گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۸: خط ۵۸:


==تحريك و تشويق مردم به تعظيم حرمات خدا ==
==تحريك و تشويق مردم به تعظيم حرمات خدا ==
«'''ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ حُرُمَتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ'''»:
«'''ذَلِك وَ مَن يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ'''»:


كلمه ((حرمت (( به معناى هر چيزى است كه هتك و اهانت به آن جايز نباشد، و رعايت حرمتش لازم باشد. و كلمه ((اوثان (( جمع ((وثن (( است كه به معناى ((بت (( مى باشد. و كلمه ((زور(( به معناى انحراف از حق است ، و به همين جهت دروغ را نيز ((زور(( مى گويند، و همچنين هر سخن باطل ديگرى را.
كلمه «حُرمت»، به معناى هر چيزى است كه هتك و اهانت به آن جايز نباشد، و رعايت حرمتش لازم باشد. و كلمۀ «أوثان»، جمع «وَثَن» است، كه به معناى «بت» مى باشد. و كلمۀ «زُور» به معناى انحراف از حق است، و به همين جهت دروغ را نيز «زور» مى گويند، و همچنين هر سخن باطل ديگرى را.
 
و كلمۀ «ذَلِكَ» در تقدير «الأمرُ ذَلِك» است. يعنى آنچه ما براى ابراهيم و مردم بعد از وى تشريع كرديم و مناسكى كه براى حج مقرر داشتيم، اين ها است كه ذكر كرده و بدان اشاره نموديم.  


و كلمه ((ذلك (( در تقدير ((الامر ذلك (( است ، يعنى آنچه ما براى ابراهيم و مردم بعد از وى تشريع كرديم و مناسكى كه براى حج مقرر داشتيم اين ها است كه ذكر كرده و بدان اشاره نموديم . و به عبارت ساده تر بعد از آنكه بيان كرد كه مناسك حج عبارت است از
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۵ </center>
احرام ، طواف ، نماز، قربانى ، اخلاص و اجتناب از شرك ، با كلمه ((ذلك (( فرمود: اين بود آنچه در زمان ابراهيم و به زبان او براى مردم تشريع كرديم .
و به عبارت ساده تر: بعد از آن كه بيان كرد كه مناسك حج عبارت است از: احرام، طواف، نماز، قربانى، اخلاص و اجتناب از شرك، با كلمۀ «ذَلِكَ» فرمود: اين بود آنچه در زمان ابراهيم و به زبان او براى مردم تشريع كرديم.


و جمله ((و من يعظم حرمات اللّه فهو خير له ((، تحريك و تشويق مردم است به تعظيم حرمات خدا. و ((حرمات خدا(( همان امورى است كه از آنها نهى فرموده ، و براى آنها حدودى معين كرده كه مردم از آن حدود تجاوز نكنند، و به ماوراء آنها قدم نگذارند، پس تعظيم آن حدود همين است كه از آنها تجاوز نكنند.
و جملۀ «وَ مَن يُعَظِّم حُرُمَاتِ اللّه فَهُوَ خَيرٌ لَهُ»، تحريك و تشويق مردم است به تعظيم حرمات خدا. و «حرمات خدا»، همان امورى است كه از آن ها نهى فرموده، و براى آن ها حدودى معين كرده، كه مردم از آن حدود تجاوز نكنند، و به ماوراء آن ها قدم نگذارند. پس تعظيم آن حدود همين است كه از آن ها تجاوز نكنند.


آنچه از سياق بر مى آيد اين است كه اين جمله مقدمه و زمينه چينى باشد براى آيه بعد كه مى فرمايد: ((و احلت لكم الانعام الا ما يتلى عليكم ((، چون اگر اين جمله را به جمله قبلى ضميمه كنيم اين معنا را مى فهماند كه انعام - در عين اينكه از جمله رزقهايى است كه خدا به مردم داده و برايشان حلال كرده - حدودى هم براى آن معين نموده كه نبايد از آن تجاوز شود، و جمله استثنائى ((الا ما يتلى عليكم (( به آن حدود اشاره مى كند.
آنچه از سياق بر مى آيد، اين است كه اين جمله، مقدمه و زمينه چينى باشد براى آيه بعد كه مى فرمايد: «وَ أُحِلَّت لَكُمُ الأنعَامُ إلّا مَا يُتلَى عَلَيكُم». چون اگر اين جمله را به جمله قبلى ضميمه كنيم، اين معنا را مى فهماند كه انعام - در عين اين كه از جمله رزق هايى است كه خدا به مردم داده و برايشان حلال كرده - حدودى هم براى آن معين نموده كه نبايد از آن تجاوز شود، و جمله استثنائى «إلّا مَا يُتلَى عَلَيكُم»، به آن حدود اشاره مى كند.


