گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۴۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۵: خط ۵:
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


بررسى قول به وحدت سورۀ «'''فيل و إيلاف'''» و سورۀ «'''ضحى و ألم نشرح'''»
==بررسى قول به وحدت سورۀ «فيل و إيلاف» و سورۀ «ضحى و ألم نشرح»==


اين سوره، بر قريش منّت مى گذارد كه خداى تعالى، با اين دفاعى كه از مكه كرد، شما را در انظار، مورد احترام قرار داد تا بتوانيد با امنيت كامل، بدون اين كه راهزنان متعرض شما شوند، كوچ تابستانى و زمستانى خود را به منظور تجارت انجام دهيد. آنگاه دعوتشان مى كند به توحيد و عبادت ربّ بيت.
اين سوره، بر قريش منّت مى گذارد كه خداى تعالى، با اين دفاعى كه از مكه كرد، شما را در انظار، مورد احترام قرار داد تا بتوانيد با امنيت كامل، بدون اين كه راهزنان متعرض شما شوند، كوچ تابستانى و زمستانى خود را به منظور تجارت انجام دهيد. آنگاه دعوتشان مى كند به توحيد و عبادت ربّ بيت.
خط ۱۴: خط ۱۴:
براى اين كه دليل اهل سنت، روايتى است كه مى گويد: قرآنى را كه أُبىّ بن كعب نوشته بوده، بين اين دو سوره و آن دو سوره بسم اللّه نوشته نبوده. و روايتى است از عَمرو بن ميمون ازدى كه گفته: من نماز مغرب را دنبال عُمر بن خطاب خواندم، او در ركعت اول، سورۀ تين را خواند، و در دوّم «ألم تر» و «لإيلاف قريش» را، بدون اين كه بين آن دو با گفتن بسم اللّه فاصله بيندازد.
براى اين كه دليل اهل سنت، روايتى است كه مى گويد: قرآنى را كه أُبىّ بن كعب نوشته بوده، بين اين دو سوره و آن دو سوره بسم اللّه نوشته نبوده. و روايتى است از عَمرو بن ميمون ازدى كه گفته: من نماز مغرب را دنبال عُمر بن خطاب خواندم، او در ركعت اول، سورۀ تين را خواند، و در دوّم «ألم تر» و «لإيلاف قريش» را، بدون اين كه بين آن دو با گفتن بسم اللّه فاصله بيندازد.


و بعضى از روايت اولى پاسخ داده اند به اين كه معارض است با روايتى كه گفته: «در قرآن أُبىّ بن كعب بين آن دو بسم اللّه بوده»، و از دومى پاسخ داده اند به اين كه بر فرض كه روايت درست باشد، احتمال دارد راوى حديث بسم اللّه بين آن دو را از عُمر بن خطاب نشنيده باشد، و يا عُمَر آن را آهسته خوانده باشد. علاوه بر اين، روايت مذكور معارض است با روايتى از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلّم» كه فرمود: خداى تعالى، قريش را به خاطر هفت خصلت بر ديگران برترى داد. از آن جمله فرمود: و درباره آنان سوره اى نازل شد كه در آن سوره، از احدى به جز قريش سخن نرفته است و آن، سورۀ «لايلاف قريش» است. (تا آخر حديث ). از همه اين ها گذشته، رواياتى كه دلالت بر جدايى اين دو سوره دارد، و اين كه بين آن دو بسم اللّه قرار دارد، متواتر است.
و بعضى از روايت اولى پاسخ داده اند به اين كه معارض است با روايتى كه گفته: «در قرآن أُبىّ بن كعب بين آن دو بسم اللّه بوده»، و از دومى پاسخ داده اند به اين كه بر فرض كه روايت درست باشد، احتمال دارد راوى حديث بسم اللّه بين آن دو را از عُمر بن خطاب نشنيده باشد، و يا عُمَر آن را آهسته خوانده باشد.  
 
علاوه بر اين، روايت مذكور معارض است با روايتى از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلّم» كه فرمود: خداى تعالى، قريش را به خاطر هفت خصلت بر ديگران برترى داد. از آن جمله فرمود: و درباره آنان سوره اى نازل شد كه در آن سوره، از احدى به جز قريش سخن نرفته است و آن، سورۀ «لايلاف قريش» است. (تا آخر حديث ). از همه اين ها گذشته، رواياتى كه دلالت بر جدايى اين دو سوره دارد، و اين كه بين آن دو بسم اللّه قرار دارد، متواتر است.


