۱۷٬۰۴۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
«'''أُولَئك هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ'''»: | «'''أُولَئك هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ'''»: | ||
يعنى اين طايفه، جامع بين دو صفت «كفر» و «فجور» اند. كفر كه كار قلب، و فُجُور كه كار بدنى و به معناى گناهان شنيع است. و ممكن هم هست منظور از كفر، كفران نعمت ها، و منظور از فجور، همان گناهان باشد. و اين جمله، تعريف طايفۀ دوم است، كه اهل شقاوت اند. | يعنى اين طايفه، جامع بين دو صفت «كفر» و «فجور» اند. كفر كه كار قلب، و فُجُور كه كار بدنى و به معناى گناهان شنيع است. و ممكن هم هست منظور از كفر، كفران نعمت ها، و منظور از فجور، همان گناهان باشد. و اين جمله، تعريف طايفۀ دوم است، كه اهل شقاوت اند. | ||
چيزى كه هست، در اين آيات، طايفۀ اول يعنى اهل سعادت را به مثل چنين تعريفى توصيف نكرده و اين، بدان جهت بوده كه سياق كلام و غرض اصلى، بيان حال طايفۀ دوم بوده، و مى خواسته آن طايفه را انذار و از سرانجام وخيمى كه در پيش دارند، بيم دهد. | |||
== بحث روایتی== | |||
در الدرّ المنثور است كه ابن منذر، از عكرمه روايت كرده كه در تفسير آيه «قُتِلَ الإنسَانُ مَا أكفَرَهُ» گفته: اين آيه در شأن عتبة بن ابى لهب نازل شده، كه وقتى آيه «وَ النَّجمِ إذَا هَوَى» را شنيد، گفت: من كفر مى ورزم به پروردگار «نجم»، وقتى كه فرو مى ريزد. ناگزير رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» او را نفرين كرد، و در سفرى كه به شام مى رفت، شير او را پاره كرد. | در الدرّ المنثور است كه ابن منذر، از عكرمه روايت كرده كه در تفسير آيه «قُتِلَ الإنسَانُ مَا أكفَرَهُ» گفته: اين آيه در شأن عتبة بن ابى لهب نازل شده، كه وقتى آيه «وَ النَّجمِ إذَا هَوَى» را شنيد، گفت: من كفر مى ورزم به پروردگار «نجم»، وقتى كه فرو مى ريزد. ناگزير رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» او را نفرين كرد، و در سفرى كه به شام مى رفت، شير او را پاره كرد. | ||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
و در الدرّ المنثور است كه ابوعبيد، در كتاب «فضائل» خود، از ابراهيم تيمى روايت كرده كه گفت: شخصى از ابوبكر صدّيق پرسيد: «وَ أبّاً» يعنى چه؟ در پاسخ گفت: به زير كدام آسمان و روى كدام زمين پناهنده شوم، وقتى درباره كتاب خدا چيزى بگويم كه نمى دانم. | و در الدرّ المنثور است كه ابوعبيد، در كتاب «فضائل» خود، از ابراهيم تيمى روايت كرده كه گفت: شخصى از ابوبكر صدّيق پرسيد: «وَ أبّاً» يعنى چه؟ در پاسخ گفت: به زير كدام آسمان و روى كدام زمين پناهنده شوم، وقتى درباره كتاب خدا چيزى بگويم كه نمى دانم. | ||
و نيز، در همان كتاب آمده كه سعيد بن منصور، ابن جرير، ابن سعد، عبد بن حميد، ابن منذر، ابن مردويه، بيهقى (در كتاب شعب الايمان)، خطيب و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته)، از انس روايت كرده اند كه: روزى عُمَر، آيات «فَأنبَتنَا فِيهَا حَبّاً * وَ عِنَباً وَ َقضبَاً» را، تا كلمۀ «وَ أبّاً» قرائت كرد. آنگاه گفت : همه اين ها را مى شناسيم، اما بايد ديد كلمۀ «أبّ»، به چه معنا است. آنگاه چوب دستی اى كه در دست داشت، از دست انداخت و گفت: عُمَر! بيهوده خودت را به اين در و آن در نزن، اگر تو معناى كلمۀ «أب» را ندانى چه گناهى دارى، اى مردم! برويد به دنبال كسى كه از خود قرآن، شما را به معناى آن هدايت