۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
'''۱ - داستان اصحاب کهف، در تعدادی از روایات:''' | '''۱ - داستان اصحاب کهف، در تعدادی از روایات:''' | ||
از صحابه و تابعين واز ائمه اهل بيت | از صحابه و تابعين واز ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، به طور مفصل حكايت شده، مانند روايت قمى و ابن عباس و عكرمه و مجاهد، كه تفسير الدرالمنثور، همه آن ها را آورده، و روايت اسحاق، در كتاب عرائس، كه آن را تفسير برهان نقل كرده، و روايت وهب بن منبه، كه الدرالمنثور و كامل، آن را بدون نسبت نقل كرده اند، و روايت نعمان بن بشير، كه در خصوص اصحاب رقيم وارد شده، و الدر المنثور، آن را آورده. | ||
و اين روايات كه ما در بحث روايتى گذشته مقدارى از | و اين روايات كه ما در بحث روايتى گذشته مقدارى از آن ها را نقل كرديم و به بعضى ديگرش اشاره اى نموديم، آن قدر از نظر مطلب و متن با هم اختلاف دارند، كه حتى در يك جهت هم اتفاق ندارند. | ||
و اما اختلاف در روايات وارده در بعضى گوشه هاى داستان، مانند رواياتى كه متعرض تاريخ قيام آنان است، و يا متعرض اسم آن پادشاه است كه معاصر با ايشان بوده، يا متعرض نسب و سمت و شغل و اسامى و وجه ناميده شدنشان به اصحاب رقيم و ساير خصوصيات ديگر شده، بسيار شديدتر از روايات اصل داستان است و دست يافتن به يك جهت جامعى كه نفس بدان اطمينان داشته باشد، دشوارتر است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۰۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۰۳ </center> | ||
<span id='link271'><span> | <span id='link271'><span> | ||
و سبب عمده در اين | و سبب عمده در اين اختلاف، علاوه بر دستبردها و خيانت ها كه اجانب در اين گونه روايات دارند، دو چيز است: | ||
يكى اين كه اين قصه از امورى بوده كه اهل كتاب نسبت به آن تعصب و عنايت داشته اند، و از روايات داستان هم بر مى آيد كه قريش، اين قصه را از اهل كتاب شنيده اند و با آن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امتحان كردند، بلكه از مجسمه ها نيز مى توان عنايت اهل كتاب را فهميد، به طورى كه اهل تاريخ، آن مطالب را از نصارا واز مجسمه هاى موجود در غارهاى مختلف، كه در عالَم هست، غارهاى آسيا و اروپا و آفريقا گرفته شده، وآن مجسمه ها را بر طبق شهرتى كه از اصحاب كهف به پا خاسته، گرفته اند، و پر واضح است كه چنين داستانى كه از قديم الايام زبانزد بشر و مورد علاقه نصارا بوده، هر قوم و مردمى، آن را طورى كه نماياننده افكار و عقايد خود باشد، بيان مى كنند، و در نتيجه روايات آن مختلف مى شود. | |||
و از | و از آن جايى كه مسلمانان اهتمام بسيار زيادى به جمع آورى و نوشتن روايات داشتند، و آنچه كه نزد ديگران هم بود، جمع مى كردند و مخصوصا بعد از آن كه عده اى از علماى اهل كتاب مسلمان شدند، مانند وهب بن منبه و كعب الاحبار، و آنگاه اصحاب رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و تابعين، يعنى طبقه دوم مسلمانان، همه از اينان اخذ كرده و ضبط نموده اند، و هر خلفى از سلف خود مى گرفته و با آن همان معامله اخبار موقوفه را مى كرده، كه با روايات اسلامى مى نمودند و اين سبب بلوا و تشتت شده است. | ||
دوم اين كه | دوم اين كه: دأب وروش كلام خداى تعالى در آن جا كه قصه ها را بيان مى كند، بر اين است كه به مختاراتى و نكات برجسته و مهمى كه در ايفاى غرض مؤثر است، اكتفاء مى كند، و به جزئيات داستان نمى پردازد. از اول تا به آخر داستان را حكايت نمى كند، و نيز اوضاع واحوالى را كه مقارن با حدوث حادثه بوده، ذكر نمى نمايد. جهتش هم خيلى روشن است. چون قرآن كريم، كتاب تاريخ و داستانسرایى نيست، بلكه كتاب هدايت است. | ||
اين نكته از واضح ترين نكاتى است كه شخص متدبر در | اين نكته از واضح ترين نكاتى است كه شخص متدبر در داستان هاى مذكور، در كلام خدا درك مى نمايد. مانند آياتى كه داستان اصحاب كهف و رقيم را بيان مى كند، ابتداء محاوره و گفتگوى ايشان را نقل مى كند، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۰۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۰۴ </center> | ||
و در آن به معنا | و در آن به معنا و علت قيام آنان اشاره مى نمايد و آن را توحيد و ثبات بر كلمه حق معرفى مى كند. سپس اعتزال از مردم و دنبال آن وارد شدن به غار را مى آورد، كه چگونه در آن جا به خواب رفتند، در حالى كه سگشان هم همراهشان بود، و روزگارى بس طولانى در خواب بودند. | ||
آنگاه بيدار شدن و گفتگوى بار دوم آنان را در خصوص اين كه چقدر خوابيده اند، بيان نموده، و در آخر نتيجه اى را كه خدا از اين پيش آورد خواسته است، بيان مى كند. و سپس اين جهت را خاطرنشان مى سازد كه از چه راهى مردم به وضع آنان خبردار شدند، و چه شد كه دوباره بعد از حصول غرض الهى، به خواب رفتند. | |||
و اما ساختن مسجد بر بالاى غار ايشان، جمله اى است كه كلام بدان جا كشيده شده، و گرنه غرض الهى در آن منظور نبوده. | |||
و اما اين كه اسامى آنان چه بوده و پسران چه كسى و از چه فاميلى بوده اند، و چگونه تربيت و نشو و نما يافته بودند، چه مشاغلى براى خود اختيار كرده بودند، در جامعه چه موقعيتى داشتند، در چه روزى قيام نموده و از مردم اعتزال جستند، و اسم آن پادشاهى كه ايشان از ترس او فرار كردند، چه بوده، و نيز اسم آن شهر چه بوده، و مردم آن شهر از چه قومى بوده اند و اسم آن سگ كه همراهى ايشان را اختيار كرد، چه بوده، و اين كه آيا سگ شكارى بوده، يا سگ گله، و چه رنگى، متعرض نشده است. | |||
در حالى كه روايات، با كمال خرده بينى، متعرض آن ها و نيز ساير امورى كه در غرض خداى تعالى، كه همان هدايت است، هيچ مدخليتى ندارد، شده. چرا كه اين گونه خرده ريزها در غرض تاريخ دخالت دارد و به درد دقت هاى تاريخى مى خورد. | |||
مطلب ديگر | مطلب ديگر اين كه: مفسران گذشته، وقتى شروع در بحث از آيات قصص مى كرده اند، در صدد بر مى آمده اند كه وجه اتصال آيات داستان را بيان نموده و براى اين كه داستانى تمام عيار و مطابق سليقه خود از آب در آورند، از دور و بر آيات، نكات متروكى را استفاده نمايند، و همين جهت باعث اختلاف تفسيرها شده، چون نظريه و طرز استفاده آنان از دور و بر آيات، مختلف بوده است. و در نتيجه اين اختلاف، كار به اين جا كه مى بينيم، كشيده شده است. | ||
<span id='link272'><span> | <span id='link272'><span> | ||
ویرایش