و اما آن هايى كه از شيعه قائل به وحدت اين دو سوره شده اند، استنادشان به روايتى است كه صاحب مجمع، آن را از ابى العبّاس، از يكى از دو امام بزرگوار امام باقر و امام صادق «عليهما السلام» نقل كرده كه فرموده: سوره «ألم تر كيف فعل ربّك بأصحاب الفيل» و سوره «لإيلاف قريش» يك سوره اند.
و اما آن هايى كه از شيعه قائل به وحدت اين دو سوره شده اند، استنادشان به روايتى است كه صاحب مجمع، آن را از ابى العبّاس، از يكى از دو امام بزرگوار امام باقر و امام صادق «عليهما السلام» نقل كرده كه فرموده: سوره «ألم تر كيف فعل ربّك بأصحاب الفيل» و سوره «لإيلاف قريش» يك سوره اند.


و نيز، روايتى است كه شيخ، در «تهذيب» به سند خود، از علاء، از زيد شحّام روايت كرده كه گفت: به امام صادق «عليه السلام» نماز صبح را اقتدا كرديم. در نمازش، در يك ركعت سورۀ «'''والضّحى '''» و سورۀ «'''ألم نشرح'''» را خواند.
و نيز، روايتى است كه شيخ، در «تهذيب» به سند خود، از علاء، از زيد شحّام روايت كرده كه گفت: به امام صادق «عليه السلام» نماز صبح را اقتدا كرديم. در نمازش، در يك ركعت سورۀ «و الضُّحى» و سورۀ «ألم نشرح» را خواند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۷ </center>
و روايت ديگرى است كه: صاحب مجمع البيان، از عياشى، از مُفضّل بن عمر، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه گفت: من از آن جناب شنيدم كه مى فرمود: در يك ركعت نماز، بين دو سوره جمع مكن، مگر سورۀ «'''والضّحى'''» و «'''ألم نشرح'''» و سورۀ «'''ألم تر كيف'''» و سورۀ «'''لإيلاف قريش'''». و محقق هم، مثل اين روايت را در كتاب معتبر، از كتاب «جامع» نوشتۀ احمد بن محمد بن ابى نصر، از مُفضّل نقل كرده.
و روايت ديگرى است كه: صاحب مجمع البيان، از عياشى، از مُفضّل بن عمر، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده كه گفت:  


* حال به وضع يك يك اين روايات مى رسيم:  
من از آن جناب شنيدم كه مى فرمود: در يك ركعت نماز، بين دو سوره جمع مكن، مگر سورۀ «و الضّحى» و «ألم نشرح» و سورۀ «ألم تر كيف» و سورۀ «لإيلاف قريش». و محقق هم، مثل اين روايت را در كتاب معتبر، از كتاب «جامع» نوشتۀ احمد بن محمد بن ابى نصر، از مُفضّل نقل كرده.
 
حال به وضع يك يك اين روايات مى رسيم:  


اما روايت ابى العبّاس، روايتى است ضعيف؛ چون در آن رفع شده. يعنى راويان وسط حديث افتاده اند.
اما روايت ابى العبّاس، روايتى است ضعيف؛ چون در آن رفع شده. يعنى راويان وسط حديث افتاده اند.


و اما روايت زيد شحّام، غير از سند تهذيب، به دو سند ديگر روايت شده. يكى باز در تهذيب است كه شيخ، به سند خود آن را از ابن مسكان، از زيد شحّام نقل كرده كه گفت: با امام صادق «عليه السلام» نماز خوانديم. در نمازش، سورۀ «'''والضّحى'''» و «'''ألم نشرح'''» را خواند. و سند روايت دوم زيد شحّام عبارت است از: ابن أبى عمير، از بعضى از راويان شيعه، از زيد شحّام كه گفت: به امامت امام صادق نماز خوانديم. در ركعت اول، سورۀ «'''والضحى'''»، و در دومى، سورۀ «'''ألم نشرح'''» را خواند.
و اما روايت زيد شحّام، غير از سند تهذيب، به دو سند ديگر روايت شده. يكى باز در تهذيب است كه شيخ، به سند خود آن را از ابن مسكان، از زيد شحّام نقل كرده كه گفت: با امام صادق «عليه السلام» نماز خوانديم. در نمازش، سورۀ «و الضّحى» و «ألم نشرح» را خواند.  
 
