الشعراء ٩٨
کپی متن آیه |
---|
إِذْ نُسَوِّيکُمْ بِرَبِ الْعَالَمِينَ |
ترجمه
الشعراء ٩٧ | آیه ٩٨ | الشعراء ٩٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِذْ»: زمانی که. ظرف زمان گمراهی است. یا (إِذْ) تعلیلیّه است (نگا: زخرف / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۶۹ - ۱۰۴ سوره شعراء
- احتجاج ابراهيم «ع»، با پدر و قوم خود درباره پرستش بت ها
- توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اين كه بت، به صورت قبله اى براى عبادت خدای سبحان نبوده است
- اعتراض ابراهيم «ع»، بر بت پرستى قوم خود
- ابراهيم «ع»، ربُّ العالَمين را با وصف «خلق» و «تدبير»، معرفى می كند
- اشاره ابراهيم «ع»، به نعمت هاى مادى خداوند
- مقصود از «حكم» و الحاق به صالحان كه ابراهيم «ع» از پروردگار خود تقاضا كرد
- مراد از «لسان صدق»، در دعاى ابراهيم «ع»
- وجوه مختلف در باره معنای آمدن با «قلب سلیم»، در قیامت
- فرجام بد مشركان و جنود ابليس، در قيامت
- بحث روايتى
- بيزارى مجرمان در روز قيامت، از يكديگر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ «98» وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ «99»
چون شما (بتها و معبودها) را با پروردگار جهانيان برابر مىدانستيم. و جز تبهكاران، مارا گمراه نكردند.
نکته ها
بر خلاف فضاى بهشت كه تمام آن سِلم وسلامت است، فضاى دوزخ هميشه پراز ملامت،
جلد 6 - صفحه 338
خصومت ولعنت است: نفرين رهروان به رهبران فاسد، ملامت گناهكاران نسبت به شيطان، تنفّر معبودها از مشركان و تبّرىِ مجرمين از يكديگر كه دربارهى اين موارد، آيات فراوانى در قرآن به چشم مىخورد.
پیام ها
1- در ميان دوزخيان، جدال و جرّ و بحث و مخاصمه وجود دارد. (مشركان با معبودهايشان همواره درگيرند). «يَخْتَصِمُونَ»
2- در قيامت، عشقهاى نامقدّس وغيرالهى، به كينه تبديل مىشود. «يَخْتَصِمُونَ» در سوره زخرف آيه 67 مىخوانيم: «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ»
3- در قيامت، وجدانها بيدار مىشوند. «إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ»
4- هركس وهر چيز را در كنار خدا قرار دهيم، شرك ورزيدهايم. «إِذْ نُسَوِّيكُمْ» (به نام خدا و به نام خلق، مصداق «نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ» است.
5- در قيامت، هر كسى تقصير را به گردن ديگرى مىاندازد. «وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ»
6- در قيامت مشركان از رهبران خود شكايت دارند. «وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)
إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ: وقتى كه برابر و مساوى ساختيم شما را در ستايش و پرستش به پروردگار عالميان. حاصل آنكه به خدا قسم ما در گمراهى آشكارا بوديم وقتى كه شما مخلوق عاجز ضعيف پست را با خالق قادر قاهر عالى در ستايش و بندگى، برابر داشتيم، و حال آنكه به هيچ وجه تناسب و ربطى در ميان نبوده، بلكه نهايت گمراهى است مخلوق را پرستش نمودن، چه جاى آنكه آن را با بندگى و ستايش خالق برابر داشتن، البته چنين گمراهى، واضح و مبين، و محتاج به اقامه برهان و دليل نخواهد بود، و عقل سليم حاكم بر آن باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71) قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73)
قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78)
وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)
وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)
إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91) وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93)
فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)
وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103)
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)
ترجمه
و بر خوان برايشان خبر ابراهيم را
هنگاميكه گفت بپدرش و قومش چه ميپرستيد
گفتند ميپرستيم بتانى را پس روز را بسر ميآوريم براى آنها عبادت كنندگان
گفت آيا ميشنوند از شما هنگاميكه دعا ميكنيد
يا نفع ميدهند شما را
جلد 4 صفحه 110
يا ضرر ميرسانند
گفتند بلكه يافتيم پدرانمان را كه اين چنين ميكردند
گفت آيا پس دانستيد كه آنچه ميپرستيد
شما و پدران پيشينيانتان
همانا آنها دشمنند براى من جز پروردگار جهانيان
آنكه آفريد مرا پس او هدايت ميكند مرا
نكه او غذا ميدهد مرا و سيراب ميكند مرا
و چون بيمار شوم پس او شفا ميدهد مرا
و آنكه ميميراند مرا و زنده ميكند مرا
و آنكه اميد دارم كه ببخشد بر من گناه مرا روز جزا
پروردگارا ببخش مرا دانشى و ملحق كن مرا بشايستگان
و قرار ده برايم ذكر خير و نام نيكى در ميان آيندگان بعد از من
و قرار ده مرا از وارثان بهشت پر نعمت
و بيامرز پدر مرا همانا او بود از گمراهان
و خوار مگردان مرا روزى كه برانگيخته ميشوند
روز كه نفع نميدهد مالى و نه پسرانى
مگر كسى كه آمد خدا را با دلى پاك
و نزديك گردانيده شود بهشت براى پرهيزكاران
و ظاهر شود دوزخ براى گمراهان
و گفته شود مر ايشانرا كه كجا است آنچه ميپرستيديد
غير از خدا آيا يارى مينمايند شما را يا دادستانى ميكنند
پس بر وى افكنده شوند در آن، آنها و گمراهان
و لشگرهاى شيطان همگى،
گويند با آنكه آنها در آن با يكديگر دشمنى ميكنند
بخدا قسم كه همانا بوديم ما در گمراهى آشكار
هنگاميكه برابر ميكرديم شما را با پروردگار جهانيان
و گمراه نكردند ما را مگر گناهكاران
پس نيست ما را هيچ شفاعت كنندهئى
و نه دوستى با همّت
پس كاش بودى ما را بازگشتى پس مىبوديم از گروندگان
همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان مؤمنان
و همانا پروردگار تو او است تواناى مهربان.
تفسير
خداوند متعال براى عظمت مقام حضرت ابراهيم در نزد مشركين عرب به پيغمبر خود دستور فرموده كه شمّهئى از احوال آنحضرت را گوشزد آنها فرمايد شايد متنبّه بفساد عقائد و اعمال خود شوند باين تقريب كه چون آن حضرت بعمو كه پدر خوانده او بود و اطلاق پدر بر آن در كلام عرب شايع است يا جدّ مادرى او بود بشرحى كه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر گذشت و بساير اقوام خود كه بت پرست بودند فرمود چه چيز را ميپرستيد براى آنكه آنها جواب بدهند و حضرت ثابت كند براى آنها كه معبود شما قابل
جلد 4 صفحه 111
پرستش و ستايش نيست گفتند ميپرستيم بتهائيرا پس روز را در عبادت آنها بشب ميرسانيم براى اظهار ابتهاج و افتخار باين عمل حضرت با كمال ملايمت و ملاطفت فرمود آيا وقتى شما دعا ميكنيد آنها ميشنوند و اجابت ميكنند دعاى شما را و آيا نفعى از ايشان بشما ميرسد وقتى عبادت كنيد آنانرا يا ضررى ميرسد وقتى نكنيد گفتند خير حضرت فرمود پس چرا خودتان را بزحمت مىاندازيد گفتند ما مقلّد پدرانمان هستيم آنها چنين كردند ما هم ميكنيم حضرت فرمود آيا دانستيد و اگر ندانستيد بدانيد كه من دشمن آنچيزهائى هستم كه ميپرستيد شما و پدرانتان هم كه مقدّم بر شما بودند ميپرستيدند و آنها نيز دشمن منند من آنها را ميشكنم و نابود ميكنم آنها هم بأقوام من زحمت بىثمر ميرسانند و ضرر ميزنند در دنيا و آخرت و دشمنى آنها با كسان من دشمنى با من است من فقط خداى يكتاى پروردگار جهانيانرا ميپرستم و دوست دارم و او هم مرا و پيروان مرا دوست دارد حال ملاحظه كنيد بچه بيان لطيف ظريفى دعوت فرموده كه هم