۱۴٬۴۹۲
ویرایش
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۹: | ||
<span id='link193'><span> | <span id='link193'><span> | ||
==بيان | ==بيان اين كه: انسان مبعوث در قيامت، عين انسان دنيايى است، نه مانند او == | ||
در | در اين جا ممكن است به ذهن برسد كه: خداوند، خلقت بعدى را مثل خلقت قبلى دانسته، نه عين آن، پس يك فرد بشر در قيامت، مثل آن فردى است كه در دنيا بوده، نه خود او؟ | ||
در جواب مى گوييم: تشبيه و مانند بودن، تنها در بدن است كه مورد انكار منكران بود، نه جان آدمى كه حافظ وحدت و شخصيت انسان، هم در اين دنيا و هم در آخرت است، و بدان جهت انسان آخرتى، عين انسان دنيوى است، نه مانند آن. | |||
آرى، ملاك يكى بودن حسين، فرزند تقى، در دنيا و آخرت، همان نفس انسانى اوست كه آن هم، نزد خداى سبحان محفوظ است و با مُردن، معدوم و باطل نمى گردد، و وقتى آن نفس به بدن جديد در آخرت تعلق گرفت، باز اين بدن، همان بدن حسين در دنيا خواهد شد. همچنان كه در خود دنيا هم، چند بار بدنش با همه اجزايش عوض شد و او، همچنان حسين، پسر تقى بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۱ </center> | ||
خواهى پرسيد كه چه دليل قرآنى بر اين معنا داريد؟ | خواهى پرسيد كه: چه دليل قرآنى بر اين معنا داريد؟ | ||
در جواب مى گوييم: آيه شريفه: «وَ قَالُوا ءَإذَا ضَلَلنَا فِى الأرضِ ءَإنّا لَفِى خَلقٍ جَدِيدٍ بَل هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِم كَافِرُونَ * قُل يَتَوَفَّيكُم مَلَكُ المَوتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُم»، كه در پاسخ كسانى كه گفتند: «آيا بعد از نابود شدن بدن و متفرق گشتن تار و پود آن، دوباره به خلقت جديدى خلق مى شويم»، فرموده كه: شما بعد از مرگ، نه متفرق مى شويد و نه نابود مى گرديد، بلكه آن ملك الموتى كه موكّل بر شما است، شما را به تمام و كمال مى گيرد و حفظ مى كند، و اما آن كه در قبر مى پوسد و تار و پودش متلاشى مى گردد، آن بدن خاكى شما است، كه تجديد بناى آن براى خدا آسان است، همان طور كه بارِ اول بنا نمود. | |||
اين آيه، دليل بر اين بود كه حقيقت آدمى، همان نفس اوست، كه آن هم، نزد خدا محفوظ است. و اما دليل بر اين كه انسان مبعوث در قيامت، عين انسان در دنيا است، نه شخص ديگرى مانند آن، همه آيات قيامت است كه آن را بازگشت انسان به سوى خدا مى داند، و زنده شدنش را، زنده شدن آن انسان و حساب و مجازات و پاداشش را، حساب و مجازات و پاداش همان انسان مى داند. | |||
بعضى از | پس از آنچه گفته شد، معلوم گرديد كه: جملۀ «يَخلُقَ مِثلَهُم» نمى خواهد بفرمايد انسان مخلوق در آخرت، شخصى نظير انسان دنيا است، بلكه مقصود، همان معنايى است كه گفته شد. و اگر مانند بودن اين بدن و آن بدن را به ميان آورد، و نتيجه اش آن شد كه پاى مماثله به ميان آيد، بدين جهت بود كه خواست جواب درست مقابل متن اشكال باشد. چون اشكال ايشان كه گفتند: «آيا وقتى اسكلت و سپس خاك شديم، دوباره به خلقت جديدى مبعوث مى شويم»؟ همه مربوط به شؤون بدن مُرده بود، نه مربوط به حقيقت انسان، و وقتى از حقيقت انسان، يعنى نفس آدمى قطع نظر شود، مماثله صحيح است. يعنى بدن آخرتى، نظير و مثل بدن دنيايى است، هرچند كه با در نظر گرفتن نفس، عين هم اند. | ||
بعضى از مفسران گفته اند كه : مراد از كلمۀ «مِثلَهُم»، خود آنان است، نه مانند ايشان، همچنان كه ما نيز به يكديگر مى گوييم: «مثل تو كسى چنين كارى نمى كند». يعنى: تو هم چنين كارى نمى كنى. | |||
وليكن اين توجيه بى اشكال نيست و جاى مناقشه در آن هست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۲ </center> | ||
و ظاهر اين است كه در عبارت | و ظاهر اين است كه: در عبارت مذكور، مراد از «مثل»، همان مثل است، نه «عين»، و عنايت در اين تعبير، به اين است كه بفهماند كسى كه مثل توست، يعنى صفات تو را دارد و روح تو را و خصائص تو را دارد، اين كار را نمى كند. پس تو هم كه مثل او هستى، نبايد چنين كار را بكنى. پس در اين تعبير كنایى فعل نفى شده، اما با نفى سببش، كه همان صفت باشد و اين جور كنايه آوردن، مؤكدتر است از اين كه صريحا بگويد تو اين كار را مكن. | ||
