الحجر ٣٤
کپی متن آیه |
---|
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِيمٌ |
ترجمه
الحجر ٣٣ | آیه ٣٤ | الحجر ٣٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِنْهَا»: مرجع ضمیر (ها): جنّت، زمره فرشتگان، سماوات و ملأ اعلی گرفتهاند. «رَجِیمٌ»: (نگا: آلعمران / ، حجر / ).
تفسیر
- آيات ۲۶ - ۴۸ سوره حجر
- معناى خلقت انسان از «صَلصَال مِن حَمَاءٍ مَسنُون»
- توضيحاتى درباره حقیقت «جانّ» و «جنّ»
- معناى كلمۀ «بَشَر»، در آيه شریفه
- توضیحی پیرامون معنای «تسویه» و «نفخ روح الهی در انسان»
- وجه تقييد و تحديد لعنت بر شيطان، تا روز جزا
- ابليس مأمور به سجده بر نوع بشر بود،د نه تنها آدم
- «وقت معلوم»، به چه معناست و براى چه كسى معلوم است؟!
- چرا شیطان، اغوای خود را به خدا نسبت داد و گفت: «ربّ بِما أغوَیتنی...»
- جواب كلّى، به مفسران مزبور
- معناى جملۀ شیطان که گفت: «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُم فِى الأرض»
- مراد از «بندگان مُخلَصين»، كه از اغواى شيطان مصون هستند
- معناى آیه «هَذَا صِرَاطٌ عَلَىَّ مُستَقِيم»
- مقصود از «عِبَادِى» در آيه شريفه و نقد نظر مفسّران در اين باره
- معناى اين كه جهنم هفت در دارد: «لَهَا سَبعَةُ أبوَاب...»
- «متّقين» در آيه شریفه، اعمّ از «مُخلَصِين» هستند
- نقد سخن «فخر رازى» كه گفته است مراد از «متقين»، كسانى اند كه ازشرك بپرهيزند
- بيان حال متقين در ورودشان به بهشت
- قضاهاى رانده شده اى كه در قرآن حكايت شده است
- بحث روایتی: (رواياتى درباره برخی آیات گذشته)
- رواياتى در بيان مراد از درهاى جهنم در آیه: «لَهَا سَبعَةُ أبوَاب...»
- چند روايت در تفسير آیه: «إخوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِين»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34)
قالَ فَاخْرُجْ مِنْها: خطاب فرمود: پس بيرون برو از بهشت. بنا به قولى از آسمان. فَإِنَّكَ رَجِيمٌ: پس بدرستى كه تو رانده شده و مطرودى يا مرجومى، يعنى اگر برگردى به آسمان، رجم شوى به شهاب ثاقب.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)
إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى يَوْمِ الدِّينِ (35)
ترجمه
و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده
و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان
و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفرينندهام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده
پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان
پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى
مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان
گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان
گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده
گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده
و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.
تفسير
خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شدهاى ميان تهى كه
جلد 3 صفحه 251
اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفتهاند چهل سال اين قالب بىروح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفتهاند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّهاى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيدهاى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفتهاند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه
جلد 3 صفحه 252
معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفتهاند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنهكاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قالَ فَاخرُج مِنها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34)
خداوند فرمود بابليس پس بيرون برو از اينجا پس محققا تو رانده شدهاي قالَ فَاخرُج مِنها بعضي گفتند ضمير منها راجع بجنّة است يعني از بهشت بيرون رو و بعضي گفتند راجع بسماء است از آسمان بزمين فرود آي و بعضي گفتند از صفحه خاك بيرون رو بصفحه آب و آمدنش روي خاك بنحو سرقت است و تمام اينها تخرص است و مراد رتبه و منزله است و در خبر است که تنزل پيدا كرد از إيمان بكفر از عبادت بمعصيت از حشر با ملائكة بحشر با كفّار جنّ و فساق و فجار از قرب بمقام ربوبي ببعد از رحمت الهي.
جلد 12 - صفحه 35
(فَإِنَّكَ رَجِيمٌ) رجيم اطلاق بر معاني ميشود يكي گمان و ظن و خيال بدون مدرك، چنانچه ميفرمايد:
وَ يَقُولُونَ خَمسَةٌ سادِسُهُم كَلبُهُم رَجماً بِالغَيبِ.
