الأعراف ١٨٨

از الکتاب
کپی متن آیه
قُلْ‌ لاَ أَمْلِکُ‌ لِنَفْسِي‌ نَفْعاً وَ لاَ ضَرّاً إِلاَّ مَا شَاءَ اللَّهُ‌ وَ لَوْ کُنْتُ‌ أَعْلَمُ‌ الْغَيْبَ‌ لاَسْتَکْثَرْتُ‌ مِنَ‌ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ‌ السُّوءُ إِنْ‌ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ‌ يُؤْمِنُونَ‌

ترجمه

بگو: «من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده کند؛) و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می‌کردم، و هیچ بدی (و زیانی) به من نمی‌رسید؛ من فقط بیم‌دهنده و بشارت‌دهنده‌ام برای گروهی که ایمان می‌آورند! (و آماده پذیرش حقند)

بگو: من مالك سود و زيان خود نيستم، مگر آنچه خدا خواسته باشد، و اگر غيب مى‌دانستم سود فراوانى مى‌اندوختم و هيچ زيانى به من نمى‌رسيد. من صرفا براى قومى كه ايمان مى‌آورند بيم‌رسان و بشارت دهنده‌ام
بگو: «جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختيار سود و زيانى ندارم، و اگر غيب مى‌دانستم قطعاً خير بيشترى مى‌اندوختم و هرگز به من آسيبى نمى‌رسيد. من جز بيم‌دهنده و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مى‌آورند، نيستم.»
بگو که من مالک نفع و ضرر خویش نیستم مگر آنچه خدا خواسته، و اگر من از غیب (جز آنچه به وحی می‌دانم) آگاه بودم بر خیر و نفع خود همیشه می‌افزودم و هیچ‌گاه زیان و رنج نمی‌دیدم، من نیستم مگر رسولی ترساننده، و بشارت دهنده گروهی که اهل ایمانند.
بگو: من قدرتِ [جلبِ] سودی و [دفعِ] زیانی را از خود ندارم جز آنچه خدا خواهد، و [غیب هم نمی دانم] اگر غیب می دانستم، یقیناً برای خود ازهر خیری فراوان و بسیار فراهم می کردم وهیچ گزند وآسیبی به من نمی رسید؛ من فقط برای گروهی که ایمان می آورند، بیم دهنده و مژده رسانم.
بگو: من مالك سود و زيان خود نيستم، مگر آنچه خدا بخواهد. و اگر علم غيب مى‌دانستم بر خير خود بسى مى‌افزودم و هيچ شرى به من نمى‌رسيد. من كسى جز بيم‌دهنده و مژده‌دهنده‌اى براى مؤمنان نيستم.
بگو که برای خود اختیار سود و زیانی ندارم مگر آنچه خدا بخواهد، و اگر غیب می‌دانستم خیر فراوان برای خود کسب می‌کردم و هیچ ناگواری به من نمی‌رسید، من کسی جز هشداردهنده و مژده‌آور اهل ایمان نیستم‌
بگو: من مالك هيچ سود و زيانى براى خويش نيستم- من براى خود جلب سود و دفع زيان نتوانم- مگر آنچه خداى خواهد، و اگر غيب مى‌دانستم هر آينه نيكى و خواسته بسيار گرد مى‌كردم، و هيچ بدى و گزندى به من نمى‌رسيد. من جز بيم‌دهنده و نويدرسانى براى مردمى كه ايمان بياورند نيستم.
بگو: من مالک سودی و زیانی برای خود نیستم، مگر آن مقداری که خدا بخواهد و (از راه لطف بر جلب نفع یا دفع شرّ، مالک و مقتدرم گرداند.) اگر غیب می‌دانستم، قطعاً منافع فراوانی نصیب خود می‌کردم (چرا که با اسباب آن آشنا بودم) و اصلاً شرّ و بلا به من نمی‌رسید (چرا که از موجبات آن آگاه بودم. حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مضرّات بی‌خبرم، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود؟). من کسی جز بیم‌دهنده و مژده‌دهنده‌ی مؤمنان (به عذاب و ثواب یزدان) نمی‌باشم.
بگو: «برای خودم سود و زیانی در توان ندارم، جز آنچه خدا خواسته، و اگر غیب می‌دانستم، به راستی از خیر فزونی بر می‌گرفتم و بدی به من نمی‌رسید. من جز هشداردهنده و بشارت‌دهنده‌ای - برای گروهی که ایمان می‌آورند - نیستم.»
بگو دارا نیستم برای خویشتن سود و نه زیانی جز آنچه خدا خواهد و اگر دانای ناپیدا می‌بودم هر آینه فراوان می‌گرفتم از خوبی و به من نمی‌رسید بدی نیستم من مگر بیم‌دهنده و نویددهنده برای گروهی که ایمان آرند