كند، آنگاه عمل كنيد، و وقتى چيزى از كتاب خدا را نفهميديد، آن را به پروردگار كتاب واگذاريد! | و نيز، در همان كتاب آمده كه سعيد بن منصور، ابن جرير، ابن سعد، عبد بن حميد، ابن منذر، ابن مردويه، بيهقى (در كتاب شعب الايمان)، خطيب و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته)، از انس روايت كرده اند كه: روزى عُمَر، آيات «فَأنبَتنَا فِيهَا حَبّاً * وَ عِنَباً وَ َقضبَاً» را، تا كلمۀ «وَ أبّاً» قرائت كرد. آنگاه گفت: همه اين ها را مى شناسيم، اما بايد ديد كلمۀ «أبّ»، به چه معنا است. | ||
آنگاه چوب دستی اى كه در دست داشت، از دست انداخت و گفت: عُمَر! بيهوده خودت را به اين در و آن در نزن، اگر تو معناى كلمۀ «أب» را ندانى چه گناهى دارى، اى مردم! برويد به دنبال كسى كه از خود قرآن، شما را به معناى آن هدايت كند، آنگاه عمل كنيد، و وقتى چيزى از كتاب خدا را نفهميديد، آن را به پروردگار كتاب واگذاريد! | |||
و نيز، در آن كتاب آمده كه عبد بن حميد، از عبد الرحمان بن يزيد روايت كرده كه گفت: مردى از عُمَر پرسيد: معناى كلمۀ «وَ أبّاً» چيست؟ همين كه ديد حضار مجلس به دادن جواب پرداختند، شلاق خود را گرفته، به آنان حمله ور شد. | و نيز، در آن كتاب آمده كه عبد بن حميد، از عبد الرحمان بن يزيد روايت كرده كه گفت: مردى از عُمَر پرسيد: معناى كلمۀ «وَ أبّاً» چيست؟ همين كه ديد حضار مجلس به دادن جواب پرداختند، شلاق خود را گرفته، به آنان حمله ور شد. | ||
خط ۵۹: | خط ۶۱: | ||
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * | بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * | ||
إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت (۱) | إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت (۱) | ||
وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت (۲) | وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت (۲) | ||
وَ إِذَا الجِْبَالُ سُيرَت (۳) | وَ إِذَا الجِْبَالُ سُيرَت (۳) | ||
وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت (۴) | وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت (۴) | ||
وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت (۵) | وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت (۵) | ||
وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَت (۶) | وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَت (۶) | ||
وَ إِذَا النُّفُوس زُوِّجَت (۷) | وَ إِذَا النُّفُوس زُوِّجَت (۷) | ||
وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئلَت (۸) | وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئلَت (۸) | ||
بِأَى ذَنبٍ قُتِلَت (۹) | بِأَى ذَنبٍ قُتِلَت (۹) | ||
وَ إِذَا الصُحُف نُشِرَت (۱۰) | وَ إِذَا الصُحُف نُشِرَت (۱۰) | ||
وَ إِذَا السمَاءُ كُشِطت (۱۱) | وَ إِذَا السمَاءُ كُشِطت (۱۱) | ||
وَ إِذَا الجَْحِيمُ سُعِّرَت (۱۲) | وَ إِذَا الجَْحِيمُ سُعِّرَت (۱۲) | ||
وَ إِذَا الجَْنَّةُ أُزْلِفَت (۱۳) | وَ إِذَا الجَْنَّةُ أُزْلِفَت (۱۳) | ||
عَلِمَت نَفْسٌ مَّا أَحْضرَت (۱۴) | عَلِمَت نَفْسٌ مَّا أَحْضرَت (۱۴) | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۵۰: | ||
«'''وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت'''»: | «'''وَ إِذَا الْعِشارُ عُطلَت'''»: | ||
