يوسف ٣٨

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ اتَّبَعْتُ‌ مِلَّةَ آبَائِي‌ إِبْرَاهِيمَ‌ وَ إِسْحَاقَ‌ وَ يَعْقُوبَ‌ مَا کَانَ‌ لَنَا أَنْ‌ نُشْرِکَ‌ بِاللَّهِ‌ مِنْ‌ شَيْ‌ءٍ ذٰلِکَ‌ مِنْ‌ فَضْلِ‌ اللَّهِ‌ عَلَيْنَا وَ عَلَى‌ النَّاسِ‌ وَ لٰکِنَ‌ أَکْثَرَ النَّاسِ‌ لاَ يَشْکُرُونَ‌

ترجمه

من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم! برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم؛ این از فضل خدا بر ما و بر مردم است؛ ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی‌کنند!

|و از آيين پدران خويش ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كرده‌ام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم. اين از كرم خدا بر ما و بر مردم است، ولى بيشتر مردم ناسپاسند
و آيين پدرانم، ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نموده‌ام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا كنيم. اين از عنايت خدا بر ما و بر مردم است، ولى بيشتر مردم سپاسگزارى نمى‌كنند.
و از آیین پدرانم ابراهیم (خلیل) و اسحاق و یعقوب (که دین توحید و خداپرستی است) پیروی کردم، در آیین ما هرگز نباید چیزی را با خدا شریک گردانیم، این از فضل و عطای خداست بر ما و بر همه مردم لیکن اکثر مردمان شکر به جا نمی‌آورند.
و [از ابتدا] از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کرده ام، برای ما شایسته نیست که چیزی را شریک خدا قرار دهیم. این از فضل خدا بر ما و بر مردم است، ولی بیشتر مردم ناسپاسند.
من پيرو كيش پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب هستم و ما را نسزد كه هيچ چيز را شريك خدا قرار دهيم. اين فضيلتى است كه خدا بر ما و بر مردم ديگر ارزانى داشته است ولى بيشتر مردم ناسپاسند.
و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کرده‌ام سزاوار نیست که ما هیچ‌گونه شریکی برای خدا قائل شویم، این از فضل الهی در حق ما و در حق مردم است، ولی بیشترینه مردم سپاس نمی‌گزارند
و كيش پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى كرده‌ام ما را نرسد كه چيزى را با خدا انباز گيريم اين از فزون‌بخشى خداى بر ما و بر مردم است و ليكن بيشتر مردم سپاس نمى‌دارند.
و من از آئین پدران (و نیاکان) خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کرده‌ام (و به دنبال ایشان رفته‌ام). ما (انبیاء) را نسزد که چیزی را انباز خدا کنیم. این (توحید و یگانه‌پرستی)، لطف خدا است در حق ما (انبیاء که افتخار تبلیغ آن را پیدا کرده‌ایم) و در حق همه‌ی مردمان (که با پذیرش آن راه بهشت را می‌سپرند) ولیکن بیشتر مردمان سپاسگزاری (چنین لطفی را) نمی‌کنند (و چیزهائی را انباز خدا می‌نمایند که کاری از آنها ساخته نیست).
«و آیین پدرانم -ابراهیم و اسحاق و یعقوب- را پیروی نمودم. برای ما هرگز سزاوار نبوده که هیچ چیزی را شریک خدا کنیم. این (فضیلت) از فضل خداست بر ما و بر مردم‌؛ ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی‌کنند.»
و پیروی کردم آئین پدرانم ابراهیم و اسحق و یعقوب را نرسد ما را که شرک ورزیم به خدا چیزی این از فضل خداوند است بر ما و بر مردم لیکن بیشتر مردم سپاس نگزارند

“And I have followed the faith of my forefathers, Abraham, and Isaac, and Jacob. It is not for us to associate anything with Allah. This is by virtue of Allah’s grace upon us and upon the people, but most people do not give thanks.
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٣٧ آیه ٣٨ يوسف ٣٩
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَا کَانَ لَنَا»: ما را نرسد و نسزد. «مِن شَیْءٍ»: چیزی را، اعم از فرشته و پری و انسان و بت و غیره. حرف (مِنْ) زائد و واژه (شَیْءٍ) مفعول‌به است. یا معنی چنین است: چیزی از شرک، کم باشد یا زیاد. «ذلِکَ»: این توحیدی که از نفی شرک مستفاد است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ «38»

و آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى كرده‌ام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خداوند قرار دهيم. اين از فضل خدا بر ما وبر مردم است، ولى بيشتر مردم سپاس‌گزارى نمى‌كنند.