و منظور از اينكه فرمود: ((الا ما يتلى عليكم - مگر آنچه برايتان خوانده مى شود(( استمرار تلاوت است ، يعنى همه را در همين سوره برايتان مى خوانيم ، زيرا خوردنيهاى حرام همه در سوره انعام نازل شده و نزول آن در مكه بوده و نيز در سوره نحل كه در اواخر دوره قبل از هجرت و اوائل دوره بعد از هجرت ، در مكه و مدينه نازل شده و نيز در سوره بقره آمده كه آن نيز در اوايل هجرت ، يعنى شش ماه بعد از هجرت (به طورى كه روايات مى گويند) نازل شده و با اين حال ، ديگر معنا ندارد ما كلمه ((يتلى (( را براى استقبال بگيريم و مانند بعضى از مفسرين آن را اشاره به آيه سوره مائده بدانيم كه بعدا نازل مى شود.
و منظور از اين كه فرمود: «إلّا مَا يُتلَى عَلَيكُم: مگر آنچه برايتان خوانده مى شود»، استمرار تلاوت است. يعنى همه را در همين سوره برايتان مى خوانيم. زيرا خوردنی هاى حرام، همه در سوره «انعام» نازل شده و نزول آن در مكه بوده، و نيز در سوره «نحل»، كه در اواخر دوره قبل از هجرت و اوائل دوره بعد از هجرت، در مكه و مدينه نازل شده، و نيز در سوره «بقره» آمده، كه آن نيز در اوايل هجرت، يعنى شش ماه بعد از هجرت (به طورى كه روايات مى گويند) نازل شده و با اين حال، ديگر معنا ندارد ما كلمۀ «يُتلَى» را براى استقبال بگيريم و مانند بعضى از مفسران، آن را اشاره به آيه سوره «مائده» بدانيم كه بعدا نازل مى شود.


و آياتى كه گفتيم خوردنيهاى حرام را بيان مى كند، هر چند كه يكى از محرمات را، ميته و خون و گوشت خوك و آنچه براى غير خدا ذبح شده ، نام برده است و ليكن در آيه مورد بحث به دليل سياق ما قبل و ما بعد آن ، عنايت به خصوص ذبح شده براى غير خدا است ، چون مشركين در حج خود براى بتها قربانى مى كردند، با اينكه از سنن ابراهيم (عليه السلام ) تنها سنت حج در ميان آنان باقى مانده بود، آن را هم به اين صورت در آورده بودند كه بتهايى بر بام كعبه ، و عده اى را بالاى صفا و مروه و عده اى را در منى نصب كرده و قربانيهاى خود را به نام آنها ذبح مى كردند. پس اجتناب از اين عمل منظور نظر آيه است ، هر چند كه خوردن ميته و خون و گوشت خنزير هم از جمله محرمات خدا باشند.
و آياتى كه گفتيم، خوردنی هاى حرام را بيان مى كند، هرچند كه يكى از محرمات را، ميته و خون و گوشت خوك و آنچه براى غير خدا ذبح شده، نام برده است، وليكن در آيه مورد بحث، به دليل سياق ماقبل و مابعد آن، عنايت به خصوص ذبح شده براى غير خدا است. چون مشركان در حج خود براى بت ها قربانى مى كردند، با اين كه از سنن ابراهيم «عليه السلام»، تنها سنت حج در ميان آنان باقى مانده بود، آن را هم به اين صورت در آورده بودند كه بت هايى بر بام كعبه، و عده اى را بالاى صفا و مروه، و عده اى را در منى نصب كرده و قربانی هاى خود را به نام آن ها ذبح مى كردند.  
 