بعضى گفته اند: «عِشار»، جمع عشراء است، همچنان كه «نِفاس»، جمع نفساء - زن زائو - است. و «عشراء»، به معناى ماده شتر حامله اى است كه ده ماه از حملش گذشته باشد، و همچنان عشرائش مى نامند، تا وقتى كه بچه اش را بزايد. و چه بسا كه بعد از زائيدن هم، آن را «عشراء» بخوانند. چون چنين شترى از نفيس ترين اموال عرب به شمار مى رود. و معناى تعطيل شدن «عشراء» اين است كه در آن روز، عرب چنين مال نفيسى را رها مى كند، و هيچ چوپان و دشتبانى - كه آن را حفظ كند - بر آن نمى گمارد. و گويا در اين جمله، اشاره اى به طور كنايه به اين معنا باشد كه همين اموال نفيسى كه مردم در دنيا بر سر آن، پنجه به روى هم مى كشند، آن روز بى صاحب مى ماند. كسى نيست كه از آن ها استفاده كند، براى اين كه مردم آن روز، آن قدر به خود مشغولند كه از هيچ چيز ديگرى ياد نمى كنند. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «لِكُلّ امرِئٍ مِنهُم يَومَئِذٍ شَأنٌ يُغنِيه». | بعضى گفته اند: «عِشار»، جمع عشراء است، همچنان كه «نِفاس»، جمع نفساء - زن زائو - است. و «عشراء»، به معناى ماده شتر حامله اى است كه ده ماه از حملش گذشته باشد، و همچنان عشرائش مى نامند، تا وقتى كه بچه اش را بزايد. و چه بسا كه بعد از زائيدن هم، آن را «عشراء» بخوانند. چون چنين شترى از نفيس ترين اموال عرب به شمار مى رود. | ||
و معناى تعطيل شدن «عشراء» اين است كه در آن روز، عرب چنين مال نفيسى را رها مى كند، و هيچ چوپان و دشتبانى - كه آن را حفظ كند - بر آن نمى گمارد. و گويا در اين جمله، اشاره اى به طور كنايه به اين معنا باشد كه همين اموال نفيسى كه مردم در دنيا بر سر آن، پنجه به روى هم مى كشند، آن روز بى صاحب مى ماند. كسى نيست كه از آن ها استفاده كند، براى اين كه مردم آن روز، آن قدر به خود مشغولند كه از هيچ چيز ديگرى ياد نمى كنند. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «لِكُلّ امرِئٍ مِنهُم يَومَئِذٍ شَأنٌ يُغنِيه». | |||
«'''وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت'''»: | «'''وَ إِذَا الْوُحُوش حُشِرَت'''»: | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۶۲: | ||
و اما اين كه وحشيان بعد از محشور شدن چه وضعى دارند، و سرانجام كارشان چه مى شود، در كلام خداى تعالى و در اخبارى كه قابل اعتماد باشد، چيزى كه از اين اسرار پرده بردارد، نيامده. | و اما اين كه وحشيان بعد از محشور شدن چه وضعى دارند، و سرانجام كارشان چه مى شود، در كلام خداى تعالى و در اخبارى كه قابل اعتماد باشد، چيزى كه از اين اسرار پرده بردارد، نيامده. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۰ </center> | ||
بله، چه بسا بتوان از آيه سورۀ انعام، آن جا كه مى فرمايد: «أُمَمٌ أمثَالُكُم» و نيز آن جا كه مى فرمايد: «مَا فَرَطنَا فِى الكِتَابِ مِن شَئٍ»، پاره اى رمزها - كه فى الجمله وضع را روشن كند - استفاده نمود و آن رموز، بر اهل دقت و تدبّر پوشيده نيست. و چه بسا بعضى گفته باشند كه: محشور شدن «وحشى ها» مربوط به روز قيامت نيست، بلكه از نشانه هاى قبل از قيامت است. و منظور از آن، اين است كه قبل از قيامت (در اثر زلزله هاى پى در پى)، همه وحشى ها از بيشه خود بيرون بجهند. | بله، چه بسا بتوان از آيه سورۀ انعام، آن جا كه مى فرمايد: «أُمَمٌ أمثَالُكُم» و نيز آن جا كه مى فرمايد: «مَا فَرَطنَا فِى الكِتَابِ مِن شَئٍ»، پاره اى رمزها - كه فى الجمله وضع را روشن كند - استفاده نمود و آن رموز، بر اهل دقت و تدبّر پوشيده نيست. | ||
