۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۱}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۶: | خط ۸: | ||
«'''اولم تكونوا اقسمتم من قبل ما لكم من زوال '''» - كلمه «'''اقسام '''» به معناى اين است كه گوينده ، گفتار خود را به امر شريفى - البته به جهت شرافت آن امر - پيوسته كند تا بدين وسيله صدق گفتار خود را برساند چون اگر با چنين پيوندى باز هم دروغ بگويد در حقيقت به شرافت آن امر شريف توهين نموده است ، و چون كسى را جرات چنين توهينى نيست پس شنونده مطمئن مى شود كه گوينده راست مى گويد، مثل اينكه بگويد و الله من رفتم ، و يا به جان خودم مطلب از اين قرار است .و در ادبيات ، قسم از محكم ترين ، وسائل تاكيد شمرده مى شود.و بعيد نيست كه منظور از «'''اقسام '''» در اين آيه كنايه باشد از اينكه گوينده ، كلام خود را قاطع و جزمى و بدون ترديد بگويد. | «'''اولم تكونوا اقسمتم من قبل ما لكم من زوال '''» - كلمه «'''اقسام '''» به معناى اين است كه گوينده ، گفتار خود را به امر شريفى - البته به جهت شرافت آن امر - پيوسته كند تا بدين وسيله صدق گفتار خود را برساند چون اگر با چنين پيوندى باز هم دروغ بگويد در حقيقت به شرافت آن امر شريف توهين نموده است ، و چون كسى را جرات چنين توهينى نيست پس شنونده مطمئن مى شود كه گوينده راست مى گويد، مثل اينكه بگويد و الله من رفتم ، و يا به جان خودم مطلب از اين قرار است .و در ادبيات ، قسم از محكم ترين ، وسائل تاكيد شمرده مى شود.و بعيد نيست كه منظور از «'''اقسام '''» در اين آيه كنايه باشد از اينكه گوينده ، كلام خود را قاطع و جزمى و بدون ترديد بگويد. | ||
جمله مورد بحث مقول براى قولى حذف شده است ، و تقدير آن چنين است :«'''يقال لهم اولم تكونوا...'''» يعنى در توبيخ و اسكاتشان گفته شود:مگر شما نبوديد كه قبل از اين ، سوگند مى خورديد (و يا بطور قطع مى گفتيد):ما هرگز زايل شدنى نيستيم ، و اين نيروى دفاعى و اين سطوتى كه داريم ما را از هر حادثه نابود كننده نجات مى بخشد، پس چطور امروز به التماس افتاده چند روزى مهلت مى خواهيد؟. | جمله مورد بحث مقول براى قولى حذف شده است ، و تقدير آن چنين است :«'''يقال لهم اولم تكونوا...'''» يعنى در توبيخ و اسكاتشان گفته شود:مگر شما نبوديد كه قبل از اين ، سوگند مى خورديد (و يا بطور قطع مى گفتيد):ما هرگز زايل شدنى نيستيم ، و اين نيروى دفاعى و اين سطوتى كه داريم ما را از هر حادثه نابود كننده نجات مى بخشد، پس چطور امروز به التماس افتاده چند روزى مهلت مى خواهيد؟. | ||
وَ سكَنتُمْ فى مَسكنِ | وَ سكَنتُمْ فى مَسكنِ الَّذِينَ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ... | ||
اين جمله عطف بر محل جمله «'''اقسمتم '''» است و معنايش اين است كه :و باز مگر شما نبوديد كه در خانه و قريه و شهر مردمى منزل كرديد كه آنان نيز ظلم كردند و به كيفر ظلمشان منقرض شدند.پس از دو جهت برايتان روشن شد كه اين دعوت ، دعوت حقى است كه سرپيچى از آن ، عذاب استيصال را به دنبال دارد:جهت اول از راه مشاهده كه ديديد ما با آنها كه ظلم كردند چه معامله كرديم و چگونه منقرضشان نموديم ، و شما را در منازل آنان جاى داديم .جهت دوم از راه بيان ، كه با زدن مثلها و بيان روشنى كه به سمعتان رسانديم و به وسيله خبر دادن از اينكه از عذاب استيصال ، كيفر انكار حق و سرپيچى از دعوت نبوى است حجت را بر شما تمام كرديم . | اين جمله عطف بر محل جمله «'''اقسمتم '''» است و معنايش اين است كه :و باز مگر شما نبوديد كه در خانه و قريه و شهر مردمى منزل كرديد كه آنان نيز ظلم كردند و به كيفر ظلمشان منقرض شدند.پس از دو جهت برايتان روشن شد كه اين دعوت ، دعوت حقى است كه سرپيچى از آن ، عذاب استيصال را به دنبال دارد:جهت اول از راه مشاهده كه ديديد ما با آنها كه ظلم كردند چه معامله كرديم و چگونه منقرضشان نموديم ، و شما را در منازل آنان جاى داديم .جهت دوم از راه بيان ، كه با زدن مثلها و بيان روشنى كه به سمعتان رسانديم و به وسيله خبر دادن از اينكه از عذاب استيصال ، كيفر انكار حق و سرپيچى از دعوت نبوى است حجت را بر شما تمام كرديم . | ||