Say, “I have no control over any benefit or harm to myself, except as Allah wills. Had I known the future, I would have acquired much good, and no harm would have touched me. I am only a warner, and a herald of good news to a people who believe.”
ترتیل:
ترجمه:
الأعراف ١٨٧ آیه ١٨٨ الأعراف ١٨٩
سوره : سوره الأعراف
نزول : ١٠ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«لاَسْتَکْثَرْتُ»: حتماً افزون‌طلبی می‌کردم. خیلی فراهم می‌آوردم.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

نزول

محل نزول:

این آیه در مکه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]

شأن نزول:[۲]

اهل مكه به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: آیا مى‌توانى قیمت و بهاء اشیا ارزان را قبل از آن كه گران بشود به ما بگوئى تا بتوانیم سود و بهره خوبى بدست آوریم سپس این آیه نازل گردید.[۳]

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «188»

بگو: من مالك هيچ سود و زيانى براى خودم نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر هر چه خدا بخواهد) و اگر غيب مى‌دانستم، منافع زيادى براى خودم فراهم مى‌كردم وهرگز به من زيانى نمى‌رسيد. من جز هشداردهنده و بشارت‌دهنده براى گروهى كه ايمان مى‌آورند نيستم.

نکته ها

در قرآن و روايات، مطالبى بيان شده است كه نشان مى‌دهد انبيا و اولياى الهى علم غيب داشته‌اند، همچنين آيات و رواياتى نظير همين آيه به چشم مى‌خورد كه نشانگر آن است كه آنان علم غيب ندارند! جمع ميان اين دو دسته آيات و روايات به چند صورت است:

الف: آنجا كه مى‌فرمايد: علم غيب نمى‌دانند، مراد آن است كه آن بزرگواران از پيش خود غيب نمى‌دانند و آنجا كه مى‌گويد: غيب مى‌دانند، يعنى با اراده و الهام و وحى خدا مى‌دانند، نظير آنكه مى‌گوييم: فلان شهر نفت ندارد يا نفت دارد كه مراد ما از نداشتن اين است كه زمين آن نفت‌خيز نيست، يعنى از خود نفتى ندارد و مراد از داشتن نفت آن است كه به وسيله‌ى لوله و ماشين و كشتى و قطار، نفت به آنجا مى‌رسد.

ب: علم غيب، دو گونه است كه انبيا بخش اعظم آن را مى‌دانند، نظير اخبارى كه قرآن به نام غيب به پيامبر اسلام وحى فرمود: «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ» «1» و بخشى از


«1». هود، 49.

جلد 3 - صفحه 239

علم غيب مخصوص خداوند است و هيچ كس از آن اطّلاعى ندارد، نظير علم به زمان برپايى قيامت. پس آنجا كه نمى‌دانند يعنى بخش مخصوص به خداوند را نمى‌دانند و آنجا كه مى‌دانند، يعنى بخشى ديگر را مى‌دانند.

ج: مخاطبان آن بزرگواران متفاوت بودند؛ بعضى اهل غلوّ و مبالغه بودند كه پيامبران و ائمّه اطهار عليهم السلام به آنان مى‌فرمودند: ما غيب نمى‌دانيم تا درباره‌ى آنان مبالغه نكنند. و بعضى در معرفت آن بزرگواران ناقص بودند كه پيامبر و امام، براى رشد آنان، گوشه‌اى از علم غيب خود را عرضه مى‌كردند.

د: مراد از نداشتن علم غيب، نداشتن حضور ذهنى است. ولى به فرموده‌ى روايات براى امامان معصوم عمودى از نور است كه با مراجعه به آن از همه چيز آگاهى پيدا مى‌كنند. نظير انسانى كه مى‌گويد من شماره‌ى تلفن فلانى را نمى‌دانم، ولى دفترچه راهنمايى دارد كه مى‌تواند با مراجعه به آن همه‌ى شماره‌ها را بگويد.

ه: آگاهى از غيب، همه جا نشانه‌ى كمال نيست، بلكه گاهى نقص است. مثلًا شبى كه حضرت على عليه السلام در جاى پيامبر صلى الله عليه و آله خوابيدند، اگر علم داشتند كه مورد خطر قرار نمى‌گيرند، كمالى براى آن حضرت محسوب نمى‌شد، زيرا در اين صورت، همه حاضر بودند جاى آن حضرت بخوابند. در اينجا كمال به ندانستن است.

