۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
==رابطه آيات داستان اصحاب كهف، با آيات قبل == | ==رابطه آيات داستان اصحاب كهف، با آيات قبل == | ||
و وجه اتصالش به آيات قبل اين است كه | و وجه اتصالش به آيات قبل اين است كه: | ||
و همچنين اگر پس از گذشتن اندك زمانى همه | با اشاره به اين داستان و اين كه جاى تعجب در آن نيست، همان مطالب گذشته را تأييد مى كند، كه اگر خداى تعالى موجودات روى زمين را در نظر بشر جلوه داده، و دل هاى آدميان را مجذوب آن ها نموده تا بدان ها ركون و اطمينان كنند، و توجه خود را بدان ها معطوف دارند، همه به منظور امتحان است. | ||
و همچنين اگر پس از گذشتن اندك زمانى همه آن ها را با خاك يكسان نموده، از نظر انسان مى اندازد و به صورت سرابى جلوه مى دهد، همه و همه آياتى است الهى، نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف هست، كه خدا خواب را بر آنان مسلط نمود و در كنج غارى، سيصد سال شمسى به خوابشان برد، و وقتى بيدار شدند، جز اين به نظرشان نرسيد كه يا يك روز در خواب بوده اند و يا پاره اى از روز. پس مكث هر انسان در دنيا و اشتغالش به زخارف و زينت هاى آن و دلباختگى اش نسبت به آن ها و غفلتش از ماسواى آن، خود آيتى است نظير آيتى كه در داستان اصحاب كهف است. همان طور كه آن ها وقتى بيدار شدند، خيال كردند روزى و يا پاره اى از روز خوابيده اند، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۳۴۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۳۴۰ </center> | ||
انسان ها هم، وقتى روز موعود را مى بينند، خيال مى كنند يك روز و يا پاره اى از يك روز، در دنيا مكث كرده اند، و چنانچه از اصحاب كهف سؤال شد «كَم لَبِثتُم»، و آن ها گفتند: «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ»، از همه انسان ها نيز، در روز موعود سؤال مى شود: «كَم لَبِثتُم فِى الأرضِ عَدَدَ سِنِين قَالُوا لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ». و نيز مى فرمايد: «كَأنَّهُم يَومَ يَرَونَ مَا يُوعَدُونَ لَم يَلبَثُوا إلّا سَاعَةً مِن نَهَارٍ». | |||
پس آيت اصحاب كهف در بين ساير آيات الهى، پيشامدى نوظهور و عجيب نيست، بلكه داستانى است كه همه روزه، و تا شب و روزى هست، تكرار مى گردد. | |||
پس گويا خداى تعالى، بعد از آن كه فرمود: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفسَكَ عَلَى آثَارِهِم إن لَم يُؤمِنُوا بِهَذَا الحَدِيثِ أسَفاً... صَعِيداً جُرُزاً»، رسول گرامى خود را خطاب مى كند كه: گويا تو متوجه نشدى كه اشتغال مردم به دنيا و ايمان نياوردنشان به اين داستان، به خاطر تعلقى كه به زينت هاى زمين دارند، خود آيتى است نظير آيت خوابيدن اصحاب كهف در غار، و به همين جهت اندوهناك شدى، تا حدّى كه خواستى از غصه خودت را بكشى، و خيال كردى كه داستان اصحاب كهف، يك داستان استثنایى و نوظهور و عجيب است، و حال آن كه اين داستان، عين داستان زندگى مردم دنياپرست است. | |||
و اگر صريحا رسول گرامش را خطاب نكرد، خواست تا نسبت غفلت به ساحت مقدس او نداده باشد. علاوه بر اين كه كنايه از تصريح رساتر است. | |||
و | اين، آن معنايى است كه با تدبّر در وجه و چگونگى اتصال اين داستان با آيات قبلش به دست مى آيد. و به همين منوال، آيات بعدى هم - كه مربوط به آن دو مرد است كه يكى از آن ها صاحب دو باغ بود و آيات بعد از آن، كه مربوط است به قصه موسى و همسفرش - معنا مى شود كه به زودى بيانش خواهد آمد. | ||
البته مفسران ديگر، در وجه اتصال آيات اين قصه به ماقبل خود، وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه موجّه نيستند، و فایده اى در نقل آن ها نيست. | |||
«'''أَمْ | «'''أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آيَاتِنَا عجَباً'''»: | ||
«حسبان»، به معناى پندار و مظنّه است، و «كهف»، به معناى مغاره اى است كه در كوه باشد، و فرق آن را با «مغاره»، از نظر لغت، اين است كه كهف از مغاره، وسيع تر و بزرگتر است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۳۴۱ </center> | ||
و | و غار، همان كهف است، ليكن در صورتى كه كوچك باشد. و كلمه «رقيم»، از «رقم» است كه هم به معناى نوشتن است و هم به معناى خط. | ||
پس «رقيم» در واقع، به معناى «مرقوم» است. چون در موارد بسيارى، وزن «فعيل» به معناى مفعول مى آيد. مانند «جريح»، كه به معناى «مجروح» و «قتيل»، كه به معناى مقتول است. و كلمۀ «عجب»، مصدر و به معناى «تعجب» است، كه اگر به صورت وصف (عجب) تعبير شده، نه به صورت فعل (تعجب)، به منظور مبالغه است. | |||
<span id='link227'><span> | <span id='link227'><span> | ||
ویرایش