جلد 4 - صفحه 205

نکته ها

اصالت خانوادگى، همچنان كه در ساختار شخصيّت افراد مؤثر است، در پذيرش مردم نيز اثر دارد. لذا حضرت يوسف براى معرفى خود، به پدران خود كه انبياى الهى هستند تكيه مى‌كند تا هم اصالت خانوادگيش را ارائه دهد و هم قداست دعوت خود را.

اين همان روشى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در معرّفى خود به كار مى‌برد و مى‌فرمود: من همان پيامبر امّى هستم كه نام ونشانم در تورات و انجيل آمده است. سيدالشهدا حسين‌ابن علىّ عليهما السلام در كربلا و امام سجاد عليه السلام نيز در برابر مردم شام، خود را چنين معرّفى كردند: «انا ابن فاطمة الزّهرا»

«مِلَّةَ» در قرآن به معناى آيين بكار رفته است. سيماى «ملّة ابراهيم» اينگونه ترسيم شده است: «با تمام قُوا در راه خدا جهاد كنيد و اهل نماز و زكات و اعتصام به خدا باشيد. در دين سختى و حرجى نيست، تسليم خدا باشيد، اين است ملّت پدرتان ابراهيم.» «1»

پیام ها

1- رسيدن به حقّ، در گرو شناخت باطل و ترك آن است. تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ‌ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ ...

2- جدّ انسان، در حكم پدر انسان است و «أب» به او نيز اطلاق شده است. «مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ»

3- انبيا بايد از خاندان پاك باشند. آبائِي إِبْراهِيمَ وَ ...

4- پيامبران الهى از يك هدف برخوردارند. مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ ...

5- در كنار راههاى منفى، راه مثبت را نيز نشان دهيم. تَرَكْتُ مِلَّةَ ... وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ ...

6- افتخار به پدران و پيروى از آنان در صورتى كه راه حقّ و توحيد را پيموده باشند پسنديده و رواست. وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي‌ ...*

7- پدران انبيا عليهم السلام مشرك نبوده‌اند. «ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ»*


«1». حج، 78.

جلد 4 - صفحه 206

8- پرهيز از شرك و مبارزه با آن، پايه و اساس اديان الهى است. «ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ»*

9- شرك، در تمام ابعادش (ذات، صفات و عبادت)، منفور است. «مِنْ شَيْ‌ءٍ»

10- پرهيز از شرك و گرايش به توحيد، توفيق الهى مى‌خواهد. «ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ»

11- تعاليم انبيا، نعمتى الهى و سزاوار شكر و سپاس است. ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا ... وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ*

12- نبوّت و هدايت، توفيق وفضل الهى براى همه است. «عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ»

13- اكثريّت، معيار شناخت صحيح نيست. «أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ»

14- پشت كردن به راه انبيا، بزرگ‌ترين كفران نعمت است. «لا يَشْكُرُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (38)

وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي‌: و پيروى كرده‌ام دين پدران خود. إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ‌: ابراهيم و اسحق و يعقوب را كه خانواده نبوت هستند. اين اظهار به جهت قصد زيادتى رغبت ايشان است به استماع كلام او و قبول نمودن سخن او در آنچه فرمايد و لذا مبلغ و داعى مردمان را به هدايت و راه حق جايز است كه تعريف خود كند تا مردمان علم برتبه او پيدا كرده اقتدا به او نمايند در قول و فعل.

ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ: سزاوار نيست ما را كه معدن نبوت و اهل بيت رسالتيم، اينكه شريك قرار دهيم به خداوند سبحان چيزى را بلكه به طريق وحدانيت، ذات اقدس الهى را ستايش و پرستش نمائيم. ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا: اين تمسك به توحيد و برائت از شرك يا نبوت و علم از فضل الهى است بر ما كه بوحى ما را به آن آگاهى فرمود. وَ عَلَى النَّاسِ‌: و ايضا از فضل سبحانى است بر ساير مردمان كه انبيا را براى ارشاد و هدايت آنان فرستاده. با وجود بر اين، وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ‌: و لكن بيشتر مردمان سپاسدارى نمى‌كنند آن فضل و موهبت را و به آن متنبه نشده اعراض نمايند. يا آنكه توحيد

جلد 6 - صفحه 221

از فضل الهى است بر ما و بر ساير مردمان به نصب ادله عقليه و انزال آيات واضحه، و ليكن بيشتر مردمان تأمل و تفكر در آن ننموده تا بدان برسند و راه حق را دريابند. بنابراين كفران اين بزرگ نعمت را كرده، از حق‌شناسى و سپاسدارى منعم حقيقى منحرف شوند.

