۱۶٬۹۰۷
ویرایش
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۳: | ||
==داستان حضرت يحيى «ع»، در قرآن == | ==داستان حضرت يحيى «ع»، در قرآن == | ||
۱ - ستايش قرآن كريم : خداى | '''۱ - ستايش قرآن كريم:''' خداى عزوجل، آن جناب را در چند جاى قرآن ياد كرده و او را به ثناى جميلى ستوده. از آن جمله، او را تصديق كننده كلمه اى از خدا (يعنى نبوت مسيح) خوانده و او را سيد و مايه آبروى قومش و حصور (بى زن) خوانده، و پيغمبرى از صالحان ناميده. (سوره آل عمران، آيه ۳۹) | ||
و | و نيز از مجتبين، يعنى مخلصان و راه يافتگان خوانده. (سوره انعام، آيه ۸۵ تا ۸۷). و نام او را خودش نهاده، و او را يحيى ناميده، كه قبل از وى هيچ كس بدين نام مسمى نشده، و او را مأمور به اخذ كتاب به قوت نموده، و او را در كودكى حكم داده، و بر او در سه روز زندگی اش سلام فرستاده. روزى كه متولد شد، و روزى كه از دنيا مى رود و روزى كه دوباره زنده مى شود. (سوره مريم، آيات ۲ - ۱۵) | ||
و به طور كلى، دودمان زكريا را مدح كرده و فرموده: «إنَّهُم كَانُوا يُسَارِعُونَ فِى الخَيرَاتِ وَ يَدعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كَانُوا لَنَا خَاشِعِين». اينان مردمى بودند كه در خيرات ساعى و كوشا بودند و ما را به رغبت و از رهبت و خشوع مى خواندند. (سوره انبياء، آيه ۹۰). و مقصود از كلمه اينان، يحيى و پدر و مادر او است. | |||
يحيى | '''۲ - تاريخ زندگی اش:''' يحيى «عليه السلام»، به طور معجزه آسا و خارق العاده، براى پدر و مادرش متولد شد. چون پدرش پيرى فرتوت و مادرش زنى نازا بود، و هر دو از فرزنددار شدن مأيوس بودند. در چنين حالى، خداى تعالى، يحيى را به ايشان ارزانى داشت، و يحيى «عليه السلام» از همان كودكى مشغول عبادت شد. خداى تعالى از كودكى او را حكمت داده بود. او، تمام عمر را به زهد و انقطاع گذرانيد، و هرگز با زنان نياميخت و هيچ يك از لذائذ دنيا، او را از خدا به خود مشغول نساخت. | ||
يحيى «عليه السلام»، معاصر عيسى بن مريم «عليهما السلام» بود و نبوت او را تصديق كرد و او در ميان قوم خود، سيد و شريف بود، به طورى كه دل ها همه به او توجه مى نمود و به سويش ميل مى كرد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۷ </center> | ||
مردم پيرامونش جمع مى شدند، و او ايشان را موعظه مى كرد، و به توبه از گناهان دعوت مى نمود، و به | مردم پيرامونش جمع مى شدند، و او ايشان را موعظه مى كرد، و به توبه از گناهان دعوت مى نمود، و به تقوا دستور مى داد تا روزى كه كشته شد. | ||
و در قرآن كريم درباره كشته شدنش چيزى نيامده، ولى در اخبار آمده كه سبب شهادتش اين بود كه زنى زناكار در عهد او مى زيسته و پادشاه بنى اسرائيل مفتون او شد، و با او مراوده كرد. يحيى «عليه السلام»، وى را از اين كار نهى مى نمود و ملامتش مى كرد. و چون در قلب پادشاه، عظيم و محترم بود، لذا پادشاه از اطاعتش ناگزير بود. | |||
اين معنا باعث شد كه زن زانيه، نسبت به آن جناب كينه توزى كند. از آن به بعد، به پادشاه دست نمى داد، مگر بعد از آن كه سرِ يحيى را از بدنش جدا نموده، برايش هديه بفرستد. پادشاه نيز چنين كرد، آن جناب را به قتل رسانده و سرِ مقدسش را براى زن زانيه هديه فرستاد. | |||
و در بعضى از اخبار ديگر آمده كه سبب قتلش اين بود كه پادشاه عاشق برادرزاده خود شد، و مى خواست با او ازدواج كند يحيى | و در بعضى از اخبار ديگر آمده كه سبب قتلش اين بود كه پادشاه عاشق برادرزاده خود شد، و مى خواست با او ازدواج كند. يحيى «عليه السلام»، او را نهى مى كرد و مخالفت مى نمود، تا آن كه وقتى همسر برادرش، دختر را آن چنان آرايش كرد كه تمام قلب شاه را مسخر كند. با چنين وضعى، دخترش را نزد پادشاه فرستاد، و به او گفته بود كه چون خواست از تو كام بگيرد، مخالفت كن، و بگو شرطش اين است كه سرِ يحيى را برايم حاضر كنى. او نيز، بلادرنگ سرِ يحيى را از بدن جدا نموده، در طشتى طلا گذاشت، و براى دختر برادر حاضر ساخت. | ||
و در روايات، احاديث بسيارى درباره زهد و عبادت و گريه | و در روايات، احاديث بسيارى درباره زهد و عبادت و گريه او، از ترس خدا و درباره مواعظ و حكمت هاى او وارد شده. | ||
<span id='link27'><span> | <span id='link27'><span> | ||
ویرایش