و: خدا علم غيبى را كه توقّع سود و زيان در آن است، به آنان مرحمت نمى‌كند. نظير همين آيه‌ى مورد بحث، ولى در مواردى كه هدف از علم غيب، ارشاد و هدايت مردم باشد، خداوند آنان را آگاه مى‌سازد، همان‌گونه كه عيسى عليه السلام به ياران خود فرمود: من مى‌توانم بگويم كه شما مردم در خانه‌ى خود نيز چه چيزى را ذخيره كرده‌ايد. «وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ» «1»

بعضى مفسران گفته‌اند كه اهل مكّه به رسول‌خدا صلى الله عليه و آله گفتند: اگر با خدا ارتباط دارى، چرا از گرانى و ارزانى اجناس در آينده با خبر نمى‌شوى تا بتوانى سود و منفعتى بدست آورى وآنچه به زيان شماست، كنار بگذارى، كه آيات فوق نازل شد. «2»


«1». آل‌عمران، 49.

«2». تفاسير مجمع‌البيان و نمونه.

جلد 3 - صفحه 240

پیام ها

1- هر كه ايمانش بيشتر باشد، نسبت به تكليف و خواست الهى بيشتر تسليم است و بيشتر احساس عجز مى‌كند. لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي‌ ...

2- همه‌ى سود و زيان‌ها را به اراده و خواست خدا بدانيم. «إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ»

3- پيامبر از پيش خود و براى زندگى شخصى خويش، غيب نمى‌داند. اخبار غيبى به عنوان پيامبر بودن به او داده شده، آن هم از سوى خدا. لَوْ كُنْتُ‌ ...

4- زمان برپايى قيامت، از امور غيبى است. يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ ... وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ‌

5- شناخت آينده، زمينه‌ساز رفاه و آسايش، و جهل به آن، زمينه‌ساز زيان و مشكلات است. لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ‌ ...

6- زندگانى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مانند مردم ديگر، آميخته با رنج و سختى بود. «وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ»

7- پيامبر صلى الله عليه و آله مژده‌رسان و بيم دهنده‌ى همه‌ى بشر است، امّا تنها مؤمنانند كه تحت تأثير قرار مى‌گيرند. «نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)

شأن نزول: در وسيط آورده كه: اهل مكه خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند كه چرا خدا خبر نمى‌دهد از گرانى و ارزانى اشياء تا در گرانى بخرى و در ارزانى بفروشى و ربح بسيار برى؟ آيه شريفه نازل شد:

قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا: بگو اى پيغمبر، مالك نيستم براى‌


جلد 4 صفحه 264

نفس خود جلب نفعى و دفع ضررى. اين اظهار عبوديت و تبرى از ادعاى علم به غيب. يعنى هيچ امر غيبى را مالك و عالم نيستم، إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ‌: مگر آنچه را خداى تعالى خواهد و تعليم دهد. وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ‌: و اگر بودم كه مى‌دانستم غيب را، لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ: هر آينه طلب بسيار مى‌نمودم از مال و منفعت و غير آن، وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ: و نرسيدى به من هيچ بدى در طلب از فقر و مرض و رنج و هزيمت و غير آن، إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ‌: نيستم من مگر ترساننده متكبران و معاندان و بشارت دهنده مرقومى را كه ايمان آورند به وحدانيت خدا و رسالت من، و يمكن هر دو صفت متعلق به اهل ايمان، زيرا آنها از انذار و ابشار منتفع شوند به سبب علم.

تبصره: آيه شريفه دال است بر فساد قول مجبره، زيرا اگر همه افعال، مخلوق خدا، و بندگان مجبور در اعمال بودند از طاعت و معصيت، هر آينه انذار و ابشار، لغو و عبث، بلكه اساس تكليف بيجا خواهد بود. و ايضا قوله: وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ، دلالت دارد بر آنكه قدرت بعد از فعل است، زيرا اگر با فعل بودى، هر آينه او را ممكن نبودى استكثار با علم به غيب.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)

ترجمه‌

بگو اختياردار نيستم براى خود سود و زيانى را مگر آنچه را خواسته باشد خدا و اگر بودم كه ميدانستم غيب را هر آينه زياد مينمودم از خوبى و نميرسيد مرا بدى نيستم من مگر بيم دهنده و بشارت دهنده براى گروهى كه ايمان ميآورند.

