يُحِبّونَهُم
ریشه کلمه
قاموس قرآن
دوست داشتن. [بقره:165] آنها را دوست ميدارند چون دوست داشتن خدا. در قرآن مجيد فعل ثلاثى اين كلمه مطلقا به كار نرفته است و همه از باب افعال (اَحَبَّ يُحَبُّ) و از همه باب استفعال و تفعيل (اَسْتَحَبَّ حَبَّبَ) استعمال شده است ولى مصدر ثلاثى آن چنانكه نقل شد بارها آمده است. در اقرب الموارد گويد: استعمال شايع آن از باب افعال است. قرآن كريم استعمال شايع را اختيار كرده است مثل [قصص:56]، [ بقره:195] . در اقرب اسحباب را به معنى دوست داشتن گفته و معناى طلب در آن نيست «اِسْتَحَبَّهُ: اَحَبَّهُ» ولى به عقيده طبرسى و راغب، طلب در آن ملحوظ است «اِسْتَحَبَّ الشَّىءَ» يعنى :خواست آن را دوست بدارد. [توبه:23] به نظر راغب در اثر تعدّى به «على» معناى اختيار به «اِسْتَحَبُّوا» اشراب شده است يعنى: پدران و برادران خود را اگر كفر را بر ايمان اختيار كردند بر خود ولى مگيريد . مخفى نماند فعل استفعال از اين ماده فقط در چهار محل از قرآن آمده يكى آيه گذشته و بقيّه به قرار ذيلاند [نحل:107]، [فصّلت:17]، [ابراهيم:3]. فكر مىكنيم استعمال استفعال در اين محلها براى آنست كه دوست داشتن كفر در مقابل ايمان و دنيا در مقابل آخرت و ضلالت در مقابل هدايت يك چيز عادى و فطرى نيست بلكه انسان آن را بر خلاف فطرت خود مىطلبد و بر خود تحميل مىكند. [ص:31-32]. اين دو آيه در حال حضرت سليمان است گفتهاند فاعل «تورات» شمس است يعنى آفتاب بپرده شده و غروب كرد. گفتهاند مراد از «الخير» مال كثير است و گفتهاند مراد اسبان است كه در آيه ما قبل ذكر شده است طبرسى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم زياد شدن اسبان را زياد شدن خير ناميده و فرموده «اَلْخَيْرَ مَعْقودٌ بِنَواصى الْخَيْلِ اِلى يَوْمِ الْقِيمَتةِ» خير تا روز قيامت به پيشانيهاى اسبان بسته است. در معنى اين آيه زياد گفتگو شده و گفتهاند: تماشاى اسبان او را از نماز باز داشت. روايت شد و به قول طبرسى در روايات اماميّه است كه اوّل وقت از او فوت شد. جبائى گفته نماز واجبى فوت نشد بلكه نافلهاى بود كه در آخر وقت به جا مىآورد. نگارنده احتمال قوى مىدهم كه «اَحْبَبْتُ» به معنى اختيار است و حبّ شىء از اختيار آن جدا نيست و «حُبَّ الْخَيْرِ» مفعول به «اَحْبَبْتُ» است و «عَنْ» در «عَنْ ذِكْرِ رَبّى» به معنى تعليل است. ارباب لغت تعليل را يكى از معانى نهگانه «عَنْ» شمردهاند كه «عَنْ» در آيه [توبه:114] براى تعليل است. و مراد از «اَلْخَيْر» به قرينه آيه قبل و بعد اسبان است . على هذا معنى آيه چنين مىشود: من دوستى اسبان را براى ياد پروردگارم اختيار كردم (زيرا به وسيله آنها مىتوان جنگيد و دين خدا را احيا كرد و به تماشاى آنها آنقدر ادامه داد) تا آفتاب غروب كرد. در آيه ما بعد فرموده: آنها را برگردانيد و چون برگرداندند شروع كرد به دست ماليدن بر گردن و ساقهاى اسبان. و اگر آنها از ياد خدا و ناز مشغولش كرده بودند ديگر آن دستور را نميداد و آن كار را نمىكرد. رجوع شود به «سليمان».