تذكره: يوسف عليه السّلام زمان بسيار در زندان، و زندانيان بت‌پرست بودند، چون ديد احسان او منظور، و متوجه به او شدند، دعوت نمود ايشان را به توحيد و ابتدا اخبار به غيب براى اثبات صدق دعوت خود، بعد ارشاد به دو ركن اعظم اسلام: اول تبرى از منكرين مبدء و معاد، و بعد تولى به اظهار متابعت دين حقه انبياء عظام مانند ابراهيم عليه السّلام و اسحق عليه السّلام و يعقوب عليه السّلام و بعد اثبات اين دو به دليل كه ما بزرگان، و شايسته نيست پيروى غير بزرگ را نمودن، و پس از آن تذكار به اعظم نعم الهى و فضل سبحانى به ارشاد و هدايت به سبب انزال كتب و ارسال رسل؛ سپس تنبيه به حق‌شناسى و شكرگزارى.

بعد از بيان اين مراتب، بر طريق موافقت ايشان را دعوت به اسلام فرموده:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّي أَرانِي أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّي أَرانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزاً تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (36) قالَ لا يَأْتِيكُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُما بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُما ذلِكُما مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ (37) وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ ما كانَ لَنا أَنْ نُشْرِكَ بِاللَّهِ مِنْ شَيْ‌ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ (38)

ترجمه‌

و داخل شدند با او در زندان دو جوان گفت يكنفر از آندو همانا من ديدم خود را در خواب كه ميفشردم انگور را براى شراب و گفت ديگرى همانا من ديدم خود را در خواب كه برداشتم بالاى سرم نانى را كه ميخورند پرندگان از آن خبر ده ما را از تعبيرش همانا ما مى‌بينيم تو را از نيكوكاران‌

گفت نمى‌آيد براى شما خوراكى كه روزى داده شويد بآن مگر كه خبر دهم شما را بتعبير آن پيش از آنكه بيايد براى شما اين از چيزهائى است كه آموخت مرا پروردگارم همانا من واگذاردم كيش گروهى را كه نميگروند بخدا و آنها بآخرت ايمان ندارند

و پيروى نمودم كيش پدرانم ابراهيم و اسحق و يعقوب را روا نبوده است براى ما كه شريك قرار دهيم با خدا هيچ چيز را اين از فضل خدا است بر ما و بر مردم ولى بيشتر مردم شكر نميكنند.

تفسير

پس از آنكه حضرت يوسف بحكم عزيز وارد زندان شد دو نفر جوان ديگر هم با او وارد شدند كه قمّى ره فرموده آندو بنده پادشاه بودند يكى نانواى او و ديگرى ساقى بود و گفته شده پادشاه بزرگ مصر از طبّاخ و شربت دار خود بد گمان شده بود كه خواسته‌اند او را مسموم نمايند لذا هر دو را بزندان فرستاده بود و آندو با حضرت يوسف مأنوس شدند و او مدّعى علم تعبير شد و آنها خواستند او را امتحان نمايند يكى از آنها كه ساقى بود گفت من مى‌بينم خودم را در خواب كه شراب ميگيرم از انگور و اينكه نسبت داده فشردن را بشراب باعتبار آنستكه انگور شراب ميشود بفشردن مثل اينكه ميگويند آجر پخته شد با آنكه خشت پخته شده باعتبار آنكه خشت آجر ميشود به پختن و ميگويند جارى شد ناودان با آنكه جارى آب است باعتبار آنكه آب در ناودان يا بوسيله آن جارى ميشود پس يا در نسبت مسامحه شده يا در استعمال كلمه خمر و اراده انگور بملاحظه چيزيكه‌