تفسير

اين جواب سوم است از سؤال كفار مرقومه در آيه سابقه جواب اوّل بيان حقيقت امر بود جواب دوم طعن و اعتراضى بود بر آنها كه ذكر شد جواب سوّم دفع توهم منافات آن دو جواب است با مقام نبوّت كه در اين آيه ميفرمايد بگو من هر قدر مقام و منزلت و عظمت داشته باشم در جنب قدرت احديّت مالك چيزى نيستم حتى آنكه اختيار جلب هيچ نفعى براى خود و دفع هيچ ضررى را از خود ندارم مگر اختيار جلب آن نفعى را كه خدا خواسته باشد بمن واصل شود و دفع آن ضررى را كه خدا خواسته باشد از من دفع شود چون يكى از مقدمات اختيار جلب نفع و دفع ضرر علم بموجبات نفع و ضرر است و اين در بسيارى از موارد علم غيب لازم دارد و من ندارم مگر آنقدر كه خدا بمن عنايت فرموده و اگر داشتم هر خير و خوبى و نفعى را براى خود جلب و هر بدى و ضرر و آزارى را از خود دفع مينمودم و شما مى‌بينيد من گاهى غنىّ و گاهى فقير و گاهى سالم و گاهى مريض و گاهى مسرور و گاهى غمگينم پس من مانند خدا نيستم كه تمام علوم غيبيّه را دارا باشم و بدانم چه وقت قيامت ظاهر ميشود و بشما بگويم من يكنفر بشر هستم كه از طرف خداوند احكامى آورده‌ام بشما


جلد 2 صفحه 501

ابلاغ نمايم و بگويم اگر بآنها عمل نموديد ببهشت ميرويد و الّا بجهنم و اين بشارت و انذار من مفيد است بحال كسانيكه اهل انصاف و تميزند كه وقتى دلائل صدق مرا مشاهده نمودند ايمان مى‌آورند و عمل مى‌كنند نه مانند شما اشخاص عنود و جهول كه با مشاهده معجزات با هرات ايمان نمى‌آوريد و مى‌خواهيد اسرار الهى را كشف نمائيد يا به پيغمبر خدا نسبت جهل دهيد با آنكه هر عاقلى بايد بداند كه تفاوتى بين علم خدا و پيغمبر بايد باشد و اينها لوازم بشريّت و امكان و فقر است و منافات با مقام نبوّت ندارد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قُل‌ لا أَملِك‌ُ لِنَفسِي‌ نَفعاً وَ لا ضَرًّا إِلاّ ما شاءَ اللّه‌ُ وَ لَو كُنت‌ُ أَعلَم‌ُ الغَيب‌َ لاستَكثَرت‌ُ مِن‌َ الخَيرِ وَ ما مَسَّنِي‌َ السُّوءُ إِن‌ أَنَا إِلاّ نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوم‌ٍ يُؤمِنُون‌َ (188)

بفرما بآنها ‌که‌ ‌من‌ مالك‌ ‌خود‌ نيستم‌ نه‌ جالب‌ نفعي‌ و نه‌ دافع‌ ضرري‌ مگر آنچه‌ بخواهد خداوند و ‌اگر‌ بودم‌ ‌که‌ ميدانستم‌ غيب‌ ‌را‌ ‌هر‌ آينه‌ طلب‌ زيادتي‌ ‌در‌ اعمال‌ خير ميكردم‌ و ‌هر‌ آينه‌ هيچ‌ سوء و ضرري‌ بمن‌ اصابه‌ نميكرد نيستم‌ ‌من‌ مگر انذار كننده‌ ‌از‌ عذاب‌ الهي‌ و بشارت‌ دهنده‌ بمثوبات‌ خداوندي‌ ‌از‌ ‌براي‌ قومي‌ ‌که‌ ايمان‌ ميآورند [مسئلة مشكله‌] ‌در‌ موضوع‌ علم‌ غيب‌ آيات‌ بنظر بدوي‌ مختلف‌ ‌است‌ ‌در‌ اينكه‌ ‌غير‌ ‌از‌ خداوند علم‌ غيب‌ دارد ‌ يا ‌ نه‌ ‌از‌ بعض‌ آيات‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ ‌غير‌ ‌خدا‌ ‌هم‌ علم‌ غيب‌ دارد مثل‌ ‌آيه‌ شريفه‌ عالِم‌ُ الغَيب‌ِ فَلا يُظهِرُ عَلي‌ غَيبِه‌ِ أَحَداً إِلّا مَن‌ِ ارتَضي‌ مِن‌ رَسُول‌ٍ جن‌ّ ‌آيه‌ 26 و 27، و بسياري‌ ‌از‌ آيات‌ منحصر ميكند علم‌ غيب‌ ‌را‌ بخدا و ‌در‌ بعض‌ آيات‌ فقط بيان‌ ميكند ‌که‌ خداوند عالم‌ بغيب‌ هست‌ ولي‌ انحصار ‌را‌ نميرساند، و حل‌ّ ‌اينکه‌ مشكل‌ اينست‌ ‌که‌ غيب‌ مقابل‌ شهود ‌است‌ و ‌بر‌ خداوند چيزي‌ غائب‌ نيست‌ چنانچه‌ يكي‌ ‌از‌ اسماء الهي‌ شهيد ‌است‌ (لانه‌ ‌لا‌ يغيب‌ عنه‌ شيئي‌) مجمع‌ البحرين‌ بناء ‌علي‌ ‌هذا‌ مراد ‌از‌ غيب‌ آنچه‌ ‌بر‌ خلق‌ مستور ‌است‌ و علم‌ بآنها ندارند خداوند عالم‌ ‌است‌ و البته‌ علم‌ الهي‌ ‌که‌ بهمه‌ چيز تعلق‌ گرفته‌ اقسامي‌ دارد ‌آن‌ علومي‌ ‌که‌ مختص‌ بذات‌ اقدس‌ ‌او‌ ‌است‌ منحصر باو ميباشد آياتي‌ ‌که‌ دلالت‌ ‌بر‌ انحصار دارد مثل‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ راجع‌ باين‌ قسمت‌ ‌است‌ و اما علومي‌ ‌که‌ افاضه‌ بخلق‌ ‌شده‌ چند قسم‌ ‌است‌

