گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸: خط ۸:
«'''وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الحَْسرَةِ إِذْ قُضىَ الاَمْرُ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ'''»:
«'''وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الحَْسرَةِ إِذْ قُضىَ الاَمْرُ وَ هُمْ فى غَفْلَةٍ وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ'''»:


از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله ((اذ قضى الامر(( بيان جمله ((يوم الحسره (( باشد، در نتيجه اشاره به اين مى شود كه اين حسرتى كه به آن دچار مى شوند از ناحيه قضاى امر مى آيد، و قضاء وقتى باعث حسرت مى شود كه فوت گردد آنچه باعث روشنى چشم و آرزو و سعادت شخص ((مقضى عليه (( گردد، و سعادتى كه او مى توانست به آن نائل شود از بين ببرد، و ديگر به خاطر نداشتن آن هيچ خوشى در زندگى ندارد، چون همه دلبستگى اش به آن بود، و معلوم است كه انسان هيچ وقت راضى نمى شود كه چنين چيزى از او فوت شود هر چند كه حفظش مستلزم هر ناملايمى باشد، مگر آنكه آن را به غفلت از وى بربايند، و گرنه به هيچ قيمتى حاضر نيست كه آن را از دست بدهد، و لذا مى بينيم در دنباله سخن فرمود: «و هم فى غفله و هم لا يؤمنون».
از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله «إذ قُضِىَ الأمرُ»، بيان جمله «يَومَ الحَسرَة» باشد. در نتيجه اشاره به اين مى شود كه اين حسرتى كه به آن دچار مى شوند، از ناحيه قضاى امر مى آيد، و «قضاء» وقتى باعث حسرت مى شود كه فوت گردد آنچه باعث روشنى چشم و آرزو و سعادت شخص «مَقضِىّ عَلَيه» گردد، و سعادتى كه او مى توانست به آن نائل شود، از بين ببرد، و ديگر به خاطر نداشتن آن هيچ خوشى در زندگى ندارد. چون همه دلبستگى اش به آن بود، و معلوم است كه انسان هيچ وقت راضى نمى شود كه چنين چيزى از او فوت شود، هر چند كه حفظش مستلزم هر ناملايمى باشد، مگر آن كه آن را به غفلت از وى بربايند، و گرنه به هيچ قيمتى حاضر نيست كه آن را از دست بدهد، و لذا مى بينيم در دنباله سخن فرمود: «وَ هُم فِى غَفلَةٍ وَ هُم لَا يُؤمِنُون».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۶ </center>
بنابراين ، معناى آيه (و خدا داناتر است) اين مى شود كه: اى پيغمبر! ايشان را بترسان از روزى كه امر قضاء مى شود، يعنى كار يكسره مى گردد و هلاكت دائمى بر آنان حتمى مى شود، آن وقت از سعادت هميشگى كه روشنى چشم هر كسى است منقطع مى گردند، پس حسرتى مى خورند كه با هيچ مقياسى اندازه گيريش ممكن نيست، و اين بدان جهت است كه اينان در دنيا غفلت ورزيدند و راهى كه ايشان را به آن روشنى چشم هدايت مى كرد و مستقيما به آن مى رسانيد، يعنى راه ايمان به خداى يگانه و تنزيه او از داشتن فرزند و شريك بود ترك گفته ، راه مخالف آن را پيمودند.
بنابراين، معناى آيه (و خدا داناتر است) اين مى شود كه:  


همين مقدار كه ما در تفسير اين آيه آورديم كافى است و ديگر حاجتى به ايراد وجوه ديگر كه در ذيل آيه آورده اند نيست، (و خدا راهنما است).
اى پيغمبر! ايشان را بترسان از روزى كه امر قضاء مى شود. يعنى كار يكسره مى گردد و هلاكت دائمى بر آنان حتمى مى شود. آن وقت از سعادت هميشگى كه روشنى چشم هر كسى است، منقطع مى گردند. پس حسرتى مى خورند كه با هيچ مقياسى اندازه گيری اش ممكن نيست، و اين، بدان جهت است كه اينان در دنيا غفلت ورزيدند و راهى كه ايشان را به آن روشنى چشم هدايت مى كرد و مستقيما به آن مى رسانيد. يعنى راه ايمان به خداى يگانه و تنزيه او از داشتن فرزند و شريك بود ترك گفته، راه مخالف آن را پيمودند.