و سند روايت دوم زيد شحّام عبارت است از: ابن أبى عمير، از بعضى از راويان شيعه، از زيد شحّام كه گفت: به امامت امام صادق نماز خوانديم. در ركعت اول، سورۀ «و الضحى»، و در دومى، سورۀ «ألم نشرح» را خواند.


و اين روايت، يعنى صحيحۀ ابن أبى عمير صريح است در اين كه: امام دو سوره را در دو ركعت خواندند، و با وجود اين روايت ديگر ظهورى براى روايت علاء باقى نمى ماند. يعنى ديگر ظهور ندارد در اين كه هر دو سوره را در يك ركعت خوانده باشد. چون عبارت آن چنين است: «'''پس ‍ الضحى و ألم نشرح را در ركعتى خواند'''»؛ و اين مى سازد با اين كه «ضحى» را در ركعتى و «ألم نشرح» را در ركعتى خوانده باشد.  
و اين روايت، يعنى صحيحۀ ابن أبى عمير صريح است در اين كه: امام دو سوره را در دو ركعت خواندند، و با وجود اين روايت ديگر ظهورى براى روايت علاء باقى نمى ماند. يعنى ديگر ظهور ندارد در اين كه هر دو سوره را در يك ركعت خوانده باشد. چون عبارت آن چنين است: «پس الضحى و ألم نشرح را در ركعتى خواند»؛ و اين مى سازد با اين كه «ضحى» را در ركعتى و «ألم نشرح» را در ركعتى خوانده باشد.  


و امّا روايت ابن مسكان كه هيچ ظهورى در جمع بين دو سوره در يك ركعت ندارد. نه ظهور دارد و نه صراحت. (چون در آن آمده بود: پس سوره الضحى و ألم نشرح را در نماز خواند). و اما اين كه بعضى ها روايت ابن ابى عمير را حمل بر نماز نافله كرده اند، درست نيست. براى اين كه در آن عبارت «'''صلى بنا'''» آمده، كه معنايش اين است كه با ايشان نماز جماعت خوانديم، و نماز نافله را با جماعت نمى شود خواند.
و امّا روايت ابن مسكان كه هيچ ظهورى در جمع بين دو سوره در يك ركعت ندارد. نه ظهور دارد و نه صراحت. (چون در آن آمده بود: پس سوره الضحى و ألم نشرح را در نماز خواند). و اما اين كه بعضى ها روايت ابن ابى عمير را حمل بر نماز نافله كرده اند، درست نيست. براى اين كه در آن عبارت «صَلّى بِنَا» آمده، كه معنايش اين است كه با ايشان نماز جماعت خوانديم، و نماز نافله را با جماعت نمى شود خواند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۸ </center>
و امّا روايت مفضّل بن صالح - كه به آن استدلال كرده اند بر وحدت دو سوره - بر تعدد بيشتر دلالت دارد. (براى اين كه در آن آمده: در يك ركعت، بين دو سوره «'''ضحى و ألم نشرح'''»، و نيز بين دو سورۀ «'''فيل وايلاف '''» جمع مكن)، و اين صريح است در تعدد.
و امّا روايت مفضّل بن صالح - كه به آن استدلال كرده اند بر وحدت دو سوره - بر تعدد بيشتر دلالت دارد. (براى اين كه در آن آمده: در يك ركعت، بين دو سوره «ضحى و ألم نشرح»، و نيز بين دو سورۀ «فيل و ايلاف» جمع مكن)، و اين صريح است در تعدد.
 
پس حق مطلب آن است كه: اگر روایات در اين باره دلالتى داشته باشد، دلالت دارد بر اين كه جایز است دو سورۀ «ضُحى و ألم نشرح» و دو سورۀ «فيل و إيلاف» را در يك ركعت نماز واجب خواند، ولى در غير واجبات نمى توان خواند.  