جلد 3 صفحه 143

مئال امر انگور بآنست چنانچه يا در نسبت جريان بناودان مسامحه شده يا در استعمال ناودان و اراده آب بملاحظه آنكه مجراى آب است و اين را مجاز در اسناد يا در كلمه گويند و بنظر حقير اقرب مجاز در اسناد است و ديگرى كه نانوا بود گفت من مى‌بينم خودم را در خواب كه بالاى سرم قدحى گذارده‌ام كه در آن نان است و پرندگان از آن ميخورند چنانچه عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و بعضى گفته‌اند سه سبد يا سفره بوده و مرغان درنده از آن ميخوردند و هر دو از حضرت تقاضاى تعبير خوابشان را نمودند و تصديق كردند كه او از اهل احسان و نيكوكارى است عياشى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون پادشاه امر بحبس يوسف عليه السّلام نمود در زندان خداوند بآنحضرت تعليم فرمود علم تعبير خواب را و او خواب زندانيان را تعبير ميفرمود و دو غلامى كه با او بزندان در آمدند در همان روز چون شب خوابيدند و صبح برخاستند گفتند باو ما ديشب خوابى ديديم براى ما تعبير نما بتقريب مذكور در آيه و در كافى از آن حضرت نقل نموده كه او يعنى يوسف عليه السّلام توسعه ميداد جاى را بر اهل مجلس و قرض ميكرد براى اهل احتياج و كمك ميكرد با ضعفاء و قمى ره از آن حضرت نقل نموده كه او قيام ميكرد براى پرستارى مريض و خواهش مينمود براى محتاج و توسعه ميداد بر محبوس و بنظر حقير همين اخلاق موجب آن شده كه آندو تصديق احسان او را نموده‌اند و بعضى گفته‌اند مراد آن دو اين بوده كه خوب تعبير خواب ميكنى در هر حال پس از آنكه آنحضرت توجّه و احتياج آنها را بخود احراز فرمود وسيله‌اى براى دعوت آنها بتوحيد بدست آورد و قبلا مدّعى معجزه شد تا بدانند كه پيغمبر است و فرمود علم من منحصر بتعبير خواب نيست من خبر ميدهم بشما كه چه خوراكى براى ارتزاق شما ميآورند و اوصاف و خواص آن چيست پيش از آنكه بياورند براى شما چون تأويل خبر دادن از مئال امر چيزى است پيش از تحقّق آن و اينجا خبر دادن از طعام آنها است قبل از حضورش مانند حضرت عيسى عليه السّلام كه خبر ميداد چه ميخورند و چه ذخيره ميكنند در خانه‌هاشان و اين يكى از علومى است كه خداوند بمن تعليم فرموده بطريق الهام و وحى بدون اسباب عادى و باين مقام نميرسد جز مؤمن موحّد و من قبول ننمودم طريقه كسانيرا كه ايمان نمى‌آورند بخداى يگانه‌


جلد 3 صفحه 144

و آنها كسانى هستند كه منكر معادند چون اقرار بتوحيد ملازم با اقرار بمعاد و انكارش ملازم با انكار آنست و بنظر حقير براى افاده اين نكته كلمه هم مكرّر شده اگر چه گفته‌اند براى تأكيد است و اين نظريّه با تامّل مكشوف ميشود بلكه متابعت نمودم مسلك پدران خود ابراهيم و اسحق و يعقوب عليهم السلام را كه فضل ايشان معروف و نبوّتشان مشهور است و من از چنين دودمان شريفى هستم هرگز روا نبوده و نباشد از براى احدى خصوصا ما خانواده نبوت و رسالت كه هيچ موجود و مصنوع و امرى را شريك با خدا قرار دهيم اين توحيد و دعوت بآن و نبوت از تفضّلات الهى است بر ما و بر ساير مردم كه موحّد شوند و مهتدى بهدايت ما گردند و پيرامون شرك و فساد نگردند ولى بيشتر خلق از اين نعمت عظمى شكر گذارى نميكنند و اجابت دعوت انبياء را نمينمايند و متنبّه نميشوند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ اتَّبَعت‌ُ مِلَّةَ آبائِي‌ إِبراهِيم‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ يَعقُوب‌َ ما كان‌َ لَنا أَن‌ نُشرِك‌َ بِاللّه‌ِ مِن‌ شَي‌ءٍ ذلِك‌َ مِن‌ فَضل‌ِ اللّه‌ِ عَلَينا وَ عَلَي‌ النّاس‌ِ وَ لكِن‌َّ أَكثَرَ النّاس‌ِ لا يَشكُرُون‌َ (38)

و متابعت‌ ميكنم‌ طريقه‌ پدران‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌که‌ نامشان‌ ابراهيم‌ و اسحق‌ و يعقوب‌ ‌است‌ نيست‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌ما اينكه‌ شرك‌ بياوريم‌ بخدا ‌از‌ هيچ‌ قسمتي‌ و ‌اينکه‌ فضل‌ الهيست‌ ‌بر‌ ‌ما و ‌بر‌ عموم‌ ناس‌ و لكن‌ اكثر ناس‌ شكرگزار نيستند.