تهديد است و هم تحبيب و هم تصريح است و هم تلويح جمله كوتاهى است كه بمقام بلند آن دست كسى نميرسد جز بهدايت الهى و اينكه ضمير هم را كه مخصوص بذوى العقول است به بتها ارجاع فرموده بلحاظ آنستكه نسبت عداوت را كه مناسب با عقلاء است بآنها داده و اينكه خبر جمع را مفرد قرار داده براى آنستكه آنها بمنزله عدوّند براى پرستش كننده در اضرار نه اعداء واقعى علاوه بر آنكه عدوّ بر جمع و مفرد اطلاق ميشود و اينكه نسبت عداوت آنها را بخود داده با آنكه مقصود عداوت آنها با پرستش كنندگان است براى نكاتى است كه در بيان مفاد اين آيات شريفه ذكر شد كه عمده آن اظهار مودّت و اتّحاد در ضمن نصيحت و ارشاد است و استثناء الا رب العالمين ظاهرا منقطع است ولى ميشود متّصل قرار داد در صورتى كه در ميان پدران آنها كسانى باشند كه خدا پرست بودند يا بت را وسيله تقرّب بخداى بزرگ ميدانستند چنانچه دأب مشركين عرب بود و پس از اين شروع فرمود بذكر اوصاف پروردگار كه دلالت بر استحقاق پرستش و ستايش او ميكند كه اوّل آنها حسن خلقت و پس از آن هدايت است بأمور معاش و معاد از آغاز تا انجام كه فرموده الّذى
جلد 4 صفحه 112
أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ثمّ هدى و بعد اشاره فرمود بنعمت طعام و شراب و شفاء امراض كه غالبا بواسطه تقصير انسان در حفظ الصحّه و اطاعت اوامر الهى پيدا ميشود و فرموده ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ و اخيرا اشاره فرمود بنعمت بزرگ مرگ براى دوستان خدا كه موجب نجات از آلام و اسقام و بلايا و محن دنيوى و نيل بمقدّمات نعم بىپايان اخروى است و بنعمت حيات ابدى آخرت كه حيات طيّبه و عيش مدام و لذّت فوق التّمام است و براى تعليم و تربيت خلق كه اجتناب از معاصى رب نمايند و در صورت ارتكاب طلب مغفرت كنند و توبه نمايند فرمود آنخداوندى كه اميدوارم كه ببخشد گناه مرا اگر گنهكار باشم در روز جزا و بنابراين لازم نميآيد كه آنحضرت اقرار بگناه كرده باشد تا محتاج بتوجيه شود كه از باب شكسته نفسى بوده يا مراد گناه پيروان او است يا گناه كسانيكه او را شفيع قرار دهند يا گناه صغيره قبل از بعثت يا ترك اولى كه فرمودهاند و هيچ يك خالى از خللى نيست چون لازمه اميدوارى كامل بخدا اميد بعفو او است در صورت خطاء و لازمه اين صدور خطا نيست بلكه اين عين صواب است و مسلّم است در نزد اماميّه كه پيغمبر بايد معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهرا فرقى نيست بين صغيره و كبيره و قبل از بعثت و بعد از آن و تحقيق اين مقال خارج از وظيفه مقام است و پس از آن دعا فرمود كه خداوند باو علم و حكمت يا حكم و منصب نبوّت عطا فرمايد و او را در زمره شايستگان براى نبوّت و امامت قرار دهد تا در عداد كمّلين و مقرّبين محسوب گردد و در آخرت با آنها محشور شود و نيز دعا فرمود كه مرا در آتيه مقبوليّت عامّه عنايت فرما كه تمام خلق بمدح و ثناى من مشغول و بصدق و صفاى من معترف باشند و اين ذكر خير و نام نيك از من در ميان مردم تا قيامت باقى باشد و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود لذا تا كنون تمام ارباب اديان حقّه بمقامات او معترفند و همه او را بعظمت و بزرگى ياد ميكنند و محبّتش در دل اهل هر ملّتى جايگير و شهرتش بخوبى عالمگير شده و در بعضى از روايات لسان صدق به پيغمبر خاتم و امير المؤمنين و ائمه اطهار كه از نسل آن بزرگوار و تابع ملّت اويند تفسير شده و منافات با معناى سابق ندارد و نيز دعا فرمود كه بهشت را مانند مال موروث
جلد 4 صفحه 113
