وَ الَّذِينَ يُؤمِنُونَ بِما أُنزِلَ إِلَيكَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ وَ بِالآخِرَةِ هُم يُوقِنُونَ «4»
(كساني که ايمان ميآورند بآنچه بر تو نازل شده و بآنچه پيش از تو نازل شده و ايشان بسراي ديگر يقين دارند) كلام در بيان اينکه آيه در چند مقام واقع ميشود:
«مقام اول»
در وجه تكرار «الَّذِينَ يُؤمِنُونَ» بعضي گفتند مراد از الّذين يؤمنون در اينکه آيه مؤمنين اهل كتاب مانند عبد اللّه بن سلام و امثال اوست و در آيه قبل جميع مؤمنين بقرينه «وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ» و اينکه وجه از دو وجه مردود است:
1- دليلي بر اختصاص نداريم و ايمان بانبياء سلف هم بر همه مؤمنين لازم است چنانچه مفاد آيه آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنزِلَ إِلَيهِ مِن رَبِّهِ وَ المُؤمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ«1» ميباشد 2- آيه مزبور در بيان صفات متّقين است و متّقين شامل جميع طبقات مؤمنين است
1- سوره بقره آيه 284 (رسول خدا ص بآنچه از جانب خدا باو نازل شده ايمان آورد و مؤمنين همه آنها بخدا و فرشتگان او و پيغمبران و كتابهاي او ايمان آوردند در حالي که ميگويند ما تفاوتي بين پيغمبران خدا نميگذاريم) يعني در تصديق برسالت آنها و الا مراتب متفاوته دارند بعضي فوق بعض
جلد 1 - صفحه 242
بعضي گفتند ايمان بما انزل اليك يكي از افراد ايمان بغيب است و اينکه از باب ذكر خاص بعد از عام است اينکه وجه نيز بنظر درست نيايد، زيرا ظاهر آيه مغايرت است بخصوص با تكرار لفظ موصول و بعضي گفتند نسبت بين غيب که متعلّق ايمان در آيه قبل است و ما انزل که متعلق ايمان در اينکه آيه است عموم من وجه ميباشد چه بعضي از ما انزل، غيب است و بعضي از ما انزل، غيب نيست و بعضي از غيب هم از ما انزل نيست و متقين بايد بهر دو ايمان بياورند و اينکه وجه نيز تمام نيست چنانچه بيان خواهد شد و حق اينست که چنانچه گذشت ايمان بغيب همه امور اعتقاديه را شامل ميشود و ايمان بما انزل عبارت از تصديق بما جاء به النبي «باور نمودن آنچه پيغمبر از جانب خدا آورده» است مانند احكام و اخلاقيات و امامت و معاد جسماني و امثال اينها که از لوازم تصديق برسالت است، و چون اينکه دو با هم فرق دارند از اينجهت تكرار شده و منافات ندارد که بعضي از امور اعتقاديه جزو ايمان بغيب باشد و هم صادق مصدّق خبر داده باشد و جزء تصديق ما جاء به النبي محسوب شود
«مقام دوم»
در بيان كلمه ما انزل اليك: قسمتي از سخن در باره ما جاء به النبي در ضمن كلمه شهادت گذشت و در اينجا بنحو اجمال اشاره ميكنيم 1- قرآن مجيد و بيان آن در مقدمه اينکه كتاب كاملا ذكر شد 2- دستورات اسلام از بيان عقائد حقّه و اخلاق فاضله و وظائف عمليّه که از آنها باصول دين و فروع دين و اخلاق تعبير ميشود و موجب سعادت دارين و نجات از مهالك نشأتين ميباشد و اينکه قسمت بوسيله وحي بر پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد و آن حضرت و اوصياي او يكي بعد از ديگري بيان فرمودهاند
جلد 1 - صفحه 243
3- علومي است که بآن حضرت افاضه شده که يك قسمت آن از لوازم رسالت است مانند عالم بودن بآنچه امت او تا دامنه قيامت بآن محتاجند و حلّ مشكلات و دفع شبهات آنها، و اينکه قسمت بوجهي شامل همان قسم دوم است، و ديگر علم بزبان آنها بلكه چون حضرتش بر جنّ و انس مبعوث است بايد بزبان جن و انس معرفت داشته باشد و بر حل مشكلات و دفع شبهات و رفع احتياجات آنها قادر باشد.
