۱۶٬۸۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
«'''إِنَّ | «'''إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسِ بِمَا تَسعَى'''»: | ||
اين | اين آيه، تعليل جملۀ «فَاعبُدنِى» است كه در آيه قبلى بود، و اين منافات ندارد با اين كه جمله مذكور، متفرع بر «لا إله إلا أنا» باشد. براى اين كه هر چند وجوب عبادت خدا ذاتا متفرع بر يكتايى اوست، وليكن يكتايى او، به تنهايى و بدون وجود روز جزا كه آدميان پاداش داده شوند، و نيك و بد از هم متمايز گردند، مطيع و ياغى از هم جدا شوند، اثرى ندارد، و تشريع احكام و اوامر و نواهى بى نتيجه مى ماند. و به همين جهت در قرآن كريم، مكرر در مقام اثبات چنين روزى فرموده: «هيچ ريبى در آن نيست». | ||
مقصود از | ==مقصود از اين كه درباره قيامت فرمود: «نزديك است پنهانش بدارم»== | ||
و در | و در جملۀ «أكَادُ أُخفِيهَا»، ظاهر اين كه اخفاء را مطلق آورد، اين است كه مراد اخفاء به تمام معنا باشد. يعنى آن را پنهان بدارم و مكتوم نگه دارم، و به هيچ وجه، احدى را از آن آگاه نكنم، تا وقتى واقع مى شود، ناگهانى و دفعةً واقع شود. همچنان كه قرآن كريم صريحا فرموده: «لَا تَأتِيكُم إلّا بَغتَةً». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۹۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۹۷ </center> | ||
ممكن هم هست معناى | ممكن هم هست معناى جملۀ «نزديك است پنهانش بدارم»، اين باشد كه نزديك است از آن خبر ندهم، تا مخلصان از غير مخلصان جدا شده و شناخته شوند. چون بيشتر مردم، خداى را به اميد ثواب و ترس از عقاب عبادت مى كنند، و يا از نافرمانی اش خوددارى مى نمايند، در حالى كه درست ترين عمل، آن عملى است كه صرفا براى رضاى خدا انجام شود، نه به طمع بهشت و ترس از جهنم. و با پنهان داشتن روز قيامت، اين تميز به خوبى صورت مى گيرد، و معلوم مى شود چه كسى خداى را به حقيقت بندگى مى كند، و چه كسى در پى بازرگانى خويش است. | ||
بعضى گفته اند: معناى | بعضى گفته اند: معناى «نزديك است پنهانش بدارم»، اين است كه نزديك است حتى از خودم هم كتمانش كنم، و اين تعبير، كنايه از شدت كتمان و مبالغه در آن است. چون خود آدميان نيز، وقتى مى خواهند سرّى را كتمان كنند و در كتمان آن مبالغه نمايند، مى گويند: «نزديك است كه از خودم هم پنهانش بدارم، تا چه رسد به اين كه براى ديگران آن را فاش سازم». صاحب اين قول، گفتار خود را به روايت نسبت داده. | ||
«''' | «'''لِتُجزَى كُلُّ نَفسٍ بِمَا تَسعَى'''» - اين جمله، متعلق است به كلمۀ «آتِيَةٌ» و معنايش واضح است. | ||
«'''فَلا | «'''فَلا يَصُدَّنَّك عَنهَا مَن لا يُؤْمِنُ بهَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَترْدَى'''»: | ||
كلمۀ «صَدّ»، به معناى منصرف كردن است و كلمۀ «فَتَردَى»، از مصدر «ردى»، به معناى هلاكت است، و دو ضمير «عَنهَا» و «بِهَا»، به ساعت بر مى گردد. و معناى «صدّ از ساعت»، اين است كه دل هاى مردم بى ايمان، تو را از اين كه به ياد آن بيفتى، منصرف سازد، تا درباره آن و خصوصياتش فكر نكنى، و متوجه نشوى كه روزى است كه هر نفسى، به هر چه كرده، پاداش مى شود. و نيز مراد از بى ايمان، همان كسانى است كه نسبت به آن روز و شؤوناتش كافرند. | |||
