گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۸۷: خط ۱۸۷:
<span id='link367'><span>
<span id='link367'><span>


==شعيب ، سومين پيامبر عرب ==
==گفتارى در چند فصل، پيرامون داستان شعيب «ع» و قوم او، در قرآن كريم==
۱ - شعيب (عليه السلام ) سومين پيامبر عرب بود: منظور اين است كه آن جناب سومين پيامبر عربى است كه نام شريفشان در قرآن كريم آمده و پيامبران عرب عبارتند از: هود و صالح و شعيب و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم )، كه پاره اى از سرگذشت هاى زندگى شعيب (عليه السلام ) در سوره هاى اعراف و هود و شعراء و قصص و عنكبوت آمده است.
 
'''* ۱ - شعيب «عليه السلام»، سومين پيامبر عرب بود:'''
 
منظور اين است كه آن جناب، سومين پيامبر عربى است كه نام شريفشان، در قرآن كريم آمده. و پيامبران عرب، عبارتند از: هود و صالح و شعيب و محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، كه پاره اى از سرگذشت هاى زندگى شعيب «عليه السلام»، در سوره هاى «اعراف» و «هود» و «شعراء» و «قصص» و «عنكبوت» آمده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۶ </center>
شعيب (عليه السلام ) از اهل مدين بوده (و مدين شهرى بوده در سر راه شام ، راهى كه از شبه جزيره عربستان به طرف شام مى رفته ) و آن جناب با موسى بن عمران (عليه السلام ) معاصر بوده و يكى از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت به عقد آن جناب در آورده و اگر موسى خواست ده سال خدمت كند خودش داوطلب شده و اين دو سال جزء قرار داد نبوده ، موسى (عليه السلام ) ده سال وى را خدمت كرد و سپس از آن جناب خدا حافظى نموده ، با خانواده اش از مدين به طرف مصر رهسپار شد.
شعيب «عليه السلام»، از اهل مَديَن بوده. «مَديَن»، شهرى بوده در سرِ راه شام. راهى كه از شبه جزيره عربستان به طرف شام مى رفته). و آن جناب، با موسى بن عمران «عليه السلام» معاصر بوده، و يكى از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت، به عقد آن جناب در آورده، و اگر موسى خواست ده سال خدمت كند، خودش داوطلب شده و اين دو سال، جزء قرار داد نبوده. موسى «عليه السلام»، ده سال وى را خدمت كرد، و سپس از آن جناب خداحافظى نموده، با خانواده اش، از مَديَن، به طرف مصر رهسپار شد.


و قوم اين پيغمبر يعنى اهل مدين بت مى پرستيدند، مردمى برخوردار از نعمتهاى الهى بودند. امنيت و رفاه و ارزانى قيمت ها و فراوانى نعمت داشتند ولى فساد در بينشان شيوع يافت مخصوصا كم فروشى و نقص در ترازو و قپان.  
و قوم اين پيغمبر، يعنى اهل مَديَن، بت مى پرستيدند. مردمى برخوردار از نعمت هاى الهى بودند. امنيت و رفاه و ارزانى قيمت ها و فراوانى نعمت داشتند، ولى فساد در بينشان شيوع يافت، مخصوصا كم فروشى و نقص در ترازو و قپان.  


لذا خداى تعالى شعيب را بسوى آنها مبعوث كرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بتها و از فساد در زمين و نقص كيلها و ميزانها نهى كند و آن جناب مردم را بدانچه ماءمور شده بود دعوت كرد، اندرزشان داد، انذارشان كرد، بشارتشان داد، و مصايبى كه به قوم نوح ، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسيده بود به يادشان آورد، و در احتجاج عليه كارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بليغ كرد اما جز بيشتر شدن طغيان و كفر و فسوق در آنان نتيجه اى نگرفت.
لذا خداى تعالى، شعيب را به سوى آنها مبعوث كرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بت ها و از فساد در زمين و نقص كيل ها و ميزان ها نهى كند و آن جناب، مردم را بدانچه مأمور شده بود، دعوت كرد. اندرزشان داد، انذارشان كرد، بشارتشان داد، و مصايبى كه به قوم نوح، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسيده بود، به يادشان آورد، و در احتجاج عليه كارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان، سعى بليغ كرد، اما جز بيشتر شدن طغيان و كفر و فسوق در آنان، نتيجه اى نگرفت.


مردم مدين بجز چند نفر به وى ايمان نياوردند بلكه در عوض شروع به اذيت او و مسخره كردن و تهديدش نموده ، مردم ديگر را از پيروى آن جناب بر حذر داشتند، بر سر هر راهى كه به جناب شعيب منتهى مى شد مى نشستند و رهگذران را از اينكه نزد شعيب بروند مى ترساندند و كسانى كه به وى ايمان آورده بودند را از راه خدا منع مى كردند و راه خدا را كج و معوج نشان مى دادند و مى خواستند هر چه بيشتر اين راه را زننده در نظرها جلوه دهند.
مردم مَديَن، به جز چند نفر به وى ايمان نياوردند، بلكه در عوض، شروع به اذيت او و مسخره كردن و تهديدش نموده، مردم ديگر را از پيروى آن جناب بر حذر داشتند. بر سرِ هر راهى كه به جناب شعيب منتهى مى شد، مى نشستند و رهگذران را از اين كه نزد شعيب بروند، مى ترساندند و كسانى كه به وى ايمان آورده بودند را، از راه خدا منع مى كردند و راه خدا را كج و معوج نشان مى دادند، و مى خواستند هرچه بيشتر اين راه را، در نظرها زننده جلوه دهند.


و سپس شروع كردند به تهمت زدن ، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى كذابش معرفى كردند و خود آن جناب را تهديد كردند كه اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهيم كرد و بار ديگر او و گروندگان به او را تهديد كردند كه از شهر بيرونتان مى كنيم مگر اينكه به كيش بتپرستى ما برگرديد.
و سپس شروع كردند به تهمت زدن. گاهى او را ساحر خواندند و زمانى كذّابش معرفى كردند، و خود آن جناب را تهديد كردند كه اگر دست از دعوتت برندارى، سنگسارت خواهيم كرد. و بار ديگر، او و گروندگان به او را تهديد كردند كه از شهر بيرونتان مى كنيم، مگر اين كه به كيش بت پرستى ما برگرديد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۷ </center>


۱۷٬۰۰۸

ویرایش