبه «همام » فرموده است : (ان الله سبحانه و تعالى خلق الخلق حين خلقهم غنيا عن طاعتهم آمنا من معصيتهم لانه لا تضره معصية من عصاه و لا تنفعه طاعة من اطاعه : «خداوند متعال انسانها را آفريد در حالى كه از اطاعت آنها بى نياز و از نافرمانى آنها در امان بود، زيرا نه معصيت گنهكاران به او زيانى ميرساند ، و نه طاعت مطيعان به او سودى ميدهد» و سومين بار به عنوان مقدمهاى براى

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۶۰

بحثى كه در آيه ۱۳۳ بيان شده مالكيت خود را بر سراسر جهان هستى يادآور ميشود. سپس ميفرمايد:« براى خدا هيچ مانعى ندارد كه شما را از بين ببرد، و جمعيتى آماده تر و مصمم تر جانشين شما كند، كه در راه اطاعت او كوشاتر باشند و خداوند توانائى بر اين كار را دارد». (ان يشا يذهبكم ايها الناس و يات باخرين و كان الله على ذلك قديرا) در تفسير «تبيان » و «مجمع البيان » از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين نقل شده است كه وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست خود را به پشت «سلمان » زد و فرمود: «آن جمعيت اينها مردم عجم و فارس ، هستند» ، اين سخن در حقيقت پيشگوئى از خدمات بزرگى ميكند كه ايرانيان مسلمان ، به اسلام كردند. و در آخرين آيه و سخن از كسانى به ميان آمده كه دم از ايمان به خدا ميزنند، و در ميدانهاى جهاد شركت ميكنند و دستورات اسلام را به كار مى بندند، بدون اينكه هدف الهى داشته باشند، بلكه منظورشان بدست آوردن نتائج مادى همانند غنائم جنگى و مانند آن است و ميفرمايد: «كسانى كه تنها پاداش دنيا مى طلبند، در اشتباهند زيرا در نزد پروردگار پاداش دنيا و آخرت ، هر دو ميباشد». (من كان يريد ثواب الدنيا فعند الله ثواب الدنيا و الاخرة ). پس چرا به دنبال هر دو نمى روند. «و خداوند از نيات همگان آگاه است و هر صدائى را مى شنود، و هر صحنهاى را مى بيند و از اعمال منافق صفتان اطلاع دارد». (و كان الله سميعا بصيرا) اين آيه بار ديگر اين حقيقت را بازگو ميكند كه اسلام تنها ناظر به جنبه هاى

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۶۱

معنوى و اخروى نيست ، بلكه براى پيروان خود هم سعادت مادى مى خواهد و هم معنوى .

ََآيه ۱۳۵

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّمِينَ بِالْقِسطِ شهَدَاءَ للَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَلِدَيْنِ وَ الاَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِياًّ أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى بهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الهَْوَى أَن تَعْدِلُوا وَ إِن تَلْوُا أَوْ تُعْرِضوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً(۱۳۵) ترجمه : ۱۳۵ - اى كسانى كه ايمان آوردهايد كاملا قيام به عدالت كنيد، براى خدا گواهى دهيد اگر چه (اين گواهى ) به زيان خود شما يا پدر و مادر يا نزديكان شما بوده باشد، چه اينكه اگر آنها غنى يا فقير باشند خداوند سزاوارتر است كه از آنها حمايت كند، بنا بر اين از هوى و هوس پيروى نكنيد كه از حق منحرف خواهيد شد، و اگر حق را تحريف كنيد و يا از اظهار آن اعراض نمائيد خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است . تفسير : عدالت اجتماعى به تناسب دستورهائى كه در آيات گذشته درباره اجراى عدالت در خصوص مورد يتيمان ، و همسران داده شده ، در اين آيه يك اصل اساسى و يك قانون كلى درباره اجراى عدالت در همه موارد بدون استثناء ذكر مى كند و به تمام افراد با ايمان فرمان ميدهد كه قيام به عدالت كنند.