جملۀ «وَ اتَّبَعَ هَوَيهُ»، نسبت به جملۀ «مَن لَا يُؤمِنُ» به منزله عطف تفسيرى است و چنين معنا مى دهد كه: عدم ايمان به قيامت، خود مصداق پيروى هوا است، و چون صالح براى تعليل است، عليت هوا را براى ايمان نياوردن افاده مى كند، و به دلالت التزام از آن استفاده مى شود كه ايمان به قيامت حق و مخالف با هوا است، و منجى و مخالف با هلاكت است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۹۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۹۸ </center> | ||
پس مبادا پيروان هواى نفس كه به خاطر همين | بنابراين، حاصل كلام اين مى شود: وقتى قيامت آمدنى و جزاء واقع شدنى باشد. پس مبادا پيروان هواى نفس كه به خاطر همين پيروی شان، كافر به قيامت گشته، از عبادت پروردگارشان اعراض نمودند، تو را از ايمان به آن منصرف كنند و از ياد آن و ياد شؤونات آن غافل سازند تا هلاك گردى. | ||
و شايد جهت اين كه فرمود: «هوايش را پيروى كرد»، و نفرمود: «پيروى مى كند»، با اين كه كلمۀ مضارع «فَتَردَى» را به آن عطف كرد، اين بوده كه بفهماند پيروى هوا، علت عدم ايمان است. | |||
==غاز وحى رسالت موسی «ع»، با استفهام: «مَا تِلكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى»== | |||
«'''وَ مَا تِلْك بِيَمِينِك يَا مُوسى'''»: | «'''وَ مَا تِلْك بِيَمِينِك يَا مُوسى'''»: | ||
آغاز وحى | از اين جا، وحى رسالت موسى آغاز مى شود. چون وحى نبوتش در سه آيه گذشته تمام شد، استفهام در اين جمله، استفهام تقرير است، از آن جناب سؤال شده كه در دست راست چه دارى؟ و منظور اين است كه خودش نام آن را ببرد، و متوجه اوصاف آن كه چوب خشكى است بى جان، بشود، تا وقتى به اژدهايى مبدّل مى شود، آن طور كه بايد در دلش عظيم بنمايد. | ||
و ظاهرا مشارٌ إليه به كلمۀ «تِلكَ»، كه آلت اشاره به مؤنث است، يا «عوده» (چوبدستى) بوده، و يا «خشبه» (چوب) كه چون تاء تأنيث در آخر دارند، با «تلك» بدان اشاره شده است، و گرنه ممكن بود به اعتبار «شَئ»، كلمۀ «ذَلِكَ» به كار برده و پرسيده باشد: «اين چيست به دستت»، و اگر اين طور نپرسيد، و آن طور پرسيد، خواست نسبت به آن تجاهل بفرمايد، و گويا بفهماند من نمى دانم آن كه به دست تو است، عصا است، و الا اگر تجاهل در كار نبود، استفهام معنا نداشت. و اين تجاهل، نظير تجاهلى است كه ابراهيم «عليه السلام» نسبت به آفتاب و ماه و ستاره كرد، و هر يك را ديد، گفت اين پروردگار من است، تا وقتى به آفتاب رسيد، گفت: «هَذَا رَبِّى هَذَا أكبَر». | |||
ممكن هم هست اشاره با «تِلكَ»، به همان عصا باشد، اما نه به اين منظور كه از اسم و حقيقت آن اطلاع دارد، تا در نتيجه استفهام لغو باشد، بلكه به اين منظور بوده كه اوصاف و خواص آن را ذكر كند. | |||
