العلق ٦
کپی متن آیه |
---|
کَلاَّ إِنَ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى |
ترجمه
العلق ٥ | آیه ٦ | العلق ٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«کَلاّ»: حَقّا. قطعاً. این واژه را نباید همواره به معنی زجر و ردع بدانیم. بلکه میتواند حرف تحقیق و تنبیه و جواب باشد و (به راستی) و (حقّا) و (هان) و (آری) معنی شود (نگا: نوین). «الإِنسَانَ»: غالب انسانها مراد است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
شأن نزول آیات ۶ و ۷:
مقاتل گوید: این آیات درباره ابوجهل نازل شد که از اثر مال و ثروت فراوان به طغیان پرداخته بود.[۱]
ابوهریره گوید: ابوجهل مى گفت: آیا محمد باز هم روى خود را در سجده به خاک مى گذارد. به او گفتند: آرى، سپس گفت: سوگند به لات و عزى اگر او را به این وضع ببینم پاى خود را روى گردنش مى گذارم و صورتش را به خاک میمالم سپس این آیات براى او نازل گردید.[۲]
تفسیر
- آيات ۱ - ۱۹ سوره علق
- معناى «قرائت» و مفاد «إقرأ باسم ربّك الّذى خلق ...»
- مراد از امر به قرائت در «إقرأ و ربّك الأكرم» و مفاد توصيف خدا به «الّذى علّم بالقلم» بعد از امر به قرائت
- بى نياز دانستن خود، منشأ و علّت طغيان آدمى است
- توضيحى راجع به تشريع نماز قبل از شب معراج و قبل از نزول قرآن كه از آيه: «أرأيت الّذى عبدا إذا صلّى» استفاده مى شود
- تهديد آن كه مانع نمازگزاردن پيامبر «ص» مى شده
- رواياتى در باره ماجراى نزول نخستين وحى بر پيامبر «ص»
- شأن نزول آيات: «أرأيت الذّى ينهى ...»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى «6» أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى «7» إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى «8» أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى «9» عَبْداً إِذا صَلَّى «10» أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى «11» أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى «12» أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى «13» أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى «14»
نه چنين است (كه مىپندارند). بىگمان آدمى طغيان مىكند. چون خود را بىنياز مىبيند. همانا بازگشت همه به سوى پروردگار توست. آيا ديدى آن كه منع مىكند. بندهاى را كه نماز مىخواند. آيا انديشيدهاى كه اگر (آن بنده) بر طريق هدايت باشد يا به تقوا سفارش كند. (سزاى نهى كننده او جز آتش نيست) آيا انديشيدهاى كه اگر تكذيب كند و روى برتابد (فقط خود را هلاك ساخته است؟) آيا او نمىداند كه خداوند مىبيند.
نکته ها
كلمه «كَلَّا» يا به معناى نفى گذشته است يعنى اين گونه نيست كه انسان به ياد گذشته خود باشد كه خداوند او را آفريد و به او آموخت، پس بنده او باشد، بلكه به جاى بندگى طغيان
جلد 10 - صفحه 536
مىكند و مانع بندگى ديگران نيز مىشود.
و ممكن است كلمه «كَلَّا» به معناى حقًا و براى تأكيد باشد. «1»
اگر انسان ظرفيّت نداشته باشد، يا ثروت او را مغرور مىكند، چنانكه قارون مىگفت: «إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِي» «2» يا قدرت او را مغرور مىكند، چنانكه فرعون مىگفت: «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» «3» يا علم او را مغرور مىكند. چنانكه بلعم باعورا به آن گرفتار شد. «آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها» «4» ولى اگر ظرفيّت باشد، حتى هر سه در يك نفر جمع مىشود مثل حضرت يوسف و سليمان ولى مغرور نمىشود، چون همه را از خداوند مىداند نه خود. چنانكه حضرت سليمان گفت: «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» «5» و حضرت يوسف گفت: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» «6» آرى خطر آنجاست كه انسان به خود بنگرد نه خدا. «7» «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
طغيانگر نه خدا را بنده است، نه دستورات الهى را به رسميّت مىشناسد، نه استدلال مىپذيرد و نه به نداى وجدان و ناله مظلومان گوش مىدهد.