و | و جملۀ «وَ جَعَلَ لَهُم أجَلاً لَا رَيبَ فِيه»، ظهور در اين دارد كه مراد از «اجل»، همان مرگ است. زيرا كلمه مزبور، دو قسم استعمال دارد: يكى مدت زندگى، از حين ولادت تا مرگ. و يكى هم، سرآمد زندگى كه مقارن با مرگ است. به هر معنا كه باشد، مرگ را شامل است. و اگر در اين جمله، مرگ را يادآورى مى نمايد، به منظور عبرت گرفتن كفار است، تا شايد از جرأت و جسارت بر خدا و تكذيب آيات او، دست بردارند و بدانند كه خداى تعالى، مى تواند ايشان را دوباره زنده نموده، انتقام كردار زشتشان را بگيرد. | ||
بنابراين، جمله : | بنابراين، جمله: «وَ جَعَلَ لَهُم أجَلاً لَا رَيبَ فِيه»، ناظر به جملۀ «ذَلِكَ جَزَاؤُهُم بّأنَّهُم كَفَرُوا بِآيَاتِنا» مى باشد، كه در صدر آيه قرار داشت و آيه، آن معنایى را مى دهد كه آيه: «وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَيثُ لَا يَعلَمُون... أوَ لَم يَنظُرُوا فِى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ... وَ أن عَسَى أن يَكُونَ قَدِ اقتَرَبَ أجَلُهُم فَبِأىِّ حَدِيثٍ بَعدَهُ يُؤمِنُون» در مقام افاده آن است. | ||
اين معنا استظهارى است كه ما از آيه مورد بحث كرديم. | اين معنا استظهارى است كه ما از آيه مورد بحث كرديم. | ||
بعضى از | بعضى از مفسران احتمال داده اند كه: مراد از «اجل»، روز قيامت باشد، وليكن اين معنا، با سياق آيه سازگار نيست. براى اين كه قبل از اين جمله، داستان انكار معاد را از ايشان نقل مى كرد، و عليه آن احتجاج مى كرد كه خدا قادر است دوباره زنده شان كند، و در چنين زمينه اى، مناسب نيست قيامت را مسلّم و «لَا رَيبَ فِيه» بگيرد. | ||
و نظير اين | و نظير اين كلام، گفتار بعضى ديگر است كه جملۀ «وَ جَعَلَ لَهُم أجَلاً لَا رَيبَ فِيه» را يك احتجاج ديگرى براى اثبات معاد دانسته اند. | ||
و به | و به هرحال، چه مراد از «اجل»، روز مرگ باشد و چه روز قيامت، خيلى مهم نيست، چون نتيجه اى ندارد. فقط خواستيم بگویيم اين احتجاج خالى از تكلف نيست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹۳ </center> | ||
«'''قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائنَ رَحْمَةِ | «'''قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائنَ رَحْمَةِ رَبّى إِذاً لاَمْسكْتُمْ خَشيَةَ الانفَاقِ وَ كانَ الانسَانُ قَتُوراً'''»: | ||
كلمۀ «قَتُور»، به معناى بخيل تفسير شده، البته بخيلى كه بخل را به نهايت رسانده باشد. و در مجمع البيان گفته: كلمۀ «قتر»، به معناى تنگى است، و «قَتُور»، مبالغه در همان معنا است. و وقتى گفته مى شود: «قَتَرَ يَقتُرُ»، و يا «تَقَتَّرَ»، و يا «أقتَرَ»، و يا «قَتَّرَ»، در همۀ آن ها، معنا يكى است و آن، اين است كه فلانى در خرج كردن امساك مى كند. | |||
خداى | خداى تعالى، در آيه مورد بحث، كفار را بر آن معنایى كه در آيه: «وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أن يُؤمِنُوا إذ جَاءَهُمُ الهُدَى إلّا أن قَالُوا أبَعَثَ اللّهُ بَشَراً رَسُولاً» گذشت. يعنى: بر جلوگيرى و كارشكنى در پيشرفت دعوت انبياء «عليهم السلام» بر منع از رسالت بشر توبيخ مى نمايد، و معناى خود آيه روشن است. | ||
<span id='link194'><span> | <span id='link194'><span> | ||
==بحث روايتى == | ==بحث روايتى == | ||
در تفسير عياشى از مسعدة بن صدقه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: شفاء همه در علم قرآن است ، زيرا اين خداى تعالى است كه مى فرمايد: ((ما هوشفاء و رحمة للمؤ منين ...(( | در تفسير عياشى از مسعدة بن صدقه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: شفاء همه در علم قرآن است ، زيرا اين خداى تعالى است كه مى فرمايد: ((ما هوشفاء و رحمة للمؤ منين ...(( |
ویرایش