الطور ٣٠
کپی متن آیه |
---|
أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ |
ترجمه
الطور ٢٩ | آیه ٣٠ | الطور ٣١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«شَاعِرٌ»: چامهسرا. خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هُوَ شَاعِرٌ. «نَتَرَبَّصُ»: انتظار میکشیم. منتظر هستیم. «رَیْبَ»: شک و گمان. مشکوک. در اینجا مراد نزول و تغییرات است. «الْمَنُونِ»: مرگ. از نظر لغوی، به معنی قطع کننده است. مرگ هم رشته عمر را قطع میکند. «رَیْبَ الْمَنُونِ»: گمان مرگ. مرگ مشکوک. با توجه به معنی اخیر، اضافه صفت به موصوف خود است. یعنی مرگی که وقت فرا رسیدنش مورد گمان است و معلوم نیست.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
ابن عباس گوید: که قریش در دارالندوة اجتماع کردند و درباره پیامبر به شور و مشورت پرداختند. یکى از آن میان گفت: محمد را در محل امن و مورد اطمینانى زندانى کنیم تا بمیرد چنان که شاعران قبل از او مانند زهیر و نابغه نابود شده و از بین رفتند. محمد نیز مانند آنها از بین خواهد رفت سپس این آیه نازل شد.[۱]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ «30»
بلكه مىگويند: او شاعرى است كه ما انتظار فرا رسيدن مرگ ناخوش او را داريم.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (30)
أَمْ يَقُولُونَ: «ام منقطعه به معنى بل» بلكه مىگويند مشركان كه اين شخص، شاعِرٌ: شاعر است نه پيغمبر، و آنچه از او صادر شود از فصاحت و بلاغت به جهت قوت شعر است، نَتَرَبَّصُ بِهِ: انتظار مىبريم او را يعنى چشم آن داريم كه برسد به او، رَيْبَ الْمَنُونِ: حادثه و مصيبت روزگار كه از غايت شدت مضطرب گرداند او را يا مراد موت است كه قطع كننده روح است از بدن انسان.
بنابر قول دوم آنكه ما منتظر مرگ اوئيم، چون رونق شعر بوجود شاعر است پس ما انتظار مرگ او مىكشيم كه به سبب انقطاع حيات از رونق خود بيفتد يا اميد داريم كه مرگ او چون مرگ پدران او باشد يعنى زود بميرد و به پيرى نرسد.
جلد 12 - صفحه 309
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ «29» أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (30) قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ (31) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32) أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ (33)
فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (34) أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (35) أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ (36) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ (37) أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38)
أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ (39) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (40)
ترجمه
پس تذكّر و پند ده پس نيستى تو بحمد و انعام پروردگارت مخبر از غيب بوسيله جنّ و نه ديوانه
بلكه ميگويند شاعر است انتظار ميبريم براى او حوادث روزگار را
بگو منتظر باشيد پس همانا من با شما از منتظرانم
آيا امر ميكند آنها را عقولشان باين يا آنها گروهى سركش و متجاوزند
يا ميگويند پيش خود ساخته است آنرا بلكه ايمان نمىآورند
پس بياورند سخنى مانند آن اگر راست ميگويند
آيا آفريده شدهاند بدون آفريننده يا آنها آفرينندگانند
آيا آفريدهاند آسمانها و زمين را بلكه يقين نمىكنند
يا نزدشان خزانههاى پروردگار تو است يا آنها تسلّط و غلبه دارندهاند
يا براى آنها نردبانى است كه گوش ميدهند در آن پس بايد بياورد شنونده آنها دليلى واضح
آيا براى او دختران است و براى شما پسران
يا ميخواهى از آنها مزدى پس آنها از غرامت و تاوان گرانبارانند.
جلد 5 صفحه 78
تفسير
خداوند متعال در اين آيات شريفه ابطال فرموده اقوال كفّار مكّه و اثبات فرموده اعجاز قرآن و توحيد و نبوّت عامّه و خاصّه و ساير معارف الهيّه را با بيانات مختصرى باين تقريب كه دستور فرموده به پيغمبر اكرم كه ثابت باش بهدايت و ارشاد و موعظه و پند و اندرز قوم و اعتنا بگفتار و كردار آنها منما تو بحمد اللّه تعالى و فضل و نعمت پروردگار كه شامل حال تو شده كاهن و ديوانه نيستى و اينكه ميگويند محمّد شاعر است ما انتظار داريم حوادث روزگار او را هلاك نمايد و از دستش راحت شويم بگو منهم منتظر چنين روزى هستم كه خدا بر حسب وعده خود مرا بر شما ظفر دهد و من شما را بكشم يا ببخشم يا اسير كنم آيا اين طائفه قريش كه معروف بعقل و فطانت شدند عقلشان اين حكم را ميكند كه كسى مردّد باشد بين كاهن و ديوانه و شاعر در صورتى كه كاهن بايد عاقل و فطن باشد تا تسخير جنّ كند و شاعر بايد با ذوق و هوش و قريحه و سليقه و ذكاوت باشد و ديوانه فاقد عقل و همه چيز است چگونه ميشود معنون بآن دو يا مردّد بين آن سه گردد پس معلوم ميشود اينها قومى طاغى و ياغى با