القيامة ٣٦
کپی متن آیه |
---|
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَکَ سُدًى |
ترجمه
القيامة ٣٥ | آیه ٣٦ | القيامة ٣٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سُدیً»: بیهوده. رها. یعنی انسان با وجود داشتن عقل، همچون حیوان بیصاحب، به حال خود واگذاشته شود، و تکالیف و وظائف و همچنین سزا و جزائی نداشته باشد. حال است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ... (۱)
مِنْ نُطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى (۰) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ... (۰)
تفسیر
- آيات ۱۶ - ۴۰ سوره قيامت
- وجوهى در معناى آيه «فَإذَا قَرَأنَاهُ فَاتّبِع قُرآنَهُ» و ... آمده
- مقصود از نهى در آیه: «لا تُحَرّك بِهِ لِسَانَكَ لِتَعجَلَ بِهِ» چیست؟
- وصف حال طایفه اى كه در قيامت، گشاده رو هستند
- حكايت حال طایفه اى ديگر، كه در قيامت، گرفته رو هستند
- مراد از اين كه در قيامت، «مَسَاق»، به سوى پروردگار است
- وجوه مختلف درباره معناى آيه: «أولى لَكَ فَأولى * ثُمّ أولى لَكَ فَأولى»
- بحث روایی: (چند روايت درباره آيات گذشته)
- رواياتى در معناى آيه: «إلى رَبّهَا نَاظِرَة»
- رواياتى در توضيح آيات مربوط به هنگامۀ احتضار و جان دادن
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً «36» أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى «37» ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى «38» فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى «39» أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى «40»
آيا انسان مىپندارد كه به حال خود رها مىشود؟ آيا او قطرهاى از منى نبود كه (در رحم) ريخته مىشد؟ سپس خون بستهاى شد و خداوند آن را آفرينش داد و استوار ساخت. و دو جنس زن و مرد را از آن پديد آورد. آيا اين خدا قادر نيست كه مردگان را زنده كند؟
«1». مطفّفين، 31.
جلد 10 - صفحه 317
نکته ها
اين سوره با سوگند به قيامت شروع شد و با قدرت خداوند بر زنده كردن مردگان در قيامت پايان مىيابد.
كسانى كه معاد را انكار مىكنند، خداوند را به درستى نشناختهاند، زيرا اگر با مردن انسان پرونده او محو شود، حكمت خدا زير سؤال مىرود. چنانكه در اين آيه مىفرمايد: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً» و در جاى ديگر مىفرمايد: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» آيا گمان مىبريد ما شما را بيهوده آفريدهايم و شما به سوى ما باز نمىگرديد؟
اين آيات در ابتدا به حكمت الهى در برپاكردن قيامت اشاره مىكند و سپس به قدرت خداوند در آفرينش انسان كه بيانگر امكان دوباره آفريدن اوست. البتّه خداوند نمونههاى ديگرى از قدرت خود در مورد بازآفريدن را به دست پيامبرانش در اين دنيا نشان داده است:
حضرت عيسى عليه السلام با دميدن در دو پرندهاى كه از گل درست كرده بود، آن را زنده كرد.
حضرت ابراهيم عليه السلام با صدا زدن پرندههايى كه گوشت آنها درهم كوبيده و مخلوط شده بود، آنها را دوباره زنده كرد.
هفتاد نفرى كه همراه حضرت موسى عليه السلام به كوه طور آمدند و زمانى كه خداوند در كوه تجلّى كرد مردند، خداوند متعال دوباره آنها را زنده كرد.
پیام ها
1- كسى كه انسان را بىهدف و بىمسئوليّت مىپندارد، سزاوار تحقيرهاى مكّرر است. «أَوْلى لَكَ فَأَوْلى ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً»
2- خداوند حكيم است و انسان موجودى هدفدار، مسئول و مكلّف، پس بايد قيامتى در كار باشد. «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً»
3- بسيارى از محاسبات انسان باطل است. در آغاز سوره خوانديم: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ» و در پايان آن مىخوانيم: «أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً»، آرى انسان موجودى خيالگرا است و اگر رهنمود انبيا نباشد منحرف مىشود. يَحْسَبُ ... يَحْسَبُ
جلد 10 - صفحه 318
4- آفرينش نخستين، نشانهاى بر امكان و توان آفرينش بعدى است. أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً ...