جلد 8 - صفحه 50

يك‌ قسم‌ مستند بحواس‌ ظاهريه‌ ‌است‌ بچشم‌ ديده‌ ميشود، بگوش‌ شنيده‌ ميشود و ساير قواي‌ ظاهريه‌. و يك‌ قسم‌ مستند بادله‌ و براهين‌ عقليه‌ و نقليه‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ دو قسم‌ ‌از‌ عنوان‌ غيب‌ خارج‌ ‌است‌ چون‌ ‌بر‌ ‌هر‌ كس‌ ممكن‌ ‌است‌ تحصيل‌ علم‌ بآن‌ ‌ يا ‌ بحس‌ّ ظاهري‌ ‌ يا ‌ بدليل‌ و برهان‌ علمي‌. و اما يك‌ قسم‌ ‌است‌ ‌که‌ بايد بطريق‌ وحي‌ و الهام‌ افاضه‌ شود ‌اينکه‌ جزو علم‌ غيب‌ ‌است‌ چون‌ ‌بر‌ ديگران‌ وسائل‌ معرفت‌ بآن‌ فراهم‌ نيست‌ و ‌اينکه‌ علم‌ غيب‌ ‌را‌ انبياء و ائمه‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ دارا بودند لذا ميفرمايد إِلّا مَن‌ِ ارتَضي‌ مِن‌ رَسُول‌ٍ اشكال‌‌-‌ ائمه‌ [ع‌] ‌که‌ بآنها وحي‌ منقطع‌ ‌شده‌ ‌بود‌ جواب‌‌-‌ ‌آنها‌ ‌هم‌ بطريق‌ ‌غير‌ عادي‌ خداوند ‌ يا ‌ بافاضه‌ ‌رسول‌ ‌ يا ‌ امام‌ سابق‌ افاضه‌ فرموده‌، ‌پس‌ بناء ‌علي‌ ‌هذا‌ ميتوان‌ ‌گفت‌ ‌که‌ انبياء و ائمه‌ بلكه‌ بسياري‌ ‌از‌ اوتاد ‌که‌ مورد الهامات‌ ربوبي‌ هستند عالم‌ بغيب‌ نيستند نسبت‌ بآنچه‌ مختص‌ بخدا ‌است‌ زيرا بآنها افاضه‌ نشده‌ و عالم‌ بغيب‌ هستند نسبت‌ بآنچه‌ افاضه‌ ‌شده‌ ‌هذا‌ ‌ما عندنا و اللّه‌ العالم‌‌که‌‌که‌ قُل‌ لا أَملِك‌ُ لِنَفسِي‌ نَفعاً وَ لا ضَرًّا زيرا ‌از‌ افعال‌ مختصه‌ بخدا ‌است‌ مثل‌ خلق‌ و رزق‌ و اماته‌ و احياء و عزّت‌ و ذلت‌ و غنا و فقر ‌که‌ ‌در‌ توحيد افعالي‌ بيان‌ ‌شده‌‌که‌‌که‌ إِلّا ما شاءَ اللّه‌ُ ‌اگر‌ اراده‌ ‌او‌ تعلق‌ گرفته‌ احدي‌ قدرت‌ ‌بر‌ دفعش‌ ندارد و ‌اگر‌ تعلق‌ نگرفته‌ تمام‌ خلق‌ عاجز ‌در‌ انجام‌ ‌آن‌ هستند و ايجاد ‌آن‌‌که‌‌که‌ وَ لَو كُنت‌ُ أَعلَم‌ُ الغَيب‌َ بيش‌ ‌از‌ آنكه‌ بمن‌ وحي‌ فرموده‌‌که‌‌که‌ لَاستَكثَرت‌ُ مِن‌َ الخَيرِ ‌که‌ بشما ابلاغ‌ ميكردم‌ و طبق‌ ‌آن‌ عمل‌ مينمودم‌‌که‌‌که‌ وَ ما مَسَّنِي‌َ السُّوءُ ‌که‌ خداوند بيش‌ ‌از‌ آنكه‌ حفظ فرموده‌ و دستور داده‌ ‌اگر‌ دستور داشتم‌ جلوگيري‌ ميكردم‌ فقط تابع‌ وحي‌ و دستور هستم‌ چنانچه‌ بسياري‌ ‌از‌ اهل‌ مدينه‌ ‌در‌ مكه‌ ‌از‌ ‌آن‌ حضرت‌ تقاضاي‌ تشريف‌فرمايي‌ بمدينه‌ كردند ‌که‌ آنجا ‌ما ‌شما‌ ‌را‌ ياري‌ ميكنيم‌ و ‌از‌ اذيات‌ قريش‌ نجات‌ پيدا ميكني‌ حضرت‌ ميفرمود ‌من‌ منتظر وحي‌ الهي‌ هستم‌