پس اجتناب از اين عمل منظور نظر آيه است، هر چند كه خوردن ميته و خون و گوشت خنزير هم، از جمله محرمات خدا باشند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۶ </center>
مؤ يد اين معنا علاوه بر آنچه گذشت اين است كه كلام را با جمله ((فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور(( تعقيب كرده ، چون اجتناب از اوثان و اجتناب از سخن باطل هر چند كه از مصاديق تعظيم ((حرمات اللّه (( است و به همين جهت آن را بر جمله ((و من يعظم حرمات اللّه ...(( تفريع كرده و فرموده : ((فاجتنبوا...(( ليكن نامبردن اين دو تا از ميان همه محرمات ، و حرمات خدا در سياق آيات حج جز براى اين نبوده كه در عمل حج اين دو تا مورد ابتلاى آن روز بوده ، و مشركين درباره تقرب به بتها و قربانى كردن براى آنها و به نام آنها اصرار مى ورزيدند.
مؤيد اين معنا علاوه بر آنچه گذشت، اين است كه كلام را با جملۀ «فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأوثَانِ وَ اجتَنِبُوا قَولَ الزُّور» تعقيب كرده. چون اجتناب از «اوثان» و اجتناب از سخن باطل، هرچند كه از مصاديق تعظيم «حُرُمَات اللّه» است و به همين جهت آن را بر جملۀ «وَ مَن يُعَظِّم حُرُمَات اللّه...» تفريع كرده و فرموده: «فَاجتَنِبُوا...»، ليكن نامبردن اين دو تا از ميان همه محرمات، و حرمات خدا در سياق آيات حج، جز براى اين نبوده كه در عمل حج اين دو تا مورد ابتلاى آن روز بوده، و مشركان درباره تقرب به بت ها و قربانى كردن براى آن ها و به نام آن ها اصرار مى ورزيدند.


با اين بيان روشن شد كه جمله ((فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور(( نهى عامى است از تقرب به بتها و قول باطل كه در مورد خاص حج به كار رفته و به همين جهت بوده كه با فاى تفريع آمده است .
با اين بيان روشن شد كه جملۀ «فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأوثَانِ وَ اجتَنِبُوا قَولَ الزُّور»، نهى عامى است از تقرب به بت ها و قول باطل كه در مورد خاص حج به كار رفته و به همين جهت بوده كه با «فاى» تفريع آمده است.
و اگر حكم اجتناب را نخست معلق بر ((رجس (( كرد، و سپس آن رجس را با جمله ((من الاوثان (( بيان نمود، و از اول نفرمود: ((فاجتنبوا من الاوثان (( براى اين بود، كه به علت حكم هم اشاره كرده باشد كه علت وجوب اجتناب اين است كه ((اوثان ((، ((رجس (( هستند.


و نيز اگر اجتناب را معلق برخود اوثان كرد، نه به عبادت و تقرب و توجه و يا لمس آنها و يا امثال اين عناوين ، با اينكه همه مى دانيم كه اجتناب در حقيقت متعلق به اين گونه عناوين است نه به عين بتها، براى اين بود كه در تعبير از اجتناب مبالغه فرموده باشد.
و اگر حكم اجتناب را نخست معلق بر «رجس» كرد، و سپس آن رجس را با جملۀ «مِنَ الأوثَان» بيان نمود، و از اول نفرمود: «فَاجتَنِبُوا مِنَ الأوثَان» براى اين بود، كه به علت حكم هم اشاره كرده باشد كه علت وجوب اجتناب، اين است كه «أوثان»، «رِجس» هستند.


از آنچه گذشت روشن گرديد كه كلمه ((من (( در جمله ((من الاوثان (( بيانيه است ، ولى بعضى از مفسرين آنرا ابتدايى گرفته و گفته اند: معناى آيه اين است كه رجس را كه از پرستش بتها شروع مى شود اجتناب كنيد، (و خلاصه اولين رجسى كه اجتنابش واجب است پرستش بتها است )
و نيز اگر اجتناب را معلق بر خود اوثان كرد، نه به عبادت و تقرب و توجه و يا لمس آن ها و يا امثال اين عناوين، با اين كه همه مى دانيم كه اجتناب در حقيقت متعلق به اين گونه عناوين است، نه به عين بت ها، براى اين بود كه در تعبير از اجتناب مبالغه فرموده باشد.