5- متكبّران بدانند كه ضعيف و ناچيزند. يَتَمَطَّى ... مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى
6- خداوند انسان را به صورت كامل و به دور از هر گونه كاستى و فزونى آفريده است. «فَخَلَقَ فَسَوَّى»
7- مطالعه در مراحل و چگونگى آفرينش انسان از راههاى معادشناسى است.
نُطْفَةً ... عَلَقَةً ... الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى
8- تعادل ميان جنسيّت دختر و پسر، نشانه قدرت و حكمت خداوند است.
«فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى»
9- اگر قيامتى در كار نباشد، آفرينش انسان بىمعنا و بدون هدف مىشود.
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً ... أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى
«والحمد للّه ربّ العالمين» «1»
«1». نگارش تفسير سوره قيامت در سفر حج سال 1383 ه. ش در مدينة النّبى به اتمام رسيد.
جلد 10 - صفحه 320
سوره انسان
در روايات آمده است: امام حسن و امام حسين عليهما السلام بيمار شدند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با مردم به عيادت آنان آمدند و به حضرت على عليه السلام پيشنهاد كردند كه براى سلامتى دو كودك عزيز خود نذر كنند كه روزه بگيرند. پس از آن كه حسنين بهبود يافتند، حضرت على و حضرت فاطمه عليهما السلام سه روز روزه گرفتند، امّا براى افطار غذايى در خانه نداشتند.
حضرت على عليه السلام از شمعون يهودى مقدارى جو قرض كرد و نانى تهيه شد.
به هنگام مغرب ابتدا نماز مغرب را خواندند و خواستند افطار نمايند كه شب اول فردى مسكين، شب دوّم فردى يتيم و شب سوّم سائلى اسير، درب منزل على عليه السلام را به صدا درآوردند و درخواست غذا كردند. اهل بيت عليهم السلام براى رضاى خدا، غذاى خود را به آنان دادند و خودشان با آب افطار كردند. خداوند متعال، اين سوره را در وصف ايثار آنان نازل فرمود.
مهم آن است كه در اين حركت مقدس، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سهيم و شريك نبود تا روشن شود كه اين سوره فقط درباره اهل بيت عليهم السلام نازل شده است. «1»
«1». الغدير، ج 3، ص 107.
جلد 10 - صفحه 321
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً (36)
بعد از آن بر سبيل انكار فرمايد:
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ: آيا گمان مىكند انسان منكر قيامت و معاد، أَنْ يُتْرَكَ سُدىً: اينكه واگذاشته شود در حالتى كه مهمل و ضايع و معطل باشد و بدنيا مكلف و به عقبى مبعوث نگردد و مجازات نيابد؛ نه چنين است و هرگز اين نباشد، زيرا حكمت مقتضى امر است به محاسن و نهى از قبايح، و اين فرع تكليف است در دنيا، و تكليف هم مقتضاى مجازات است در عقبى، چه مجازات تام در سراى تكليف ممتنع است عقلا.
