گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




از اينجا معلوم مى شود كه امر به جهاد در آيه شريفه مطلق است ، و منافات ندارد كه در دليل ديگرى با بودن پاره اى از اعذار و موانع از قبيل مرض ، كورى ، شلى و امثال آن ، مقيد بشود و در نتيجه با بودن آن عذرها، وجوب جهاد ساقط گردد. پس كسى خيال نكند كه معناى خفافا و ثقالا اين است كه حتى با بودن آن اعذار هم بايد بيرون رويد.
از اين جا معلوم مى شود كه امر به جهاد در آيه شريفه مطلق است، و منافات ندارد كه در دليل ديگرى با بودن پاره اى از اعذار و موانع از قبيل مرض، كورى، شلى و امثال آن، مقيد بشود و در نتيجه با بودن آن عذرها، وجوب جهاد ساقط گردد. پس كسى خيال نكند كه معناى خِفَافاً و ثِقَالاً اين است كه حتى با بودن آن اعذار هم، بايد بيرون رويد.


«'''لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سفَراً قَاصِداً لاتَّبَعُوك ...'''»:
«'''لَوْ كانَ عَرَضاً قَرِيباً وَ سفَراً قَاصِداً لاتَّبَعُوك ...'''»:


كلمه «عرض» به معناى چيزى است كه زوال و نابودى بسرعت در آن راه يابد. اين كلمه به مال دنيوى نيز اطلاق مى گردد و همين معنا مورد نظر اين آيه مى باشد.
كلمه «عَرَض»، به معناى چيزى است كه زوال و نابودى به سرعت در آن راه يابد. اين كلمه به مال دنيوى نيز اطلاق مى گردد و همين معنا مورد نظر اين آيه مى باشد.


و منظور از نزديك بودن آن ، نقد و در دسترس بودن است ، و منظور از اين كه سفر قاصد باشد با در نظر گرفتن اين كه كلمه قصد به معناى وسط و ميانه است اين است كه خيلى دور و طولانى نباشد، بلكه براى مسافر آسان و نزديك باشد. كلمه «شقه» به معناى مسافت است ، و از اين نظر آن را شقه گفته اند كه پيمودن آن مستلزم مشقت است.
و منظور از نزديك بودن آن، نقد و در دسترس بودن است، و منظور از اين كه سفر قاصد باشد، با در نظر گرفتن اين كه كلمه «قصد» به معناى وسط و ميانه است، اين است كه خيلى دور و طولانى نباشد، بلكه براى مسافر آسان و نزديك باشد. كلمه «شُقّه»، به معناى مسافت است، و از اين نظر آن را «شُقّه» گفته اند كه پيمودن آن، مستلزم مشقت است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۸۱ </center>
اين آيه بطورى كه از سياقش برمى آيد سرزنش و مذمت منافقينى است كه از همراهى كردن با رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) براى جنگ تبوك تخلف ورزيدند، و اينكه گفتيم جنگ تبوك ، براى اينكه تنها جنگى كه منافقينى تخلف ورزيدند و مسافتش هم دور بود جنگ تبوك بود، و آيه شريفه به غير آن تطبيق نمى كند.
اين آيه، به طورى كه از سياقش بر مى آيد، سرزنش و مذمت منافقانى است كه از همراهى كردن با رسول خدا «صلى الله عليه و آله» براى جنگ تبوك تخلف ورزيدند، و اين كه گفتيم جنگ تبوك، براى اين كه تنها جنگى كه منافقانى تخلف ورزيدند و مسافتش هم دور بود جنگ تبوك بود، و آيه شريفه به غير آن، تطبيق نمى كند.


و معناى آيه اين است كه : اگر تو ايشان را به كارى دعوت مى كردى كه نفع مالى مسلم و نقدى مى داشت. و به دست آوردنش هم آسان مى بود بطور مسلم تو را اجابت مى كردند و با تو بيرون مى آمدند تا به طمع خود برسند و غنيمتى كه وعده داده بودى به چنگ آورند، و ليكن تو ايشان را به سفرى دور و دراز و كارى دشوار دعوت كردى ، و لذا درباره آن تثاقل ورزيدند.
و معناى آيه، اين است كه: اگر تو ايشان را به كارى دعوت مى كردى كه نفع مالى مسلّم و نقدى مى داشت، و به دست آوردنش هم آسان مى بود، به طور مسلّم تو را اجابت مى كردند و با تو بيرون مى آمدند، تا به طمع خود برسند و غنيمتى كه وعده داده بودى، به چنگ آورند، وليكن تو ايشان را به سفرى دور و دراز و كارى دشوار دعوت كردى، و لذا درباره آن تثاقل ورزيدند.