«'''إِنَّا نحْنُ نَرِث الاَرْض وَ مَنْ عَلَيهَا وَ إِلَيْنَا يُرْجَعُونَ'''»:
همين مقدار كه ما در تفسير اين آيه آورديم، كافى است و ديگر حاجتى به ايراد وجوه ديگر كه در ذيل آيه آورده اند، نيست. (و خدا راهنما است).


راغب در مفردات مى گويد: وراثت و ارث به معناىانتقال مال از غير به تو است بدون اينكه معامله و يا شبه معامله اى ميان تو و او صورتگرفته باشد، و مالى كه از ميت به زنده منتقل مى شود ارث مى گويند، تا آنجا كه مىگويند: هم گفته مى شود ((ورثت مالا عن زيد مالى از زيد ارث بردم ((، و هم ((ورثتزيدا = ارث بردم زيد را(( هم با كلمه ((عن (( و هم بدون آن به كار مى رود.
توضيحى درباره مراد از آیه: «إِنَّا نحْنُ نَرِثُ الاَرْضَ وَ مَنْ عَلَيهَا...»
«'''إِنَّا نحْنُ نَرِثُ الاَرْضَ وَ مَنْ عَلَيهَا وَ إِلَيْنَا يُرْجَعُونَ'''»:


توضيحى درباره مراد از آیه: «انا نحن نرث الاءرض و من عليها...»
راغب در مفردات مى گويد: «وراثت» و «ارث» به معنای انتقال مال از غير به تو است، بدون اين كه معامله و يا شبه معامله اى ميان تو و او صورت گرفته باشد، و مالى كه از ميت به زنده منتقل مى شود، «ارث» مى گويند. تا آنجا كه می گويند: هم گفته مى شود «وَرِثتُ مَالاً عَن زَيدٍ: مالى از زيد ارث بردم». و هم «وَرِثتُ زَيداً: ارث بردم زيد را». هم با كلمۀ «عَن» و هم بدون آن به كار مى رود.


و آيه شريفه - گويا - تثبيت و نوعى تقريب براى آيه ((قضى الامر(( است، و معنايش اين است كه اين قضاء بر ما سهل و ساده است. چون ماييم كه زمين و خود ايشان را ارث مى بريم ، و همه شان به سوى ما باز مى گردند، و معناى وراثت زمين اين است كه دارندگان آن با مردن دست از آن مى شويند، و زمين براى خدا مى ماند و معناى وارث بودن خدا خود آنان را اين است كه آنان مى ميرند و آنچه مال به دست آوردند براى خدا مى ماند، و بنابراين معناى هر دو جمله اين مى شود كه: «ما زمين را از ايشان ارث مى بريم».
و آيه شريفه - گويا - تثبيت و نوعى تقريب براى آيه «قُضِىَ الأمر» است، و معنايش اين است كه اين قضاء بر ما سهل و ساده است. چون ماييم كه زمين و خود ايشان را ارث مى بريم، و همه شان به سوى ما باز مى گردند.  


ممكن هم هست آيه شريفه را بر معنايى دقيق تر از اين حمل كنيم ، و آن اين است كه بگوييم مراد اين است كه خداى سبحان تنها كسى است كه بعد از فناى هر چيزى باقى است ، پس بعد از فناى زمين هم تنها او باقى مى ماند، و از زمين هر چه وجود و آثار وجود دارد او ارث مى برد، و باز يگانه باقى بعد از انسان او است ، و آنچه را كه انسان مالك بود او مالك مى شود، همچنانكه در آيه شريفه ((لمن الملك اليوم لله الواحد القهار(( و در آيه ((و نرثه ما يقول و يا تينا فردا((
و معناى «وراثت زمين» اين است كه دارندگان آن، با مُردن دست از آن مى شويند، و زمين براى خدا مى ماند. و معناى «وارث بودن خدا خود آنان را»، اين است كه آنان مى ميرند و آنچه مال به دست آوردند، براى خدا مى ماند. بنابراين، معناى هر دو جمله اين مى شود كه: «ما زمين را از ايشان ارث مى بريم».
 