مراد از عبدى كه نماز مىخواند «عَبْداً إِذا صَلَّى» چنانكه از آيات آخر سوره بر مىآيد، رسول خداست، چون در آن آيات، آن حضرت را از اطاعت آن شخص نهى نموده است و او را به سجده و قرب دعوت مىكند. از آنجا كه اين آيات، اولين آياتى است كه بر پيامبر نازل شده، پس آن حضرت قبل از رسيدن به مقام رسالت، نماز مىخوانده است. «8»
در احاديث مىخوانيم: ابوجهل از اطرافيان خود پرسيد: آيا پيامبر در ميان شما نيز براى سجده صورت به خاك مىگذارد؟ گفتند: آرى. گفت: سوگند به آنچه سوگند مىخوريم، اگر او را در چنين حالى ببينم، با پاى خود گردن او را له مىكنم. زمانى كه متوجه شد پيامبر در حال نماز است، تصميم گرفت با لگد بر سر مبارك آن حضرت در سجده بكوبد، همين كه نزديك شد، با حالتى عجيب عقب نشينى كرد و به مشركان گفت: وقتى به او نزديك شدم،
«1». تفسير نمونه.
«2». قصص، 78.
«3». زخرف، 51.
«4». اعراف، 175.
«5». نمل، 40.
«6». يوسف، 101.
«7». تفسير نوين.
«8». تفسير الميزان.
جلد 10 - صفحه 537
در مقابل خود خندقى از آتش ديدم. «1»
با اينكه مراد از «عَبْداً» شخص پيامبر است ولى نكره آوردن آن، به خاطر تعظيم و بزرگداشت است. «عَبْداً إِذا صَلَّى»
پيامها
1- انسان ناسپاس است. ما او را آفريديم و هر چه نمىدانست به او آموختيم. امّا او در برابر پروردگارش طغيان مىكند. «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»
2- انسان به خاطر آنكه به غلط خود را بىنياز مىپندارد دست به طغيان مىزند.
«لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
3- بازداشتن از نماز، روشنترين نوع منكرات است. «يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى»
4- حتى اگر احتمال حقانيّت دهند نبايد اينگونه با پيامبر برخورد كنند. «إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى»
5- انسان كم ظرفيّت است و پندار بىنيازى او را مست مىكند. «لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»
6- علم به تنهايى كافى نيست. با اينكه به انسان علم داديم امّا طغيان مىكند. «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ- إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى»
7- غنى بودن كمال است، ولى خود را غنى ديدن زمينه لغزشهاست. «رَآهُ اسْتَغْنى»
8- ايمان به معاد مانع طغيان است. «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى»
9- هر چه داريم مىگذاريم و مىرويم خود را بى نياز نپنداريم. «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى»
10- انسان و هستى هدفدار و به سوى خداست. «إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى»
11- طاغوتيان مخالف نمازند. «لَيَطْغى- يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى» (رفتار ناروا زمانى مورد سرزنش قرار مىگيرد كه دوام داشته باشد.)
«1». تفاسير مجمع البيان و نمونه.
جلد 10 - صفحه 538
12- نشانه بندگى خدا نماز است. «عَبْداً إِذا صَلَّى»
13- طاغوتها از بندگى خدا ناراحتند. (نه از افراد بىتفاوت و يا بنده هوسهاى خود يا ديگران) «يَنْهى عَبْداً إِذا صَلَّى»
14- نام و نشان مهم نيست، عملكردها مهم است. (نام نهى كننده و نمازگزار نيامده است.) «يَنْهى- صَلَّى»
15- سزاوار است كسى كه امر به تقوا مىكند خودش از راه يافتگان باشد. «كانَ عَلَى الْهُدى أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى»
16- ريشه طغيان دو چيز است: يكى آنكه خود را بىنياز مىبيند. «رَآهُ اسْتَغْنى» ديگر آنكه خدا را نمىبيند و گمان مىكند خدا هم او را نمىبيند. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى «6»
كَلَّا: (ردع و منع است مر كسى را كه كفران نعمت خالق فرمايد به جهت طغيان و عدوان) يعنى باز ايست اى جاحد نعمت از انكار و كفران خود. يا معنى آنكه حقا إِنَّ الْإِنْسانَ: به درستى كه آدمى لَيَطْغى: هر آينه از حد گذرد و گردنكشى مىكند بر خدا.