وَ اتَّبَعت‌ُ مِلَّةَ آبائِي‌ كانه‌ جواب‌ ‌از‌ سؤال‌ ديگري‌ ‌است‌ ‌که‌ ترك‌ كرده‌اي‌ طريقه‌ قومي‌ ‌را‌ ‌که‌ ايمان‌ بخدا و آخرت‌ ندارند ‌پس‌ چه‌ طريقه‌ اتخاذ كرده‌اي‌ جواب‌ متابعت‌ ميكنم‌ طريقه‌ پدران‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌که‌ تمام‌ ‌آنها‌ پيغمبران‌ بودند و ‌آنها‌ إِبراهِيم‌َ وَ إِسحاق‌َ وَ يَعقُوب‌َ هستند حضرت‌ ابراهيم‌ دو وصي‌ داشت‌ ‌هر‌ دو ‌از‌ انبياء بودند يكي‌ اسمعيل‌ ‌بر‌ بني‌ اسمعيل‌ و شريعتش‌ باقي‌ ‌بود‌ ‌تا‌ زمان‌ پيغمبر اسلام‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ‌آن‌ حضرت‌ ‌هم‌ مأمور شد ‌که‌ متابعت‌ ملّة ابراهيم‌ [ع‌] ‌را‌ بكند ثُم‌َّ أَوحَينا إِلَيك‌َ أَن‌ِ اتَّبِع‌ مِلَّةَ إِبراهِيم‌َ حَنِيفاً وَ ما كان‌َ مِن‌َ المُشرِكِين‌َ نحل‌ ‌آيه‌ 124، و اوصياء

جلد 11 - صفحه 196

ابراهيم‌ [ع‌] دوازده‌ بودند ‌که‌ آخري‌ ‌آنها‌ حضرت‌ ابي‌ طالب‌ [ع‌] ‌بود‌ و ديگري‌ اسحق‌ و ‌پس‌ ‌از‌ اسحق‌ يعقوب‌ و ‌پس‌ ‌از‌ يعقوب‌ يوسف‌ و هكذا شعيب‌ ‌تا‌ زمان‌ موسي‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ و حضرت‌ يوسف‌ چون‌ ‌از‌ بني‌ اسرائيل‌ ‌بود‌ بآن‌ طريقه‌ ‌بود‌.

ما كان‌َ لَنا أَن‌ نُشرِك‌َ بِاللّه‌ِ اول‌ دعوت‌ انبياء دعوت‌ بتوحيد بوده‌ و ‌از‌ ابتداء عمر ‌تا‌ انتهاء ‌لم‌ يشركوا و ‌لم‌ يكفروا باللّه‌ طرفة عين‌ و همچنين‌ اوصياء ‌آنها‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ بيان‌ تكليف‌ خلفاء سگانه‌ و معويه‌ معلوم‌ ميشود ‌من‌ شيئي‌ ‌در‌ هيچ‌ قسمتي‌ نه‌ شرك‌ ذاتي‌ نه‌ صفاتي‌ نه‌ افعالي‌ نه‌ عبادتي‌ و نه‌ نظري‌.

ذلِك‌َ مِن‌ فَضل‌ِ اللّه‌ِ عَلَينا ‌که‌ مقام‌ نبوّت‌ و رسالت‌ ‌بما‌ عنايت‌ فرموده‌ و ‌علي‌ ‌النّاس‌ ‌که‌ خداوند انبياء ‌را‌ فرستاد ‌براي‌ هدايت‌ بشر بلكه‌ جن‌ّ و انس‌ ‌که‌ ‌در‌ باب‌ نبوّت‌ عامّه‌ مفصلا بيان‌ كرده‌ايم‌ ‌که‌ اصلا خلقت‌ بشر ‌براي‌ منافع‌ دنيوي‌ نيست‌ چون‌ مخلوط ببليات‌ ‌است‌ و تحصيلش‌ مشتمل‌ ‌بر‌ زحمتهاي‌ زيادي‌ ‌است‌ و دوام‌ و بقاء و ثبات‌ ‌هم‌ ندارد بلكه‌ ‌بر‌ نعم‌ اخروي‌ ‌است‌ ‌که‌ خالي‌ ‌از‌ بلاء و زحمت‌ ‌است‌ و ابد الاباد باقي‌ ‌است‌ و راه‌ وصلة بآن‌ مربوط بهدايت‌ و ارشاد و تكميل‌ ايمان‌ و تزكيه‌ نفوس‌ بكمالات‌ نفسانيه‌ و اخلاق‌ فاضله‌ و اتيان‌ باعمال‌ صالحه‌ و ترك‌ معاصي‌ و افعال‌ قبيحه‌ و ازاله‌ اخلاق‌ رذيله‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ منوط بارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ و جعل‌ احكام‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ تفضل‌ بزرگي‌ ‌است‌ ‌بر‌ تمام‌ افراد لكن‌ ‌اينکه‌ بشر خيره‌ سر بواسطه‌ هواهاي‌ نفساني‌ و شهوت‌ راني‌ و حب‌ّ دنياي‌ پست‌ و متابعت‌ شيطان‌ انسي‌ و جنّي‌ و ارباب‌ ضلال‌ قدر ‌اينکه‌ نعمت‌ عظمي‌ ‌را‌ نداشتند و عذاب‌ آخرت‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌خود‌ خريدند.