مؤيد اين احتمال، كلام مفصّل موسى «عليه السلام» است كه در پاسخ به اوصاف و خواص عصايش پرداخت. گويا وقتى شنيد مى پرسند: آن چيست به دستت؟ فكر مى كند لابد اوصاف و خواص آن را مى خواهند، و گرنه در عصا بودن آن كه ترديدى نيست، و اين خود طريقه معمولى است كه وقتى از امر واضحى سؤال مى شود كه انتظار ندانستنش از احدى نمى رود، در پاسخ به ذكر اوصاف آن مى پردازند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۹۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۹۹ </center> | ||
به وجهى مى توان يكى از اين موارد را محمل آيات زير دانست كه مى فرمايد: | به وجهى مى توان يكى از اين موارد را محمل آيات زير دانست كه مى فرمايد: «القَارِعَةُ * مَا القَارِعَةُ * وَ مَا أدرَيكَ مَا القَارِعَةُ * يَومَ يَكُونُ النَّاسُ كَالَفَراشِ المَبثُوث». و نيز مى فرمايد: «الحَاقَّةُ * مَا الحَاقَّةُ * وَ مَا أدرَيكَ مَا الحَاقَّةُ» | ||
«'''قَالَ هِىَ عَصاى | «'''قَالَ هِىَ عَصاى أَتَوَكّؤُا عَلَيهَا وَ أَهُشُّ بهَا عَلى غَنَمِى وَ لىَ فِيهَا مَئَارِب أُخْرَى'''»: | ||
«عصا»، معنايش معروف است، و از نظر لغت در حكم مؤنث است و كلمۀ «أتَوَكَّؤُ» از مصدر «تَوَكّى» است، كه به معناى اعتماد و تكيه دادن است. و كلمۀ «هشّ»، به معناى چوب زدن به درخت براى ريختن برگ آن است تا گوسفندان آن را بخورند. و كلمه «مَآرِب»، جمع «مأربه» است، كه «راء» آن با هر سه صدا خوانده مى شود، و به معناى احتياج است. و مراد از اين كه گفت: مرا در آن مآربى (حوائجى) ديگر است، اين است كه اين عصا، حوائجى ديگر از من بر مى دارد. و معناى آيه روشن است. | |||
<span id='link155'><span> | <span id='link155'><span> | ||
==وجه پرگوئى موسى (ع ) در پاسخ خداوند == | ==وجه پرگوئى موسى (ع ) در پاسخ خداوند == | ||
خط ۷۷: | خط ۸۰: | ||
آيات سابق بر اين ، كه مى فرمود: ((و ما تلك بيمينك ...(( عنوان مقدمه داشت ، و جمله مورد بحث فرمان رسالت است . | آيات سابق بر اين ، كه مى فرمود: ((و ما تلك بيمينك ...(( عنوان مقدمه داشت ، و جمله مورد بحث فرمان رسالت است . | ||
<span id='link156'><span> | <span id='link156'><span> | ||
==درخواست هاى موسى «ع» از خداوند بعد از مأموريت به رسالت == | ==درخواست هاى موسى «ع» از خداوند بعد از مأموريت به رسالت == | ||
«'''قَالَ رَب اشرَحْ لى صدْرِى ...إِنَّك كُنت بِنَا بَصِيراً...'''»: | |||
يازده آيه است كه متن درخواست موسى از پروردگارش را نقل مى كند، كه بعد از مسجل شدن رسالتش چه چيزهايى از پروردگارش درخواست نمود، و از ظاهر آن پيدا است كه آنچه درخواست كرده وسائلى بوده كه در امر رسالتش بدان محتاج بوده نه در امر نبوت ، آرى رساندن رسالت خدا به فرعون و درباريانش و نجات دادن بنى اسرائيل ، و اداره امور ايشان ، آن وسائل را لازم داشته ، نه مساءله نبوتش . | يازده آيه است كه متن درخواست موسى از پروردگارش را نقل مى كند، كه بعد از مسجل شدن رسالتش چه چيزهايى از پروردگارش درخواست نمود، و از ظاهر آن پيدا است كه آنچه درخواست كرده وسائلى بوده كه در امر رسالتش بدان محتاج بوده نه در امر نبوت ، آرى رساندن رسالت خدا به فرعون و درباريانش و نجات دادن بنى اسرائيل ، و اداره امور ايشان ، آن وسائل را لازم داشته ، نه مساءله نبوتش . | ||
ویرایش