بعضى ديگر آن را تبعيضى گرفته ، گفته اند معناى آيه اين است كه : بعضى از جهات اوثان را كه همان عبادت آنها است اجتناب كنيد. ولى در اين دو وجه تكلفى است كه بر خواننده پوشيده نيست ، و معناى آيه را از استقامت و روانى مى اندازد.
از آنچه گذشت، روشن گرديد كه كلمۀ «مِن» در جملۀ «مِنَ الأوثَان» بيانيه است، ولى بعضى از مفسران، آن را ابتدايى گرفته و گفته اند: معناى آيه اين است كه رجس را كه از پرستش بت ها شروع مى شود، اجتناب كنيد، (و خلاصه اولين رجسى كه اجتنابش واجب است، پرستش بت ها است).


«'''حُنَفَاءَ للَّهِ غَيرَ مُشرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السمَاءِ فَتَخْطفُهُ الطيرُ...'''»:
بعضى ديگر آن را تبعيضى گرفته، گفته اند معناى آيه اين است كه: بعضى از جهات اوثان را كه همان عبادت آن ها است، اجتناب كنيد. ولى در اين دو وجه تكلفى است كه بر خواننده پوشيده نيست، و معناى آيه را از استقامت و روانى مى اندازد.
 
«'''حُنَفَاءَ للَّهِ غَيرَ مُشرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطفُهُ الطَّيرُ...'''»:


((حنفاء(( جمع ((حنيف (( است و حنيف به معناى چيزهايى است كه از دو طرف
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۷ </center>
(افراط و تفريط)، به وسط مى آيند، و بدان سو متمايل مى شوند. و معناى اينكه مردمى براى خدا حنفاء باشند اين است كه از اغيار (يعنى آلهه و بتها) به سوى خدا مايل گردند. و لذا اين جمله و جمله ((غير مشركين (( يك معنا را افاده مى كند.
«حُنَفَاء»، جمع «حنيف» است و «حنيف»، به معناى چيزهايى است كه از دو طرف (افراط و تفريط)، به وسط مى آيند، و بدان سو متمايل مى شوند. و معناى اين كه مردمى براى خدا حنفاء باشند، اين است كه از اغيار (يعنى آلهه و بت ها)، به سوى خدا مايل گردند. و لذا اين جمله و جملۀ «غَيرَ مُشرِكِين»، يك معنا را افاده مى كند.


و اين دو جمله ، يعنى جمله ((حنفاء لله (( و جمله ((غير مشركين (( به هر دو حال از فاعل ((فاجتنبوا(( هستند، و آن را چنين معنا مى دهند: شما از اوثان و قربانى كردن براى آنها اجتناب كنيد در حالى كه از غير خدا مايل به سوى خدا باشيد، و در حج خود به او شرك نورزيد، چون مشركين در عمل حج اينطور تلبيه مى گفتند: ((لبيك ، لا شريك لك الا شريكا هو لك ، تملكه و ما ملك (( يعنى لبيك اى خدا، شريكى براى تو نيست ، مگر شريكى كه مال خود تو است ، تو هم آن را مالكى و هم ما يملك آن را مالكى.
و اين دو جمله، يعنى جملۀ «حُنَفَاء لِلّهِ» و جملۀ «غَيرَ مُشرِكِينَ»، به هر دو حال از فاعل «فَاجتَنِبُوا» هستند، و آن را چنين معنا مى دهند: شما از اوثان و قربانى كردن براى آن ها اجتناب كنيد، در حالى كه از غير خدا مايل به سوى خدا باشيد، و در حج خود به او شرك نورزيد. چون مشركان در عمل حج اين طور تلبيه مى گفتند: «لَبَّيكَ لَا شَرِيكَ لَكَ إلّا شَرِيكاً هُوَ لَكَ تَملِكُهُ وَ مَا مَلَك». يعنى: لبيك اى خدا! شريكى براى تو نيست، مگر شريكى كه مال خود تو است، تو هم آن را مالكى و هم مايملك آن را مالكى.


