يَلْبَسُون
ریشه کلمه
- لبس (۲۳ بار)
قاموس قرآن
لبس به ضّم اوّل در اصل به معنى پوشاندن شىء است چنانكه در اقربالموارد و مفردات گفته است، معانى ديگر متفرّع بر آنست و اصل معنى يكى است. لُبس اگر به ضّم اول باشد به معنى لباس پوشيدن است و فعل آن از باب عَلِمَ يَعْلَمُ آيد مثل [كهف:31]. و اگر به فتح اوّل باشد به معنى خلط و مشتبه كردن است و فعل آن از باب ضَرَبَ يَضْرِبُ آيد چنانكه در صحاح و مصباح تصريح كرده و آيات قرآن نيز شاهد آن است. لِباس، لُبُوس و لِبس (به كسر اوّل) به معنى لباس و پوشيدنى است. نحو[حج:23]. [انبیاء:80]. مراد از لَبُوس زره است: يعنى به داود صنعت لباس جنگى آموختيم. اينك چند آيه را بررسى مىكنيم: * [بقره:42]. «تَلْبِسُوا» از باب ضَرَبَ يَضْرِبُ به معنى خلط و آيه خطاب به اهل كتاب است يعنى حق را با باطل خلط نكنيد و حق را به باطل مشتبه ننمائيد و حق را با آنكه مىدانيد كتمان نكنيد منظور آن است كه نبوّت حضرت رسول «صلى اللَّه عليه و آله» را كتمان نكنيد و دلائل آن را كه در كتاب شماست مشتبه نگردانيد. * [انعام:9-8]. لبس در هر دو به معنى خلط و مشتبه كردن است. يعنى: و گفتند چرا بر او ملكى نازل نمىشود؟ اگر ملك نازل مىكرديم - و آنها ايمان نمىآوردند - كار پايان مىيافت و به آنها مهلت داده نمىشد و اگر پيغمبر را از ملك مىفرستاديم آن را مردى قرار داده و بر آنها مشتبه مىكرديم آنچه را كه مشتبه مىكنند. در اين دو آيه چند مطلب هست. 1- كفّار مىگفتند بايد فرشتهاى بر او نازل شود منظورشان اين بوده كه فرشته او را تصديق كند چنانكه در جاى ديگر آمده: [فرقان:7]. ايضاً [هود:12]. و به احتمال ضعيف منظورشان آن بوده كه ملك عذاب موعود را بياورد. 2- راجع به اين اقتراح و درخواست دو جواب گفته شده، اوّل «وَلَوْ اَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِىَ الْاَمْرُثُمَّ لايُنْظَرُونَ» يعنى اگر ملك نازل مىكرديم - و آنها ايمان نمىآوردند- كار تمام مىشد، نابودى همه را مىگرفت و مهلت داده نمىشدند حال آنكه مقصود ما مهلت است تا مجالى براى تفكّر و توبه داشته باشند، يا اگر ملك را با عذاب نازل مىكرديم همه از بين مىرفتند و ديگر مجالى و مهلتى نمىماند با آنكه نظر ما زيستن در مهلت است. دوّم «وَلَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ مايَلْبِسُونَ» يعنى چون اينها انسان و مادىاند لازم بود ملك را به صورت انسان در آوريم تا بتوانند با او انس بگيرند و گفت و شنود داشته باشند در اينصورت مىگفتند اين انسان است و به دروغ مىگويد من فرشتهام و پيغمبر. يعنى همان را كه درباره اين پيغمبر مىگويند درباره او هم مىگفتند «لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ» يعنى ما به آنها مشتبه مىكرديم ظاهراً اين غايت ارسال ملك به صورت بشر است يعنى نتيجه كار چنين مىشد بعضىها گفتهاند: نسبت «لَلَبَسْنا» به خدا مثل «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّه قُلُوبَهُمْ» است يعنى چون خود مشتبه مىكنند ما هم چنان مىكرديم ولى احتمال اوّل بهتر يعنى در صورت فرستادن ملك ما عامل اين كار مىبوديم و چون نمىخواهيم چنين باشيم. و از طرف ديگر در اينصورت فرستادن ملك لغو و بىفايده خواهد بود لذا ملك نخواهيم فرستاد. «مايَلْبِسُونَ» در تقدير «مايَلْبِسُونَهُ» است وها مفعول آن و راجع به «ما» است و مراد از آن پيغمبر است يعنى مشتبه مىكرديم بر آنها آنچه را كه خود بر خودشان و ديگران مشتبه مىكنند، خود خيال مىكنند كه پيامبر نيست و به ديگران نيز امر را مخلوط و مشتبه مىگردانند. ظاهراً جواب اوّل راجع به انزال عذاب به واسطه ملك و جواب دوّم مربوط به پيامبر بودن ملك و يا شريك پيامبر بودن در انذار است. [ق:15]. لبس به فتح اوّل به معنى اختلاط و اشتباه است در صحاح گفته: «اَللَّبْسُ: اِخْتِلاطُ الظُّلام» و نيز به معنى خلط است كه گذشت ظاهراً مراد از آن اشتباه و شك است. يعنى: آيا در خلقت اوّل عاجز و خسته شديم تا نتوانيم بار ديگر آنها را بيافرينيم نه بلكه آنها از خلقت تازه در شك و اشتباهاند. * [بقره:187]. همانطور كه لباس بدن انسان را مىپوشاند همين طور زن مرد را و مرد زن را از اعمال منافى عفت از قبيل زنا، چشمچرانى و غيره مىپوشاند و محفوظ مىكند ظاهراً بدين جهت مرد لباس زن و زن لباس مرد قلمداده شده است، زن بىمرد و مرد بىزن به حكم انسان عريان است. * [اعراف:26]. لباس تقوى را احياء و عمل صالح گفتهاند ولى بايد آن را اعمّ گرفت تقوى پوشش و لباسى است كه از هر لباس انسان را محترمتر و محفوظتر مىكند و آن لباس معنوى است. * [نحل:112]. نسبت لباس به خوف و جوع ظاهراً از آن جهت است كه خوف و گرسنگى به همه آن شهر گسترش يافته و همه را فرا گرفته بود مثل لباس كه تمام بدن را مىپوشاند در مفردات گفته: گويند «تَدَرَّعَ فُلانٌ الفَقْرَ وَ لَبِسَ الْخَوْفَ» فلانى زره فقر و لباس ترس را به تن كرد. بعضى گويد علّت آمدن لباس در آيه آن است كه خوف و جوع در آنها آشكار شد مثل آشكار بودن لباس در بدن. اِذاقِه چنانكه گفتهاند دلالت بر قلّت دارد پس لباس دلالت بر احاطه و اِذاقِه دلالت بر كمى دارد يعنى: گرسنگى و ترس را به همه رسانيد ولى كم، تا پند گيرند. طبرسى ذوق را استعاره از امتحان دانسته است. * [فرقان:47]. چون ظلمت شب همه را مثل لباس فرا مىگيرد لذا به آن لباس اطلاق شده واللَّه العالم.