جلد 14 - صفحه 282
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ «1» خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ «2» اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ «3» الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ «4»
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ «5» كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى «6» أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى «7» إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى «8» أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى «9»
عَبْداً إِذا صَلَّى «10» أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى «11» أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى «12» أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى «13» أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى «14»
كَلاَّ لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ «15» ناصِيَةٍ كاذِبَةٍ خاطِئَةٍ «16» فَلْيَدْعُ نادِيَهُ «17» سَنَدْعُ الزَّبانِيَةَ «18» كَلاَّ لا تُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ «19»
ترجمه
بخوان بنام پروردگارت آنكه آفريد
آدمى را از خون بسته
بخوان و پروردگار تو كريمتر است از هر كريمى
آنكه تعليم نمود نوشتن را بقلم
تعليم نمود بانسان چيزى را كه نميدانست
نبايد چنين بود همانا آدمى هر آينه تجاوز ميكند
براى آنكه ببيند خود را كه بىنياز شده
همانا بسوى پروردگار تو است بازگشت
آيا ديدى آن كس را كه نهى ميكند
بندهئى را وقتى نماز بخواند
آيا دانستى اگر بود بر راه حق
يا امر مينمود بپرهيزكارى
آيا دانستى اگر تكذيب كند و روى گرداند
آيا نميداند كه خدا ميبيند
نبايد چنين كند هر آينه اگر باز نايستد هر آينه بگيريم و بقهر بكشيم موى جلو سر او را
موى جلو سر دروغگوى خطا كار را
پس بايد بخواند اهل انجمن خود را
زود باشد كه بخوانيم موكّلان دوزخ را
نبايد چنين كند اطاعت مكن او را و سجود نما و بخدا نزديك شو.
تفسير
قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اين اول سورهاى است كه نازل شده بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم جبرئيل نازل شد و عرضه داشت اى محمّد (ص) بخوان حضرت فرمود چه بخوانم عرضه داشت بخوان بنام پروردگارت كه خلق فرمود يعنى نور قديم تو را پيش از موجودات و ظاهرا مراد آن باشد كه ابتدا نما در
جلد 5 صفحه 410
تلاوت قرآن بنام خداوند رحمن رحيم و بعضى گفتهاند با زائده است يعنى بخوان اسم پروردگارت را و مقصود خواندن خدا است به اسماء جمال و جلال آن ذات مقدّسى كه خلق فرمود موجودات را بمقتضاى حكمت و بيرون آورد از كتم عدم بكمال قدرت و آفريد انسان را كه اشرف موجودات است از خون بسته شده كه قبلا نطفه بوده و از پستترين اشياء است در نظر يا از حيوان كوچك ذرهبينى شبيه بزالو كه اخيرا كشف نمودهاند و ميگويند مبدء نشو آدمى است بخوان قرآن را بر خلق و حقائق را از لوح محفوظ الهى و مپندار كه خوانا نيستى پروردگار تو كريمترين صاحبان كرم است كه كرم هر كريمى منتهى بكرامت او است آن ذات مقدسى كه تعليم نمود نويسندگان را كه بنويسند بقلم ميتواند هر ناخواندهاى را خوانا نماند چنانچه قمّى ره نقل نموده كه مراد تعليم خداوند است كتابت را بانسان كه بآن تمام ميشود امور دنيا در مشارق زمين و مغاربش و گفتهاند معلمين خط انبياء بودهاند بتعليم الهى و تعليم فرمود بانسان چيزى را كه نميدانست