وَ لكِن‌َّ أَكثَرَ النّاس‌ِ لا يَشكُرُون‌َ ‌در‌ تمام‌ دوران‌ اهل‌ حق‌ بسيار قليل‌ بودند و اكثريت‌ ‌با‌ اهل‌ باطل‌ ‌بود‌ چون‌ طريق‌ حق‌ يك‌ طريق‌ ‌است‌ و طرق‌ باطله‌ ‌از‌ هزار متجاوز ‌است‌.

197

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 38)- من باید از این گونه عقاید جدا شوم، چرا که بر خلاف فطرت پاک انسانی است، و به علاوه من در خاندانی پرورش یافته‌ام که خاندان وحی و نبوت است، «و من از آیین پدران و نیاکانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم» (وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ).

بعد به عنوان تأکید اضافه می‌کند: «برای ما شایسته نیست که چیزی را شریک خدا قرار دهیم» (ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ). چرا که خاندان ما، خاندان توحید، خاندان ابراهیم بت شکن است.

«این از مواهب الهی بر ما و بر همه مردم است» (ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَی النَّاسِ).

«ولی (متأسفانه) اکثر مردم این مواهب الهی را شکرگزاری نمی‌کنند» و از راه توحید و ایمان منحرف می‌شوند (وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ).

نکات آیه

۱- ابراهیم ، اسحاق و یعقوب(ع) ، پدران و اجداد یوسف(ع) بودند. (واتبعت ملّة ءاباءِى إبرهیم و إسحق و یعقوب)

۲- یوسف(ع) در زندان مصر ، پیروى خویش از آیین ابراهیم ، اسحاق و یعقوب(ع) را فاش ساخت. (واتبعت ملّة ءاباءِى إبرهیم و إسحق و یعقوب)

۳- یوسف(ع) در زندان مصر ، حسب و نسب خویش را براى زندانیان بیان کرد. (واتبعت ملّة ءاباءِى إبرهیم و إسحق و یعقوب)

۴- یوسف(ع) ، پیرو شریعت پدرانش ، ابراهیم ، اسحاق و یعقوب(ع) بود و برانگیخته به شریعتى جدید نبود. (واتبعت ملّة ءاباءِى إبرهیم و إسحق و یعقوب)

۵- اسحاق و یعقوب(ع) ، پیامبرانى پیرو شریعت پدرشان ابراهیم(ع) (واتبعت ملّة ءاباءِى إبرهیم و إسحق و یعقوب)

۶- ابراهیم ، اسحاق و یعقوب(ع) ، پیامبرانى شناخته شده براى مردم مصر (واتبعت ملّة ءاباءِى إبرهیم و إسحق و یعقوب)

۷- پیروى یوسف(ع) از آیین ابراهیم ، اسحاق و یعقوب(ع) ، موجب عنایت خدا به وى و آموزش علم غیب و دانش تعبیر رؤیا به او شد. (ذلکما مما علمنى ربى إنى ترکت ... واتبعت ملّة ءاباءِى) جمله «اتبعت ...» عطف بر «ترکت» در آیه قبل است. بنابراین دلالت مى کند که: پیروى از آیین ابراهیم نیز در بهره مند شدن یوسف(ع) از علوم الهى ، نقش داشته است.

۸- رسیدن به حق ، در گرو شناخت باطل و نفى آن است. (إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون ... واتبعت ملّة ءاباءِى إبرهیم)

۹- یوسف(ع) و پدرانش ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب(ع) ، موحدانى مبرّا از کمترین شرک ورزى به خدا (ما کان لنا أن نشرک بالله من شىء)

۱۰- پیامبران، پیراسته از هرگونه شرک ورزى و همتا پنداشتن براى خدا (ما کان لنا أن نشرک بالله من شىء)

۱۱- خداوند ، از داشتن هرگونه شریک و همتایى منزه است. (ما کان لنا أن نشرک بالله من شىء) مراد از «شىء» مى تواند موجوداتى نظیر فرشتگان، ستارگان، بتها و ... باشد. بر این اساس جمله «ما کان ...» ; یعنى: براى ما شایسته نیست که موجودى را شریک خداوند بدانیم. همچنین مى تواند مراد از «شىء»، شریک قرار دادن باشد. بر این مبنا جمله «ما کان لنا...» چنین معنا مى شود: براى ما زیبنده نیست که به هیچ نوع شرکى (شرک خفى و جلى، و شرک در عبادت خدا و اطاعت او و ...) گرایش پیدا کنیم.