و بزودى بعد از آنكه از جنگ برگشتيد و ايشان را در تخلفشان سرزنش ‍ كرديد به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر ما استطاعت مى داشتيم با شما مى آمديم ، اينها با اين طريقه اى كه در امر جهاد اتخاذ كرده اند كه هر وقت آسان و پر درآمد بود شركت كنند و هر وقت دور و پر مشقت بود تخلف نموده و عذرها و سوگند دروغين بياورند خود را هلاك خواهند كرد، و خدا مى داند كه در سوگندشان دروغگويند. و ممكن هم هست كه جمله «يهلكون انفسهم» تنها مربوط به سوگند دروغين ايشان باشد.
و به زودى بعد از آن كه از جنگ برگشتيد و ايشان را در تخلفشان سرزنش كرديد، به خدا سوگند خواهند خورد كه اگر ما استطاعت مى داشتيم، با شما مى آمديم، اين ها با اين طريقه اى كه در امر جهاد اتخاذ كرده اند كه هر وقت آسان و پر درآمد بود، شركت كنند و هر وقت دور و پر مشقت بود، تخلف نموده و عذرها و سوگند دروغين بياورند، خود را هلاك خواهند كرد، و خدا مى داند كه در سوگندشان دروغگويند. و ممكن هم هست كه جملۀ «يُهلِكُونَ أنفُسَهُم»، تنها مربوط به سوگند دروغين ايشان باشد.


«'''عَفَا اللَّهُ عَنك لِمَ أَذِنت لَهُمْ حَتى يَتَبَينَ لَك الَّذِينَ صدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ'''»:
«'''عَفَا اللَّهُ عَنك لِمَ أَذِنت لَهُمْ حَتى يَتَبَيّنَ لَك الَّذِينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ'''»:


جمله اولى يعنى: «عفا الله عنك» دعا به جان پيغمبر است، نظير نفرين به كشته شدن كه در چند جاى قرآن آمده ، مانند: «قتل الانسان ما اكفره» و «فقتل كيف قدر» و «قاتلهم الله انى يوفكون».
جمله اولى، يعنى: «عَفَا اللهُ عَنكَ»، دعا به جان پيغمبر است، نظير نفرين به كشته شدن كه در چند جاى قرآن آمده، مانند: «قُتِلَ الإنسَانُ مَا أكفَرَهُ»، و «فَقُتِلَ كَيفَ قَدَّرَ» و «قَاتَلَهُمُ اللهُ أنّى يُؤفَكُونَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۸۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۸۲ </center>
جمله مذكور متعلق است به جمله «لم اذنت لهم» و مقصود از اذن ، اذن در تخلف و تقاعد از جنگ است ، و با در نظر داشتن اينكه استفهام در آن براى انكار و يا توبيخ است ، معناى آن چنين مى شود: جا داشت به هيچ وجه اذن نمى دادى به اينكه تخلف ورزيده و از جنگ تقاعد كنند.  
جمله مذكور، متعلق است به جملۀ «لِمَ أذِنتَ لَهُم»، و مقصود از اذن، اذن در تخلف و تقاعد از جنگ است، و با در نظر داشتن اين كه استفهام در آن براى انكار و يا توبيخ است، معناى آن چنين مى شود: جا داشت به هيچ وجه اذن نمى دادى به اين كه تخلف ورزيده و از جنگ تقاعد كنند.  


و با اين معنائى كه ما كرديم تعلق و ارتباط غايتى كه در جمله «حتى يتبين لك الذين صدقوا» است با جمله «لم اذنت لهم» به خوبى روشن مى شود، و معلوم مى گردد كه اين تعلق و ارتباط ميان آن غايت و معنائى است كه از آن استفهام شده ، نه ميان غايت و خود استفهام ، چون اگر اينطور باشد خلاف مقصود را مى رساند (به عبارت ساده تر نمى خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى به اين منظور كه دروغگوئيشان برايت ثابت شود، بلكه مى خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى اگر نمى دادى - برايت روشن مى شد كه دروغگويند) و سياق آيه براى بيان اين است كه دروغگوئى آنان روشن است و با كوچكترين امتحان فاش مى شود، مثلا، اگر اجازه نمى دادى دروغ و رسوائيشان كشف مى شد.
و با اين معنایى كه ما كرديم، تعلق و ارتباط غايتى كه در جملۀ «حَتّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا» است، با جملۀ «لِمَ أذِنتَ لَهُم» به خوبى روشن مى شود، و معلوم مى گردد كه اين تعلق و ارتباط ميان آن غايت و معنایى است كه از آن استفهام شده، نه ميان غايت و خود استفهام. چون اگر اين طور باشد، خلاف مقصود را مى رساند.
 
(به عبارت ساده تر، نمى خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى به اين منظور كه دروغگویی شان برايت ثابت شود، بلكه مى خواهد بفرمايد: چرا اذن دادى، اگر نمى دادى - برايت روشن مى شد كه دروغگويند)، و سياق آيه براى بيان اين است كه دروغگویى آنان روشن است و با كوچكترين امتحان فاش مى شود. مثلا اگر اجازه نمى دادى، دروغ و رسوایی شان كشف مى شد.


==غرض از عتاب در آيه: «عفا الله عنك لم اذنت لهم»==
==غرض از عتاب در آيه: «عفا الله عنك لم اذنت لهم»==
۱۷٬۰۴۳

ویرایش