و چه بسا بعضى گفته باشند كه: محشور شدن «وحشى ها» مربوط به روز قيامت نيست، بلكه از نشانه هاى قبل از قيامت است. و منظور از آن، اين است كه قبل از قيامت (در اثر زلزله هاى پى در پى)، همه وحشى ها از بيشه خود بيرون بجهند. | |||
«'''وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَت'''»: | «'''وَ إِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَت'''»: | ||
خط ۱۸۸: | خط ۲۰۸: | ||
<span id='link233'><span> | <span id='link233'><span> | ||
==بحث روایتی: (رواياتى در معناى آيات گذشته) == | |||
==رواياتى در معناى آيات گذشته == | |||
در تفسير قمى، در ذيل آيه «إذَا الشَّمسُ كُوِّرَت» فرموده: يعنى خورشيد، سياه و تاريك مى شود. و در معناى آيه «وَ إذَاالنُّجُومُ انکَدَرَت» فرموده: يعنى نورش از بين مى رود. و در «وَ إذَا الجِبَالُ سُيِّرَت» فرموده: حركت مى كند؛ اين همان است كه در آيه «تَحسَبُهَا جَامِدَة وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَاب: كوه ها را جامد مى پندارى و حال آن كه مانند ابرها در حركت اند» فرمود. و در آيه «وَ إذَا العِشَارُ عُطِّلَت» فرموده :اشتران، وقتى كه همۀ خلق مُردند، بى صاحب مى مانند؛ كسى نيست شير آن ها را بدوشد. و در جملۀ «وَ إذَا البِحَارُ سُجِّرَت» فرمود: درياهايى كه پيرامون كره زمين هستند، همه آتش مى شوند. و در جملۀ «وَ إذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت» فرمود: يعنى با حورالعين تزويج مى كنند. | در تفسير قمى، در ذيل آيه «إذَا الشَّمسُ كُوِّرَت» فرموده: يعنى خورشيد، سياه و تاريك مى شود. و در معناى آيه «وَ إذَاالنُّجُومُ انکَدَرَت» فرموده: يعنى نورش از بين مى رود. و در «وَ إذَا الجِبَالُ سُيِّرَت» فرموده: حركت مى كند؛ اين همان است كه در آيه «تَحسَبُهَا جَامِدَة وَ هِىَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَاب: كوه ها را جامد مى پندارى و حال آن كه مانند ابرها در حركت اند» فرمود. و در آيه «وَ إذَا العِشَارُ عُطِّلَت» فرموده :اشتران، وقتى كه همۀ خلق مُردند، بى صاحب مى مانند؛ كسى نيست شير آن ها را بدوشد. و در جملۀ «وَ إذَا البِحَارُ سُجِّرَت» فرمود: درياهايى كه پيرامون كره زمين هستند، همه آتش مى شوند. و در جملۀ «وَ إذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت» فرمود: يعنى با حورالعين تزويج مى كنند. | ||
خط ۲۰۹: | خط ۲۲۷: | ||
==آيات ۱۵ - ۲۹ سوره تكوير == | ==آيات ۱۵ - ۲۹ سوره تكوير == | ||
فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ(۱۵) | فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ(۱۵) | ||
الجَْوَارِ الْكُنَّسِ(۱۶) | الجَْوَارِ الْكُنَّسِ(۱۶) | ||
وَ اللَّيْلِ إِذَا عَسعَس (۱۷) | وَ اللَّيْلِ إِذَا عَسعَس (۱۷) | ||
وَ | |||
إِنَّهُ لَقَوْلُ | وَ الصُبْح إِذَا تَنَفَّس (۱۸) | ||
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ(۱۹) | |||
ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ(۲۰) | ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ(۲۰) | ||
مُّطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ(۲۱) | مُّطاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ(۲۱) | ||
وَ مَا صاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ(۲۲) | وَ مَا صاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ(۲۲) | ||