از علوم و معارف و هدايات و دلالات و ظاهرا مقصود بيان نعم الهيّه است كه از بدو پيدايش انسان و اصل باو شده تا از حضيض ذلّت باوج عزّت رسيده براى تقرير ربوبيت و تحقيق اكرميّت و ايجاب شكر نعمت و لذا ميفرمايد كلّا يعنى نبايد كفران نعمت خدا را نمود همانا انسان تجاوز ميكند از وظيفه عبوديت و سركشى مينمايد از فرامين صادره از مقام ربوبيّت وقتى كه خود را مستغنى و بىنياز ببيند اى انسان ناسپاس بدانكه بازگشت و مرجع تو در آخر عمر بحكم پروردگار تو است و جزاى اعمال تو را خواهد داد و چون بعضى از كفار مكّه منع مينمودند مسلمانان را از نماز خداوند به پيغمبر خود بر سبيل تعجب ميفرمايد آيا ديدى تو آن كافرى را كه نهى ميكند بنده خدائى را وقتى كه نماز بخواند و ميدانى جزاء او را چنانچه قمّى ره نقل فرموده كه وليد بن مغيره نهى مينمود مردم را از نماز و اطاعت خدا و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس اين آيه نازل شد و در مجمع نقل نموده كه ابو جهل گفت آيا محمّد صورت خود را بخاك ميگذارد در ميان شما مردم گفتند بلى پس سوگند ياد نمود كه اگر ببينم اين كار را ميكند پاى بر گردن او ميگذارم پس گفتند الآن مشغول است و او رفت كه
جلد 5 صفحه 411
لگد كند پس ناگهان با اضطراب برگشت گفتند چرا برگشتى گفت ما بين خود و او خندقى از آتش ديدم و هياكل هولناك بال دارى و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سوگند ياد فرمود كه اگر نزديك بمن ميشد ملائكه يك يك اعضاء او را ربوده بودند پس اين آيه نازل شد تا آخر سوره و نيز در مجمع نقل نموده از بيشتر مفسرين كه اين سوره پنج آيه از اول آن اول قرآنى است كه بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شده و بنابر اين خداوند ميفرمايد بگو بدانم اگر آن شخص نماز گزار كه پيغمبر اكرم است ثابت بر هدايت الهى باشد و امر بتقوى و پرهيز از شرك و معاصى نمايد چگونه خواهد بود حال كسى كه او را منع از نماز نمايد كه ابو جهل است بگو بدانم اگر آن شخص مانع از نماز تكذيب كند پيغمبر خدا را و روى گرداند از ايمان و اطاعت احكام خدا چيست مجازات او آيا نميداند كه خدا مىبيند كه چه ميكند و ميداند كه چه قدر بد است كار او نبايد چنين كارى كند تا مستحق عقاب گردد اگر از اين كار دست بر ندارد هر آينه ميگيريم موى جلو سر او را و ميكشانيمش بجهنّم چون سفع گرفتن و جذب نمودن بشدت است چيزى را و نسفعن صيغه متكلم مع الغير از فعل مضارع مؤكّد بنون تأكيد خفيفه است و در قرآن معمولا برأى بصريون با الف نوشته ميشود آن موى جلو سرى كه دروغگوئى و خطا كارى صاحبش بقدرى است كه آنرا هم دروغگو و خطا كار نموده و مستحق توهين و عذاب كرده و شايد اشاره باشد بمعامله اصحاب با سر بريده او در جنگ بدر پس بايد اهل انجمن خود را بخواند و از آنها كمك بطلبد چون روايت شده كه روزى ابو جهل بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گذشت ديد او نماز ميخواند گفت مگر من نگفتم بتو كه نماز مخوان و حضرت باو تندى نمود و او گفت مرا تهديد ميكنى با آنكه ياوران من در اين وادى از همه بيشتر است پس اين آيه نازل شد و قمّى ره نقل نموده كه چون حضرت ابو طالب وفات نمود ابو جهل و وليد خواندند اهل مكّه را براى قتل پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و گفتند آن كس كه از او حمايت ميكرد فوت نمود پس خدا فرمود فليدع ناديه سندع الزّبانيه يعنى پس بايد بخواند اهل شهر خود را ما هم در آتيه ملائكه موكّل دوزخ را ميخوانيم براى كشيدن او بآتش و زبانيه كه بمعناى صاحب منصبان لشگرى ميباشد بر نوزده نفر زمامداران