جلد 8 - صفحه 51

‌تا‌ امر ‌او‌ نرسد نميتوانم‌ حركت‌ كنم‌‌که‌‌که‌ إِن‌ أَنَا إِلّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ فقط مأمور بانذار و تبشير هستم‌ آنهم‌‌که‌‌که‌ لِقَوم‌ٍ يُؤمِنُون‌َ

برگزیده تفسیر نمونه


]

اشاره

(آیه 188))

شأن نزول: ص :119

اهل مکّه به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گفتند: تو اگر با خدا ارتباط داری آیا پروردگار تو را از گرانی و ارزانی اجناس در آینده با خبر نمی‌سازد که از این طریق بتوانی آنچه به سود و منفعت است تهیه کنی و آنچه به زیان است کنار بگذاری و یا از خشکسالی، و یا پرآبی مناطق مختلف آگاه سازد تا به موقع از مناطق خشک به سرزمینهای پربرکت کوچ کنی؟! در این هنگام آیه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر:

اسرار نهان را فقط خدا می‌داند- در آیه قبل عدم آگاهی هیچ کس جز خدا نسبت به زمان قیام «قیامت» مورد بحث بود و در این آیه سخن از نفی علم غیب بطور کلی در میان است.

در نخستین جمله، به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله می‌گوید: «به آنها بگو: من مالک و صاحب اختیار هیچ گونه سود و زیانی در باره خویش نیستم مگر آنچه را که خدا بخواهد» (قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).

انسان در کارهای خود، قدرت و نیرویی از خویش ندارد بلکه همه قدرتها از ناحیه خداست و اوست که این تواناییها را در اختیار انسان گذاشته است.

ج2، ص120

پس از بیان این موضوع، اشاره به مسأله مهم دیگری می‌کند که مورد سؤال گروهی بود و آن اینکه به پیامبرش می‌گوید به آنها بگو: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم «زیرا اگر از اسرار نهان آگاهی داشتم منافع فراوانی را برای خودم می‌ساختم و هیچ گونه زیانی به من نمی‌رسید» (وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ).

سپس مقام واقعی و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده می‌گوید: «من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده برای افرادی که ایمان می‌آورند هستم» (إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).

نکات آیه

۱- انسانها، حتى پیامبران، بجز در سایه مشیت خدا، نه بر جلب منفعت توانایى دارند و نه بر دفع ضرر (قل لاأملک لنفسى نفعا و لا ضرا إلا ما شاء اللّه) «ملک» به معناى توانایى و تمکن داشتن است. کلمه «لنفسى» مى تواند قرینه بر این باشد که مراد از توانایى بر منفعت، توان جلب منفعت، و مقصود از تمکن بر ضرر، توانایى بر دفع ضرر است.

۲- انسانها در صورت مشیت الهى، توانا بر جلب منفعت و یا دفع ضرر از خویش خواهند شد. (قل لاأملک لنفسى نفعا و لا ضرا إلا ما شاء اللّه) برداشت فوق بر این اساس است که مراد از «ما» موصوله در «إلا ما شاء اللّه» تمکن بر نفع و ضرر باشد. بر این مبنا استثنا، استثناى متصل است و معناى آیه چنین مى شود: من توانایى بر نفع و ضرر خویش ندارم، مگر خداوند به من توانایى بخشد.