وَ قَدْ مَكَرُوا مَكرَهُمْ وَ عِندَ | وَ قَدْ مَكَرُوا مَكرَهُمْ وَ عِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَ إِن كانَ مَكرُهُمْ لِتزُولَ مِنْهُ الجِْبَالُ | ||
اين آيه حال از ضمير در جمله «'''فعلنا'''» است كه در آيه قبلى قرار داشت ، و ممكن هم هست حال باشد از ضمير «'''بهم '''». و يا بطورى كه گفته شده حال از هر دو ضمير باشد.و همه ضميرهاى جمع به جمله «'''الذين ظلموا'''» بر مى گردد. | اين آيه حال از ضمير در جمله «'''فعلنا'''» است كه در آيه قبلى قرار داشت ، و ممكن هم هست حال باشد از ضمير «'''بهم '''». و يا بطورى كه گفته شده حال از هر دو ضمير باشد.و همه ضميرهاى جمع به جمله «'''الذين ظلموا'''» بر مى گردد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۳ </center> | ||
خط ۱۹: | خط ۲۱: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۴ </center> | ||
البته كلمه «'''لتزول '''» به فتح اول و ضمه آخر هم قرائت شده ، و بنابر اين قرائت كلمه «'''ان '''» مخففه و معنا چنين خواهد بود:«'''و به تحقيق كه مكر ايشان از عظمت به حدى بود كه كوهها را از جاى مى كند'''». | البته كلمه «'''لتزول '''» به فتح اول و ضمه آخر هم قرائت شده ، و بنابر اين قرائت كلمه «'''ان '''» مخففه و معنا چنين خواهد بود:«'''و به تحقيق كه مكر ايشان از عظمت به حدى بود كه كوهها را از جاى مى كند'''». | ||
فَلا | فَلا تحْسبنَّ اللَّهَ مخْلِف وَعْدِهِ رُسلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ | ||
اين جمله تفريع بر مطالب قبل است كه مى فرمود:عذاب نكردن ستمكاران به خاطر تاخير تا قيامت است ، و وقتى چنين است ديگر خيال نكن كه خدا از وعده اى كه بر نصرت فرستادگان خود داده خلف مى كند، اگر وعده نصرت داده وفا مى كند و اگر وعده عذاب به متخلفين داده نيز وفا مى كند.و چطور ممكن است وفا نكند و حال آنكه او عزيز و داراى انتقام شديد است . و لازمه عزت مطلقه او نيز همين است كه خلف وعده نكند، چون خلف وعده يا بدين جهت است كه نمى توانند وعده خود را وفا كند و يا بدين سبب است كه رايش برگشته و وضعى برايش پيش آمده كه او را مجبور كرده بر خلاف حال قبليش رفتار كند. | اين جمله تفريع بر مطالب قبل است كه مى فرمود:عذاب نكردن ستمكاران به خاطر تاخير تا قيامت است ، و وقتى چنين است ديگر خيال نكن كه خدا از وعده اى كه بر نصرت فرستادگان خود داده خلف مى كند، اگر وعده نصرت داده وفا مى كند و اگر وعده عذاب به متخلفين داده نيز وفا مى كند.و چطور ممكن است وفا نكند و حال آنكه او عزيز و داراى انتقام شديد است . و لازمه عزت مطلقه او نيز همين است كه خلف وعده نكند، چون خلف وعده يا بدين جهت است كه نمى توانند وعده خود را وفا كند و يا بدين سبب است كه رايش برگشته و وضعى برايش پيش آمده كه او را مجبور كرده بر خلاف حال قبليش رفتار كند. | ||
و خداوند، عزيز على الاطلاق است و عجز و ناتوانى در او تصور ندارد، و هيچ حالتى او را مقهور و مجبور به عمل بر خلاف حالت قبلى نمى كند چون واحد و قهار است . | و خداوند، عزيز على الاطلاق است و عجز و ناتوانى در او تصور ندارد، و هيچ حالتى او را مقهور و مجبور به عمل بر خلاف حالت قبلى نمى كند چون واحد و قهار است . | ||
خط ۴۶: | خط ۴۸: | ||
