البقرة ٥٦
کپی متن آیه |
---|
ثُمَ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ |
ترجمه
البقرة ٥٥ | آیه ٥٦ | البقرة ٥٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«بَعَثْنَاکُمْ»: شما را بیدار و هوشیار کردیم. شما را زنده کردیم. «مَوْتِ»: غفلت و جهالت. مرگ.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«56» ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ
سپس شما را پس از مرگتان (حيات بخشيديم و) برانگيختيم، شايد شكر او را بجا آوريد.
نکته ها
زنده كردن مجددِ كسانى كه در اثر صاعقه از بين رفتند، به دنبال پريشانى و نگرانى و دعاى حضرت موسى عليه السلام بود كه در آيه 155 سورهى اعراف انشاء اللّه بحث آن خواهد آمد.
پیام ها
1- رجعت و معاد، امر محالى نيست. بعضى از مردگان در همين دنيا زنده شدهاند. «بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ»
جلد 1 - صفحه 121
2- رمز بروز برخى تلخىها و سپس نجات از آنها، پيدا شدن روحيّهى شكرگزارى است. «بَعَثْناكُمْ ... لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56)
ثُمَّ بَعَثْناكُمْ: پس برانگيختيم و زنده فرموديم شما را، مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ: بعد از مردن شما به صاعقه براى استكمال اجلها و بقيه عمر حتمى. و اين اجل معلقى بود كه آنها را عارض شد. لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ:
براى اين كه شما شكرگزارى كنيد خدا را بعد از زنده شدن؛ زيرا زنده بودن از اصول نعم است. و يا تشكر نمائيد بعد از بعث از موت، به وسيله عبادت و اطاعت.
تبصره: آيه شريفه دلالت دارد بر اثبات رجعت و حقانيت آن. تفسير برهان از اصبغ بن نباته روايت نموده كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در مكالمه ابن الكوّا فرمود: سؤال كن هر چه خواهى.
عرض كرد: جمعى از اصحاب تو گمان مىكنند كه ايشان بر مىگردند بعد از مردن.
حضرت فرمود: بگو هر چه شنيدى و مطلبى بر آنچه گفتى اضافه مكن.
گفت: من گفتم تصديق ننمايم شما را.
حضرت فرمود: واى بر تو خداوند مبتلا نمود قومى را به سبب گناهى كه كردند، پس ميرانيد آنها را پيش از اجلهاى مقرّره آنان، پس برگردانيد آنها را به دنيا بعد از مردن تا استيفا كنند روزى خود را. ابن كوّا نتوانست سخن امام را دريابد. امام فرمودند: واى بر تو مىدانى كه خدا در كتاب خود فرمايد: «و اختيار نمود موسى عليه السّلام از ميان قوم خود هفتاد نفر براى ميقات ما» تا شهادت دهند به كلام الهى نزد رؤساى قوم ... پس اگر
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 153
تسليم مىشدند و تصديق مىكردند هر آينه خير بود براى آنان، لكن گفتند به موسى: «تصديق تو نكنيم تا خدا را آشكارا نبينيم»، پس فرا گرفت ايشان را موت و حال آنكه مىديدند. بعد از آن زنده فرمود آنها را تا شكرگزارى كنند. آيا مىدانى ابن الكوّا كه اين جماعت برگشتند به منزلهاى خود بعد از مردن؟
ابن الكوّا گفت: چنين نبوده، مردند در آن مكان.
حضرت فرمود: نه، واى بر تو آيا نيست كه خدا اخبار فرموده تو را، آنجا كه مىفرمايد: وَ ظَلَّلْنا عَلَيْهِمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى. اين سايبان ابر و نزول منّ و سلوى بر ايشان بعد از مردن و زنده شدن آنان بوده «1».
و از اين قبيل آيات و اخبار بسيار است. و اگر رجعت به دنيا بعد از مردن محال بودى، هر آينه اصلا وقوع نيافتى. پس رجعت آل عصمت عليهم السّلام و مؤمنين در ظهور حضرت ولى عصر عجل اللّه فرجه محقق خواهد بود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (56)
جلد 1 صفحه 87
ترجمه
پس برانگيختيم شما را بعد از مردنتان باشد كه شما شكرگزار شويد.