۳- تنها سود و زیانى که مشیت الهى بر انجام آن باشد، تحقق مى یابد. (قل لاأملک لنفسى نفعا و لا ضرا إلا ما شاء اللّه) برداشت فوق بر این اساس است که مراد از «ما» در «إلا ما شاء اللّه» نفع و ضرر باشد، نه تمکن بر آن. بر این مبنا آیه چنین معنا مى شود من تمکنى بر نفع و ضرر خویش ندارم، ولى نفع و ضررى که خداوند بخواهد به من خواهد رسید.

۴- انسانها، حتى پیامبران، ناتوان از شناسایى سود و زیان خویش هستند. (قل لاأملک لنفسى نفعا و لا ضرا) با توجه به آیه قبل که آگاهى پیامبر(ص) را از زمان قیامت نفى مى کرد و نیز جمله بعد که درباره آگاهى نداشتن پیامبر(ص) از غیب است مى توان گفت جمله «لاأملک ... » ناظر به تمکن علمى به نفع و ضرر نیز مى باشد. بنابراین «لاأملک» اشاره به این معنا نیز دارد که انسان ناتوان از شناسایى منافع و مضار خویش است.

۵- آدمى تنها به خواست خداوند به سود و زیان خویش آگاه مى شود. (قل لاأملک لنفسى نفعا و لا ضرا إلا ما شاء اللّه)

۶- خداوند و مشیت او حاکم بر امور انسانها و تمامى هستى (قل لاأملک لنفسى نفعا و لا ضرا إلا ما شاء اللّه)

۷- برخى از مردم عصر بعثت، پیامبر(ص) را به امور غیبى آگاه مى پنداشتند. (لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر)

۸- انسانها، حتى پیامبران، آگاه به امور غیبى جهان نیستند. (و لو کنت أعلم الغیب)

۹- عدم دستیابى پیامبر(ص) به منافع بسیار و بروز مشکلات و سختیها در زندگانى وى، نشانه آگاه نبودنش به غیبها و امور نهانى است. (و لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر) «استکثار» (مصدر استکثرت) هنگامى که پس از آن «من» آورده شود، به معناى زیاد برداشت کردن و فراوان به دست آوردن است. بنابراین «استکثرت من الخیر»، یعنى منافع بسیارى را برداشت مى کردم و به دست مى آوردم.

۱۰- پیامبر(ص) از جانب خدا مأمور بود تا وابسته بودن توانش را به مشیت خدا و آگاه نبودنش را به امور غیبى به مردم اعلام کند. (قل لاأملک ... و لو کنت أعلم الغیب)

۱۱- علم، زمینه ساز رفاه و آسایش و دور ماندن از ضررها و سختیها (لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنى السوء)

۱۲- جهل، زمینه ساز روى آورى زیانها و مشکلات در زندگانى آدمى است. (لو کنت أعلم الغیب ... ما مسنى السوء)

۱۳- پیامبر(ص) در چگونگى استدلال بر حقایق و معارف دین تابع وحى و تعلیم خداوند بود. (قل لاأملک لنفسى نفعا ... و لو کنت أعلم الغیب) آیه شریفه استدلالى است براى زدایش این توهم که، پیامبر(ص) عالم به غیب است و زمان برپایى قیامت را مى داند. شروع آیه با کلمه «قل» به این نکته اشاره دارد که پیامبر حتى در تبیین استدلال تابع وحى است و چگونگى استدلال را از خداوند فرامى گیرد.

۱۴- زمان برپایى قیامت از امور غیبى است. (لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر) پیامبر(ص) در پاسخ کسانى که مى پنداشتند او به زمان برپایى قیامت آگاهى دارد، با جمله «لو کنت أعلم الغیب ... » بیان مى دارد که من عالم به غیب نیستم ; یعنى زمان برپایى قیامت از امور غیبى جهان است.

۱۵- زندگانى پیامبر(ص)، مانند دیگر انسانها، آمیخته با رنج و سختى بود. (و ما مسنى السوء)

۱۶- انذار مردم و آگاه ساختن آنان از عاقبت شوم کفرپیشگان، از وظایف اساسى پیامبر(ص) (إن أنا إلا نذیر) لام در «لقوم» هم مى تواند «لام» تقویت باشد و هم مى تواند «لام» انتفاع گرفته شود. بر اساس احتمال اول «قوم» مفعول براى «نذیر و بشیر» خواهد بود و مفاد آیه این است که پیامبر(ص) مؤمنان را انذار خواهد کرد و به آنان بشارت خواهد داد. و بر اساس دومین احتمال مفعول «نذیر و بشیر» همه مردم هستند و «لقوم یؤمنون» بیان مى دارد که تنها مؤمنان از انذارها و بشارتها بهره مند مى شوند.