ممكن هم هست آيه شريفه را بر معنايى دقيق تر از اين حمل كنيم، و آن، اين است كه بگوييم: مراد اين است كه خداى سبحان، تنها كسى است كه بعد از فناى هر چيزى باقى است.
 
پس بعد از فناى زمين هم تنها او باقى مى ماند، و از زمين هرچه وجود و آثار وجود دارد، او ارث مى برد، و باز يگانه باقى بعد از انسان، او است، و آنچه را كه انسان مالك بود، او مالك مى شود. همچنان كه در آيه شريفه «لِمَنِ المُلكُ اليَومَ لِلهِ الوَاحِدِ القَهَّار»، و در آيه «وَ نَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَ يَأتِينَا فَرداً»، ملك را به خود منحصر كرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۷ </center>
ملك را به خود منحصر كرده است.


و مرجع معناى اين وراثت به اين است كه هر موجودى به سوى او بازگشت كند و محشور گردد، و بنابراين ، «جمله و الينا يرجعون»، عطف تفسير و به منزله تعليل براى جمله دوم ، و يا براى مجموع دو جمله خواهد بود، كه بنابراين كه تعليل براى هر دو جمله باشد جنبه صاحبان عقل را بر ساير موجودات غلبه داده ، و يا تمامى موجودات در روز بازگشت به او عاقل مى شوند.
و مرجع معناى اين وراثت به اين است كه هر موجودى به سوى او بازگشت كند و محشور گردد. بنابراين، جملۀ «وَ إلَينَا يُرجَعُون»، عطف تفسير و به منزله تعليل براى جمله دوم، و يا براى مجموع دو جمله خواهد بود، كه بنابر اين كه تعليل براى هر دو جمله باشد، جنبه صاحبان عقل را بر ساير موجودات غلبه داده، و يا تمامى موجودات در روز بازگشت به او عاقل مى شوند.


اين وجه از هر وجه ديگرى از شبهه تكرار سالم تر است چون بنابر وجه اول تكرار لازم مى آمد و معناى آيه مثل اين مى شد كه كسى بگويد: من مال زيد و زيد را ارث بردم.
اين وجه از هر وجه ديگرى از شبهه تكرار سالم تر است. چون بنابر وجه اول، تكرار لازم مى آمد و معناى آيه مثل اين مى شد كه كسى بگويد: من مال زيد و زيد را ارث بردم.


و اينكه سخن درباره عيسى (عليه السلام ) را با اين آيه ختم كرده خالى از مناسبت نيست ، چون (على رغم مسيحيان كه مسيح را فرزند خدا مى پندارند) مى فهماند كه وراثت خدا خود يكى از ادله اين است كه او فرزند ندارد، زيرا كسى به فرزند احتياج دارد كه بخواهد وارث او باشد، و كسى كه خود وارث تمامى موجودات است احتياجى به فرزند ندارد.
و اين كه سخن درباره عيسى «عليه السلام» را با اين آيه ختم كرده، خالى از مناسبت نيست. چون (برغم مسيحيان كه مسيح را فرزند خدا مى پندارند) مى فهماند كه «وراثت خدا»، خود يكى از ادله اين است كه او فرزند ندارد. زيرا كسى به فرزند احتياج دارد كه بخواهد وارث او باشد، و كسى كه خود وارث تمامى موجودات است، احتياجى به فرزند ندارد.


==بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخی آيات گذشته)==
==بحث روايتى (رواياتى در ذيل برخی آيات گذشته)==
۱۶٬۸۸۱

ویرایش