گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<span id='link123'><span>
<span id='link123'><span>
==بررسى و نقد روايت مذكور (از تفسير سيوطى ) ==
==بررسى و نقد روايت مذكور، از تفسير سيوطى ==
جواب روايت سيوطى اين است كه علاوه بر اينكه يوسف (عليه السّلام ) - همانطور كه قبلا اثبات شد - پيغمبر و داراى مقام عصمت الهى بوده و عصمت ، او را از هر لغزش و گناهى حفظ مى كرد، علاوه بر اين ، آن صفات بزرگى كه خداوند براى او آورده و آن اخلاص عبوديتى كه درباره اش اثبات كرده جاى هيچ ترديدى باقى نمى گذارد كه او پاك دامن تر و بلند مرتبه تر از آن بوده كه امثال اين پليديها را به وى نسبت دهند، مگر غير اين است كه خدا درباره اش فرموده : «'''او از بندگان مخلص ما بود، نفس خود را به من و بندگى من اختصاص داده و من هم او را علم و حكمت دادم واحاديث آموختم '''» و نيز تصريح مى كند كه «'''او بنده اى صبور و شكور و پرهيزكار بوده به خدا خيانت نمى كرده ، ظالم و جاهل نبوده ، از نيكوكاران بوده به حدى كه خداوند او را ملحق به پدر و جدش كرده است '''».
جواب روايت سيوطى، اين است كه:  


و چگونه چنين مقاماتى رفيع و درجاتى عالى جز براى انسانى كه صاحب وجدان پاك و منزّه در اركان ، و صالح در اعمال و مستقيم در احوال ميسر مى شود؟ و اما كسى كه به سوى معصيت گرايش يافته و بر انجام آن تصميم هم مى گيرد آنهم معصيتى كه در دين خدا بدترين گناهان شمرده شده ، يعنى زناى با زن شوهردار، و خيانت به كسى كه مدتها بالاترين خدمت و احسان به او و به عرض او كرده ، و حتى بند زير جامه خود را هم باز نموده و در جايى از آن زن نشسته كه شوهران با زنان خود مى نشينند، آن وقت آياتى يكى پس از ديگرى از طرف خدا ببيند و منصرف نشود، و نداهايى يكى پس از ديگرى بشنود و باز حيا نكند و دست برندارد، تا آنجا كه به سينه اش بزنند و شهوتش از نوك انگشتانش بريزد،
علاوه بر اين كه يوسف «عليه السّلام» - همان طور كه قبلا اثبات شد - پيغمبر و داراى مقام عصمت الهى بوده و عصمت، او را از هر لغزش و گناهى حفظ مى كرد.
 
علاوه بر اين، آن صفات بزرگى كه خداوند براى او آورده و آن اخلاص عبوديتى كه درباره اش اثبات كرده، جاى هيچ ترديدى باقى نمى گذارد كه او، پاك دامن تر و بلندمرتبه تر از آن بوده كه امثال اين پليدی ها را به وى نسبت دهند. مگر غير اين است كه خدا درباره اش فرموده: «او، از بندگان مُخلَص ما بود. نفس خود را به من و بندگى من اختصاص داده و من هم او را علم و حكمت دادم و احاديث آموختم»؟
 
و نيز تصريح مى كند كه: «او، بنده اى صبور و شكور و پرهيزكار بوده، به خدا خيانت نمى كرده، ظالم و جاهل نبوده، از نيكوكاران بوده، به حدّى كه خداوند، او را به پدر و جدّش، ملحق كرده است».
 
و چگونه چنين مقاماتى رفيع و درجاتى عالى، جز براى انسانى كه صاحب وجدان پاك و منزّه در اركان، و صالح در اعمال و مستقيم در احوال ميّسر مى شود؟  
 