پس حق مطلب آن است كه: اگر روایات در اين باره دلالتى داشته باشد، دلالت دارد بر اين كه جایز است دو سورۀ «'''ضحى و ألم نشرح'''» و دو سورۀ «'''فيل و إيلاف'''» را در يك ركعت نماز واجب خواند، ولى در غير واجبات نمى توان خواند. و مؤيّد اين دلالت، روايت راوندى است كه در كتاب الخرائج و الجرائح خود، آن را از داوود رقى، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده، و در آن آمده: همين كه فجر طلوع كرد، برخاست اذان و اقامه گفت، و مرا در طرف راست خود بپا داشت، و در ركعت اول، سورۀ حمد و سورۀ ضحى را، و در ركعت دوم، حمد و قُل هو اللّه أحد را خواند، و سپس قنوت گرفت، و سلام داد، آنگاه نشست.
و مؤيّد اين دلالت، روايت راوندى است كه در كتاب الخرائج و الجرائح خود، آن را از داوود رقى، از امام صادق «عليه السلام» نقل كرده، و در آن آمده: همين كه فجر طلوع كرد، برخاست اذان و اقامه گفت، و مرا در طرف راست خود بپا داشت، و در ركعت اول، سورۀ حمد و سورۀ ضحى را، و در ركعت دوم، حمد و قُل هو اللّه أحد را خواند، و سپس قنوت گرفت، و سلام داد، آنگاه نشست.
<span id='link438'><span>
<span id='link438'><span>
==معناى سوره ايلاف در فرض وحدت با سوره فيل و در صورت استقلال ==
==معناى سوره ايلاف در فرض وحدت با سوره فيل و در صورت استقلال ==


* «'''لإيلَافِ قُرَيْشٍ إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشتَاءِ وَ الصيْفِ'''»:
«'''لإيلَافِ قُرَيْشٍ إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشتَاءِ وَ الصيْفِ'''»:


مادۀ «'''إلف'''» - به كسرۀ همزه - كه مصدر ثلاثى مجرد و باب إفعالش ‍ «'''أيلاف'''» مى آيد، به معناى اجتماع با همبستگى و الفت است، و به قول «راغب»، اصلا الفت را به همين جهت الفت مى گويند.
مادۀ «إلف» - به كسرۀ همزه - كه مصدر ثلاثى مجرد و باب إفعالش «أيلاف» مى آيد، به معناى اجتماع با همبستگى و الفت است، و به قول «راغب»، اصلا الفت را به همين جهت الفت مى گويند.


و در صحاح اللغة آمده: وقتى گفته مى شود: «'''فلانٌ قد آلف هذا الموضع'''»، معنايش اين است كه فلانى با اين محل اُنس گرفته؛ و معناى اين كه گفته شود: «'''فلانٌ آلف غيره هذا الموضع'''» اين است كه فلانى، آن شخص ديگر را با اين محل مأنوس كرد. و گاه مى شود كه همين تعبير، يعنى «تعبير به باب إفعال» در مورد لازم نيز استعمال مى شود. مثلا گفته مى شود: «'''فلانٌ الف هذا الموضع'''» و يا «'''يألف هذا الموضع ايلافا'''». يعنى: فلانى با اين محل اُنس گرفته و يا اُنس مى گيرد.
و در صحاح اللغة آمده: وقتى گفته مى شود: «فلانٌ قد آلف هذا الموضع»، معنايش اين است كه فلانى با اين محل اُنس گرفته؛ و معناى اين كه گفته شود: «فلانٌ آلف غيره هذا الموضع» اين است كه فلانى، آن شخص ديگر را با اين محل مأنوس كرد.  


و كلمۀ «'''قريش'''»، نام عشيره و دودمان رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است كه همگى از نسل «نضر بن كنانه» اند، كه نامش قريش نيز بوده. و كلمۀ «'''رحلت'''» - همان طور كه در مجمع البيان آمده - به معناى حالتى است كه يك انسان سوار بر راحله و در حال سير دارد،
و گاه مى شود كه همين تعبير، يعنى «تعبير به باب إفعال» در مورد لازم نيز استعمال مى شود. مثلا گفته مى شود: «فلانٌ الف هذا الموضع» و يا «يألف هذا الموضع ايلافا». يعنى: فلانى با اين محل اُنس گرفته و يا اُنس مى گيرد.
 
