۱۶٬۲۹۰
ویرایش
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
<span id='link21'><span> | <span id='link21'><span> | ||
==دفع اشكال قاضى | ==دفع اشكال قاضى بيضاوى، بر آيه شريفه == | ||
با وجهى كه | با وجهى كه گذشت، اشكالى هم كه قاضى (بيضاوى)، در تفسير خود، بر آيه شريفه كرده، دفع مى شود و آن، اشكال اين است كه: | ||
جوابش اين است كه : ما دوام بهشت و دوزخ را براى اهلش از كلام خداى تعالى فهميده | تشبيه، هميشه بايد به امر واضح ترى صورت گيرد. يعنى امر مبهمى را به امر روشنى تشبيه كنند، و در آيه شريفه، دوام بهشت و دوزخ و اهل آن دو تشبيه شده به دوام آسمان و زمين آخرت كه وجود و دوام آن، بر اكثر مردم پوشيده است، و اين، خود تشبيه اجلى به اخفى است، و صحيح نيست، آن هم از كلام بليغى مانند قرآن، كه به هيچ وجه انتظارش نمى رود. | ||
جوابش اين است كه: | |||
ما دوام بهشت و دوزخ را براى اهلش از كلام خداى تعالى فهميده ايم، همان طور كه وجود آسمان ها و زمين را براى آن دو، و نيز ابديت همه آن ها را از كلام خدا بهدست آورده ايم، و بنابراين، چه مانعى دارد كه يكى از دو حقيقت مكشوف از كلام او، حقيقت ديگر را از جهت بقاء و دوام تحديد كند، در حالى كه فعلا يكى از آن دو، در نظر مردم معروف تر ازديگرى باشد؟ | |||
آرى، بعد از آن كه هر دو حقيقت از كلام خود او به دست آمده، نه از خارج، مانعى ندارد كه يكى معرّف ديگرى شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۳۲ </center> | ||
همين | همين جواب، اشكالى را هم كه آلوسى در ذيل اين بحث ايراد كرده، دفع مى كند، و خلاصه اشكال وى، اين است كه: | ||
متبادر از كلمۀ «سماوات» و «ارض»، همين اجرامى است كه معهود ماست. پس اين وجهى كه ذكر كرديم، اشكال را دفع نمى كند، ناگزير بايد وجه ديگرى را جستجو كرد. | |||
وجه دفع كردنش، اين است كه: اگر در آيات قرآنى، فهم اهل لسان متبع است، يعنى بايد ديد اهل لسان از مفاهيم كليه لغوى و عرفى چه مى فهمند، تنها در مفاهيم كليه است. | |||
و به همين جهت وقتى مى شنويم كه درباره خداى تعالى مى گويد | و اما در مقاصد و مصاديقى كه مفاهيم كليه بر آن ها منطبق مى شود، فهم عرف هيچ اعتبارى ندارد، بلكه متبع در آن، تنها تدبر و دقتى است كه خداوند، مكرر بدان سفارش و امر فرموده، و دستور داده كه «متشابه» قرآن را به وسيله «محكم» آن تشخيص داده و آيات را بر يكديگر عرضه كنند، چون به طورى كه در روايات هم آمده، قرآن كريم، آياتش شاهد يكديگر و بعضى بر بعض ديگر ناطق و برخى، مصداق برخى ديگر است. | ||
و به همين جهت وقتى مى شنويم كه درباره خداى تعالى مى گويد: او، «واحد» و «احد» و «عالِم» و «قادر» و «حىّ» و «مريد» و «سميع» و «بصير» و يا غير آن است، نمى توانيم اين مفاهيم را حمل بر مصاديق عرفی اش كنيم، بلكه بايد تفسير آن ها را از كلام خود او بخواهيم و آن را بر معنايى كه تدبر و تفكر بالغ در آيات خدايى دست مى دهد، حمل نماييم و ما اين بحث را در پيرامون معناى محكم و متشابه، در جلد سوم اين كتاب، به طور مفصل گذرانديم. | |||
<span id='link22'><span> | <span id='link22'><span> | ||
==وجوه ديگرى كه درباره «تحديد خلود»، در آيه شريفه ذكر شده است == | ==وجوه ديگرى كه درباره «تحديد خلود»، در آيه شريفه ذكر شده است == | ||
البته در روايات و در كلمات مفسرين توجيهات ديگرى براى آيه مورد بحث آمده كه ما آنچه را كه بدان برخورد نموده ايم در اينجا ذكر مى كنيم : وجه اولش همان بود كه ما خود اختيار نموده ايم. | البته در روايات و در كلمات مفسرين توجيهات ديگرى براى آيه مورد بحث آمده كه ما آنچه را كه بدان برخورد نموده ايم در اينجا ذكر مى كنيم : وجه اولش همان بود كه ما خود اختيار نموده ايم. |
ویرایش