و اما كسى كه به سوى معصيت گرايش يافته و بر انجام آن تصميم هم مى گيرد، آن هم معصيتى كه در دين خدا بدترين گناهان شمرده شده، يعنى زناى با زن شوهردار، و خيانت به كسى كه مدت ها بالاترين خدمت و احسان به او و به عِرض او كرده، و حتى بند زيرجامه خود را هم باز نموده و در جايى از آن زن نشسته كه شوهران با زنان خود مى نشينند، آن وقت، آياتى يكى پس از ديگرى از طرف خدا ببيند و منصرف نشود، و نداهايى يكى پس از ديگرى بشنود و باز حيا نكند و دست برندارد، تا آن جا كه به سينه اش بزنند و شهوتش از نوك انگشتانش بريزد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۱۷۸ </center>
و اژدهايى كه بزرگتر از آن تصوّر نشود ببيند و از ترس پا به فرار بگذارد، چنين كسى جا دارد كه اصولا اسم انسان را از رويش بردارند، نه اينكه علاوه بر انسان شمردنش او را بر اريكه نبوت و رسالت هم بنشانند، و خداوند او را امين بر وحى خود نموده ، كليد دين خود را به دست او بسپارد و علم و حكمت خود را به او اختصاص دهد و به امثال ابراهيم خليل ملحق سازد.
و اژدهايى كه بزرگتر از آن تصوّر نشود، ببيند و از ترس پا به فرار بگذارد. چنين كسى جا دارد كه اصولا اسم انسان را از رويش بر دارند، نه اين كه علاوه بر انسان شمردنش، او را بر اريكۀ نبوت و رسالت هم بنشانند، و خداوند او را امين بر وحى خود نموده، كليد دين خود را به دست او بسپارد و علم و حكمت خود را به او اختصاص دهد و به امثال ابراهيم خليل ملحق سازد.


ولى از كسانى كه زير بار اينگونه حرفهاى گوناگون و جعليات يهوديان و هر روايت ساختگى مى روند هيچ بعيد نيست ، زيرا همين هايند كه به خاطر يك مشت روايات مجهول الهويه جد يوسف ابراهيم خليل و همسرش ساره را متهم مى كنند. آرى ، اين چنين كسانى باكى ندارند از اينكه فرزند ابراهيم يعنى يوسف را درباره همسر عزيز متهم سازند.
ولى از كسانى كه زير بار اين گونه حرف هاى گوناگون و جعليات يهوديان و هر روايت ساختگى مى روند، هيچ بعيد نيست. زيرا همين هايند كه به خاطر يك مشت روايات مجهول الهويه، جدّ يوسف ابراهيم خليل و همسرش ساره را متهم مى كنند. آرى، اين چنين كسانى باكى ندارند از اين كه فرزند ابراهيم، يعنى يوسف را درباره همسر عزيز متهم سازند.
<span id='link124'><span>
<span id='link124'><span>
==افترائات ناشايسته و اتّهامات قبيحى كه در تفاسير عامه به حضرت يوسف (عليه السلام ) نسبت داده شده است ==
==افترائات ناشايسته و اتّهامات قبيحى كه در تفاسير عامه به حضرت يوسف (عليه السلام ) نسبت داده شده است ==
زمخشرى در كشاف گفته : «'''هم '''» يوسف را چنين تفسير كرده اند كه : يوسف بند شلوار زليخا را باز كرد، و خود به حالت مردى كه مى خواهد جماع كند درآمد. و نيز تفسير كرده اند كه يوسف بند شلوار خود را باز كرد و در ميان پاهاى زليخا در حالتى كه طاق و از خوابيده بود، بنشست . و «'''برهان '''» را چنين تفسير كرده اند كه : آوازى شنيد كه زنهار! اى يوسف و زنهار اى زليخا ! ولى يوسف گوش به اين صدا نداد، دوباره شنيد، و باز توجهى نكرد، بار سوم شنيد كه دور شو از زليخا، باز در دلش موثر نشد تا آنكه يعقوب در نظرش مجسّم شد كه داشت سرانگشت خود را مى گزيد. و بعضى گفته اند كه يعقوب دست به سينه يوسف زد و در نتيجه شهوتش از نوك انگشتانش بريخت .
زمخشرى در كشاف گفته : «'''هم '''» يوسف را چنين تفسير كرده اند كه : يوسف بند شلوار زليخا را باز كرد، و خود به حالت مردى كه مى خواهد جماع كند درآمد. و نيز تفسير كرده اند كه يوسف بند شلوار خود را باز كرد و در ميان پاهاى زليخا در حالتى كه طاق و از خوابيده بود، بنشست . و «'''برهان '''» را چنين تفسير كرده اند كه : آوازى شنيد كه زنهار! اى يوسف و زنهار اى زليخا ! ولى يوسف گوش به اين صدا نداد، دوباره شنيد، و باز توجهى نكرد، بار سوم شنيد كه دور شو از زليخا، باز در دلش موثر نشد تا آنكه يعقوب در نظرش مجسّم شد كه داشت سرانگشت خود را مى گزيد. و بعضى گفته اند كه يعقوب دست به سينه يوسف زد و در نتيجه شهوتش از نوك انگشتانش بريخت .
۱۶٬۹۰۷

ویرایش