و كلمۀ «قريش»، نام عشيره و دودمان رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است كه همگى از نسل «نضر بن كنانه» اند، كه نامش قريش نيز بوده. و كلمۀ «رحلت» - همان طور كه در مجمع البيان آمده - به معناى حالتى است كه يك انسان سوار بر راحله و در حال سير دارد، و «راحله» به معناى شترى است كه براى راه پيمايى نيرومند باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۲۹ </center>
و «'''راحله'''» به معناى شترى است كه براى راه پيمايى نيرومند باشد.
و منظور از «'''رحلت قريش'''»، مسافرت آنان از مكّه به بيرون براى تجارت است؛ و اين رحلت از مشخصات اهل اين شهر بوده. چون اين شهر در درّه اى خشك و سوزان و بى آب و علف واقع شده، كه نه زرعى در آن هست و نه ضرعى (پستان شيردارى)، ناگزير قريش زندگى را از راه تجارت مى گذارنيد، و در هر سال، دو نوبت به تجارت مى رفت. يك نوبت در زمستان كه به طرف يمن مى رفت، و نوبتى ديگر در تابستان كه به سوى شام ره مى سپرد. و با اين دو نوبت سفر كردن، زندگى خود را اداره مى نمود. و مردم يمن و شام، پاس احترام قريش را مى داشتند، زيرا خانۀ كعبه بيت الحرام در بين ايشان واقع شده بود، و به همين جهت، راهزنان و غارتگران - كه ممرّ عيشى به جز دزدى و غارت نداشتند - متعرض ايشان نمى شدند. نه سرِ راه را برايشان مى گرفتند، و نه به شهرشان حمله ور مى شدند.


و در جملۀ «'''لإيلاف قريش'''»، حرف لام در كلمۀ «'''لإيلاف'''» لام تعليل است، و فاعل در «'''إيلاف '''» خداى سبحان، و مفعول إيلاف (آن كسانى كه خدا، مردم را با ايشان مأنوس كرد) قريش اند. پس كلمۀ «'''قريش'''»، مفعول اول فعل ايلاف است، و مفعول دومش، حذف شده. چون جمله بعدى يعنى «'''إيلافهم رحلة الشتاء و الصيف'''» مى فهماند كه آن مفعول چيست، و جملۀ «'''إيلافهم ...'''» بدل از جملۀ «'''إيلاف قريش'''» است، و فاعل در «'''إيلافهم'''» نيز خداى سبحان، و مفعول اولش، ضمير جمعى است كه در ظاهر كلام آمده، و به قريش بر مى گردد، و مفعول دومش كلمۀ «'''رحلة...'''» است. و تقدير چنين است: «'''لإيلاف اللّه قريشا رحلة الشتاء و الصيف: خداى سبحان، با مرغان ابابيل آن دفاع را از خانه اش كرد، و به شما قريش اين عزت و احترام را ارزانى داشت، تا شما قريش با رحلت زمستانى و تابستانى مأنوس شويد، و امر معاشتان بگذرد'''».
و منظور از «رحلت قريش»، مسافرت آنان از مكّه به بيرون براى تجارت است؛ و اين رحلت از مشخصات اهل اين شهر بوده. چون اين شهر در درّه اى خشك و سوزان و بى آب و علف واقع شده، كه نه زرعى در آن هست و نه ضرعى (پستان شيردارى)، ناگزير قريش زندگى را از راه تجارت مى گذارنيد، و در هر سال، دو نوبت به تجارت مى رفت. يك نوبت در زمستان كه به طرف يمن مى رفت، و نوبتى ديگر در تابستان كه به سوى شام ره مى سپرد. و با اين دو نوبت سفر كردن، زندگى خود را اداره مى نمود.
 
و مردم يمن و شام، پاس احترام قريش را مى داشتند، زيرا خانۀ كعبه بيت الحرام در بين ايشان واقع شده بود، و به همين جهت، راهزنان و غارتگران - كه ممرّ عيشى به جز دزدى و غارت نداشتند - متعرض ايشان نمى شدند. نه سرِ راه را برايشان مى گرفتند، و نه به شهرشان حمله ور مى شدند.
 
و در جملۀ «لإيلاف قريش»، حرف لام در كلمۀ «لإيلاف» لام تعليل است، و فاعل در «إيلاف» خداى سبحان، و مفعول إيلاف (آن كسانى كه خدا، مردم را با ايشان مأنوس كرد) قريش اند.  
 
پس كلمۀ «قريش»، مفعول اول فعل ايلاف است، و مفعول دومش، حذف شده. چون جمله بعدى يعنى «إيلافهم رحلة الشتاء و الصيف» مى فهماند كه آن مفعول چيست، و جملۀ «إيلافهم...» بدل از جملۀ «إيلاف قريش» است، و فاعل در «إيلافهم» نيز خداى سبحان، و مفعول اولش، ضمير جمعى است كه در ظاهر كلام آمده، و به قريش بر مى گردد، و مفعول دومش كلمۀ «رحلة...» است.  
 