و يك قسمت از فضائل و مناقب آن حضرت است مانند دانا بودن بزبان حيوانات و دارا بودن علم غيب، از علوم ما کان و ما يکون و ما هو كائن، و اينکه قسمت اخير از طريق آيات و اخبار بتواتر اجمالي ثابت محقق شده اگر چه از ظواهر بعض آيات خلاف آن استفاده ميشود مثل آيهکهبه وَ لَو كُنتُ أَعلَمُ الغَيبَ لَاستَكثَرتُ مِنَ الخَيرِ«1» (و اگر من علم غيب ميدانستم زيادتي خير را طلب مينمودم) و آيه قُل لا أَقُولُ لَكُم عِندِي خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعلَمُ الغَيبَ«2» (بگو نميگويم نزد من خزينههاي خداست و نه علم غيب ميدانم) و آيه شريفه قُل لا يَعلَمُ مَن فِي السَّماواتِ وَ الأَرضِ الغَيبَ إِلَّا اللّهُ«3» (بگو كساني که در آسمان و زمينند غيب را نميدانند جز خدا) ولي آيه شريفه عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظهِرُ عَلي غَيبِهِ أَحَداً إِلّا مَنِ ارتَضي مِن رَسُولٍ«4» (خداوند عالم بغيب است و كسي را بر غيب خود آگاه نميكند مگر كساني که از پيغمبران که مورد رضاي او باشند) افاضه علم غيب را في الجمله ببعضي از پيغمبران اثبات ميكند و پيداست که در ميان پيغمبران مصداق اكمل و اتمّ مرتضي «پسنديده خدا» بودن حضرت ختمي مرتبت است و ميتوان آياتي را که نفي علم غيب از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميكند بر اينکه حمل كرد که تا از طرف حق بوي افاضة نشود نميداند چنانچه از آيه شريفه
1- سوره اعراف آيه 188
2- سوره انعام آيه 50
3- سوره نمل آيه 66
4- سوره شوري آيه 52
جلد 1 - صفحه 244
وَ كَذلِكَ أَوحَينا إِلَيكَ رُوحاً مِن أَمرِنا ما كُنتَ تَدرِي مَا الكِتابُ وَ لَا الإِيمانُ«1» (و همچنين ما روحي را که از عالم امر ماست بسوي تو وحي فرستاديم و حال آنكه تو نميدانستي كتاب و ايمان چيست) اينکه معني استفاده ميشود و در كتب اخبار بابي منعقد كردهاند که ائمه عليهم السلام در شبهاي جمعه علمشان زياد ميشود و اگر اينکه نبود علمشان تمام ميشد، و باب ديگري منعقد نمودهاند که هر گاه بخواهند چيزي را بدانند ميدانند و در كافي است که عمرو ساباطي از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كرد که آيا امام علم غيب ميداند! حضرت فرمود نه ولي هر گاه بخواهد چيزي را بداند خداوند او را آگاه ميكند و نيز باب ديگري منعقد كردهاند که ائمه (ع) ميدانند كي ميميرند و آنان باختيار خود ميميرند«2» و اينکه اخبار و اخبار ديگري از اينکه قبيل اشكالاتي توليد نموده از قبيل اينكه اگر پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عالم بهمه چيز بود چرا با منافقين خلطه و آميزش ميكرد و آنان را از اطراف خود دور نميكرد تا فتنه و فساد ايجاد نكنند و اگر علي عليه السّلام عالم بهمه چيز بود خوابيدن او در جاي پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در ليلة المبيت و مقاتله او با شجعان عرب و سوره برائت بردن بمكه براي او منقبت و فضيلتي نبود و چرا در شب نوزدهم بمحراب مسجد رفت تا مورد ضرب إبن ملجم قرار گيرد و چرا ائمه عليهم السلام اقدام بخوردن سمّ مينمودند و امثال اينها و توضيح در اينکه مقام چنانچه از آيات و اخبار استفاده ميشود اينست که براي خداوند دو لوح است يعني دو نحو علم ميباشد، يكي لوح محفوظ و آن علومي است که بانبياء و اوصياء و ملائكه افاضه ميشود و يكي لوح محو و اثبات که مختصّ بذات باري تعالي است چنانچه از آيه شريفه يَمحُوا اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ
1- سوره شوري آيه 53
2- كافي كتاب الحجه ص 257
جلد 1 - صفحه 245
أُمُّ الكِتابِ«1» و آيه شريفه بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِيدٌ فِي لَوحٍ مَحفُوظٍ«2» استفاده ميشود و نيز در كافي از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