«'''و من يشرك باللّه فكانما خَرَّ من السماء فتخطفه الطير'''» - يعنى مرغ شكارى آن را به سرعت بگيرد. در اين جمله مشرك را در شرك ورزيدن و سقوطش از درجات انسانيت ، به هاويه ضلالت و شكار شيطان شدنش را، تشبيه كرد به كسى كه دارد از آسمان سقوط مى كند و عقاب لاشخور او را به سرعت بگيرد.
«'''وَ مَن يُشرِك بِاللّهِ فَكَأنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخطَفُهُ الطَّيرُ'''» - يعنى: مرغ شكارى آن را به سرعت بگيرد. در اين جمله، مشرك را در شرك ورزيدن و سقوطش از درجات انسانيت، به هاويه ضلالت و شكار شيطان شدنش را، تشبيه كرد به كسى كه دارد از آسمان سقوط مى كند و عقاب لاشخور، او را به سرعت بگيرد.


«'''او تهوى به الريح فى مكان سحيق'''» - و يا باد او را به (( مكانى ((سحيق (( يعنى بسيار دور پرتاب كند. اين جمله عطف است بر جمله ((تخطفه الطير((، و تشبيه ديگرى است از مشركين از نظر دورى از راه حق .
«'''أو تَهوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍ سَحِيق'''» - و يا باد او را به «مكانى سحيق»، يعنى بسيار دور پرتاب كند. اين جمله عطف است بر جملۀ «تَخطَفُهُ الطَّير»، و تشبيه ديگرى است از مشركان از نظر دورى از راه حق.


«'''ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ شعَائرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ'''»:
«'''ذَلِك وَ مَن يُعَظِّمْ شعَائرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ'''»:


كلمه ((ذلك (( خبر است براى مبتدايى كه حذف شده ، و تقدير آن ((الامر ذلك - قضيه از اين قرار است (( بوده . و كلمه ((شعائر(( جمع ((شعيره (( است ، و شعيره به معناى علامت است ، و شعائر خدا علامتهايى است كه خداوند آنها را براى اطاعتش نصب فرموده ، همچنانكه خودش فرمود: ((ان الصفا و المروه من شعائر اللّه (( و نيز فرموده : ((و البدن جعلناها لكم من شعائر اللّه ...((
كلمۀ «ذَلِكَ»، خبر است براى مبتدايى كه حذف شده، و تقدير آن «الأمرُ ذَلِك: قضيه از اين قرار است» بوده. و كلمه «شَعَائِر»، جمع «شعيره» است، و «شعيره»، به معناى علامت است، و شعائر خدا، علامت هايى است كه خداوند آن ها را براى اطاعتش نصب فرموده، همچنان كه خودش فرمود: «إنَّ الصَّفَا وَ المَروَةَ مِن شَعَائِرِ اللّه». و نيز فرموده: «وَ البُدنَ جَعَلنَاهَا لَكُم مِن شَعَائِرِ اللّه...».
 
و مراد از آن، شترى است كه براى قربانى سوق داده مى شود، و با شكافتن كوهانش از طرف راست، آن را علامت گذارى مى كنند، تا معلوم شود كه اين شتر قربانى است - ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، آيه را چنين تفسير كرده اند.


و مراد از آن ، شترى است كه براى قربانى سوق داده مى شود، و با شكافتن كوهانش از طرف راست آن را علامت گذارى مى كنند تا معلوم شود كه اين شتر قربانى است - ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آيه را چنين تفسير كرده اند. ظاهر جمله ((لكم فيها منافع (( كه بعد از
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۲۸ </center>
جمله مورد بحث است نيز آن را تاءييد مى كند، و همچنين جمله بعد كه مى فرمايد: ((و البدن جعلناها لكم...(( ولى بعضى از مفسرين گفته اند كه مراد از شعائر همه علامتهاى منصوبه براى اطاعت خدا است ، ولى سياق با اين گفته مساعد نيست .
ظاهر جملۀ «لَكُم فِيهَا مَنَافِع» كه بعد از جمله مورد بحث است نيز آن را تأييد مى كند، و همچنين جمله بعد كه مى فرمايد: «وَ البُدنَ جَعَلنَاهَا لَكُم...»، ولى بعضى از مفسران گفته اند كه مراد از «شعائر»، همه علامت هاى منصوبه براى اطاعت خدا است، ولى سياق با اين گفته مساعد نيست.


