گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۳: خط ۱۵۳:
صالح، بعد از اظهار اين معجزه به قوم ثمود فرمود: «اين ناقه بايد آزادانه در زمين خدا بچرد»، و آن ها را تحذير كرد و زنهار داد از اين كه آن حيوان را به نحوى اذيت كنند. مثلا آن را بزنند و يا زخمى كنند و يا بكشند، و به ايشان خبر داد كه اگر چنين كنند، عذابى نزديك و بى مهلت آنان را خواهد گرفت - معناى آيه مورد بحث، همين بود كه گفتيم.
صالح، بعد از اظهار اين معجزه به قوم ثمود فرمود: «اين ناقه بايد آزادانه در زمين خدا بچرد»، و آن ها را تحذير كرد و زنهار داد از اين كه آن حيوان را به نحوى اذيت كنند. مثلا آن را بزنند و يا زخمى كنند و يا بكشند، و به ايشان خبر داد كه اگر چنين كنند، عذابى نزديك و بى مهلت آنان را خواهد گرفت - معناى آيه مورد بحث، همين بود كه گفتيم.


==جواب صالح «ع» به دلايل قوم خود و معناى جمله: «'فما تزيدوننى غير تسخير»==
==جواب حضرت صالح «ع»، به دلايل قوم خود==


«'''فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فى دَارِكمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِك وَعْدٌ غَيرُ مَكْذُوبٍ'''»:
«'''فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فى دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِك وَعْدٌ غَيرُ مَكْذُوبٍ'''»:


«'''عقر ناقه '''» به معناى «'''نحر'''» آن است و كلمه «'''نحر'''» و «'''عقر'''» به معناى طريقه خاصى است كه به آن طريقه شتر را سر مى برند (يعنى پاى حيوان را بسته رو به قبله مى نشانند و سپس با كارد رگ گردنش را قطع مى كنند و چون سست شد سرش را مى برند) و كلمه «'''دار'''» به معناى آن محلى است كه انسان آن را بنا مى كند و در آن ساكن مى شود و خود و خانواده اش را منزل و ماوا ميدهد و مراد از آن در اينجا اين معنا نيست ، بلكه منظور شهرى است كه قوم ثمود در آن سكونت داشتند و اگر شهر در اينجا دار (خانه ) ناميده شده ، بدين مناسبت بوده كه شهر نيز مانند خانه ، اهل خود را در خود جمع مى كند. و بعضى از مفسرين اين كلمه را به معناى دنيا گرفته اند، ولى اين معنا بعيد است.
«عقر ناقه»، به معناى «نحر» آن است و كلمۀ «نحر» و «عقر»، به معناى طريقه خاصى است كه به آن طريقه شتر را سر مى برند. (يعنى پاى حيوان را بسته، رو به قبله مى نشانند و سپس با كارد، رگ گردنش را قطع مى كنند و چون سست شد، سرش را مى بُرند).
 
و كلمۀ «دار»، به معناى آن محلى است كه انسان آن را بنا مى كند و در آن ساكن مى شود و خود و خانواده اش را منزل و مأوا می دهد، و مراد از آن در اين جا، اين معنا نيست، بلكه منظور شهرى است كه قوم ثمود در آن سكونت داشتند، و اگر شهر در اين جا، «دار» (خانه) ناميده شده، بدين مناسبت بوده كه شهر نيز مانند خانه، اهل خود را در خود جمع مى كند.  
 
و بعضى از مفسران، اين كلمه را به معناى دنيا گرفته اند، ولى اين معنا بعيد است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۶۷ </center>
و مراد از اينكه فرمود: «'''تمتعوا فى داركم - در شهر خود تمتع كنيد'''» عيش و تنعم در حيات و زندگى دنيا است ، چون خود حيات دنيا متاع است ، يعنى مايه تمتع است . ممكن هم هست منظور تمتع از خود حيات نباشد بلكه كامگيرى از انواع نعمتهايى باشد كه در شهر براى خود فراهم كرده بودند از قبيل پاركها و مناظر زيبا و اثاثيه قيمتى و خوراكيها و نوشيدنى هاى لذيذ و آزادى و افسار گسيختگى در پيروى هواهاى نفسانى.
و مراد از اين كه فرمود: «تَمَتَّعُوا فِى دَارِكُم: در شهر خود تمتع كنيد»، عيش و تنعم در حيات و زندگى دنيا است. چون خود حيات دنيا، «متاع» است. يعنى مايه تمتع است. ممكن هم هست منظور تمتع از خود حيات نباشد، بلكه كامگيرى از انواع نعمت هايى باشد كه در شهر براى خود فراهم كرده بودند، از قبيل پارك ها و مناظر زيبا و اثاثيه قيمتى و خوراكی ها و نوشيدنى هاى لذيذ و آزادى و افسار گسيختگى در پيروى هواهاى نفسانى.
 