خدا و پيغمبرند عناد و لجاج و تعصّب بيجا وادارشان باين نسبتها نموده است و اينكه ميگويند قرآن را از پيش خود در آورده و نسبت بخدا ميدهد دروغ ميگويند خودشان هم اعتقاد به اين معنى ندارند براى آنكه زير بار حق نروند اين تهمت را بتو ميزنند اگر راست ميگويند اينها كه از فصحاء و بلغاء و ادباء معروف عربند يك قصّه يا مقاله مانند آن بياورند آيا آنها بدون خالق و مقدّر خلق و تقدير شدهاند يا خودشان خودشان را خلق كردهاند يا آسمانها و زمين را آنها خلق كردهاند و ميدانند خالقى ندارد هيچيك از اينها نيست فقط آنستكه يقين ندارند كه خالق آسمانها و زمين و تمام موجودات آنها خداوند يگانه است لذا عبادت او را نميكنند آيا نزد آنها است منابع رزق و معادن علم و رحمت الهى كه بهر كس بخواهند بدهند و او را بمنصب رسالت و امامت برسانند يا آنكه آنها مسلّط بر امور عالمند كه بتوانند خودشان پيغمبر و امام براى خود تعيين كنند و خدا را ملزم بقبول آن نمايند كه ميگويند چرا خدا محمّد را بنبوّت اختيار فرمود و على را جانشين او قرار داد يا نردبانى دارند كه
جلد 5 صفحه 79
بوسيله آن بآسمان صعود نمايند و تكاليف و مقدّرات خودشان را از ملأ اعلى بپرسند كه ميگويند ما اصلا احتياج به پيغمبر و امام نداريم يا گوش دهند بوحى الهى كه بملائكه ميشود اگر چنين است آن شخص را كه بآسمان فرستادهاند براى شنيدن بايد بياورند با دليلى واضح كه رفته و شنيده و راست ميگويد اينها قابليّت و تمكّن اين امور را مسلّما ندارند چون بقدرى بىخردند كه ميگويند ملائكه دختران خدايند آيا سزاوار است عاقلى براى خلق پسران را بپسندد و اختيار كند و براى خدا دختران را اين نهايت سفاهت و بىعقلى آنها است چنانچه قمّى ره نقل فرموده كه قريش قائل باين معنى بودند آيا كسانيكه به اين درجه بىعقل باشند ميتوانند عروج بآسمان نمايند و مطّلع از غيب اينعالم شوند و اخيرا به پيغمبر خود ميفرمايد آيا تو از آنها مزدى براى اداء رسالت تقاضا نمودى كه براى سنگينى آن غرامت و ضرر مالى از قبول رسالت تو اباء و امتناع دارند و احتمالات ديگرى هم در بين هست كه بيايد انشاء اللّه تعالى.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَم يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيبَ المَنُونِ (30)
جلد 16 - صفحه 306
يا اينكه ميگويند شاعر است انتظار ميكشيم که حوادث روزگار او را هلاك و از بين ببرد.
أَم يَقُولُونَ شاعِرٌ که اينکه كلمات قرآن را پيش خود بهم بافته و نسبت به خدا ميدهد و افتراء ميزند لذا خداوند ميفرمايد: وَ ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ وَ ما يَنبَغِي لَهُ إِن هُوَ إِلّا ذِكرٌ وَ قُرآنٌ مُبِينٌ يس آيه 69.
نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيبَ المَنُونِ ما اينکه چهار صباح را خودداري ميكنيم حوادث روزگار و پيشامدهاي دهري او را از بين ميبرد و نام او و قرآن او از صفحه روزگار برداشته ميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 30)- سپس به سومین اتهام پرداخته- که آن نیز با صفات گذشته در تضاد است- میفرماید: «بلکه آنها میگویند: او شاعری است که ما انتظار مرگش را میکشیم» (أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
تا او زنده است اشعارش رونقی دارد و مردم را به سوی خود جذب میکند، کمی صبر کنید تا مرگش فرا رسد و دفتر شعرش، همچون طومار عمرش، پیچیده شود، و در طاق نسیان قرار گیرد، آن روز ما راحت خواهیم شد!
نکات آیه
۱ - نسبت دادن پیامبر(ص)، به شعر و شاعرى از جمله اتهام هاى مکرر کافران (أم یقولون شاعر)
۲ - شیوایى و جاذبه محسوس پیام وحى، مورد سوء تعبیر کافران (أم یقولون شاعر) کافران، به جاى آن که موزون بودن و شیوایى سخنان وحى را، طریق هدایت خود قرار دهند، مورد سوء تعبیر قرار داده و نوعى شعر قلمداد کرده اند که ناخودآگاه در این نقص گیرى به تمجید نشسته اند.
۳ - کافران، آرزومند مرگ پیامبر(ص) یا حادثه اى ناگوار که آن حضرت را زمین گیر کرده و از دعوت باز دارد. (أم یقولون ... نتربّص به ریب المنون) «تربّص» (مصدر «نتربص») به معناى انتظار کشیدن و «ریب» به معناى حادثه است. «منون» در معناى روزگار و مرگ بد، به کار مى رود. بنابراین «ریب المنون» یا به معناى حوادث روزگار است و یا به معناى حادثه مرگ.
۴ - کافران، مأیوس و ناتوان از مقابله با پیامبر(ص) و پیشگیرى از دعوت آن حضرت (نتربّص به ریب المنون) پناه بردن کافران به آرزو و دلبستن به حادثه، نشانه یأس آنان از مقابله کارساز با پیامبر(ص) است.
موضوعات مرتبط
- آرزو: آرزوى مرگ محمد(ص) ۳
- کافران: آرزوهاى کافران ۳; تهمتهاى کافران ۱; دشمنى کافران ۳; سوءاستفاده کافران ۲; عجز کافران ۴; یأس کافران ۴
- محمد(ص): تهمت شاعرى به محمد(ص) ۱; دشمنان محمد(ص) ۳; مبارزه با محمد(ص) ۴
- وحى: جاذبه وحى ۲; وضوح وحى ۲; ویژگیهاى وحى ۲
منابع
- ↑ طبرى صاحب تفسیر جامع البیان.