«'''فانها من تقوى القلوب'''» - يعنى تعظيم شعائر الهى از تقوى است ، بنابراين ضمير در ((فانها(( به تعظيم شعائرى بر مى گردد كه از كلام مفهوم مى شود، آنگاه گوئى كه مضاف تعظيم حذف شده ، و مضاف اليه (شعائر) به جاى آن نشسته ، و ضمير مضاف هم به همان قائم مقامش برگشته است .
«'''فَإنَّهَا مِن تَقوَى القُلُوب'''» - يعنى: تعظيم شعائر الهى از تقوا است. بنابراين، ضمير در «فَإنَّهَا» به تعظيم شعائرى بر مى گردد كه از كلام مفهوم مى شود. آنگاه گویى كه مضاف تعظيم حذف شده، و مضافٌ إليه (شعائر) به جاى آن نشسته، و ضمير مضاف هم به همان قائم مقامش برگشته است.


اشاره به اينكه ((تقوى (( امرى معنوى و قلبى است و قائم بهاعمال خارجى نيست
==اشاره به اين كه «تقوا»، امرى معنوى و قلبى است و قائم به اعمال خارجى نيست==


و اضافه تقوى به قلوب اشاره است به اينكه حقيقت تقوى و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دلها. و منظور از قلب ، دل و نفوس است . پس تقوى ، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست ، چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است ، مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص ، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اينها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است ، پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام ، يكى زشت و ديگرى معروف است ، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است ، نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن .
و اضافه تقوى به قلوب اشاره است به اينكه حقيقت تقوى و احتراز و اجتناب از غضب خداى تعالى و تورع از محارم او، امرى است معنوى كه قائم است به دلها. و منظور از قلب ، دل و نفوس است . پس تقوى ، قائم به اعمال - كه عبارت است از حركات و سكنات بدنى - نيست ، چون حركات و سكنات در اطاعت و معصيت مشترك است ، مثلا دست زدن و لمس كردن بدن جنس مخالف در نكاح و زنا، و همچنين بى جان كردن در جنايت و در قصاص ، و نيز نماز براى خدا و براى ريا، و امثال اينها از نظر اسكلت ظاهرى يكى است ، پس اگر يكى حلال و ديگرى حرام ، يكى زشت و ديگرى معروف است ، به خاطر همان امر معنوى درونى و تقواى قلبى است ، نه خود عمل و نه عناوينى كه از افعال انتزاع مى شود، مانند احسان و اطاعت و امثال آن .
خط ۱۴۰: خط ۱۴۴:
و امر در جمله ((فكلوا منها(( براى اباحه و رفع ممنوعيت است . و خلاصه معناى ((كلوا(( اين است كه مى توانيد بخوريد. و كلمه ((قانع (( به معناى فقيرى است كه به هر چه به او بدهند قناعت مى كند، چه سؤ ال هم بكند يا نكند. و ((معتر(( فقيرى است كه براى سؤ ال نزد تو آمده باشد. و معناى آيه روشن است .
و امر در جمله ((فكلوا منها(( براى اباحه و رفع ممنوعيت است . و خلاصه معناى ((كلوا(( اين است كه مى توانيد بخوريد. و كلمه ((قانع (( به معناى فقيرى است كه به هر چه به او بدهند قناعت مى كند، چه سؤ ال هم بكند يا نكند. و ((معتر(( فقيرى است كه براى سؤ ال نزد تو آمده باشد. و معناى آيه روشن است .
<span id='link367'><span>
<span id='link367'><span>
==حكمت قربانى كردن براى خدا ==
==حكمت قربانى كردن براى خدا ==
«'''لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَ لَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ....'''»:
«'''لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَ لَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ....'''»:
۱۶٬۸۸۳

ویرایش