۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۸۹: | خط ۱۸۹: | ||
==خلقت و مقدّرات الهی با مختار بودن انسان، منافات ندارد == | ==خلقت و مقدّرات الهی با مختار بودن انسان، منافات ندارد == | ||
در نتيجه، آيه شريفه، در معناى دفع دخل است. چون وقتى گفته مى شود: «مِن نُطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»، ممكن است شنونده پيش خود خيال كند كه وقتى خلقت و تقدير، از هر جهت به انسان احاطه دارد، ديگر انسان در افعال ذات و صفاتش اختيارى از خود ندارد | در نتيجه، آيه شريفه، در معناى دفع دخل است. چون وقتى گفته مى شود: «مِن نُطفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ»، ممكن است شنونده پيش خود خيال كند كه وقتى خلقت و تقدير، از هر جهت به انسان احاطه دارد، ديگر انسان در افعال ذات و صفاتش اختيارى از خود ندارد. | ||
به همين جهت، اين شبهه را با جملۀ «ثُمّ السّبِيلَ يَسَّرَهُ» دفع نموده و فرمود: خلقت و تقدير، هرچند كه خاص خدا است، ولى اين منافات ندارد با اين كه خود انسان هم، اختيار داشته باشد. و به همين خاطر صحيح باشد كه خدا هم در آنچه به او امر نموده، از ايمان و اطاعت را كه راه رسيدن يك انسان به سعادت خويش است، به او ياد دهد و از او بخواهد كه به اراده و اختيار خودش، چنين و چنان كند. پس فعلى كه از انسان سر مى زند، به اختيار خودش سر مى زند؛ ولى در عين حال، همين عمل، متعلَّق تقدير الهى نيز هست. پس انسان در آنچه مى كند، هم مختار است و هم مسؤول، هرچند كه آنچه مى كند، متعلَّق «قَدَر» هم هست. و ما پيرامون جبر و اختيار، مكرر در ذيل آياتى كه با اين مسأله تناسبى داشت، بحث كرديم. | زيرا همۀ آن ها، مقدّر و از پيش معيّن شده است. چون با تقدير، ضرورى الوجود و واجب التحقق مى شود و ديگر، اختيارى براى انسان باقى نمى ماند. پس انسان در كفر و فسقش، هيچ دخالتى ندارد. اگر فاسق مى شود، به تقدير الهى است، و اگر كافر مى شود، به تقدير اوست. و انسان، آنچه را كه خدا خواسته و امر كرده، به كرسى مى نشاند، و همين به كرسى نشاندنش نيز، به تقدير الهى است. پس ديگر نبايد او را در مورد هيچ عملى ملامت كرد، و دعوت دينى براى او كارى بيهوده است. چون «دعوت»، فرع داشتن اختيار است. وقتى او از خودش اختيارى ندارد، ديگر انبياء به چه منظورى او را دعوت كنند. | ||
به همين جهت، اين شبهه را با جملۀ «ثُمّ السّبِيلَ يَسَّرَهُ» دفع نموده و فرمود: خلقت و تقدير، هرچند كه خاص خدا است، ولى اين منافات ندارد با اين كه خود انسان هم، اختيار داشته باشد. و به همين خاطر صحيح باشد كه خدا هم در آنچه به او امر نموده، از ايمان و اطاعت را كه راه رسيدن يك انسان به سعادت خويش است، به او ياد دهد و از او بخواهد كه به اراده و اختيار خودش، چنين و چنان كند. | |||
پس فعلى كه از انسان سر مى زند، به اختيار خودش سر مى زند؛ ولى در عين حال، همين عمل، متعلَّق تقدير الهى نيز هست. پس انسان در آنچه مى كند، هم مختار است و هم مسؤول، هرچند كه آنچه مى كند، متعلَّق «قَدَر» هم هست. و ما پيرامون جبر و اختيار، مكرر در ذيل آياتى كه با اين مسأله تناسبى داشت، بحث كرديم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۹ </center> | ||
بعضى گفته اند: مراد از «تَيسير سَبيل»، اين است كه خداى تعالى، خروج انسان از شكم مادرش را آسان كرده، و معناى عبارت: «سَهَّلَ لِلإنسَانِ سَبِيلَ الخُرُوجِ مِن بَطنِ أُمّهِ» است. يعنى: راه بيرون شدن انسان مخلوق از نطفه را - كه در شكم مادر جنين شده بود - از شكم مادر آسان ساخت. | بعضى گفته اند: مراد از «تَيسير سَبيل»، اين است كه خداى تعالى، خروج انسان از شكم مادرش را آسان كرده، و معناى عبارت: «سَهَّلَ لِلإنسَانِ سَبِيلَ الخُرُوجِ مِن بَطنِ أُمّهِ» است. يعنى: راه بيرون شدن انسان مخلوق از نطفه را - كه در شكم مادر جنين شده بود - از شكم مادر آسان ساخت. | ||
خط ۱۹۸: | خط ۲۰۲: | ||
<span id='link222'><span> | <span id='link222'><span> | ||
==معنای اين كه فرمود: خدا انسان را «اقبار= دفن» كرد، چیست؟== | |||
«'''ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرَهُ'''»: | «'''ثُمَّ أَمَاتَهُ فَأَقْبرَهُ'''»: | ||
كلمۀ «أمَاتَهُ»؛ به معناى تحقق دادن به مرگ انسان است، و مراد از «إقبَار»، دفن كردن مردۀ آدمى و پوشاندنش در شكم زمين است. البته اين، بر اساس غالب است، كه عادت مردم بر آن جارى شده. و به همين جهت، «در گور كردن» را به خداى تعالى نسبت داده؛ چون او (به وسيلۀ كلاغ در داستان هابيل)، هدايتشان كرده و يا به دل ها الهام كرد كه مُردگان خود را دفن كنند. پس اين عمل با خداى تعالى نسبتى دارد، همان طور كه به خود مردم هم نسبتى دارد. | كلمۀ «أمَاتَهُ»؛ به معناى تحقق دادن به مرگ انسان است، و مراد از «إقبَار»، دفن كردن مردۀ آدمى و پوشاندنش در شكم زمين است. البته اين، بر اساس غالب است، كه عادت مردم بر آن جارى شده. و به همين جهت، «در گور كردن» را به خداى تعالى نسبت داده؛ چون او (به وسيلۀ كلاغ در داستان هابيل)، هدايتشان كرده و يا به دل ها الهام كرد كه مُردگان خود را دفن كنند. پس اين عمل با خداى تعالى نسبتى دارد، همان طور كه به خود مردم هم نسبتى دارد. |
ویرایش