۱۲- شرک ، داراى انواع و مراتبى متفاوت است. (ما کان لنا أن نشرک بالله من شىء) برداشت فوق ، بر این اساس است که مراد از «شىء» شرک ورزى باشد.

۱۳- شریک براى خدا پنداشتن ، در حقیقت ایمان نداشتن به اوست. (إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله ... اتبعت ملّة ءاباءِى ... ما کان لنا أن نشرک بالله) از جمله «ما کان لنا أن نشرک بالله» معلوم مى شود مراد از «لایؤمنون بالله» در آیه قبل ، این است که براى خدا شریک مى پندارند. تعبیر کردن از شرک ورزى به ایمان نداشتن به خدا ، گویاى برداشت فوق است.

۱۴- توحید ، روح و رکن اصیل آیین ابراهیم، اسحاق، یعقوب و یوسف(ع) (واتبعت ملّة ءاباءِى إبرهیم ... ما کان لنا أن نشرک بالله من شىء) جمله «ما کان لنا ...» توصیف «ملّة آباءى ...» مى باشد. تفسیر و تبیین یک آیین به یکى از حقایق آن ، مى رساند که حقیقت یاد شده رکن و پایه اصلى آن آیین است.

۱۵- شرک و کفر ، از موانع دستیابى به علوم موهبتى و خدادادى است. (ذلکما مما علمنى ربى إنى ترکت ملّة قوم لایؤمنون بالله ... ما کان لنا أن نشرک بالله)

۱۶- اعتقاد ابراهیم ، اسحاق ، یعقوب و یوسف(ع) و دیگر پیامبران به توحید و مصونیتشان از هرگونه شرک ورزى ، تفضّلى از ناحیه خدا بر آنان بود. (ما کان لنا أن نشرک بالله من شىء ذلک من فضل الله علینا)

۱۷- بعثت پیامبران براى آموزش توحید و نفى شرک ، از تفضّلات الهى بر مردم است. (ما کان لنا أن نشرک ... ذلک من فضل الله ... على الناس)

۱۸- پرهیز از شرک و گرایش به توحید ، تنها در پرتو عنایتها و امدادهاى الهى میسّر است. (ما کان لنا أن نشرک ... ذلک من فضل الله علینا)

۱۹- اظهار بهره مندى از نعمتهاى خدادادى و تفضّلات الهى ، جایز و امرى پسندیده است. (ذلکما مما علمنى ربى ... ذلک من فضل الله علینا و على الناس)

۲۰- انبیا ، پیام آوران توحید و معلمان یکتاپرستى بودند. (ما کان لنا أن نشرک بالله من شىء ذلک من فضل الله علینا و على الناس) اعتقاد توحیدى پیامبران خدا را ، تفضّل خدا بر مردمان دانستن - که مفاد «ذلک من فضل الله ... على الناس» است - مى رساند که: عموم مردم از طریق پیامبران ، به توحید دسترسى پیدا مى کنند.

۲۱- پیامبران ، واسطه جریان فضل الهى بر مردمان (ذلک من فضل الله علینا و على الناس)

۲۲- مردم در برابر نعمت وجود پیامبران و معلمان توحید ، ناسپاسند. (ذلک من فضل الله علینا و على الناس و لکنّ أکثر الناس لایشکرون) شکر، در برابر نعمت است و نعمتهایى که آیه مورد بحث گویاى آن است عبارت است از: ۱- توحید (ما کان لنا أن نشرک ...)، ۲- وجود پیامبران به عنوان معلمان توحید و بیانگران شریعت و آیین الهى (ملّة آبائى ابراهیم ...). برداشت فوق، ناظر به دومین نعمت یاد شده در آیه است.

۲۳- اکثریت مردم آلوده به شرکند. (ما کان لنا أن نشرک بالله ... و لکنّ أکثر الناس لایشکرون)

۲۴- لزوم سپاسگزارى در برابر تفضلات الهى (ذلک من فضل الله ... و لکنّ أکثر الناس لایشکرون)

۲۵- شرک ورزى ، ناسپاسى در برابر خداست. (و لکنّ أکثر الناس لایشکرون)