و بزبان فارسي حرف را ميرانند بدون مدرك ديگر بمعني تازيانه و سوط است که در حدود شرعيه مثل زنا و شرب و قذف معين شده و در اينجا بمعني دور انداختن است إنسان يك چيزي را که هيچگونه فائده ندارد دور مياندازد و شيطان در دستگاه ربوبي هيچ نحوه خيري در او نبود خداوند او را دور انداخت، زيرا منكر حكمت و عدل الهي شد که العياذ باللّه خدا اشتباه كرده و مرجوح را بر راجح ترجيح داده و از اينکه جهت كافر شد و تعجب است که از اينکه عقيده هم برنگشت و تا قيامت بر اينکه عقيده باقي است.
و إبن ابي الحديد بعد از اينكه معترف است با فضيلت علي عليه السّلام بر خلفاء سه گانه ميگويد:
(الحمد للّه الذي فضل المرجوح علي الراجح).
چون عامه منكر حسن و قبح هستند و خدا را عادل نميدانند و ميگويند اگر فرداي قيامت خدا حسين را جهنم برد و شمر را بهشت كار قبيح نكرده و حال آنكه حسن و قبح امريست که حتي حيوانات پست هم درك ميكند سگ را اگر سنگي زني پارس ميكند و اگر لقمه ناني نزد او انداختي دم ميجنباند حتي بچه شير خوار اگر مادرش رو باو ترش كند گريه ميكند و زار ميزند و اگر در صورتش خنده كند تبسّم ميكند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 34)- او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهی و غرور بیخبر مانده بود و ناگهان از اوج مقامی که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله «خدا به او فرمود: از آن (بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مایی» (قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجِیمٌ).
ج2، ص532
نکات آیه
۱- فرمان خداوند به ابلیس براى خروج از آسمان، در پى تمرد وى از دستور سجده بر آدم(ع) (قال فاخرج منها) برداشت فوق، مبتنى بر دو احتمال است: ۱. مرجع ضمیر «منها» «سماوات» باشد، اگرچه در کلام ذکر نشده است. ۲. به قرینه اینکه ابلیس از زمره ملائکه بوده و جایگاه آنان هم در آسمانهاست.
۲- خداوند، در پى تمرد ابلیس از فرمان خدا، او را از زمره فرشتگان بیرون راند. (قال فاخرج منها) این برداشت، مبتنى بر این احتمال است که مرجع ضمیر «منها» - همان گونه که مفسران احتمال داده اند - «زمرة الملائکة» باشد.
۳- ابلیس، در پى تمرد از فرمان خداوند، از جایگاه مقربان تنزل کرد و از آن جا رانده شد. (قال فاخرج منها) به قرینه «فإنک رجیم» مراد از «فاخرج منها» مى تواند منزلت قرب الهى باشد.
۴- تکبر ابلیس و تمرد وى از فرمان سجده بر آدم(ع)، عامل سقوط او از درگاه الهى (فقعوا له سجدین . فسجد ... إلاّ إبلیس أبى ... قال لم أکن لأسجد لبشر ... قال فاخرج منها)
۵- ابلیس، مطرود و رانده درگاه الهى (فإنک رجیم)
۶- تمرد از فرمان خداوند، عامل سقوط و طرد از درگاه الهى (قال فاخرج منها فإنک رجیم)
روایات و احادیث
۷- «على بن محمدالعسکرى(ع): معنى الرجیم انه مرجوم باللعن ... لایذکره مؤمن إلاّ لعنه و ان فى علم الله السابق انه إذا خرج القائم(ع) لایبقى مؤمن فى زمانه إلاّ رجمه بالحجارة کما کان قبل ذلک مرجوماً باللعن;[۱] امام على نقى(ع) فرمود: معناى «رجیم» این است که ابلیس هدف لعن قرار مى گیرد ... هیچ مؤمنى از او یاد نمى کند مگر آن که او را لعن مى کند و در علم ازلى خدا بوده است که وقتى که حضرت قائم(ع) ظاهر شد، مؤمنى نمى ماند مگر اینکه ابلیس را با سنگ هدف قرار مى دهد; چنان که او قبل از این هدف لعن قرار مى گرفت».
موضوعات مرتبط
- ابلیس: آثار ترک سجده ابلیس ۱، ۲، ۴; آثار تکبر ابلیس ۴; آثار عصیان ابلیس ۱، ۲ ، ۳، ۴; اخراج ابلیس ۱، ۲; طرد ابلیس ۵; عوامل هبوط ابلیس ۴; لعن بر ابلیس ۷;مراد از رجم ابلیس ۷; هبوط ابلیس ۱، ۳
- انحطاط: عوامل انحطاط ۶
- خدا: اوامر خدا ۱، ۲
- عصیان: آثار عصیان از خدا ۶
- مطرودان خدا ۵:
منابع
- ↑ معانى الأخبار، ص ۱۳۹، ح ۱، باب معنى الرجیم; نورالثقلین، ج ۳، ص ۱۳، ح ۴۳.