جلد 5 صفحه 412
امور جهنّم از ملائكه اطلاق ميشود و در خاتمه باز براى تأكيد فرموده نبايد چنين غلطى بكند اطاعت منما اى پيغمبر يا اى انسان او را در نهى از نماز و سجده كن و نماز بخوان و باقى باش بر طريقه خود و تقرّب جوى بخدا در سجود خود و نمازت در كافى و عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه نزديكترين اوقات از بنده بخدا وقتى است كه او ساجد باشد و اين مراد از قول خداوند است و اسجد و اقترب و در فقيه از امام صادق عليه السّلام و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين معنى تأييد شده و در خصال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چهار سورهاى كه از قرآن سجده واجب دارد اقرء باسم ربّك الّذى خلق و النّجم و الم سجده و حم سجده است و در سابق اشاره باحكام آن شد و در مجمع علاوه نقل نموده كه ما سواى اين چهار در تمام قرآن مستحب است و واجب نيست و در عيون از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه اول سورهاى كه نازل شد بسم اللّه الرّحمن الرّحيم اقرء باسم ربك است و آخر سورهاى كه نازل شد اذا جاء نصر اللّه است و در كافى از امام صادق عليه السّلام هم اين معنى نقل شده و در ثواب الاعمال و مجمع از آن حضرت نقل نموده كه كسيكه در روز يا شب خود قرائت نمايد سوره اقرء باسم ربك را پس بميرد در آن روز يا در آن شب شهيد مرده و خداوند او را مبعوث ميفرمايد شهيد و زنده مينمايد او را مانند كسيكه با شمشير خود در راه خدا جهاد نموده با پيغمبرش صلّى اللّه عليه و آله و الحمد للّه و سلام على عباده الّذين اصطفى.
جلد 5 صفحه 413
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
كَلاّ إِنَّ الإِنسانَ لَيَطغي «6»
نه چنين است بدرستي که انسان هر آينه طغيان ميكند، طغيان و سركشي سرپيچي و زيادهروي در كفر و ظلم و فساد و معاصي است و منشأ آن كبر و نخوت و بزرگ منشي و حب جاه و رياست و مال و منال و رتبه و مقام و هواي نفس و شهوتراني و سبب تمام اينها جهل است بالاخص جهل مركب، و قساوت و سياهي دل است و مراد از انسان نوع بشر است که در اسم اسم انسان روي خود گذارده و الا در حقيقت و باطن از حيوان پستتر است چنانچه ميفرمايد: وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الجِنِّ وَ الإِنسِ لَهُم قُلُوبٌ لا يَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعيُنٌ لا يُبصِرُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا يَسمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ اعراف آيه 179. بلكه اگر پرده از روي چشم برداشته شود در همين دنيا مشاهده ميكند که يك مشت سگ و خوك و بوزينه و ببر و پلنگ و خرس و اشباه آنها بهم ريخته و نام خود را انسان گذارده چنانچه حضرت صادق (ع) پرده از روي چشم ابي بصير پس كرد ديد يك جمعيت از اينکه نمره حيوانات دور كعبه چرخ
جلد 18 - صفحه 167
ميزنند و تك تك آدم ميان آنها طواف ميكند. ولي اينکه طغيان در وقتي است که خود را مستغني بداند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 6)- در تعقیب آیات گذشته- که در آن اشاره به نعمتهای مادی و معنوی پروردگار نسبت به انسان شده بود، و لازمه یک چنین نعمت گستردهای سپاسگزاری انسان تسلیم او در برابر خداوند است- در این آیه میفرماید: «چنین نیست (که نعمتهای الهی روح شکرگزاری را همیشه در او زنده کند، بلکه) به یقین انسان طغیان میکند» (کلا ان الانسان لیطغی).