وَ لَقَدْ رَءَاهُ بِالاُفُقِ المُْبِينِ(۲۳) | وَ لَقَدْ رَءَاهُ بِالاُفُقِ المُْبِينِ(۲۳) | ||
وَ مَا هُوَ عَلى الْغَيْبِ بِضنِينٍ(۲۴) | وَ مَا هُوَ عَلى الْغَيْبِ بِضنِينٍ(۲۴) | ||
وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شيْطانٍ رَّجِيمٍ(۲۵) | وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شيْطانٍ رَّجِيمٍ(۲۵) | ||
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ(۲۶) | فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ(۲۶) | ||
إِنْ هُوَ إِلّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ(۲۷) | إِنْ هُوَ إِلّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ(۲۷) | ||
لِمَن شاءَ مِنكُمْ أَن يَستَقِيمَ(۲۸) | لِمَن شاءَ مِنكُمْ أَن يَستَقِيمَ(۲۸) | ||
وَ مَا تَشاءُونَ إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ(۲۹) | وَ مَا تَشاءُونَ إِلّا أَن يَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ(۲۹) | ||
خط ۲۶۳: | خط ۲۹۵: | ||
«'''فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ * الجَْوَارِ الْكُنَّسِ'''»: | «'''فَلا أُقْسِمُ بِالخُْنَّسِ * الجَْوَارِ الْكُنَّسِ'''»: | ||
كلمۀ «خُنَّس»، جمع خانس است، همچنان كه كلمۀ «طُلَّب»، جمع طالب است و مصدر آن، «خنوس» است، كه به معناى گرفتگى و تأخّر و استتار مى آيد. و كلمه «جوارى»، جمع جاريه است، و مصدر «جَرى» به معناى سير سريع است، كه معنايى است استعاره از جريان آب | كلمۀ «خُنَّس»، جمع خانس است، همچنان كه كلمۀ «طُلَّب»، جمع طالب است و مصدر آن، «خنوس» است، كه به معناى گرفتگى و تأخّر و استتار مى آيد. و كلمه «جوارى»، جمع جاريه است، و مصدر «جَرى» به معناى سير سريع است، كه معنايى است استعاره از جريان آب . | ||
و اين كه به دنبال جملۀ «فَلَا أُقسِمُ بِالخُنَّس ...»، جملۀ «وَ اللَّيلِ إذَا عَسعَسَ * وَ الصُّبحِ إذَا تَنَفَّسَ» را آورده، اين احتمال را تأييد مى كند كه منظور از «خُنَّس وَ جَوَارِ كُنَّس» ستارگان است، يا همۀ آن ها و يا بعضى از آن ها. چيزى كه هست، چون ستارگان بعضى سيّار و بعضى ثابت اند، آن هايى كه سيار هستند، با صفاتى كه در اين آيات براى «مُقسمٌ بِهَا» آن چيزهايى كه با آن سوگند خورده آمده، مناسبت بيشترى دارد. چون از جمله صفات مقسم بها، صفت «خنوس» و «جرى» و «كنوس» را آورده، و اين صفات با وضع پنج سياره سرگردان، يعنى زحل، مشترى، مريخ، زهره و عطارد، منطبق است. زيرا اين ها در حركتشان - بر حسب آنچه ما مى بينيم - استقامت و رجعت و اقامت دارند. استقامت دارند براى اين كه حركتشان از نظر زمان شبيه هم است و رجعت دارند، چون انقباض و | و كلمۀ «كُنّس»، جمع كانس است، و مصدر «كنوس» به معناى داخل شدن وحشى هايى از قبيل آهو و طيور به درون لانه اش است. لانه اى كه براى خود اتخاذ كرده و در آن جايگزين شده. | ||
و اين كه به دنبال جملۀ «فَلَا أُقسِمُ بِالخُنَّس ...»، جملۀ «وَ اللَّيلِ إذَا عَسعَسَ * وَ الصُّبحِ إذَا تَنَفَّسَ» را آورده، اين احتمال را تأييد مى كند كه منظور از «خُنَّس وَ جَوَارِ كُنَّس» ستارگان است، يا همۀ آن ها و يا بعضى از آن ها. چيزى كه هست، چون ستارگان بعضى سيّار و بعضى ثابت اند، آن هايى كه سيار هستند، با صفاتى كه در اين آيات براى «مُقسمٌ بِهَا» آن چيزهايى كه با آن سوگند خورده آمده، مناسبت بيشترى دارد. | |||