3» «انّ للّه علمين علم مكنون مخزون لا يعلمه الّا هو من ذلک يکون البداء و علم علّمه ملائكته و رسله و انبياءه فنحن نعلمه»«
(براي خدا دو نحو علم است علمي که پوشيده و مخزون است و جز او كسي نميداند و بدا از اينکه علم است و علمي که فرشتگان و پيغمبرانش را تعليم ميكند و ما آن را ميدانيم) بنا بر اينکه مراد از علم غيبي که نميدانند و علمي که شبهاي جمعه بآنها افاضه ميشود علم لوح محو و اثبات است و همچنين موضوع ليلة المبيت و مقاتله با شجعان و بردن سور» برائة و آنچه از اينکه قبيل است از لوح محو و اثبات ميباشد و تا مشيت آنها که عين مشيت حق است تعلق نگيرد که بدانند نميدانند و خلطه و آميزش پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با منافقين و امثال اينکه امور روي دستور ظاهر اسلام است که هر كس اظهار شهادتين نمود تا باسباب عادي خلاف آن ثابت نشده بايد حكم اسلام بر او بار نمود و امّا رفتن حضرت علي عليه السّلام بمحراب زكريا و رفتن سيد الشهداء عليه السّلام بكربلا و شرب سم ساير ائمه بنا بمقتضاي حكمت و مصلحت و تسليم شدن بفرمان و قضاي الهي بوده چنانچه اگر پيغمبر و امام امر كنند بمؤمني که بجهاد دشمن رود و باو خبر دهند که تو كشته ميشوي رفتن او بجهاد واجب است با اينكه ميداند كشته ميشود و تفصيل اينکه مطلب را در كلم الطيب«4» دادهايم
(بيان وحي و اقسام آن)
و در مقدّمه كتاب شرحي در مراتب نزول قرآن داديم«5» و در اينجا مناسب
1- سوره رعد آيه 39
2- سوره بروج آيه 21 و 22
3- كافي كتاب التوحيد باب البداء
4- مجلد اول در شرايط و موانع نبوت و مجلد دوم در عصمت امام (ع)
«5» مراجعه شود
جلد 1 - صفحه 246
است اشاره بكيفيت وحي و اقسام آن بنمائيم، در كيفيت وحي سه مشرب است:
1- مشرب متكلّمين است که بوجود مجرّدي جز ذات اقدس حق تبارك و تعالي اعتقاد دارند ميگويند جبرئيل بوجود عنصري مادّي بر شخص نبي بهمين وجود جسماني از آسمان دنيا نازل و بزبان مادّي همين الفاظ و اصوات ظاهري را بگوش پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ميرسانيد و پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم با همين چشم ظاهري او را ميديد و ظواهر بعضي آيات و اخبار نيز بر اينکه معني دلالت دارد 2- مشرب حكماء است که جبرئيل را عقل عاشر و عقل مدبّر اينکه عالم ميدانند و عقل حضرت را گويند بمرتبه چهارم عقل«1» که عقل مستفاد است رسيده و بعقل فعال ارتباط و اتصال پيدا نموده و از آن استفاده مينمايد و اينکه استفاده را وحي نامند 3- مشرب تحقيق است و آن معنايي است که از مضامين آيات و اخبار استفاده ميشود و بيانش اينست که براي وحي اقسامي است:
قسم اول، اينكه بلا واسطه از جانب حق بمقام عقلاني پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم که از آن بقلب تعبير ميشود افاضه ميگردد چنانچه مفاد آيه شريفه ثُمَّ دَنا فَتَدَلّي فَكانَ قابَ قَوسَينِ أَو أَدني فَأَوحي إِلي عَبدِهِ ما أَوحي«2» (سپس نزديك آمد پس بمقام قرب بين دو قوس يا نزديكتر رسيد پس وحي فرمود خدا ببنده خود آنچه وحي فرموده است) و مفاد فرمايش خود حضرت است که ميفرمايد
3» «لي مع اللّه حالات لا يسعني ملك مقرب و لا نبيّ مرسل»«
و اينکه مرتبه هم داراي مراتبي است، يك مرتبه بمشاهده انوار الهيّه و تجلّي عظمت همان تجلّي که قسمت مختصري از آن را حضرت كليم طاقت نياورد و غش كرد فَلَمّا تَجَلّي رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسي صَعِقاً«4» (پس وقتي
1- حكماء براي عقل چهار مرتبه قائلند: عقل هيولايي، و عقل بالملكه و عقل بالفعل، و عقل مستفاد
[.....]