و تقدير چنين است: «لإيلاف اللّه قريشا رحلة الشتاء و الصيف: خداى سبحان، با مرغان ابابيل آن دفاع را از خانه اش كرد، و به شما قريش اين عزت و احترام را ارزانى داشت، تا شما قريش با رحلت زمستانى و تابستانى مأنوس شويد، و امر معاشتان بگذرد».


* «'''فَلْيَعْبُدُوا رَب هَذَا الْبَيْتِ'''»:
«'''فَلْيَعْبُدُوا رَب هَذَا الْبَيْتِ'''»:


حرف «'''فاء'''» در آغاز جملۀ «'''فليعبدوا'''» در اصطلاح ادبيات، براى اين آمده كه مطلب بويى از شرطيت را داشته. يعنى جا داشته كسى توهّم كند كه پرستش ربّ اين بيت لابد شرايطى دارد كه با بودن آن شرايط، بايد ربّ اين بيت را پرستيد، و با نبودنش نپرستند.
حرف «فاء» در آغاز جملۀ «فليعبدوا» در اصطلاح ادبيات، براى اين آمده كه مطلب بويى از شرطيت را داشته. يعنى جا داشته كسى توهّم كند كه پرستش ربّ اين بيت لابد شرايطى دارد كه با بودن آن شرايط، بايد ربّ اين بيت را پرستيد، و با نبودنش نپرستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۳۰ </center>
براى رفع اين توهّم مى فرمايد: «'''اگر در گذشته چنين كرديم و چنان شد و شما چنان بوديد و چنين شديد، كارى به گذشته نداريم. گذشته هرچه بوده، بايد امروز ربّ آن بيت را بپرستيد، كه شما را با ايام دو رحلت مأنوس كرد، و در اين وظيفه، هيچ شرطى در كار نيست'''». و يا بويى از تفصيل را داشته، يعنى جا داشته توضيح دهد در چه حالى ربّ اين بيت را بپرستند، و در چه حالى نپرستند، و اين دو حال را از يكديگر جدا كند. چون جاى چنين توهمى بوده، فرموده: نه ، تفصيلى در بين نيست، در هر حالى كه پيش بيايد، بايد ربّ اين بيت را بپرستيد. پس حرف فاء در اين آيه، نظير حرف «'''فاء'''» در آيۀ «'''و لربّك فاصبر'''» است.
براى رفع اين توهّم مى فرمايد: «اگر در گذشته چنين كرديم و چنان شد و شما چنان بوديد و چنين شديد، كارى به گذشته نداريم. گذشته هرچه بوده، بايد امروز ربّ آن بيت را بپرستيد، كه شما را با ايام دو رحلت مأنوس كرد، و در اين وظيفه، هيچ شرطى در كار نيست». و يا بويى از تفصيل را داشته، يعنى جا داشته توضيح دهد در چه حالى ربّ اين بيت را بپرستند، و در چه حالى نپرستند، و اين دو حال را از يكديگر جدا كند. چون جاى چنين توهمى بوده، فرموده: نه، تفصيلى در بين نيست، در هر حالى كه پيش بيايد، بايد ربّ اين بيت را بپرستيد. پس حرف فاء در اين آيه، نظير حرف «فاء» در آيۀ «و لربّك فاصبر» است.


و حاصل معناى آيات سه گانه اين است كه: قريش بايد ربّ اين بيت را بپرستد، به خاطر اين كه ربّ اين بيت، ايشان را با دو رحلۀ تابستانى و زمستانى مأنوس كرد، تا هم گردونۀ تجارت و زندگيشان بگردد و هم، در وطن ايمن باشند.
و حاصل معناى آيات سه گانه اين است كه: قريش بايد ربّ اين بيت را بپرستد، به خاطر اين كه ربّ اين بيت، ايشان را با دو رحلۀ تابستانى و زمستانى مأنوس كرد، تا هم گردونۀ تجارت و زندگيشان بگردد و هم، در وطن ايمن باشند.