باستحقاق و بدون عوض قسمت من فرما و در باب معناى وراثت بهشت بعضى از روايات در اوائل سوره مؤمنون گذشت و طلب مغفرت فرمود براى پدر خواندهاش كه راه حق بر او مخفى مانده بود و وعده كرده بود بآنحضرت كه بعد از آشكار شدن ايمان بياورد و در سوره توبه ذيل آيه و ما كان استغفار ابراهيم لأبيه الا عن موعدة وعدها ايّاه گذشت كه اين در زمان حيات آزر بوده و بعدا از او تبرّى جست چون ايمان نياورد پس در واقع از خدا خواسته كه راه حق را بر او آشكار فرمايد تا در نتيجه مشمول مغفرت گردد ولى مقدّر نبوده و نشده و اين كاشف از نهايت رحمت و رأفت آنحضرت است نسبت بأقارب و ارحامش و نيز دعا فرمود كه خداوند حفظ فرمايد او را در دنيا از ارتكاب امرى كه موجب رسوائى و خوارى او در قيامت شود كه روز بعث مردم و ظهور سرائر آنها است و در آنروز هيچ مال و اولادى فائده ندارد چون آنجا كسى داراى مالى نيست و هر كسى بقدرى گرفتار است كه بديگرى نميرسد فقط دل پاك و سالم از ارجاس و امراض بدرد ميخورد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه قلب سليم دلى است كه سالم از محبّت دنيا باشد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پرسيدند از معناى اين آيه فرمود قلب سليم آن دلى است كه ملاقات كند خدا را با آنكه در آن احدى جاى نداشته باشد جز خدا و هر دلى كه در آن شرك يا شكّى باشد از درجه اعتبار ساقط است مردم مأمور بزهد در دنيا شدند براى آنكه فارغ باشد دلهاشان براى آخرت و ظاهرا هر معصيتى رجس و هر خلق فاسدى مرض است و منشأ تمام امراض و معاصى خواهش دل و منشأ آن محبّت دنيا است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده رأس هر خطا است و سلامت دل بپاكى از همه آنها است و در آنروز بهشت باهل تقوى و پرهيزكارى نزديك شود بطوريكه بوى آنرا بشنوند و مناظر آنرا در محشر مشاهده نمايند و مسرور شوند بمنازل خودشان و ظاهر و بارز و مكشوف گردد جهنّم براى اهل غوايت و ضلالت از راه حق تا در موقف آنرا به بينند و بحسرت و ندامت گرفتار گردند پيش از ورود در آن و نزديك شدن بهشت و دور ماندن جهنّم شايد بملاحظه سبقت رحمت بر غضب باشد و از طرف خداوند باهل شرك و ضلالت گفته ميشود كجايند معبودهاى شما كه گمان ميكرديد آنها شفعاء
جلد 4 صفحه 114
شمايند و پرستش مينموديد آنها را بجاى خدا آيا در چنين روزى يارى ميكنند با شما و ميتوانند دفع نمايند از شما عذاب خدا را يا از خودشان چون آنها هم زنده و معذّب خواهند شد يا ميتوانند دادستانى كنند از خدا براى شما هرگز چنين قدرتى ندارند و پس از اين سؤال كه براى توبيخ و ملامت آنها است خداوند تمام معبودهاى بت پرستان را كه اميدوار بشفاعت آنها بودند براى آنكه آتش افروز جهنم باشند و پرستش كنندگان آنها بهبينند بىمقدارى و پستى آنها را با خودشان دسته جمع برو بجهنم مىاندازد تا معلّق زنان بقعر آن برسند چون كبكبه مكرّر بر و افكندن است كه بمعلق زدن تحقق پيدا ميكند و بعضى گفتهاند مراد وارونه و بسر افكنده شدن است و تمام لشگريان شيطان را هم بآنها ضميمه ميفرمايد در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه جنود ابليس ذريه او از شياطين ميباشند و چون همه در جهنم جمع شدند شروع بمخاصمه و منازعه با يكديگر ميكنند و در آنحال عبادت و اطاعت كنندگان با معبودها و مطاعهاى خودشان ميگويند قسم بخدا همانا امر از اين قرار است كه ما در گمراهى آشكارى بوديم چون كلمه آن در ان كنّا مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمير شأن محذوف است وقتى كه برابر ميكرديم شما را در دنيا با پروردگار جهانيان در عبادت و اطاعت و عدول مينموديم از او بشما ولى ما بخودى خود گمراه نشديم ما را پيشينيان و رؤساء گناهكارمان كه عبادت و اطاعت شما را مينمودند بضلالت و گمراهى انداختند چون ما تقليد و پيروى از