2- سوره النجم آيه 8 الي 11
3- جامع السعادات
4- سوره اعراف آيه 139
جلد 1 - صفحه 247
پروردگار موسي در كوه تجلي نمود كوه را از هم پاشيده قرار داد و افتاد موسي در حالي که بيهوش شد) مرتبه دوم ايجاد كلام و استماع آنست چنانچه براي حضرت كليم بود وَ كَلَّمَ اللّهُ مُوسي تَكلِيماً«1» (خداوند با موسي سخن گفت سخن گفتني) مرتبه سوم اخذ از جبرئيل است از جنبه روحاني چنانچه مستفاد از آيه شريفه وَ لَقَد رَآهُ نَزلَةً أُخري عِندَ سِدرَةِ المُنتَهي عِندَها جَنَّةُ المَأوي«2» (بتحقيق پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم جبرئيل را در مرتبه ديگر نزد سدرة المنتهي ديد که نزد سدرة المنتهي بهشت است) و از آيه شريفه إِن هُوَ إِلّا وَحيٌ يُوحي عَلَّمَهُ شَدِيدُ القُوي«3» است مرتبه چهارم اخذ از جبرئيل و ساير ملائكه است از جنبه جسماني و اينهم بر دو قسم است:
يكي آنكه صورت آنها را ميبيند و صداي آنها را ميشنود چنانچه حضرت خليل عليه السّلام و حضرت لوط عليه السّلام در بشارت باسحق و اخبار از هلاكت قوم لوط آنها را مشاهده نمودند«4» و ديگر آنكه صورت ملك را نميبيند ولي صداي او را ميشنود مرتبه پنجم اينست که در خواب باو وحي ميرسد چنانچه براي حضرت ابراهيم عليه السّلام بود يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي المَنامِ أَنِّي أَذبَحُكَ«5» ابراهيم عليه السّلام باسمعيل عليه السّلام ميفرمايد (اي پسرك من در خواب ديدم که ترا ذبح ميكنم) و چنانچه حضرت رسول عمليّات شجره ملعونه بني اميّه را در عالم رؤيا ديد و بالجمله تمام اينکه اقسام و مراتب براي حضرت ختمي مرتبت بوده لكن ساير انبياء داراي مراتب مختلف بودهاند
1- سوره نساء آيه 162
2- سوره النجم آيه 13 الي 15
3- سوره النجم آيه 4
4- سوره ذاريات آيه 24 الي 37
5- سوره صافات آيه 101
جلد 1 - صفحه 248
«توضيح»
ممكن است توهم شود که در بسياري از امور احتياج بنبيّ و نزول وحي نيست بلكه عقل مستقلا درك ميكند مانند بسياري از عقايد که براهين عقلي مستقلّ يا غير مستقلّ بر آنها قائم است چون وجود صانع و توحيد و بسياري از صفات او و لزوم ارسال رسل و نصب حجّت و امام و شرايط و موانع آنها و ثبوت معاد في الجمله و مانند بسياري از اخلاق فاضله يا اخلاق رذيله و حسن اطاعت و قبح معصيت و امثال اينها، براي دفع اينکه توهم گوئيم درست است بسياري از عقائد بر طبقش برهان عقلي قائم است ولي پي بردن بمقدمات برهان، كار هر عقلي نيست و چه بسا عقول فحول از حكماء و دانشمنداني که دستشان از مكتب انبياء كوتاه بوده در همين امور بخطا و اشتباه رفته تا چه رسد بديگران و همچنين اخلاق گر چه حسن و قبحش في الجمله نزد عقل ثابت است لكن پي بردن بجميع محاسن و قبائح و فوائد و مضارّ دنيوي و اخروي آنها و مثوبات و عقوبات مترتبه بر آنها از حيّز ادراك عقل بطور استقلال خارج است و نسبت بعبادت و معصيت منتها درك عقل يك درك كلّي و في الجمله است و تمام جهات آن را نميتواند درك كند.