چون از جمله صفات مقسم بها، صفت «خنوس» و «جرى» و «كنوس» را آورده، و اين صفات با وضع پنج سياره سرگردان، يعنى زحل، مشترى، مريخ، زهره و عطارد، منطبق است. زيرا اين ها در حركتشان - بر حسب آنچه ما مى بينيم - استقامت و رجعت و اقامت دارند. استقامت دارند براى اين كه حركتشان از نظر زمان شبيه هم است و رجعت دارند، چون انقباض و | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۵۶ </center> | ||
تأخّر و خنوس زمانى دارند، و اقامت دارند. چون در حركت استقامتى و رجعتى خود، زمانى توقف دارند. گويى آهوى وحشى اند كه زمانى در آشيانه خود اقامت مى كند. | تأخّر و خنوس زمانى دارند، و اقامت دارند. چون در حركت استقامتى و رجعتى خود، زمانى توقف دارند. گويى آهوى وحشى اند كه زمانى در آشيانه خود اقامت مى كند. | ||
خط ۳۲۰: | خط ۳۵۶: | ||
اين آيه، عطف است بر جملۀ «إنّهُ لَقَولُ ...»، و ردّ تهمتى است كه كفّار به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» مى زدند و او را مجنون مى خواندند. | اين آيه، عطف است بر جملۀ «إنّهُ لَقَولُ ...»، و ردّ تهمتى است كه كفّار به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» مى زدند و او را مجنون مى خواندند. | ||
و اين كه از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» به عبارت «صَاحِبُكُم | و اين كه از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» به عبارت «صَاحِبُكُم: همنشين شما» تعبير كرده، به قول آن مفسّر خواسته است تهمت كفّار را تكذيب كند، كه او را مجنون مى خوانده اند، و ساحتش را از چنين چيزهايى منزه بدارد. | ||
پس اين جمله اشاره دارد به اين كه او از اول عمرش تاكنون با شما معاشرت داشته، در بين شما بوده، و شما او را از هر كس ديگر بهتر مى شناسيد، و او را داراى كمالى از عقل، و رزانتى از رأى، و صدقى در قول يافته ايد، و كسى را كه چنين كمالاتى داشته باشد، به جنون نسبت نمى دهند. | |||
و اگر جبرئيل را به آن صفات شش گانه بستود، و چنين مدحى از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نكرد، دليل نمى شود بر اين كه جبرئيل مقامى بلندتر از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» دارد. براى اين كه زمينه گفتار اين است كه بفهماند اين قرآن، اوهام ديوانگان و القاآت شيطانى نيست؛ بلكه از طريق وحى و به وسيله چنين فرشته اى نازل شده. | |||
و خلاصه اين كه راه نزول آن، راه سالمى بوده، و حتى احتمال خيانت و خطا هم در آن نيست. زيرا فرشته وحى، صفاتى چنين و چنان دارد و در چنين زمينه اى، جاى ستودن رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نيست و اين توجيه را ديگران هم كرده اند. | |||
البته در مطاوى و لابلاى كلام خدا، صفات كريمه اى از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» ديده مى شود، كه با در نظر گرفتن آن، هيچ شكى باقى نمى ماند در اين كه آن جناب، افضل از جبرئيل و از همه ملائكه است. براى اين كه مى بينيم همه را مأمور ساخته كه براى بشر سجده و خضوع كنند. براى اين كه انسان، خليفۀ خدا در زمين است. | البته در مطاوى و لابلاى كلام خدا، صفات كريمه اى از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» ديده مى شود، كه با در نظر گرفتن آن، هيچ شكى باقى نمى ماند در اين كه آن جناب، افضل از جبرئيل و از همه ملائكه است. براى اين كه مى بينيم همه را مأمور ساخته كه براى بشر سجده و خضوع كنند. براى اين كه انسان، خليفۀ خدا در زمين است. |
ویرایش