آنها نموديم و مأمور بامر آنها بوديم و فعلا بيچاره شديم نه شفيعى داريم از اجانب و نه دوستى داريم از اقارب يا نه شفيعى داريم از شفعاء و مقرّبان درگاه خدا كه از ما شفاعت كند و نه دوستى كه اهتمام در خلاصى ما از عذاب داشته باشد و از ما حمايت كند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شافعين ائمه و صديق از اهل ايمان است و قمى ره از آنحضرت نقل نموده كه قسم بخدا هر آينه شفاعت ميكنيم ما در باره گناهكاران از شيعيانمان تا دشمنان ما ميگويند وقتى ديدند آنرا فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه يكنفر از اهل بهشت ميگويد فلان دوست من چه كرد و دوستش در جهنم است خدا ميفرمايد دوستش را ببريد ببهشت
جلد 4 صفحه 115
پس بقيه كسانيكه در جهنمند ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از بعضى روايات استفاده ميشود كه تمام اهل ايمان حق شفاعت دارند و قبول ميشود از آنها در باره همسايه و غيره مگر دشمن اهل بيت اطهار و پستترين اهل ايمان از سى نفر شفاعت ميكند آنوقت اهل جهنم ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از اينجا معلوم ميشود نكته تعبير بلفظ جمع در شافعين و بمفرد در صديق حميم چون شفعاء زيادند ولى دوست صميمى كه چنانچه در حديث نبوى ذكر شد بصرف احوالپرسى سبب نجات كسى شود كم است لذا از آنها تعبير بجمع و از اين بمفرد شده و در خاتمه امر آرزو كردند كه دو مرتبه بدنيا برگردند و از اهل ايمان باشند و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه از هدايت شدگان باشند چون ايمان باقرار براى آنها لازم شده و در هر حال آرزوى محالى نمودند كه بآن نخواهند رسيد و در ذكر اين قصه و ساير قصص قرآنيه دلالت و نصيحت و هدايت و عبرت است براى اهل موعظه و پند و اهتداء و اعتبار ولى بيشتر مردم از قديم اهل اين معانى نبوده و نيستند و ايمان نميآوردند و نميآورند پس نبايد پيغمبر خاتم از اعراض قومش ملول و متأثر باشد و خداوند قادر بر انتقام از آنها هست در دنيا و آخرت ولى مهربان است بآنها مهلت ميدهد شايد متنبّه شوند و اسلام بياورند يا از نسل آنها اهل ايمان و عمل صالح بوجود آيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
تَاللّهِ إِن كُنّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ العالَمِينَ (98) وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ المُجرِمُونَ (99) فَما لَنا مِن شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101)
فَلَو أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ المُؤمِنِينَ (102)
قسم به خدا که هر آينه ما بوديم در گمراهي آشكارا.
(تَاللّهِ) قسم است. و اللّه، باللّه، تاللّه، براي تأكيد در دعوي.
(إِن كُنّا) ان مخففه از مثقله، اينهم يك تأكيد.
(لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ) بعد از اينكه حجت از هر جهت براي آنها تمام شد مشاهده معجزات انبياء را كردند. مع ذلک در ضلالت باقي بودند.
قول ديگر آنها است که به الهه خود ميگويند ما شما را مساوي و عدل پروردگار عالمين قرار داديم و شريك او تصور كرديم.
و گمراه نكردند ما را مگر مجرمين.
که اكابر آنها و دعات باطله آنها بودند که البته جرم آنها بيشتر و بالاتر بود زيرا هم خود در ضلالت بودند و هم ديگران را بضلالت انداختند.
جلد 14 - صفحه 54
پس نيست از براي ما احدي که شفاعت ما را نزد پروردگار كند.
دوستي که حمايت از ما كند نداريم تماما با ما دشمن هستند.
و اگر باشد براي ما بازگشتي به دنيا پس هر آينه ما ميشويم از مؤمنين و ايمان ميآوريم.
اينها مقول قول اهل نار است و در توضيح اينکه آيات، اموري تذكر داده ميشود.