(مقام سوم)
در بيان و ما انزل من قبلك: مقصود از «ما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ» جميع اموري است که بر انبياء سلف از حضرت آدم عليه السّلام تا عيسي عليه السّلام نازل شده، و در بعض اخبار عدد انبياء صد و بيست و چهار هزار ذكر شده و در ميان آنها پنج نفر اولو العزم بودهاند نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و عليهم السّلام«1»
1- چنانچه از حديث زيارت شب نيمه شعبان و شب بيست و سيم رمضان استفاده ميشود
جلد 1 - صفحه 249
و چيزهايي که بر انبياء نازل شده عبارت است از پنج چيز:
1- كتب آسماني مانند صحف آدم و شيث و ابراهيم و ادريس و تورات موسي و زبور داود و انجيل عيسي، و در مجمع البيان از ابي ذر ره روايت كرده که كتب انبياء سلف صد و بيست و چهار كتاب بوده و مرحوم مجلسي در خاتمه كتاب دعاء حديث مفصلي راجع بصحف ادريس روايت كرده و حديثي راجع بصحف ابراهيم نقل فرموده که آنها بيست صحيفه است.
و از ابي ذر روايت نموده که گفت از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم پرسيدم صحف ابراهيم چيست! فرمود تمامش امثال است، و امثال بمواعظ تفسير شده، و از صحف موسي پرسيدم فرمود تمامش عبر است 2- اعتقادات حقّه از توحيد عدل نبوت امامت معاد و لوازم آنها که تمام انبياء عليهم السلام مامور بتبليغ اينکه امور بوده بلكه مأمور باخذ ميثاق راجع بنبوت پيغمبر خاتم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و اوصياي آن حضرت نيز بودهاند چنانچه از آيه شريفه استفاده ميشود وَ إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيتُكُم مِن كِتابٍ وَ حِكمَةٍ ثُمَّ جاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقرَرتُم وَ أَخَذتُم عَلي ذلِكُم إِصرِي قالُوا أَقرَرنا قالَ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُم مِنَ الشّاهِدِينَ«1» (و ياد كن زماني را که خدا از پيغمبران پيمان گرفت که وقتي بشما كتاب و حكمت دادم و سپس پيغمبري خواهد آمد که تصديق نمايد آنچه با شما بوده البته باو ايمان بياوريد و او را ياري نمائيد، خدا فرمود آيا اقرار نموديد و اينکه پيمان مرا اخذ نموديد! گفتند اقرار كرديم، خداوند فرمود گواهي دهيد و من نيز با شما از گواهيانم) 3- اخلاقيات که حسن و قبح آنها ذاتي است و جميع شرايع مأمور بارشاد بآنها بودهاند 4- بسياري از طاعات و معاصي که قابل نسخ نيست و مصالح و مفاسد آنها ذاتي است مانند حرمت دروغ و شرب خمر و لواط و زنا و وجوب امر بمعروف و نهي
1- سوره آل عمران آيه 75
جلد 1 - صفحه 250
از منكر و نماز و نظائر اينها 5- احكامي که در شرايع سابقه بوده و در شريعت اسلام نسخ شده و بالجمله بآنچه ثابت است که انبياء سلف و اوصياء معصومين آنها گفتهاند بايد تصديق نمود و ايمان آورد
(مقام چهارم)