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۶۲

(يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط). بايد توجه داشت كه قوامين جمع قوام «صيغه مبالغه » به معنى «بسيار قيام كننده » است ، يعنى بايد در هر حال و در هر كار و در هر عصر و زمان قيام به عدالت كنيد كه اين عمل خلق و خوى شما شود، و انحراف از آن بر خلاف طبع و روح شما گردد. تعبير به «قيام » در اينجا ممكن است به خاطر آن باشد كه انسان براى انجام كارها معمولا بايد بپاخيزد، و به دنبال آنها برود، بنابراين «قيام » به كار كنايه از تصميم و عزم راسخ و اقدام جدى درباره آن است اگر چه آن كار همانند حكم قاضى احتياج به قيام و حركتى نداشته باشد، و نيز ممكن است تعبير به قيام از اين نظر باشد كه قائم معمولا به چيزى ميگويند كه عمود بر زمين بوده باشد و كمترين ميل و انحرافى به هيچ طرف نداشته باشد، يعنى بايد آنچنان عدالت را اجرا كنيد كه كمترين انحرافى به هيچ طرف پيدا نكند. سپس براى تاكيد مطلب مساله شهادت را عنوان كرده ، ميفرمايد: «به خصوص در مورد شهادت بايد همه ملاحظات را كنار بگذاريد و فقط به خاطر خدا شهادت به حق دهيد، اگر چه به زيان شخص شما يا پدر و مادر و يا نزديكان تمام شود». (شهداء لله و لو على انفسكم او الوالدين و الاقربين ). اين موضوع در همه اجتماعات و مخصوصا در اجتماعات جاهلى وجود داشته و دارد كه معمولا در شهادت دادن ، مقياس راحب و بغضها و چگونگى ارتباط اشخاص با شهادت دهنده قرار مى دهند اما حق و عدالت براى آنها مطرح نيست ، مخصوصا از حديثى كه از ابن عباس ‍ نقل شده استفاده ميشود كه افراد تازه مسلمان حتى بعد از ورود به مدينه به خاطر ملاحظات خويشاوندى از اداى شهادتهائى كه به ضرر بستگانشان ميشد خوددارى ميكردند، آيه فوق

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۶۳

نازل شد و در اين زمينه به آنها هشدار دارد. ولى - همانطور كه آيه اشاره ميكند - اين كار با روح ايمان سازگار نيست ، مؤ من واقعى كسى است كه در برابر حق و عدالت ، هيچگونه ملاحظهاى نداشته باشد و حتى منافع خويش و بستگان خويش را به خاطر اجراى آن ناديده بگيرد. ضمنا از اين جمله استفاده ميشود كه بستگان مى توانند با حفظ اصول عدالت به سود يا به زيان يكديگر شهادت دهند (مگر اينكه قرائن اتهام بطرفدارى و اعمال تعصب در كار بوده باشد). سپس به قسمت ديگرى از عوامل انحراف از اصل عدالت اشاره كرده ميفرمايد: «نه ملاحظه ثروت ثروتمندان بايد مانع شهادت به حق گردد و نه عواطف ناشى از ملاحظه فقر فقيران ، زيرا اگر آن كس كه شهادت به حق به زيان او تمام ميشود، ثروتمند يا فقير باشد، خداوند نسبت به حال آنها آگاهتر است ، نه صاحبان زر و زور ميتوانند در برابر حمايت پروردگار، زيانى به شاهدان بر حق برسانند، و نه فقير با اجراى عدالت گرسنه مى ماند». (ان يكن غنيا او فقيرا فالله اولى بهما). باز براى تاكيد دستور مى دهد كه «از هواى و هوس پيروى نكنيد تا مانعى در راه اجراى عدالت ايجاد گردد». (فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا)

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۶۴

و از اين جمله به خوبى استفاده ميشود كه سرچشمه مظالم و ستمها، هواپرستى است و اگر اجتماعى هواپرست نباشد، ظلم و ستم در آن راه نخواهد داشت ! بار ديگر به خاطر اهميتى كه موضوع اجراى عدالت دارد، روى اين دستور تكيه كرده ميفرمايد: «اگر مانع رسيدن حق به حقدار شويد و يا حق را تحريف نمائيد و يا پس از آشكار شدن حق از آن اعراض كنيد، خداوند از اعمال شما آگاه است ». (و ان تلووا او تعرضوا فان الله كان بما تعملون خبيرا). در حقيقت جمله ان تلووا اشاره به تحريف حق و تغيير آن است ، در حالى كه جمله تعرضوا اشاره به خوددارى كردن از حكم به حق ميباشد و اين همان چيزى است كه در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است . جالب توجه اينكه در ذيل آيه تعبير به خبير شده است نه عليم ، زيرا خبير معمولا به كسى ميگويند كه از جزئيات و ريزهكاريهاى يك موضوع آگاه است ، اشاره به اينكه خداوند كوچكترين انحراف شما را از حق و عدالت به هر بهانه و دستاويزى كه باشد حتى در آنجا كه لباس ‍ حق بجانب بر آن مى پوشانيد ميداند و كيفر آن را خواهد داد! آيه فوق توجه فوق العاده اسلام را به مساله عدالت اجتماعى در هر شكل و هر صورت كاملا روشن ميسازد و انواع تاءكيداتى كه در اين چند جمله بكار رفته است نشان ميدهد كه اسلام تا چه اندازه در اين مساله مهم انسانى و اجتماعى ، حساسيت دارد، اگر چه با نهايت تاسف ميان عمل مسلمانان ، و اين دستور عالى اسلامى ، فاصله از زمين تا آسمان است !، و همين يكى از اسرار عقب ماندگى آنها است .