تفسير
حاصل مراد از اين آيه در آيه قبل بيان گرديد فيض ره فرموده كه بعث مقيد بموت شده است براى آنكه معلوم شود از بيهوشى نبوده و در اين آيه دلالت است بر جواز رجعت كه اصحاب ما اماميه قائل بآن شدهاند بموجب روايات منقوله از ائمه اطهار عليهم السلام و احتجاج نموده است باين آيه امير المؤمنين (ص) بر ابن كوا كه منكر رجعت بوده و اين روايت را اصبغ بن نباته نقل نموده است و قمى فرموده كه اين دليل است بر رجعت در امت محمد صلى اللّه عليه و آله چون پيغمبر (ص) فرموده نبوده است در بنى اسرائيل چيزى مگر آنكه در امت من است مانند آن، بنظر حقير كسيكه مراجعه بآيات و اخبار ائمه اطهار نمايد در باب رجعت و اهل انصاف باشد و ذهنش مسبوق بشبهه نباشد يقين مينمايد بوقوع رجعت در اين امت بنحو اجمال چون اخبار در اين باب متواتر بلكه فوق حد تواتر است و دلالت دارد بر آنكه اصل رجعت بلكه رجعت آل محمد (ص) حق است ولى كيفيت آن يقينى نميشود و از حضرت صادق (ص) روايت شده است كه از ما نيست كسيكه مؤمن نباشد برجعت ما و مقر نباشد بمتعه ما ولى انصاف آنستكه ضرورى دين و مذهب هم نيست چنانچه شيخ استاد ما قدس سره هم بهمين تقريب بيان فرمودند و بعقيده اين بنده كسيكه بخواهد اثبات رجعت را بنمايد بايد جواب از برهان ابطال تناسخ بدهد يا ملتزم شود كه رجعت بكيفيتى است كه تناسخ لازم نمىآيد چون عمده نظر منكران رجعت بلزوم تناسخ است و الا همه قائلند به آنكه ظواهر اخبار بلكه آيات دلالت بر رجعت دارد و اگر مانع عقلى نداشته باشد بايد قبول كرد اگرچه در مجمع و منهج موانع ديگرى تصور شده و جواب فرموده اند از قبيل اضطرار بمعرفت و اغراء بمعصيت و انحصار اعجاز بپيغمبر ولى انصاف آنستكه اينها مانع نيست اگر جواب هم نميفرمودند واضح بود و اشكال مهم همانست كه عرض شد و شيخ صدوق ره هم در ذيل عبارت اعتقادات اشاره ميفرمايد ولى جواب نفرموده و منكر معاصر چندى قبل از نشر خبر انكارش در مجلس خصوصى كه حقير حضور داشتم طرح اين شبهه را نمود و قدرى مباحثه كرديم گمان ميكنم منشأ شبهه او هم همان دو برهان ابطال تناسخ است كه در شرح منظومه متعرض شده و حق آنستكه آن دو برهان در رجعت جارى نيست به اين معنى كه رجعت تناسخ نيست و با آنكه بناى بنده در اين كتاب بر تعرض شبهات نبوده چون دفع اين شبهه در باب معاد جسمانى
جلد 1 صفحه 88
هم لزوم دارد و از شبهات مشگله است كه بعضى را وادار بانكار معاد جسمانى نموده است و خداوند جوابش را بقلب اين ناچيز الهام فرموده ناچارم متعرض شوم شبهه اول آنكه بدن بمجرد آنكه قابل افاضه نفس شود چون بخل در مبدء فياض نيست افاضه نفس باو ميشود و اگر بخواهد نفس مستنسخه و بعبارت ساده روح از قالب جدا شده هم باو تعلق گيرد لازم مىآيد يكنفر دو نفر شود چون شخصيت هر كس بنفس و روح او است و آن بدن يك روح كه بمجرد قابليت پيدا كرد اگر روح ديگر هم در او دميده شود دو روح پيدا ميكند و دو نفر ميشود با آنكه يكنفر است و جواب آنستكه بمجرد قابليت همان روح جدا شده باو افاضه ميشود نه غير او و اگر گفته شود سنة اللّه جارى شده است كه از خزانه غيب خود بقابل روح دهد ميگوئيم اين روح هم وقتى از قالب جدا شد داخل در خزانه غيب ميشود و اگر گفته شود اولويتى نيست براى اين روح و غير او از ارواح موجوده در عالم غيب در سلسله طوليه نزوليه ميگوئيم اولويت انس آنروح است باين بدن و اين موجب شده است كه خداوند آن روح را از بين ساير ارواح اختصاص باين بدن داده است در مقام رجعت بعلاوه احاطه بتمام خصوصيات و مناسبات ارواح و اجساد براى ما مقدور نيست تا قطعا بگوئيم هيچ مرجحى از براى اختصاص اين روح باين بدن نيست و چون معصوم خبر داده است لابد بايد بگوئيم مرجحى موجود بوده و فعل خداوند جزاف نيست بلى اين برهان كه جمهور حكما اقامه