«1» در آيه تَاللّهِ إِن كُنّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ انسان تا در دنيا است خود را در ضلالت نميداند، چون بر او مستور است. تصديق انبياء نميكند، معجزه را سحر ميپندارد، عقيده خود را حق ميداند لكن چون مرگ رسيد و حقايق بر او مكشوف شد ميفهمد ضلالت و اشتباه خود را. چنانچه فرمودند:
«النّاس نيام فاذا ماتوا انتبهوا»
و لكن قابل تغيير نيست مگر برگردد به دنيا و اگر هم برگردد باز فراموش ميكند و به همان ضلالت باقي ميماند که ميفرمايد:
وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنهُ (سوره انعام آيه 28).
«2» جمله إِذ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ العالَمِينَ نسوي بمعني عدل است مثل هَل يَستَوِي الَّذِينَ يَعلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعلَمُونَ (سوره زمر آيه 12)، أَ فَمَن كانَ مُؤمِناً كَمَن كانَ فاسِقاً لا يَستَوُونَ (سوره سجده آيه 18) مشركين اصنام و اوثان خود را در الوهيت و استحقاق عبادت عدل پروردگار قرار دادند و لذا آنها را مشرك گويند چون الهه خود را شريك خدا گفتند.
«3» جمله «وَ ما أَضَلَّنا إِلَّا المُجرِمُونَ» از براي جرم اطلاقاتيست و جامعش المنقطع عن الحق الي الباطل حق را رها كند و باطل را اخذ كند لذا شامل مشرك و كافر و ضال و عاصي ميشود. مشرك توحيد را رها ميكند، شرك را ميگيرد. كافر ايمان را رها ميكند، كفر را اختيار ميكند. ضال دست از هدايت برميدارد و در ضلالت ميافتد، عاصي از عبادت صرف نظر ميكند و به معصيت روي ميآورد. فاسق صفت عدل را كنار ميگذارد و به صفت فسق متصف ميشود. تماما مجرم هستند به تفاوت درجات.
«4» جمله «فَما لَنا مِن شافِعِينَ» شفاعت روز قيامت از ضروريات مذهب شيعه است و عامه
جلد 14 - صفحه 55
منكر شفاعت هستند بواسطه اطلاقات بعض آيات. لكن از بسياري از آيات استفاده ميشود بودن شفاعت. من جمله فَما تَنفَعُهُم شَفاعَةُ الشّافِعِينَ (سوره مدثر آيه 48) که شافعين هستند و شفاعت ميكنند لكن به كفار نفع نميبخشد و مثل لا يَشفَعُونَ إِلّا لِمَنِ ارتَضي (سوره انبياء آيه 28) و مراد ارتضاء به دين است که ايمان باشد و مثل ما مِن شَفِيعٍ إِلّا مِن بَعدِ إِذنِهِ (سوره يونس آيه 3) و غير اينها. لكن مخصوص به عصات مؤمنين است. چنانچه از حضرت رسول است فرمود:
«ادخرت شفاعتي لاهل الكبائر من امتي»
و اخبار شفاعت ائمه و علماء و صلحاء و مؤمنين فوق حد تواتر است.
«5» جمله «وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ» صديق صفت مشبهه يعني بسيار صادق باشد و صدق مصاديقي دارد: صدق در عقائد منافق نباشد، صدق در اخلاق، صدق در كلام، صدق در افعال و عبادات و معاملات و در اينجا مراد اينکه است که واقعا دوست ما باشد و از اينکه جمله استفاده ميشود که اينها يك نفر دوست در قيامت ندارند چون نكره در سياق نفي افاده عموم دارد و همچنين «و لا حميم» حميم قرب نسبي و سببي دارد. در خبر است
«الانساب منقطع يوم القيامة»
و در قرآن ميفرمايد: وَ لا يَسئَلُ حَمِيمٌ حَمِيماً (سوره معارج آيه 10) و از پيغمبر است فرموده
«کل حسب و نسب منقطع يوم القيامة الا حسبي و نسبي».