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): ابراهیم(ع) و یوسف(ع) ۱; پیروان دین ابراهیم(ع) ۲، ۴، ۵; تنزیه ابراهیم(ع) ۹; توحید ابراهیم(ع) ۹، ۱۶; توحید در دین ابراهیم(ع) ۱۴; عصمت ابراهیم(ع) ۱۶; نبوت ابراهیم(ع) ۶
  • ادیان: ادیان توحیدى ۱۴; مشترکات ادیان ۱۴
  • اسحاق(ع): اسحاق(ع) و دین ابراهیم(ع) ۵; اسحاق(ع) و یوسف(ع) ۱; پیروان دین اسحاق(ع) ۲، ۴; تنزیه اسحاق(ع) ۹; توحید اسحاق(ع) ۹، ۱۶; توحید در دین اسحاق(ع) ۱۴; دین اسحاق(ع) ۵; عصمت اسحاق(ع) ۱۶; نبوت اسحاق(ع) ۵، ۶
  • اکثریت: شرک اکثریت ۲۳
  • انبیا: انبیا و توحیدعبادى ۲۰; انبیا و شرک ۱۰، ۱۶; انبیا و فضل خدا ۲۱; انبیا و نفىشرک ۱۷; تعالیم انبیا ۱۷; تفضل به انبیا ۱۶; تنزیه انبیا ۱۰; توحید انبیا ۱۶،۱۰; عصمت انبیا ۱۰; عقیده انبیا ۱۶; فلسفه بعثت انبیا ۱۷; نعمت انبیا ۲۲; نقش انبیا ۲۰، ۲۱
  • انسان: تفضل به انسان ها ۱۷
  • ایمان: بى ایمانى به خدا ۱۳
  • باطل: آثار شناخت باطل ۸; آثار نفى باطل ۸
  • تبرى: تبرى از شرک ۹
  • توحید: اهمیت توحید ۱۴; تعلیم توحید ۱۷; توحید ذاتى ۱۱; مبلغان توحید ۲۰; معلمان توحید ۲۰، ۲۲
  • حق: زمینه ایصال به حق ۸
  • خدا: آثار امدادهاى خدا ۱۸; آثار عنایتهاى خدا ۱۸; استفاده از نعمتهاى خدا ۱۹; بى نظیرى خدا ۱۱; تعالیم خدا ۷; تنزیه خدا ۱۱; فضل خدا ۱۶، ۱۷; موانع عطایاى خدا ۱۵; موجبات عنایتهاى خدا ۷; واسطه فضل خدا ۲۱
  • دین: اصول دین ۱۴
  • شرک: آثار شرک ۲۵،۱۵; اقسام شرک ۱۲; حقیقت شرک ۱۳; زمینه اجتناب از شرک ۱۸; مراتب شرک ۱۲
  • شکر: اهمیت شکر نعمت ۲۴
  • علم: موانع علم لدنى ۱۵
  • عمل: عمل پسندیده ۱۹
  • کفر: آثار کفر ۱۵
  • کفران: کفران نعمت ۲۲; موارد کفران نعمت ۲۵
  • گرایشها: زمینه گرایش به توحید ۱۸
  • مردم: کفران مردم ۲۲
  • مشرکان: ۲۳
  • مصریان باستان: مصریان باستان و ابراهیم(ع) ۶; مصریان باستان و اسحاق(ع) ۶; مصریان باستان و یعقوب(ع)۶
  • موحدان: ۹، ۱۰، ۱۶، ۲۰
  • نعمت: جواز اظهار نعمت ۱۹; نعمت انبیا ۲۲
  • یعقوب(ع): پیروان دین یعقوب(ع) ۲، ۴; تنزیه یعقوب(ع) ۹; توحید در دین یعقوب(ع) ۱۴; توحید یعقوب(ع) ۹، ۱۶; دین یعقوب(ع) ۵; عصمت یعقوب(ع) ۱۶; نبوت یعقوب(ع) ۵، ۶; یعقوب(ع) و دین ابراهیم(ع) ۵; یعقوب (ع) و یوسف(ع) ۱
  • یوسف(ع): آثار اطاعت یوسف(ع) ۷; پدر یوسف(ع) ۱; تعلیم تعبیر رؤیا به یوسف(ع) ۷; تعلیم علم غیب به یوسف(ع) ۷; توحید در دین یوسف(ع) ۱۴; توحید یوسف(ع) ۹، ۱۶; حسب یوسف(ع) ۳; دین یوسف(ع) ۲، ۴; عصمت یوسف(ع) ۱۶; قصه یوسف(ع) ۲، ۳; معلم یوسف(ع) ۷; نیاکان یوسف(ع) ۱; یوسف(ع) در زندان ۲، ۳; یوسف(ع) و دین ابراهیم(ع) ۲، ۴، ۷; یوسف(ع) و دین اسحاق(ع) ۴، ۷; یوسف(ع) و دین یعقوب(ع) ۴، ۷

منابع