نمودهاند تام است در محل خود كه ابطال تناسخ است و آن آنستكه روح انسان بعد از مفارقت از بدن تعلق گيرد ببدن يكى از حيوانات بطوريكه يك شخص در خارج هم حيوان باشد هم انسان و اين علاوه بر آنكه محال است بفرمايش صدوق ره كفر است چون موجب ابطال بهشت و دوزخ است شبهه دوم برهان صدر المتالهين است بر ابطال تناسخ و خلاصه آن آنستكه نفس بايد بتدريج كامل شود بتكميل بدن و از قوه بفعل آيد پس اگر نفس مستنسخه ببدن تعلق گيرد لازم آيد يك شيء هم بالقوه باشد هم بالفعل چون تركيب روح و بدن تركيب اتحادى است و تركيب اتحادى طبيعى محال است بين دو چيز كه يكى بالقوه است و ديگرى بالفعل حاصل شود زيرا احكام احد المتحدين نسبت بديگرى سارى و جارى است و جواب آنستكه اين برهان در بدو امر صحيح است چون نفس جسمانية الحدوث و روحانية البقا است و بعد از تكميل و رسيدن بفعليت و جدا شدن بامر الهى يا عارضه دنيوى از قبيل كشته شدن و آجال معلقه مانعى ندارد ثانيا
جلد 1 صفحه 89
بهمان بدن تعلق گيرد چون هر دو فعلى هستند و اتحاد ما بالفعل و ما بالقوه لازم نميآيد و نيز مانعى ندارد كه تعلق گيرد ببدن ديگرى كه خداوند بيد قدرت خود خلق فرموده يا ببدنيكه خود آن نفس بحول و قوه الهى ايجاد كرده چنانچه اين قسم از تناسخ را حكما هم قائل شدهاند و تناسخ تمثلى نام نهادهاند و تمثل جبرئيل را بصورت دحيه كلبى از اين قبيل ميدانند و هر يك از اين معانى در باب رجعت ممكن است و بمناسبت مقامات بايد قائل شد چون كيفيت رجعت چنانچه اشاره شد معلوم نيست و شايد بشود گفت بامر خداوند پرده از چشم اهل عصر برداشته ميشود كه آنها را با بدن ملكوتى مشاهده مينمايند چنانچه اين معنى بيكى از عرفاء معاصرين نسبت داده شده است ولى انصاف آنستكه اين معنى خلاف ظاهر لفظ رجعت است و با ظواهر اخبار هم وفق ندارد و شيخ صدوق ره فرموده كتابى در رجعت عزم دارم بنويسم و كيفيت آنرا بيان نمايم از اينجا هم استظهار ميشود كه شيخ كيفيت آنرا از اعتقادات اماميه نميدانسته لذا بيان نفرموده ولى اصل رجعت را مسلم ميدانسته و باين جهت ذكر فرموده در هر حال حق مطلب آنستكه در اين باب از دو طرف افراط و تفريط شده است عدل و انصاف همانبود كه عرض شد و چون مسئله عملى نيست بحث در آن زيادتر از اين لزوم ندارد بهتر آنستكه وارد در مقصد اصلى شويم ظاهر آنستكه اين عده همان اشخاص بودند كه معذب بصاعقه شدند چنانچه در روايت احتجاج امير المؤمنين بر ابن كوا تصريح شده و آنحضرت بترتيب آيات استدلال بر مقصود فرموده است و اين خود دليلى است بر حجيت ترتيب آيات كه سابقا اشاره شد و از روايت منقوله از حضرت رضا (ع) و تفسير امام (ع) كه در ذيل آيه قبل اشاره بآن شد معلوم ميشود كه اين عده طولى نكشيد كه زنده شدند و در منهج يكشبانه روز تعيين نموده است در هر حال اينها قبل از تفرق بدن زنده شدند و اين قبيل احياء موتى ابدا اشكالى ندارد چون تقريبا مانند خواب سنگين و بيهوشى شديدى است كه بكلى حواس زائل ميشود در خواب هم نفس از تدبير ظاهر بدن دست برميدارد و حيات بدن عبارت است از تعلق تدبيرى نفس بآن و باين جهت گفتهاند خواب برادر مرگ است در قرآن هم اشاره باين معنى شده است كه انشاء اللّه تعالى در محل خودش بيان خواهد شد و در خواب اسرار و دقائقى است كه اگر كسى بآنها توجه نمايد نمونه از عالم غيب بدست مىآورد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ثُمَّ بَعَثناكُم مِن بَعدِ مَوتِكُم لَعَلَّكُم تَشكُرُونَ (56)
(سپس شما را بعد از مردنتان زنده نموديم باشد که شكر گزار باشيد) مراد از موت همان موتي است که پس از نزول صاعقه بر آن هفتاد نفر روي داد و اينکه آيه يكي از آن آياتي است که دلالت بر امكان و وقوع رجعت دارد
1- سوره فصلت آيه 12
2- سوره زمر آيه 68
[.....]