بيان: آيا گمان مىكند آدمى، مهمل و ضايع باشد در دنيا، يعنى غرض از خلقت او، همين وجود دنيوى او باشد و ديگر حشر و نشرى براى او نيست؟ كسى كه چنين اعتقاد دارد، ديگر حاجت به رسول و امام و احكام ندارد، و اين لازمه دارد كه در دنيا مهمل و معطل باشد. و اين انكار، ناشى شده از آنكه زنده شدن اموات را محال داند، و حال آنكه اگر تأمل كند در خلقت خود، هرآينه دريابد امكان معاد و وقوع قيامت را و زنده شدن براى جزاى اعمال.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ «26» وَ قِيلَ مَنْ راقٍ «27» وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ «28» وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ «29» إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ (30)
فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (31) وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى (32) ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى (33) أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (34) ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى (35)
أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً (36) أَ لَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنى (37) ثُمَّ كانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى (38) فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى (39) أَ لَيْسَ ذلِكَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتى (40)
ترجمه
نه چنين است چون برسد روح به چنبرههاى گردن
و گفته شود كيست كسيكه خواهان شفاء باشد بدعا
و يقين كند كه آن جدائى است
و بپيچد سختى دنيا بسختى آخرت مانند پيچيدن دو ساق پا
بسوى پروردگار تو در چنين
جلد 5 صفحه 313
روز است جاى بازگشت
پس نه تصديق نمود و نه نماز گزارد
ولى تكذيب نمود و روى گرداند
پس رفت بسوى كسان خود خرامان
واى بر تو پس واى بر تو
سپس واى بر تو پس واى بر تو
آيا گمان ميكند انسان كه واگذاشته شود مهمل
آيا نبود نطفهاى از منى كه ريخته ميشود
پس بود خون بسته پس آفريد پس راست و درست نمود اعضا و اجزائش را
پس قرار داد از آن دو صنف مرد و زن را
آيا نيست آن توانا بر اينكه زنده گرداند مردگانرا.
تفسير
در آيات سابقه مذمّت از ترجيح دنيا بر آخرت شده بود و اينجا خداوند ميفرمايد نه چنين است كه بتوان دنيا را بر آخرت ترجيح داد چون عاقبت زندگانى دنيا مرگ است وقتى برسد جان بگوديهاى گلو و چنبره گردنها و گفته شود يعنى در باره آن محتضر كسانى گويند آيا كسى هست كه او را بدعا شفا دهد يا به دوا مداوا نمايد ولى خودش يقين كند آن رسيدن جان بگلو توأم است با فراق از دنيا و هر چه در آنست از مال و اولاد و جاه و جلال و غيرها و به پيچد سختى فراق از دنيا با سختى ورود در آخرت باو مانند كسيكه دو ساق پايش بهم پيچيده نميتواند حركت نمايد در چنين روزى مساق و مصير و جاى بازگشت تمام خلق محضر عدل الهى است پس اى انسانى كه نه تصديق نموده آنچه را بايد تصديق نمود از معارف حقّه يا نه صدقه داده آنچه را بايد صدقه داد و در راه خدا انفاق نمود و نه نماز خوانده ولى تكذيب نموده خدا و پيغمبر و امام و نوّاب او را و اعراض كرده از ايشان و امتثال اوامرشان پس رفته است نزد كسانش با حال تكبر و تبختر و كشيدن دستها در دو جانب خود ويل و شرّ سزاوارتر است براى تو از خير و خوشى باز هم بايد باو گفت براى تأكيد ويل و شرّ سزاوارتر است براى تو از خير و خوشى چون گفته شده جمله اولى لك فاولى در كلام عرب بمنزله واى بر تو و طلب شرّ است آيا آدميزاد گمان ميكند كه واگذارده ميشود مهمل و بلا تكليف بدون حساب و جزا نه چنين است آيا نبوده است آدمى نطفه و قطره آب گنديده از جنس منى كه ريخته ميشود از مرد در رحم زن و بعد بوده خون بسته شده پس خداوند او را خلق فرموده انسانى با تناسب اجزاء و اعضاء و تعديل قوا و حواس پس از او
جلد 5 صفحه 314