جملۀ «ذَلِكَ وَعدٌ غَيرُ مَكذُوبٍ»، اشاره است به جملۀ «تَمَتَّعُوا...» و «وَعدٌ غَيرُ مَكذُوب»، بيان آن تمتع است.


جمله «ذلك وعد غير مكذوب» اشاره است به جمله «تمتعوا...» و «وعد غير مكذوب»، بيان آن تمتع است.
«'''فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نجَّيْنَا صَالِحاً ...'''»:


«'''فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نجَّيْنَا صالِحاً ...'''»:
تفسير قسمتى از اين آيه، يعنى جملۀ «فَلَمَّا جَاءَ أمرُنَا نَجَّينَا صَالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحمَةٍ مِنّا»، در نظير همين آيه، در داستان هود «عليه السلام» گذشت.


تفسير قسمتى از اين آيه يعنى جمله «'''فلما جاء امرنا نجينا صالحا و الذين امنوا معه برحمة منا'''» در نظير همين آيه در داستان هود (عليه السلام ) گذشت.
و اما قسمت ديگرى كه مى فرمايد: «وَ مِن خِزىِ يَومَئِذٍ»، معطوف است بر جمله اى كه حذف شده، و تقدير كلام: «نَجَّينَاهُم مِنَ العَذَابِ وَ مِن خِزىِ يَومَئِذٍ» است. و كلمۀ «خِزى»، به معناى عيبى است كه رسوائی اش، بر ملا گردد و مرتكب آن، از فاش كردن كار خود احساس شرم كند.  


و اما قسمت ديگرى كه مى فرمايد: «'''و من خزى يومئذ'''» معطوف است بر جمله اى كه حذف شده و تقدير كلام : «'''نجيناهم من العذاب و من خزى يومئذ'''» است ، و كلمه «'''خزى '''» به معناى عيبى است كه رسوائيش برملا گردد و مرتكب آن از فاش كردن كار خود احساس شرم كند. ممكن هم هست تقدير كلام چنين باشد: «'''و نجيناهم من القوم و من خزى يومئذ - ما صالح و گروندگان او را از شر آن قوم و از رسوائى امروز نجات داديم '''»، همانطور كه از همسر فرعون نقل كرده كه گفت: «و نجنى من القوم الظالمين».
ممكن هم هست تقدير كلام چنين باشد: «وَ نَجَّينَاهُم مِنَ القَومِ وَ مِن خِزىِ يَومئَذٍ: ما صالح و گروندگان او را از شرّ آن قوم و از رسوایى امروز نجات داديم»، همان طور كه از همسر فرعون نقل كرده كه گفت: «وَ نَجِّنِى مِنَ القَومِ الظَّالِمِينَ».