آنچه تاكنون گفته شد، بر اين فرض بود كه سورۀ مورد بحث، جداى از سوره فيل، و سياقش مستقل از سياق آن باشد، و اما بر فرضى كه اين سوره، جزو سورۀ فيل و متمّم آن باشد، در اين فرض گفته اند: حرف «'''لام'''» در كلمۀ «'''لإيلاف '''» تعليلى و متعلق به مقدّرى است كه مقام بر آن دلالت مى كند؛ و معنايش اين است كه: اگر ما اين رفتار را با اصحاب فيل كرديم، نعمتى بود از ما به قريش، اضافه بر نعمت هايى كه بر آنان انعام كرده بوديم، و دو رحلت زمستانى و تابستانى به آنان داده بوديم. پس گويا فرموده: نعمتى به سوى نعمت ديگر به ايشان داديم، و لذا بعضى گفته اند: لام مذكور در آخر به معناى «'''إلى: به سوى'''» منجر مى شود، و اين گفته «فراء» است.
آنچه تاكنون گفته شد، بر اين فرض بود كه سورۀ مورد بحث، جداى از سوره فيل، و سياقش مستقل از سياق آن باشد، و اما بر فرضى كه اين سوره، جزو سورۀ فيل و متمّم آن باشد، در اين فرض گفته اند: حرف «لام» در كلمۀ «لإيلاف» تعليلى و متعلق به مقدّرى است كه مقام بر آن دلالت مى كند؛ و معنايش اين است كه: اگر ما اين رفتار را با اصحاب فيل كرديم، نعمتى بود از ما به قريش، اضافه بر نعمت هايى كه بر آنان انعام كرده بوديم، و دو رحلت زمستانى و تابستانى به آنان داده بوديم.  
 
پس گويا فرموده: نعمتى به سوى نعمت ديگر به ايشان داديم، و لذا بعضى گفته اند: لام مذكور در آخر به معناى «إلى: به سوى» منجر مى شود، و اين گفته «فراء» است.


و بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه: ما اين بلا را به سر اصحاب فيل آورديم تا قريش با شهر مكّه مأنوس شود و بتواند در آن شهر بماند، و يا اين كار را كرديم تا قريش را كه از ترس ابرهه از شهر گريخته بودند، دوباره به شهرشان علاقمند كنيم. لذا لشكر ابرهه را هلاك كرديم، و اين باعث شد كه قريش، بيش از پيش به مكّه و كعبه علاقمند شوند، و نيز محمّد «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» در آن جا متولد شود و سپس به عنوان رسولى بشير و نذير مبعوث گردد، ليكن اشكال در اين چند معنا، در استفادۀ آن ها از سياق است، و اين كه اين معانى از كجاى سياق بر مى آيد.
و بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه: ما اين بلا را به سر اصحاب فيل آورديم تا قريش با شهر مكّه مأنوس شود و بتواند در آن شهر بماند، و يا اين كار را كرديم تا قريش را كه از ترس ابرهه از شهر گريخته بودند، دوباره به شهرشان علاقمند كنيم. لذا لشكر ابرهه را هلاك كرديم، و اين باعث شد كه قريش، بيش از پيش به مكّه و كعبه علاقمند شوند، و نيز محمّد «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» در آن جا متولد شود و سپس به عنوان رسولى بشير و نذير مبعوث گردد، ليكن اشكال در اين چند معنا، در استفادۀ آن ها از سياق است، و اين كه اين معانى از كجاى سياق بر مى آيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۳۱ </center>
* «'''الَّذِى أَطعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ'''»:
«'''الَّذِى أَطعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ'''»:


اين آيه، اشاره است به منّت واضحى كه در إيلاف دو رحلت وجود دارد، و نعمت ظاهرى كه نمى توانند آن را انكار كنند و آن، تأمين معاش قريش و امنيّت آنان است كه در سرزمينى زندگى مى كردند كه نه نانشان تأمين بوده و نه جانشان، و نه سرزمين خرّمى بود كه ديگران بدانجا آيند، و نه جان ديگران در آن جا تأمين مى شد. پس بايد ربّى را بپرستند كه اين چنين به بهترين وجه، امورشان را تدبير نمود و او، همان «ربّ بيت» است.
اين آيه، اشاره است به منّت واضحى كه در إيلاف دو رحلت وجود دارد، و نعمت ظاهرى كه نمى توانند آن را انكار كنند و آن، تأمين معاش قريش و امنيّت آنان است كه در سرزمينى زندگى مى كردند كه نه نانشان تأمين بوده و نه جانشان، و نه سرزمين خرّمى بود كه ديگران بدانجا آيند، و نه جان ديگران در آن جا تأمين مى شد. پس بايد ربّى را بپرستند كه اين چنين به بهترين وجه، امورشان را تدبير نمود و او، همان «ربّ بيت» است.