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۶۵

ََآيه ۱۳۶

آيه و ترجمه

يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ الْكِتَبِ الَّذِى نَزَّلَ عَلى رَسولِهِ وَ الْكتَبِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسلِهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ فَقَدْ ضلَّ ضلَلا بَعِيداً(۱۳۶) ترجمه : ۱۳۶ - اى كسانى كه ايمان آوردهايد، ايمان (واقعى ) به خدا و پيامبرش ‍ و كتابى كه بر او نازل كرده ، و كتب (آسمانى ) كه قبلا فرستاده است بياوريد. و كسى كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش ، و روز بازپسين را انكار كند در گمراهى دور و درازى افتاده است . شان نزول : از «ابن عباس » نقل شده كه اين آيه درباره جمعى از بزرگان اهل كتاب نازل گرديد مانند عبد الله بن سلام و اسد بن كعب و برادرش اسيد بن كعب و جمعى ديگر، زيرا آنها در آغاز خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و گفتند: ما به تو و كتاب آسمانى تو و موسى و تورات و عزير ايمان مى آوريم ولى به ساير كتابهاى آسمانى و همچنين ساير انبياء ايمان نداريم آيه نازل شد و به آنها تعليم داد كه بايد به همه ايمان داشته باشند. تفسير : با توجه به شان نزول ، روى سخن در آيه به جمعى از مومنان اهل كتاب

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۶۶

است كه آنها پس از قبول اسلام روى تعصبهاى خاصى تنها اظهار ايمان به مذهب سابق خود و آئين اسلام مى كردند و بقيه پيامبران و كتب آسمانى را قبول نداشتند اما قرآن به آنها توصيه مى كند كه تمام پيامبران و كتب آسمانى را به رسميت بشناسند، زيرا همه يك حقيقت را تعقيب مى كنند، و بدنبال يك هدف هستند و از طرف يك مبدا مبعوث شده اند (اگر چه همانند كلاسهاى مختلف تعليم و تربيت سلسله مراتب داشته اند و هر كدام آئينى كاملتر از آئين پيشين آورده اند). بنابراين معنى ندارد كه بعضى از آنها را بپذيرند و بعضى را نپذيرند، مگر يك حقيقت واحد تبعيض بردار است ! و مگر تعصبها مى تواند جلو واقعيات را بگيرد!، لذا آيه فوق مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبرش (پيامبر اسلام ) و كتابى كه بر او نازل شده ، و كتب آسمانى پيشين ، همگى ايمان بياوريد. (يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الكتاب الذى نزل على رسوله و الكتاب الذى انزل من قبل ). قطع نظر از شان نزول فوق ، اين احتمال نيز در تفسير آيه هست كه روى سخن به تمام مومنان باشد، مؤ منانى كه ظاهرا اسلام را پذيرفته اند اما هنوز در اعماق جان آنها نفوذ نكرده است ، اينجا است كه از آنها دعوت مى شود كه از صميم دل و در درون جان مؤ من شوند، و نيز اين احتمال وجود دارد كه روى سخن به همه مؤ منانى باشد كه اجمالا به خدا و پيامبر ايمان آورده اند اما به جزئيات و تفاصيل معتقدات اسلامى آشنا نشده اند، اينجا است كه قرآن دستور مى دهد: مومنان واقعى بايد به تمام انبياء و كتب پيشين و فرشتگان الهى ايمان داشته باشند، زيرا عدم ايمان به اينها مفهومش انكار حكمت خداوند است آيا ممكن است خداوند حكيم انسانهاى پيشين را بدون رهبر و راهنما گذاشته باشد تا در ميدان زندگى سرگردان شوند!! آيا منظور از ايمان بفرشتگان تنها فرشتگان وحى است ، كه ايمان به آنها از ايمان به انبياء و كتب آسمانى غير قابل تفكيك است و يا همه فرشتگان ؟

تفسير نمونه جلد ۴ صفحه ۱۶۷

زيرا همانطور كه بعضى از آنان در امر وحى و تشريع دست در كارند، جمعى هم مامور تدبير عالم تكوين هستند، و ايمان به آنها در حقيقت گوشه اى از ايمان به حكمت خدا است . و در پايان آيه سرنوشت كسانى را كه از اين واقعيتها غافل بشوند بيان كرده ، چنين مى فرمايد: كسى كه به خدا و فرشتگان ، و كتب الهى ، و فرستادگان او، و روز بازپسين ، كافر شود، در گمراهى دور و درازى افتاده است . (و من يكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الاخر فقد ضل ضلالا بعيدا). در حقيقت ايمان به پنج اصل در اين آيه لازم شمرده شده ، يعنى علاوه بر ايمان به مبدء و معاد ايمان به كتب آسمانى و انبياء و فرشتگان نيز لازم است . تعبير به ضلال بعيد (گمراهى دور) تعبير لطيفى است يعنى چنين اشخاص آنچنان از جاده اصلى پرت شده اند كه بازگشتشان بشاهراه اصلى به آسانى ممكن نيست .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←