جنس مرد و زن را در دنيا پديد آورده آيا چنين خالق قادر حكيمى چنين مخلوق خوبى را عبث و بدون غرض ايصال بمقام بالاترى خلق ميكند و آيا ميشود كه او خود سرانه هر چه خواسته باشد بكند و خدا او را مجازات ننمايد و آيا هيچ با شعورى تصوّر ميكند كه چنين خدائى دو مرتبه نميتواند چنين خلقى را ايجاد نمايد در عيون از امام جواد عليه السّلام نقل نموده كه مراد از اولى لك فأولى ثم اولى لك فأولى دورى از خير دنيا و دورى از خير آخرت است و قمّى ره نقل نموده كه در روز غدير بعد از آنكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين عليه السّلام را بخلافت نصب فرمود و آنچه بايد بفرمايد در حق او فرمود و مردم متفرّق شدند معاويه با اتّكاء بمغيرة بن شعبه و ابو موسى اشعرى آمد نزد كسان خود با حال تكبّر و تبختر و گفت ما اقرار بولايت على هرگز نميكنيم و تصديق محمد را نمينمائيم پس نازل شد فلا صدّق و لا صلّى تا آخر آيات پس پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمنبر رفت و خواست از او تبرّى جويد پس نازل شد لا تحرّك به لسانك لتعجل به و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ساكت شد و اسم او را نبرد و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه دست ابو جهل را گرفت و فرمود اولى لك فاولى ثم اولى لك فاولى پس ابو جهل گفت بچه چيز تهديد ميكنى مرا نه تو و نه خدايت ميتوانيد بمن كارى كنيد من عزيزترين اهل اين واديم پس خداوند نازل فرمود بر طبق فرموده آنحضرت كلام خود را و بعد از قرائت آيه اخير اينسوره مستحبّ است گفته شود سبحانك الّلهمّ بلى براى تأسى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه اطهار در ثواب الاعمال و مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه مداومت نمايد بر قرائت سوره لا اقسم و عمل نمايد بآن خداوند او را با بهترين صورتى از قبرش با پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مبعوث ميفرمايد و بشارت ميدهد باو و ميخندد برويش تا او را از صراط و ميزان عبور دهد و الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على محمد و آله الطاهرين.
جلد 5 صفحه 315
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ يَحسَبُ الإِنسانُ أَن يُترَكَ سُديً (36)
آيا گمان ميكند انسان اينكه او واگذاشته شده مهمل و بي فايده، يعني گمان ميكند که نه امري نه نهيي و نه تكليفي و نه دستوري نسبت باو داده شده و خود آزادانه هر چه بخواهد بكند و هر چه بخواهد بگويد و هر جا بخواهد برود و هر چه بخواهد اكل بكند يا شرب يا جماع و غير اينها. نه چنين نيست بلكه ميفرمايد: وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلّا لِيَعبُدُونِ الذاريات آيه 56. خداوند عالم را براي انسان خلق فرموده و انسان را براي تحصيل كمال و معرفت تا مشمول تفضلات الهي واقع شود چون روح انسان در عالم أرواح قابليت تمام كمالات داراست که حتي ملائكه هم اينکه درجه قابليت را نداشتند و اينکه قابليت بايد بمقام فعليت برسد و فاسد نشود و بيهوده نماند لذا احتياج ببدن و قواي جسماني دارد و قواي نفساني و عقلاني بتواند تحصيل اينکه كمالات را بكند و اينکه انسان پس از خلقت احتياج باين عوالم علوي و سفلي دارد که بتواند تعيش كند لذا در حديث قدسي است:
(خلقت الخلق لاجلك و خلقتك لاجلي)
يعني فيوضات و نعم من و رحمت و غفران و تنضلات من لذا جزئي و كلي افعال و اقوال و اعمال ما مورد تكليف است و يا واجب يا حرام يا مستحبّ يا مكروه يا مباح که احكام خمسه تكليفيه است غير از احكام وضعيه و لذا لازم شد انبياء بفرستد و دستورات ببندگان برساند و راه سعادت را نشان دهد لكن بدبختانه آنچه در دوره حاضره بلكه در ادوار متماديه نوع بشر خود را آزاد ميداند هر چه بخواهد بكند و هر چه نخواهد نكند و اگر هم أحيانا از بعض خواستههاي خود خودداري ميكند از ترس دولت است که جان و مالش در خطر افتد که همين مفاد:
أَ يَحسَبُ الإِنسانُ أَن يُترَكَ سُديً است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 36)- خدائی که انسان را از نطفه بیارزشی آفرید ...!