۱۷- بشارت دادن به مردم و آگاه ساختن آنان از فرجام مبارک اهل ایمان، از وظایف اساسى پیامبر(ص) (إن أنا إلا نذیر و بشیر)

۱۸- تنها مؤمنان و دارندگان روحیه باور و تصدیق، تأثیرپذیر از انذار و بشارت انبیا و بهره مند از پیامهاى ایشان خواهند بود. (إن أنا إلا نذیر و بشیر لقوم یؤمنون)

۱۹- برخى از مردم عصر بعثت پیامبرى و نبوت را مستلزم آگاهى به امور غیبى مى پنداشتند. (لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر ... إن أنا إلا نذیر) حصر در جمله «إن أنا ... » ناظر به پندارهایى است که مردم درباره پیامبر(ص) داشتند که از جمله آنها عالم بودن پیامبر(ص) به امور غیبى است. جمله «إن أنا ... » بیان مى دارد که او تنها نذیر و بشیر است ; یعنى عالم به غیب بودن، لازمه پیامبرى نیست.

روایات و احادیث

۲۰- عن أبى عبداللّه(ع): ... إن اللّه تعالى یقول: «و لو کنت أعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسنى السوء» یعنى الفقر.[۴] از امام صادق(ع) روایت شده که پس از تلاوت آیه «و لو کنت أعلم الغیب ... » فرمود: مراد از «سوء» در این آیه، فقر است.

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: حاکم آفرینش ۶ ; غیب آفرینش ۸
  • امور: غیبى ۱۴
  • انبیا: انذارهاى انبیا ۱۸ ; بشارتهاى انبیا ۱۸ ; ضعف انبیا ۱، ۴ ; علم غیب انبیا ۸ ; محدودیت علم انبیا ۸
  • انذار: شرایط تأثیر انذار ۱۸
  • انسان: حاکم انسان ها ۶ ; جهل انسان ۸ ; ضعف انسان ۱، ۴ ; قدرت انسان ۲
  • بشارت: شرایط تأثیر بشارت ۱۸
  • جهل: آثار جهل ۱۲
  • حق پذیرى: روحیه حق پذیرى ۱۸
  • خدا: حاکمیت خدا ۶ ; مشیت خدا ۱، ۲، ۳، ۵، ۶، ۱۰
  • رفاه: زمینه رفاه ۱۱
  • زیان: زمینه زیان ۱۲
  • سختى: زمینه سختى ۱۲ ; عوامل تسهیل سختى ۱۱
  • ضرر: تشخیص ضرر ۴، ۵ ; دفع ضرر ۱، ۲ ; عوامل دفع ضرر ۱۱ ; منشأ ضرر ۳
  • علم: آثار علم ۱۱
  • علم غیب: اهمیت علم غیب ۱۹
  • فرجام: شوم ۱۶ ; فرجام مبارک ۱۷
  • قیامت: وقت برپایى قیامت ۱۴
  • کافران: فرجام کافران ۱۶
  • مؤمنان: حق پذیرى مؤمنان ۱۸ ; فرجام مؤمنان ۱۷
  • محمد(ص): انذارهاى محمد(ص) ۱۶ ; بشارتهاى محمد(ص) ۱۷ ; زندگى محمد(ص) ۱۵ ; سیره تبلیغى محمد(ص) ۱۳ ; علم غیب محمد(ص) ۷، ۹، ۱۰ ; قدرت محمد(ص) ۱۰ ; محدودیت علم محمد(ص) ۹، ۱۰ ; محمد(ص) و وحى ۱۳ ; مسؤولیت محمد(ص) ۱۰، ۱۶، ۱۷ ; مشکلات محمد(ص) ۹، ۱۵
  • مردم: عقیده مردم صدر اسلام ۷، ۱۹
  • منفعت: تشخیص منفعت ۴، ۵ ; جلب منفعت ۱، ۲ ; شرایط جلب منفعت ۳
  • نبوت: شرایط نبوت ۱۹
  • وحى: نقش وحى ۱۳

منابع

  1. طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‌۴، ص ۶.۸.
  2. محمدباقر محقق،‌ نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۳۶۲.
  3. تفسیر مجمع البیان.
  4. معانى الاخبار، ص ۱۷۲، ح ۱ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۱۰۷، ح ۳۹۵.