و لذا مى بينيم عذاب خلق ، همواره در باره جرمهايى است كه استعداد رحمت و امكان افاضه را از بين مى برد، همچنانكه فرموده است :«'''بلى من كسب سيئه و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون '''». در اين جا نكته اى است كه تذكرش لازم است ، و آن اينست :معنايى كه ما براى انتقام منسوب به خداى تعالى كرديم معنايى است كه بر مسلك مجازات و ثواب و عقاب تمام مى شود و اما اگر زندگى آخرت را نتيجه اعمال دنيا بدانيم ، برگشت معناى انتقام الهى به تجسم صورتهاى زشت و ناراحت كننده از ملكات زشتى است كه در دنيا در اثر تكرار گناهان در آدمى پديد آمده است .ساده تر اينكه عقاب و همچنين ثوابهاى آخرت بنا بر نظريه دوم عبارت مى شود از همان ملكات فاضله و يا ملكات زشتى كه در اثر تكرار نيكى ها و بدى ها در نفس آدمى صورت مى بندد.همين صورت | و لذا مى بينيم عذاب خلق ، همواره در باره جرمهايى است كه استعداد رحمت و امكان افاضه را از بين مى برد، همچنانكه فرموده است :«'''بلى من كسب سيئه و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون '''». در اين جا نكته اى است كه تذكرش لازم است ، و آن اينست :معنايى كه ما براى انتقام منسوب به خداى تعالى كرديم معنايى است كه بر مسلك مجازات و ثواب و عقاب تمام مى شود و اما اگر زندگى آخرت را نتيجه اعمال دنيا بدانيم ، برگشت معناى انتقام الهى به تجسم صورتهاى زشت و ناراحت كننده از ملكات زشتى است كه در دنيا در اثر تكرار گناهان در آدمى پديد آمده است .ساده تر اينكه عقاب و همچنين ثوابهاى آخرت بنا بر نظريه دوم عبارت مى شود از همان ملكات فاضله و يا ملكات زشتى كه در اثر تكرار نيكى ها و بدى ها در نفس آدمى صورت مى بندد.همين صورت | ||
ها در آخرت شكل عذاب و ثواب به خود مى گيرد، (و همين معنا عبارت مى شود از انتقام الهى ) و ما در جلد اول اين كتاب در ذيل آيه «'''ان الله لا يستحيى ان يضرب مثلا ما...'''» پيرامون «'''جزاى اعمال '''» راجع به اين مطلب بحث كرديم . | ها در آخرت شكل عذاب و ثواب به خود مى گيرد، (و همين معنا عبارت مى شود از انتقام الهى ) و ما در جلد اول اين كتاب در ذيل آيه «'''ان الله لا يستحيى ان يضرب مثلا ما...'''» پيرامون «'''جزاى اعمال '''» راجع به اين مطلب بحث كرديم . | ||
يَوْمَ | يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْض غَيرَ الاَرْضِ وَ السمَوَت وَ بَرَزُوا للَّهِ الْوَحِدِ الْقَهَّارِ | ||
ظرف «'''يوم '''» متعلق است به كلمه «'''ذو انتقام '''» يعنى در آن روز داراى انتقام است .و اگر انتقام خداى تعالى را به روز قيامت اختصاص داده با اينكه خداى تعالى هميشه داراى انتقام است ، بدين جهت است كه انتقام آن روز خدا عالى ترين جلوه هاى انتقام را دارد، همچنان كه اگر در جمله «'''برزوا لله الواحد القهار'''» و در آيه «'''و الامر يومئذ لله و آيه ما لكم من الله من عاصم '''» ظهور براى خدا، و مالكيت خدا، و نداشتن پناهى جز خدا، و چيزهاى ديگرى را در آيات ديگر به روز قيامت اختصاص داده به همين مناسبت بوده است ، | ظرف «'''يوم '''» متعلق است به كلمه «'''ذو انتقام '''» يعنى در آن روز داراى انتقام است .و اگر انتقام خداى تعالى را به روز قيامت اختصاص داده با اينكه خداى تعالى هميشه داراى انتقام است ، بدين جهت است كه انتقام آن روز خدا عالى ترين جلوه هاى انتقام را دارد، همچنان كه اگر در جمله «'''برزوا لله الواحد القهار'''» و در آيه «'''و الامر يومئذ لله و آيه ما لكم من الله من عاصم '''» ظهور براى خدا، و مالكيت خدا، و نداشتن پناهى جز خدا، و چيزهاى ديگرى را در آيات ديگر به روز قيامت اختصاص داده به همين مناسبت بوده است ، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۸ </center> | ||
خط ۶۹: | خط ۷۱: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه .۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه .۱۳ </center> | ||