نکات آیه
۱ - واکنش بیشتر انسان ها در برابر نعمت دانش و هنر نویسندگى، واکنشى نامناسب و به دور از انتظار است. (کلاّ) حرف «کلاّ»، براى باز داشتن از رویه اى است که یا در جملات پیش از آن، تشریح یا اشاره شده باشد و یا از سیاق آیات به دست آید و در آیه - به قرینه «لیطغى» - ناظر به حالتى است که نوع انسان ها در برابر نعمت علم و قلم به خود مى گیرند. تعبیر «الإنسان - که براى جنس به کار رفته - ناظر به غالب افراد آن است که از آن به عموم عرفى تعبیر مى شود.
۲ - بیشتر انسان ها، گرفتار طغیان و تجاوز از حدود خویش اند. (انّ الإنسن لیطغى) طغیان; یعنى، از حد گذشتن و هر چیزى را که در نافرمانى از حد و اندازه بیرون رود، «طاغى» گویند. (مصباح)
۳ - خلقت ویژه انسان و برخوردارى او از دانش و هنر نویسندگى، دور ماندن او را از هر گونه انحراف تضمین نمى کند. (خلق الإنسن ... علّم بالقلم ... کلاّ) حرف «کلاّ» مانع پیدایش پندارى است که ممکن است با شنیدن آیات پیشین که درباره آفرینش انسان و علم او بود، براى مخاطب به وجود آید و انسان را از خطر هر انحرافى دور بداند.
۴ - افراط در گناه و طغیان گرى، در کنار بهره بردن از نعمت ها و کرم الهى، دور از انتظار و امرى ناشایسته است. (کلاّ إنّ الإنسن لیطغى) مى توان گفت: حرف «کلاّ» ناظر به جمله هاى بعد است; نه آیه هاى قبل، زیرا زمان نزول آنها با زمان نزول این آیه و آیات پس از آن، فاصله زیادى داشته است. در این صورت مفاد «کلاّ»، باز داشتن انسان از طغیان و سایر کارهایى است که تا «کلاّ لئن لم تنته ...» آمده است. در نتیجه حرف «کلاّ» در آن آیه نیز، تأکید این کلمه خواهد بود.
۵ - دانستن و توانایى بر خواندن و نوشتن، براى باز داشتن انسان از طغیان گرى کافى نیست. (علّم بالقلم . علّم الإنسن ما لم یعلم . کلاّ إنّ الإنسن لیطغى)
۶ - توجه به آفرینش انسان از خون لخته و وابستگى تمام دانش هاى او به خداوند، مایه ترک طغیان است. (خلق الإنسن من علق ... علّم الإنسن ما لم یعلم . کلاّ إنّ الإنسن لیطغى)
موضوعات مرتبط
- اکثریت: تجاوزگرى اکثریت ۲; طغیان اکثریت ۲
- انسان: انسان از علقه ۶; انسان ها و نعمت علم ۱; انسان ها و نعمت کتابت ۱; نقش خلقت انسان ۳; نقش علم انسان ۳، ۵; نقش کتابت انسان ۳، ۵; ویژگیهاى اکثریت انسان ۱
- خدا: کرامت خدا ۴
- ذکر: آثار ذکر خلقت انسان ها ۶; آثار ذکر نیازمندى انسان ۶; ذکر نیاز به خدا ۶
- طغیان: افراط در طغیان ۴; زمینه طغیان ۵; عوامل اجتناب از طغیان ۶
- عمل: عمل ناپسند ۴
- کتابت: نقش کتابت ۵
- گمراهى: زمینه گمراهى ۳
- گناه: افراط در گناه ۴
- نعمت: استفاده از نعمت ۴
منابع