«6» جمله
«و لو ان لنا كرة فنكون من المؤمنين»
انسان آنچه در دنيا كسب كرده اثر خود را ميبخشد تا در دنيا هست قابل معالجه ولي پس از اينکه عالم ديگر معالجه بردار نيست مثلش در دنيا اگر كسي كاري كرد که موجب حدوث مرضي شد: طعام غير مناسبي اكل كرد، يا مايع مضري شرب كرد يا حمل ثقيلي حمل كرد يا در هواي سردي رفت و امثال اينها، مادامي که اثر تام نبخشيده ممكن است اطبا معالجه كنند يا احتياج به عمل داشته باشد عمل كنند، لكن پس از آنكه اثر تام بخشيد ميگويند قابل معالجه نيست، كفر و ضلالت و صفات خبيثه و اعمال سيئه تا در دنيا هست قابل معالجه هست، ممكن است اطباء روح، انبياء، اولياء، علماء معالجه كنند و به دواء توبه و پرهيز از معاصي و به اعمال
جلد 14 - صفحه 56
صالحه و به معارف دينيه معالجه كنند، لكن حين الموت اثر تام خود را كرده و ديگر قابل معالجه نيست و لو پشيمان شود و معرفت پيدا كند مثل همان مريضي که ديگر قابل معالجه نيست، البته نادم ميشود و ميفهمد ولي سودي ندارد، لذا ميفرمايد. وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنهُ وَ إِنَّهُم لَكاذِبُونَ (سوره نساء آيه 28) كار از دست اطباء گرفته شده، معالجه پذير نيست.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 98)- «زیرا شما معبودان دروغین را با پروردگار عالمیان برابر میپنداشتیم»! (إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمِینَ).
نکات آیه
۱ - غیر خدا را همتاى او شمردن، گمراهیى بس آشکار است. (إن کنّا لفى ضلل مبین . إذ نسوّیکم بربّ العلمین) خطاب در «نسوّیکم» متوجه معبودهاى اهل شرک است. «تسویة» (مصدر «نسوّى») به معناى برابر کردن و همتا قرار دادن است.
۲ - هیچ چیز، قابل مقایسه و برابرى با پروردگار جهانیان نیست. (إن کنّا لفى ضلل مبین . إذ نسوّیکم بربّ العلمین)
۳ - شرک، عمده ترین گناه دوزخیان و ریشه همه تباهى ها (إن کنّا لفى ضلل مبین . إذ نسوّیکم بربّ العلمین) از این که دوزخیان گمراه، از میان همه تبه کارى هاى خود، تنها به گناه شرکشان پرداخته اند; احتمالاً بدین منظور باشد که شرک را بزرگ ترین خطاى خود شمرده و یا منشأ سایر خطاها دانسته اند.
۴ - ربوبیت گسترده خدا بر تمامى هستى، دلیل بى همتایى او (إن کنّا لفى ضلل مبین . إذ نسوّیکم بربّ العلمین) «عالمین» جمع «عالم» بوده و همراه با «ال»، مفید استغراق است. بنابراین «ربّ العالمین» دلالت دارد بر این که سراسر هستى، تحت ربوبیت خدا بوده و هر چه غیر خدا است، مربوب او مى باشد. نتیجه آن که خدا در ربوبیت، همتا ندارد.
۵ - جهان هستى، متشکل از عالم هاى گوناگون (العلمین)
۶ - همه عوالم هستى، تحت ربوبیت خداوند است. (ربّ العلمین)
۷ - جهان هستى، در حرکت به سوى رشد و کمال (ربّ العلمین) «ربّ» به معناى تربیت کردن است و «تربیت» ایجاد حالتى در شىء پس از حالت قبل است تا آن گاه که به تمام و کمال برسد (مفردات راغب). پس این معنا حکایت از حرکت تکاملى و رو به رشد دارد. برداشت یاد شده مبتنى بر این معنا است.
موضوعات مرتبط
- آفرینش: تعدد عوالم آفرینش ۵; تکامل آفرینش ۷; مربى عوالم آفرینش ۶
- توحید: توحید ذاتى ۲; دلایل توحید ۴
- جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۲
- جهنمیان: مهمترین گناه جهنمیان ۳
- خدا: بى نظیرى خدا ۲; دلایل بى نظیرى خدا ۴; ربوبیت خدا ۴; وسعت ربوبیت خدا ۶
- شرک: آثار شرک ۱، ۳
- قیاس: قیاس باطل ۲
- گمراهى: موارد گمراهى ۱
- گناه: منشأ گناه ۳
منابع