در اینجا به دو استدلال جالب در باره معاد میپردازد که یکی از طریق بیان
ج5، ص350
«هدف آفرینش» و حکمت خداوند است، و دیگری از طریق بیان «قدرت» او به استناد تحول و تکامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنین.
در مرحله اول میفرماید: «آیا انسان گمان میکند که بیهدف رها میشود»؟! (ا یحسب الانسان ان یترک سدی).
منظور از «انسان» در این آیه همان انسانی است که منکر معاد و رستاخیز میباشد، آیه میگوید: او چگونه باور میکند خداوند این جهان پهناور را، با این عظمت، و این همه شگفتیها، برای انسان بیافریند، ولی در آفرینش انسان هدفی نباشد؟ چگونه میتوان باور کرد، که هر عضوی از اعضای انسان برای هدف خاصی آفریده شده باشد ولی برای مجموع وجود او هیچ هدفی در کار نباشد.
نکات آیه
۱ - انسان در نگاه وحى، موجودى یله و رها شده در این جهان نیست. (أیحسب الإنسن أن یترک سدًى) «سدى» به معناى «مهمل»(یله و رها شده) است; چنان که به شتر رها شده «ابل مهمله» گفته مى شود (صحاح اللغة). «ترک» (مصدر «یترک») در اصل به معناى جدایى چیزى از روى اختیار است و مجازاً در اهمال کارى و احساس مسؤولیت نکردن درباره چیزى به کار مى رود.
۲ - انسان، موجودى است مکلّف و مسؤول. (أیحسب الإنسن أن یترک سدًى) تذکر خداوند به مهمل آفریده نشدن انسان، مى تواند بیانگر دو حقیقت زیر باشد: ۱- انسان موجودى است مکلّف و مسؤول. ۲- زندگى انسان، داراى فلسفه و هدف است. گفتنى است برداشت یاد شده، ناظر به حقیقت نخست است.
۳ - زندگى انسان، داراى فلسفه و هدفمند است. (أیحسب الإنسن أن یترک سدًى)
۴ - ترغیب خداوند، به مطالعه درباره آفرینش انسان و هدف و فلسفه زندگى او (أیحسب الإنسن أن یترک سدًى)
۵ - آفرینش انسان و هدفمندى زندگى او، نشانه برپایى قیامت (و تذرون الأخرة . وجوه یومئذ ناضرة ... أیحسب الإنسن أن یترک سدًى) برداشت یاد شده، با توجه به این نکته است که این آیه، در سلسله آیاتى قرار دارد که درباره معاد و اثبات برپایى قیامت براى کیفر و پاداش است.
۶ - پوچ انگارى خلقت انسان و بى هدف دانستن زندگى او، تأثیرگذار در انکار کردن معاد و ایمان نیاوردن به روز قیامت (أیحسب الإنسن أن یترک سدًى) آیه شریفه در سلسله آیات مربوط به تکذیب معاد از سوى کافران قرار دارد. از این رو مى تواند درصدد بیان علل تکذیب روز قیامت باشد; هم چنان که مى تواند بیانگر نشانه هاى تحقّق چنین روزى باشد.
۷ - تصحیح بینش بشر درباره جهان و انسان، بخشى از قلمرو موضوعات قرآن (أیحسب الإنسن أن یترک سدًى)
موضوعات مرتبط
- انسان: پوچ انگارى خلقت انسان ۶; تشویق به مطالعه خلقت انسان ۴; خلقت انسان ۵; مسؤولیت انسان ۱، ۲; هدفدارى زندگى انسان ۳، ۴، ۵
- خدا: تشویقهاى خدا ۴
- عقیده: عوامل تصحیح عقیده ۷
- قرآن: نقش قرآن ۷
- قیامت: نشانه هاى قیامت ۵
- کفر: عوامل کفر به قیامت ۶
- معاد: عوامل مؤثر در تکذیب معاد ۶
منابع