* «'''بحث روایى'''»:
<span id='link439'><span>
<span id='link439'><span>


==روايتى درباره مفاد سوره إيلاف ==
==بحث روایتی==
* در تفسير قمى، در ذيل آيه «'''لإيلاف قريش'''» آمده كه:  
در تفسير قمى، در ذيل آيه «لإيلاف قريش» آمده كه:  


اين سوره، در بارۀ قريش نازل شده. چون معاش قريش، از دو رحلت تابستانى و زمستانى به يمن و شام تأمين مى شد. از مكّه، پوست و محصولات دريايى و كالاهايى كه در ساحل دريا پياده مى شده، از قبيل فلفل و امثال آن را بار مى كردند و به شام مى بردند. و در شام، جامه و آرد خالص و حبوبات (غلط مشهور است و صحيح آن، حبوب است كه در روايت آمده)، خريدارى مى كردند. و همين مسافرت باعث مى شد وحدت و الفتى در بينشان برقرار گردد. هر وقت به يكى از اين دو سفر دست مى زدند، يكى از بزرگان قريش را رئيس خود مى كردند، و زندگی شان از اين راه تأمين مى شد.
اين سوره، در بارۀ قريش نازل شده. چون معاش قريش، از دو رحلت تابستانى و زمستانى به يمن و شام تأمين مى شد. از مكّه، پوست و محصولات دريايى و كالاهايى كه در ساحل دريا پياده مى شده، از قبيل فلفل و امثال آن را بار مى كردند و به شام مى بردند. و در شام، جامه و آرد خالص و حبوبات (غلط مشهور است و صحيح آن، حبوب است كه در روايت آمده)، خريدارى مى كردند. و همين مسافرت باعث مى شد وحدت و الفتى در بينشان برقرار گردد. هر وقت به يكى از اين دو سفر دست مى زدند، يكى از بزرگان قريش را رئيس خود مى كردند، و زندگی شان از اين راه تأمين مى شد.


بعد از آن كه خداى تعالى، رسول گراميش را مبعوث فرمود، مردم قريش ‍ از سفر بى نياز  شدند، چون از اطراف حجاز، مردم رو به آن جناب نهاده، هم آن حضرت را زيارت مى كردند، و هم خانۀ خدا را. و لذا در اين سوره فرمود: «'''فليعبدوا ربّ هذا البيت الّذى أطعمهم من جوع'''». پس ربّ اين خانه را بپرستند، كه ايشان را از گرسنگى نجات داد، و ديگر احتياج ندارند به شام بروند، «'''و آمنهم من خوف'''». يعنى راهزنان به پاس حرمت كعبه، كارى به كار آنان ندارند.
بعد از آن كه خداى تعالى، رسول گراميش را مبعوث فرمود، مردم قريش ‍ از سفر بى نياز  شدند، چون از اطراف حجاز، مردم رو به آن جناب نهاده، هم آن حضرت را زيارت مى كردند، و هم خانۀ خدا را. و لذا در اين سوره فرمود: «فَليَعبُدُوا رَبَّ هَذَا البَيت الَّذِى أطعَمَهُم مِن جُوع». پس ربّ اين خانه را بپرستند، كه ايشان را از گرسنگى نجات داد، و ديگر احتياج ندارند به شام بروند، «وَ آمَنَهُم مِن خَوف». يعنى راهزنان به پاس حرمت كعبه، كارى به كار آنان ندارند.
 
مؤلّف: اين كه فرمود: «بعد از آن كه خداى تعالى رسول گراميش را مبعوث فرمود»، انطباقش با سياق آيات سوره روشن نيست. چون گفتيم سياق همه از داستان ابرهه و قبل از ولادت آن حضرت سخن دارد، و چه بسا اين قسمت جزو كلام امام نبوده، و مرحوم قمى، آن را از بعضى روايات ابن عبّاس استفاده كرده باشد.


مؤلّف: اين كه فرمود: «'''بعد از آن كه خداى تعالى رسول گراميش را مبعوث فرمود'''»، انطباقش با سياق آيات سوره روشن نيست. چون گفتيم سياق همه از داستان ابرهه و قبل از ولادت آن حضرت سخن دارد، و چه بسا اين قسمت جزو كلام امام نبوده، و مرحوم قمى، آن را از بعضى روايات ابن عبّاس استفاده كرده باشد.
<center>''' * * * ''' </center>
<center>''' * * * ''' </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۶۳۲ </center>
<span id='link440'><span>
<span id='link440'><span>
۱۶٬۲۶۹

ویرایش