و جمله «'''ان ربك هو القوى العزيز'''» در موضع تعليل است براى مضمون صدر آيه و در اين جمله التفاتى از تكلم مع الغير در «'''نجينا - نجات داديم '''» به غيبت به كار رفته است ، در آن جمله خداى تعالى به عنوان متكلم آمده بود و در اين جمله غايب به حساب آمده ، و در نظير اين آيه در آخر داستان هود نيز اين التفات به كار رفته بود آنجا كه ميفرمود: «'''الا ان عادا كفروا ربهم '''» و در آن، خداى تعالى غايب فرض شده ، با اينكه در دو آيه قبلش متكلم به حساب آمده بود و وجه اين التفات اين است كه خداى تعالى غايب فرض بشود، تا صفات ربوبيتش ذكر شود و به خلق بفهماند كه از زى عبوديت خارجند و به ربوبيت پروردگار كفر ورزيده و نعمتهاى او را كفران كرده اند.
و جملۀ «إنَّ رَبَّكَ هُوَ القَوِىُّ العَزِيز»، در موضع تعليل است براى مضمون صدر آيه، و در اين جمله، التفاتى از تكلم مع الغير در «نَجَّينَا: نجات داديم»، به غيبت به كار رفته است. در آن جمله، خداى تعالى به عنوان متكلم آمده بود و در اين جمله، غايب به حساب آمده. و در نظير اين آيه، در آخر داستان هود نيز، اين التفات به كار رفته بود، آن جا كه می فرمود: «ألَا إنّ عَاداً كَفَرُوا رَبَّهُم»، و در آن، خداى تعالى غايب فرض شده، با اين كه در دو آيه قبلش متكلم به حساب آمده بود و وجه اين التفات، اين است كه خداى تعالى غايب فرض بشود، تا صفات ربوبيتش ذكر شود و به خلق بفهماند كه از زىّ عبوديت خارج اند، و به ربوبيت پروردگار كفر ورزيده و نعمت هاى او را كفران كرده اند.


«'''وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظلَمُوا الصيْحَةُ فَأَصبَحُوا فى دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ'''»:
«'''وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصبَحُوا فى دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ'''»:


كلمه «'''جاثمين '''» جمع اسم فاعل از مصدر «'''جثوم '''» است بر وزن جلوس ، و جثوم به معناى برو افتادن بر زمين است ، و بقيه الفاظ آيه روشن است.
كلمۀ «جاثمين»، جمع اسم فاعل از مصدر «جُثُوم» است بر وزن «جُلُوس»، و «جُثُوم» به معناى برو افتادن بر زمين است. و بقيه الفاظ آيه روشن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۶۸ </center>
«'''كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا'''»:
«'''كَأَن لَّمْ يَغْنَوْا فِيهَا'''»:


وقتى گفته مى شود: «'''فلان غنى بالمكان '''» معنايش اين است كه فلانى در فلان مقام اقامت گزيد و ضمير در كلمه «'''فيها'''» به كلمه «'''ديار'''» بر مى گردد و معناى آيه اين است كه صيحه آسمانى ستمكاران را گرفت و آنچنان در ديارشان به رو در افتادند كه گويى اصلا در آن مكان اقامتى نداشتند.
وقتى گفته مى شود: «فُلانٌ غَنى بِالمَكَان»، معنايش اين است كه: فلانى در فلان مقام اقامت گزيد، و ضمير در كلمه «فِيهَا»، به كلمه «ديار» بر مى گردد. و معناى آيه، اين است كه: صيحه آسمانى، ستمكاران را گرفت و آن چنان در ديارشان به رو در افتادند، كه گويى اصلا در آن مكان اقامتى نداشتند.


«'''أَلا إِنَّ ثَمُودَا كفَرُوا رَبهُمْ أَلا بُعْداً لِّثَمُودَ'''»:
«'''أَلا إِنَّ ثَمُودَا كفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ'''»:


اين دو جمله تلخيصى است براى داستانى كه قبلا بطور مفصل شرح داده شده ، جمله اول خلاصه سرانجام امر ثمود و دعوت صالح (عليه السلام ) است و جمله دوم خلاصهاى از كيفر خداى تعالى ، كيفرى كه با آن قوم ثمود را مجازات نمود، و نظير اين دو تلخيص در آخر داستان هود (عليه السلام ) نيز گذشت.
اين دو جمله، تلخيصى است براى داستانى كه قبلا به طور مفصل شرح داده شده. جمله اول خلاصه سرانجام امر ثمود و دعوت صالح «عليه السلام» است. و جمله دوم، خلاصه اى از كيفر خداى تعالى. كيفرى كه با آن، قوم ثمود را مجازات نمود. و نظير اين دو تلخيص، در آخر داستان هود «عليه السلام» نيز گذشت.
<span id='link315'><span>
<span id='link315'><span>


۱۶٬۸۸۰

ویرایش