3- سوره اعراف آيه 154
جلد 2 - صفحه 38
زيرا صريح است که بعد از آنكه اينکه هفتاد نفر در اثر صاعقه مردند خداوند دو مرتبه آنها را زنده نمود و ما در كلم الطيب اينکه بحث را مفصلا تحت پنج عنوان متذكر شدهايم.
1- اخباري که در موضوع رجعت وارد شده 2- آياتي که دلالت بر وقوع رجعت دارد 3- كتبي که در موضوع رجعت نوشته شده 4- امواتي که بمعجزه پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ائمه اطهار (ع) زنده شدهاند 5- ذكر شبهاتي که در مورد رجعت شده و رفع آنها، (براي مزيد اطلاع بآنجا رجوع شود)«1»
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 56)- موسی از این ماجرا سخت ناراحت شد، چرا که از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنی اسرائیل در این ماجرا بهانه بسیار مهمّی به دست ماجرا جویان بنی اسرائیل میداد که زندگی را بر او تیره و تار کند، لذا از خدا تقاضای بازگشت آنها را به زندگی کرد، و این تقاضای او پذیرفته شد، چنانکه قرآن میگوید: «سپس شما را بعد از مرگتان حیات نوین بخشیدیم شاید شکر نعمت خدا را بجا آورید» (ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) «1».
نکات آیه
۱ - خداوند، قوم موسى را پس از هلاکتشان با صاعقه، حیاتى دوباره بخشید و آنان را زنده کرد. (ثم بعثنکم من بعد موتکم)
۲ - امکان زنده شدن مردگان در دنیا و رجعت دوباره آنان به زندگى دنیوى (ثم بعثنکم من بعد موتکم)
۳ - زنده شدن قوم موسى پس از هلاکتشان با صاعقه، از نعمتهاى خداوند به آنان (اذکروا نعمتى التى أنعمت ... ثم بعثنکم من بعد موتکم)
۴ - رسیدن به مرتبه و منزلت شاکران، از وظایف اساسى انسان و هدف از خلقت اوست. (ثم بعثنکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون) به نظر مىرسد سپاسگزارى - که به عنوان هدف از «بعثناکم» بیان شده - در برابر خصوص حیات دوباره نباشد، بلکه به عنوان هدف براى اصل حیات و زندگى مطرح باشد; یعنى، خداوند صاعقه زدگان بنىاسرائیل را حیات بخشید و هدف آن بود که در حیات دنیوى سپاسگزار باشند و به منزلت شاکران نایل شوند.
۵ - بنىاسرائیل، مردمانى ناسپاس در برابر نعمتهاى خداوند (لعلکم تشکرون)
۶ - زنده شدن دوباره هلاک شدگان بنىاسرائیل، زمینه ساز به وجود آمدن روحیه سپاسگزارى و رسیدن آنان به مقام شاکران بود. (ثم بعثنکم ... لعلکم تشکرون) کلمه «لعل» در جمله «لعلکم تشکرون» (باشد که سپاسگزارى کنید) علاوه بر بیان هدف از زنده کردن صاعقه زدگان بنىاسرائیل، دلالت بر این معنا نیز دارد که: زنده شدن دوباره آنان موجب شکرگزارى نمىشد; بلکه زمینه شکرگزارى و روحیه سپاسگزارى را در آنان فراهم مىکرد.
موضوعات مرتبط
- انسان: فلسفه خلقت انسان ۴; مسؤولیت انسان ۴
- بنىاسرائیل: احیاى بنىاسرائیل ۱، ۳، ۶; تاریخ بنىاسرائیل ۱; زمینه شکر بنىاسرائیل ۶; کفران بنىاسرائیل ۵; نعمتهاى بنىاسرائیل ۳; هلاکت بنىاسرائیل ۱، ۳
- خدا: نعمتهاى خدا ۳
- رجعت: امکان رجعت ۲
- شاکران: مقامات شاکران ۴
- شکر: زمینه شکر ۶
- عذاب: صاعقه عذاب ۱، ۳
- کفران: کفران نعمت ۵
- مردگان: احیاى دنیوى مردگان ۱، ۲
منابع