در بيان «وَ بِالآخِرَةِ هُم يُوقِنُونَ»: آخرة صفت موصوف مقدّر است که تقديرش «بالدار الاخرة» و يا «بالنشأة الاخرة» ميباشد، و تعبير از قيامت و سراي ديگر بلفظ آخرة بمناسبت اينست که مؤخر از اينکه دنيا و نشأة اولي است چنانچه تعبير از اينکه عالم، بدنيا براي اينست که نسبت بآن عالم نزديكتر است و خداوند در اينکه جمله يك اصل از اصول اسلام که اعتقاد بمعاد باشد ذكر ميفرمايد و ما در مجلد سوم كلم الطيب راجع بمعاد و اثبات آن و ساير خصوصياتش مفصّلا بحث نمودهايم و مجملش اينست که اگر معاد نباشد لازم آيد خلقت بشر لغو و عبث باشد و بين مؤمن و كافر و مطيع و عاصي و ظالم و مظلوم تفاوتي نباشد و بعث رسل و انزال كتب و جعل احكام و وعد و وعيد لغو و بيهوده و اغراء بجهل باشد و غير اينها از لوازم ديگر و ظاهر اينست که مراد از آخرة جميع وقايع بعد از دنيا از مرگ و عقبات بعد از مرگ و سؤال ملكين و ثواب و عقاب قبر و عالم برزخ تا روز نشر و حساب و كتاب و صراط و ميزان و شفاعت و خصومت و بهشت و نعم آن و دوزخ و عذابهاي آن و خلود در بهشت و جهنم و غير اينها از اموري که قرآن و صادق مصدّق خبر داده است، باشد و «يوقنون» از ايقان و يقين است و مراد از يقين علم جزمي است که مطابق با واقع بوده و غفلت در آن نباشد از اينجهت در يقين چهار خصوصيت ذكر شده: اوّل اينكه مسبوق بجهل است لذا بر خداوند اطلاق نميشود، دوم جزم و قطع در آن
جلد 1 - صفحه 251
لازم است و گر نه ظنّ يا شكّ و يا وهم است، سوم مطابق با واقع است و گر نه جهل مركّب خواهد بود، چهارم توجه و التفات در آن لازم است و اگر غفلت در آن آمد علم است نه يقين.
و براي يقين سه مرتبه ذكر كردهاند: علم اليقين، عين اليقين، حق اليقين که بيان آن در مراتب ايمان ذكر شد و از پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده«1» که فرمود
« يا عجبا کل العجب من الشاكّ في اللّه و هو قد يري خلقه و عجبا ممّن يعرف النشأة الاولي و ينكر النشأة الاخرة و عجبا ممّن ينكر البعث و النشور و هو کل يوم و ليلة يموت و يحيي و عجبا لمن يؤمن بالجنة و ما فيها من النعيم و يسعي للدار الغرور و عجبا للمتكبر الفخور و هو يعلم ان اوله نطفة مذرة و آخره جيفة قذرة»
(عجب است از كسي که در وجود خدا شك دارد و حال آنكه آفرينش خدا را ميبيند و عجب است از كسي که ميشناسد دار دنيا را و منكر دار آخرة است و عجب است از كسي که منكر بعث و زنده شدن در قيامت است و حال آنكه هر روز و هر شب ميميرد و زنده ميشود «ميخوابد و برميخيزد» و عجب است از كسي که ايمان ببهشت و نعم آن دارد و براي دار غرور «دنيا» كوشش ميكند و عجب است از متكبر بخود بالنده و حال آنكه ميداند اولش نطفه گنديده و آخرش مردار پليد است) و بالجمله خداوند در اينکه آيات صفات متقين را بيان فرموده و مجموع آنها شش صفت است: ايمان بغيب، اقامه صلوة، انفاق از آنچه باو روزي داده، ايمان بآنچه بر پيغمبر نازل شده، ايمان بآنچه بانبياء سلف نازل شده، ايقان بآخرت که چهار صفت از آنها جزو اعتقادات و دو صفت آنها جزو اعمال و فرائض است و معلوم است که صفات متقين منحصر باينها نيست و آيات نيز در مقام حصر صفات نبوده است و صفات متقين بسيار است که انشاء اللّه در بيان خطبه امير المؤمنين عليه السّلام متذكر خواهيم شد
1- وافي باب مواعظ
252