دليل بر اين معانى كه گفتيم توصيف خداى سبحان است در آيه مورد بحث به «'''واحد قهار'''» كه اين توصيف به نوعى غلبه و تسلط اشعار دارد، پس بروز مردم براى خدا در آن روز ناشى از اين است كه خدا يكتاست ، و تنها اوست كه وجود هر چيز قائم به او است ، و تنها اوست كه هر موثرى غير خودش را خرد مى كند، پس چيزى ميان خدا و ايشان حائل نيست ، و چون حائل نيست پس ايشان براى خدا بارزند، آنهم بارز مطلق . | دليل بر اين معانى كه گفتيم توصيف خداى سبحان است در آيه مورد بحث به «'''واحد قهار'''» كه اين توصيف به نوعى غلبه و تسلط اشعار دارد، پس بروز مردم براى خدا در آن روز ناشى از اين است كه خدا يكتاست ، و تنها اوست كه وجود هر چيز قائم به او است ، و تنها اوست كه هر موثرى غير خودش را خرد مى كند، پس چيزى ميان خدا و ايشان حائل نيست ، و چون حائل نيست پس ايشان براى خدا بارزند، آنهم بارز مطلق . | ||
وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئذٍ | وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئذٍ مُّقَرَّنِينَ فى الاَصفَادِ سرَابِيلُهُم مِّن قَطِرَانٍ وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ | ||
كلمه «'''مقرنين '''» از ماده «'''تقرين '''» است كه به معناى جمع نمودن چيزى است با فرد دوم همان چيز (و خلاصه قرين كردن ميان دو چيز است ).و كلمه «'''اصفاد'''» جمع «'''صفد'''» است كه به معناى غل و زنجير مى باشد كه با آن دستها را به گردن مى بندند.ممكن هم هست به معناى مطلق زنجير باشد كه دو نفر اسير را با هم جمع مى كند و قرين مى سازد.و كلمه «'''سرابيل '''» جمع «'''سربال '''» است كه به معناى پيراهن مى باشد.و كلمه قطران چيزى سياه رنگ و بدبو است كه به شتران مى مالند، و در قيامت آن قدر بر بدن مجرمين مى مالند كه مانند پيراهن بدنشان را بپوشاند.و كلمه «'''تغشى '''» از «'''غشاوه '''» - به فتح غين - به معناى پوشيدن مى باشد.وقتى گفته مى شود:«'''غشى ، يغشى ، غشاوه '''» يعنى آن را پوشانيد و در لفافه پيچيد، و معناى اين دو آيه روشن است . | كلمه «'''مقرنين '''» از ماده «'''تقرين '''» است كه به معناى جمع نمودن چيزى است با فرد دوم همان چيز (و خلاصه قرين كردن ميان دو چيز است ).و كلمه «'''اصفاد'''» جمع «'''صفد'''» است كه به معناى غل و زنجير مى باشد كه با آن دستها را به گردن مى بندند.ممكن هم هست به معناى مطلق زنجير باشد كه دو نفر اسير را با هم جمع مى كند و قرين مى سازد.و كلمه «'''سرابيل '''» جمع «'''سربال '''» است كه به معناى پيراهن مى باشد.و كلمه قطران چيزى سياه رنگ و بدبو است كه به شتران مى مالند، و در قيامت آن قدر بر بدن مجرمين مى مالند كه مانند پيراهن بدنشان را بپوشاند.و كلمه «'''تغشى '''» از «'''غشاوه '''» - به فتح غين - به معناى پوشيدن مى باشد.وقتى گفته مى شود:«'''غشى ، يغشى ، غشاوه '''» يعنى آن را پوشانيد و در لفافه پيچيد، و معناى اين دو آيه روشن است . | ||
<span id='link92'><span> | <span id='link92'><span> | ||
==پاداش و كيفر هر نفسى همان كرده هاى نيك و بد خود او است == | ==پاداش و كيفر هر نفسى همان كرده هاى نيك و بد خود او است == | ||
لِيَجْزِى | لِيَجْزِى اللَّهُ كلَّ نَفْسٍ مَّا كَسبَت إِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الْحِسابِ | ||
معناى آيه روشن است .و ظاهر اين آيه دلالت مى كند بر اينكه پاداش و كيفر هر نفسى همان كرده هاى نيك و بد خود اوست ، چيزى كه هست صورتش فرق كند.بنا بر اين ، آيه مورد بحث جزو آياتى است كه اوضاع و احوال قيامت را نتيجه اعمال دنيا مى داند. | معناى آيه روشن است .و ظاهر اين آيه دلالت مى كند بر اينكه پاداش و كيفر هر نفسى همان كرده هاى نيك و بد خود اوست ، چيزى كه هست صورتش فرق كند.بنا بر اين ، آيه مورد بحث جزو آياتى است كه اوضاع و احوال قيامت را نتيجه اعمال دنيا مى داند. | ||
آيه شريفه نخست جزاى اعمال را در روز جزاء بيان نموده و سپس انتقام اخروى خدا را معنا مى كند و مى فهماند كه انتقام او از قبيل شكنجه دادن مجرم بخاطر رضايت خاطر نيست ، بلكه از باب به ثمر رساندن كشته اعمال است .و به عبارت ديگر از باب رساندن هر كسى به عمل خويش است . | آيه شريفه نخست جزاى اعمال را در روز جزاء بيان نموده و سپس انتقام اخروى خدا را معنا مى كند و مى فهماند كه انتقام او از قبيل شكنجه دادن مجرم بخاطر رضايت خاطر نيست ، بلكه از باب به ثمر رساندن كشته اعمال است .و به عبارت ديگر از باب رساندن هر كسى به عمل خويش است . | ||
خط ۷۹: | خط ۸۱: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۳۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۳۱ </center> | ||
چيزى كه هست ظرف ظهور و تحققش آن روز است .و يا خواسته است بفهماند كه حكم جزاء و نوشتن آن سريع و دوش به دوش عمل است الا آنكه ظهور و تحقق جزاء در قيامت واقع مى شود.و برگشت هر دو احتمال در حقيقت به يك معنا است . | چيزى كه هست ظرف ظهور و تحققش آن روز است .و يا خواسته است بفهماند كه حكم جزاء و نوشتن آن سريع و دوش به دوش عمل است الا آنكه ظهور و تحقق جزاء در قيامت واقع مى شود.و برگشت هر دو احتمال در حقيقت به يك معنا است . | ||
هَذَا بَلَغٌ | هَذَا بَلَغٌ لِّلنَّاسِ وَ لِيُنذَرُوا بِهِ وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَحِدٌ وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الاَلْبَبِ | ||
كلمه «'''بلاغ '''» - بطورى كه راغب گفته - به معناى تبليغ و يا به قول بعضى ديگر به معناى كفايت است . | كلمه «'''بلاغ '''» - بطورى كه راغب گفته - به معناى تبليغ و يا به قول بعضى ديگر به معناى كفايت است . | ||
و اين آيه خاتمه سوره ابراهيم (عليه السلام ) است ، و مناسب تر آنست كه كلمه «'''هذا'''» را اشاره به مطالب سوره بگيريم نه به مجموع قرآن - چنانكه بعضى پنداشته اند - و نه به آيه «'''و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون '''» و آيات بعد از آن تا آخر سوره - چنانكه بعضى ديگر پنداشته اند. | و اين آيه خاتمه سوره ابراهيم (عليه السلام ) است ، و مناسب تر آنست كه كلمه «'''هذا'''» را اشاره به مطالب سوره بگيريم نه به مجموع قرآن - چنانكه بعضى پنداشته اند - و نه به آيه «'''و لا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون '''» و آيات بعد از آن تا آخر سوره - چنانكه بعضى ديگر پنداشته اند. | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۱۰: | ||
و در الدر المنثور استكه :ابن مردويه از افلح غلام ابى ايوب ، روايت كرده كه گفت :مردى از يهود نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و از معناى آيه «'''يوم تبدل الارض غير الارض '''» پرسش كرد و گفت :آنچيزى كه زمين به آن عوض مى شود چيست ؟ فرمود قرص نانى است .يهودى گفت :پدرم فدايت باد!در مكه است ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خنديد آنگاه فرمود:خدا يهود را بكشد!هيچ ميدانيد معناى «'''در مكه '''» چيست ؟ در مكه به معناى نان خالص و يا مغز نان است . | و در الدر المنثور استكه :ابن مردويه از افلح غلام ابى ايوب ، روايت كرده كه گفت :مردى از يهود نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و از معناى آيه «'''يوم تبدل الارض غير الارض '''» پرسش كرد و گفت :آنچيزى كه زمين به آن عوض مى شود چيست ؟ فرمود قرص نانى است .يهودى گفت :پدرم فدايت باد!در مكه است ؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) خنديد آنگاه فرمود:خدا يهود را بكشد!هيچ ميدانيد معناى «'''در مكه '''» چيست ؟ در مكه به معناى نان خالص و يا مغز نان است . | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۱}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش