۱۶٬۸۸۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
سوره مؤمنون | <center> «'''سوره مؤمنون'''» </center> | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه ۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه ۱ </center> | ||
<span id='link1'><span> | <span id='link1'><span> | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۹: | ||
و از همين جا، روشن مى شود كه وصف مؤمنان به اعراض از لغو، كنايه است از علو همت ايشان، و كرامت نفوسشان. | و از همين جا، روشن مى شود كه وصف مؤمنان به اعراض از لغو، كنايه است از علو همت ايشان، و كرامت نفوسشان. | ||
== | ==معنای این که فرمود: «مؤمنان، زکات را عمل می کنند»== | ||
«'''وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فَاعِلُونَ'''»: | «'''وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فَاعِلُونَ'''»: | ||
نام بردن | نام بردن «زكات» با «نماز»، قرينه است بر اين كه مقصود از زكات، همان معناى معروف (انفاق مالى) است، نه معناى لغوى آن، كه تطهير نفس از رذائل اخلاقى مى باشد. | ||
البته احتمال دارد كه معناى مصدرى آن مقصود باشد كه عبارت است از تطهير مال، نه آن مالى كه به عنوان زكات داده مى شود. براى اين كه سوره مورد بحث در مكه نازل شده، كه هنوز به زكات به معناى معروف واجب نشده بود و قبل از وجوب آن در مدينه، زكات همان معناى پاك كردن مال را مى داد. بعد از آن كه در مدينه واجب شد (به طور عَلَم بالغلبه)، اسم شد براى آن مقدار از مالى كه به عنوان زكات بيرون مى شد. | |||
با اين بيان روشن گرديد كه چرا فرمود «زكات را عمل مى كنند»، و نفرمود زكات را مى دهند. | |||
پس معنايش اين است كه: مؤمنان كسانى هستند كه انفاق مالى دارند. و اگر مراد از زكات خود مال بود، معنا نداشت آن مال را فعل متعلق به فاعل دانسته و بفرمايد: زكات را عمل مى كنند. و به همين خاطر، بعضى كه زكات را به معناى مال گرفته اند، مجبور شده اند لفظ «پرداختن» را تقدير گرفته و بگويند تقدير آيه «وَ الَّذِينَ هُم لِتَأدِيَةِ الزَّكَوةِ فَاعِلُون» است. | |||
و باز به همين جهت، بعضى ديگر ناگزير شده اند زكات را به معناى تطهير نفس از اخلاق رذيله بگيرند، تا از اشكال مذكور فرار كرده باشند. | |||
و در اين كه فرموده: | و در اين كه فرموده: «لِلزَّكَوةِ فَاعِلُون» و نفرموده: «لِلزَّكَوةِ مُؤَدُّون»، اشاره و دلالت است بر اين كه مؤمنان، به دادن زكات عنايت دارند. مثل اين كه كسى شما را امر كرده باشد به خوردن آب، در جواب بگويى: «خواهم نوشيد»، كه آن نكته عنايت را افاده نمى كند، ولى اگر بگويى «من فاعلم»، آن عنايت را مى رساند. | ||
<span id='link9'><span> | <span id='link9'><span> | ||
دادن زكات هم، از امورى است كه ايمان به خدا اقتضاى آن را دارد. چون انسان به كمال سعادت خود نمى رسد مگر آن كه در اجتماع سعادتمندى زندگى كند كه در آن، هر صاحب حقى، به حق خود مى رسد. و جامعه روى سعادت را نمى بيند مگر اين كه طبقات مختلف مردم در بهره مندى از مزاياى حيات و برخوردارى از امتعه زندگى در سطوحى نزديك به هم قرار داشته باشند. و انفاق مالى به فقراء و مساكين، از بزرگترين و قوی ترين عامل ها، براى رسيدن به اين هدف است. | |||
دادن زكات | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۱ </center> | ||
«'''وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ | «'''وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظونَ... هُمُ الْعَادُونَ'''»: | ||
كلمۀ «فُرُوج»، جمع فرج است - و به طورى كه گفته اند - به معناى عورت زن و مرد است، كه مردم از بردن نام آن ها شرم مى كنند. و «حفظ فروج»، كنايه از اجتناب از مواقعه نامشروع است، از قبيل زنا و لواط و يا جمع شدن با حيوانات و امثال آن. | |||
«'''إلاّ عَلَى أزوَاجِهِم أو مَا مَلَكَت أيمَانُهُم فَإنَّهُم غَيرُ مَلُومِين'''» - اين جمله، استثناء از حفظ فروج است. «أزواج» به معناى زنان حلال، و «مَا مَلَكَت أيمَانُهُم»، به معناى كنيزان مملوك است و معنايش اين است كه مواقعه با زنان خود و يا با كنيزان مملوك، ملامت ندارد. | |||
«''' | «'''فَمَن ابتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ العَادُون '''» - اين آيه، تفريع است بر مطالب قبل، يعنى مستثنا و مستثنا منه - و معنايش اين است كه: | ||
وقتى مقتضاى ايمان، اين شد كه به كلّى فروج خود را حفظ كنند، مگر تنها از دو طايفه از زنان. پس هر كس با غير اين دو طايفه، مساس و ارتباط پيدا كند، متجاوز از حدود خدا شناخته مى شود، حدودى كه خداى تعالى براى مؤمنان قرار داده است. | |||
در | در سابق، در ذيل آيه: «وَ لَا تَقرَبُوا الزِّنَى إنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِيلاً»، در جلد سيزدهم اين كتاب، كلامى پيرامون زنا و اين كه نوع بشرى را فاسد مى كند، مطرح كرديم. | ||
==معناى «امانت» و «عهد» و مراد از رعايت آن دو == | |||
«'''وَ الَّذِينَ هُمْ لاَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ'''»: | «'''وَ الَّذِينَ هُمْ لاَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ'''»: | ||
«امانت»، در اصل مصدر است، ولى بسيار مى شود كه به آن چيزى كه سپرده شده - چه مال و چه اسرار و امثال آن - نيز امانت مى گويند، و در آيه شريفه هم، مقصود همان است. و اگر آن را به صيغه جمع آورده، شايد براى آن باشد كه دلالت بر همه اقسام امانت ها كه در بين مردم داير است، بكند. | |||
و چه بسا گفته باشند: امانات، شامل تمامى تكاليف الهى كه در بشر به وديعه سپرده شده و نيز شامل اعضاء و جوارح و قواى بشر مى شود - كه بايد در كارهايى كه مايه رضاى خدا است، به كار بست - و نيز شامل هر نعمت و مالى است كه به آدمى داده شده، ولى اين احتمال از نظر لفظ خالى از بُعد نيست، هرچند كه از نظر تجزيه و تحليل معنا، عموميت دادن آن صحيح مى باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۲ </center> | ||
صيغه | كلمه «عهد» بر حسب عرف و اصطلاح شرع، به معناى آن چيزى است كه انسان با صيغه عهد، ملتزم به آن شده باشد، مانند نذر و سوگند. و ممكن است منظور از آن، مطلق تكليف هايى باشد كه متوجه به مؤمنان شده. چون در قرآن، ايمان مؤمن را «عهد» و «ميثاق» او ناميده است. و همچنين تكاليفى را كه متوجه آنان كرده، عهد خوانده و فرموده: «أوَ كُلّمَا عَاهَدُوا عَهداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنهُم». | ||
و نيز فرموده: «وَ لَقَد كَانُوا عَاهَدُوا اللّهَ مِن قَبلُ لَا يُوَلُّونَ الأَدبَار». و شايد به جهت همين كه اين معنا مورد نظر بوده، كلمۀ عهد را مفرد آورد، چون تمامى تكاليف را يك عهد و يك ايمان شامل مى شود. | |||
و | كلمه «رعايت» به معناى حفظ است. و بعضى گفته اند: اصل اين كلمه، به معناى محافظت از حيوانات است، يا به اين كه آن ها را غذا دهند. غذايى كه حافظ حيات آن ها باشد، و يا به اين كه از خطر دشمن و درنده نگاه بدارند و آنگاه در مطلق حفظ استعمال شده است. | ||
و بعيد نيست كه عكس اين مطلب به ذهن نزديكتر باشد. يعنى كلمه مورد بحث، در اصل، به معناى مطلق حفظ بوده و سپس در خصوص حفظ حيوانات استعمال شده باشد. | |||
و كوتاه سخن اين كه: آيه مورد | و كوتاه سخن اين كه: آيه مورد بحث، مؤمنان را به حفظ امانت و خيانت نكردن به آن و حفظ عهد و نشكستن آن، توصيف مى كند. و حق ايمان هم، همين است كه مؤمن را به رعايت عهد و امانت وادار سازد. چون در ايمان، معناى سكون و استقرار و اطمينان نهفته. وقتى انسان كسى را امين دانست و يقين كرد كه هرگز خيانت ننموده، پيمان نمى شكند، قهرا دلش بر آنچه يقين يافته، مستقر و ساكن و مطمئن مى شود و ديگر تزلزلى به خود راه نمى دهد. | ||
«'''وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى | «'''وَ الَّذِينَ هُمْ عَلى صَلَوَاتهِمْ يُحَافِظونَ'''»: | ||
«صلوات»، جمع «صلوة: نماز» است. و اين كه فرموده: نماز را محافظت مى كنند، خود قرينه اين است كه مراد محافظت از عدد آن است. پس | «صلوات»، جمع «صلوة: نماز» است. و اين كه فرموده: نماز را محافظت مى كنند، خود قرينه اين است كه مراد محافظت از عدد آن است. پس مؤمنان محافظت دارند كه يكى از نمازهايشان فوت نشود و دائما مراقب آنند. حق ايمان هم همين است، كه مؤمنان را به چنين مراقبتى بخواند. | ||
و به همين | و به همين جهت، كلمۀ «صلوة» را در اين جا با صيغه جمع آورده، و در جملۀ «فِى صَلَاتِهِم خَاشِعُون»، مفرد. براى اين كه خشوع در جنس نماز، به طور مساوى شامل همه است، و ديگر لازم نيست كه جمع آورده شود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۳ </center> | ||
«'''أُولَئك هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْس هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ'''»: | «'''أُولَئك هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْس هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ'''»: | ||
كلمۀ «فردوس»، به معناى بالاى بهشت است، كه معناى آن و پاره اى از خصوصياتش، در ذيل آيه: «كَانَت لَهُم جَنَّاتُ الفِردَوسِ نُزُلاً» گذشت. | |||
و جملۀ «الَّذِينَ يَرِثُونَ...»، بيان كلمۀ «وَارِثُون» است، و «وراثت مؤمنان فردوس را»، به معناى اين است كه «فردوس» براى مؤمنان، باقى و هميشگى است. چرا كه اين احتمال مى رفت كه ديگران هم با مؤمنان شركت داشته باشند، و يا اصلا غير مؤمنان، صاحب آن شوند، بعد از آن ها، خداوند آن را به ايشان اختصاص داده و منتقل نموده است. | |||
در روايات هم آمده كه: براى هر انسانى در بهشت، منزلى و در آتش منزلى است، و چون كسى بميرد و داخل آتش شود، سهم بهشت او را به ارث به اهل بهشت مى دهند، كه إن شاء اللّه، به زودى در بحث روايى، آن را خواهى خواند. | |||
<span id='link11'><span> | <span id='link11'><span> | ||
== | ==بحث روايی: (روایاتی ذیل آیات گذشته)== | ||
در تفسير | در تفسير قمى، در ذيل آيه: «الَّذِينَ هُم فِى صَلَاتِهِم خَاشِعُون» مى گويد: امام فرمود: «خشوع» در نماز، اين است كه چشم به زير بيندازى و همه توجهت به نماز باشد. | ||
مؤلف: در سابق گذشت كه گفتيم چشم به زير انداختن و توجه به | مؤلف: در سابق گذشت كه گفتيم چشم به زير انداختن و توجه به نماز، از لوازم خشوع است. پس تعريفى كه امام فرموده، تعريف به لازمۀ معنا است، و نظير آن، روايتى است كه الدرالمنثور، از عده اى از صاحبان جوامع حديث، از على «عليه السلام» آورده كه فرموده: «خشوع»، آن است كه در نمازت به اين طرف و آن طرف نگاه نكنى، كه اين نيز، تعريف به لازمۀ معنا است. | ||
و در | و در كافى، به سند خود، از مسمع بن عبدالملك، از ابى عبداللّه «عليه السلام» روايت كرده كه فرموده: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرموده: هر كسى كه خشوع ظاهرى او بيش از خشوع قلبى اش باشد، نزد ما منافق است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴ </center> | ||
مؤلف: در الدرالمنثور، از عده اى از صاحبان جوامع حديث، از ابى الدرداء، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» روايت آورده كه همين معنا را افاده مى كند و عبارت آن، اين است كه: به خدا پناه ببريد از خشوع نفاق. پرسيدند: خشوع نفاق چيست؟ فرمود: اين كه ظاهر بدن خاشع ديده شود، ولى در قلب خشوعى نباشد. | |||
و در مجمع | و در مجمع البيان، در ذيل آيه شريفه گفته است: روايت شده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» مردى را ديد كه در حال نماز با ريشش بازى مى كرد. فرمود: بدانيد كه اگر اين مرد در دلش خاشع بود، بدنش هم خاشع مى شد. | ||
و نيز در همان كتاب گفته : روايت شده كه رسول خدا | و نيز در همان كتاب گفته: روايت شده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» در نمازش چشم به سوى آسمان بلند مى كرد، همين كه اين آيه نازل شد، از آن به بعد، سر به زير مى انداخت و چشم به زمين مى دوخت. | ||
مؤلف : اين دو روايت را الدرالمنثور | مؤلف: اين دو روايت را الدرالمنثور هم، از جمعى از نويسندگان، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» روايت كرده، و در معناى خشوع، روايات بسيارى ديگر هم هست. | ||
<span id='link12'><span> | <span id='link12'><span> | ||
==رواياتى در معناى اعراض از لغو و حفظ فرج == | ==رواياتى در معناى اعراض از لغو و حفظ فرج == | ||
و در ارشاد | و در ارشاد مفيد، در كلامى از اميرالمؤمنين «عليه السلام» آورده كه فرموده: هر سخنى كه ذكر خدا در آن نباشد، لغو است. | ||
و در مجمع | و در مجمع البيان، در ذيل آيه: «وَ الَّذِينَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضُون» مى گويد: از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده اند كه فرمود: اگر شخصى به تو ناسزايى گفت و يا تهمتى زد كه در تو نيست، براى خدا از او اعراض كن. | ||
و در روايتى ديگر آمده كه مقصود از | و در روايتى ديگر آمده كه: مقصود از آن، غنا و ملاهى است. | ||
مؤلف: مطالبى كه در دو روايت مجمع البيان آمده، از قبيل ذكر بعضى از مصاديق است و آنچه در روايت ارشاد آمده، از باب عموميت دادن و تحليل معنا است. | مؤلف: مطالبى كه در دو روايت مجمع البيان آمده، از قبيل ذكر بعضى از مصاديق است و آنچه در روايت ارشاد آمده، از باب عموميت دادن و تحليل معنا است. | ||
و در | و در خصال، از جعفر بن محمّد، از پدرش، از آباء گرامى اش «عليهم السلام» روايت كرده كه اميرالمؤمنين «عليه السلام» فرموده: فرج ها، به يكى از سه طريق حلال مى شوند. يكى نكاح به ميراث، و يكى نكاح بدون ميراث، و يكى نكاح به ملك يمين. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۵ </center> | ||
و در | و در كافى، به سند خود، از اسحاق بن ابى ساره روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، از آن (يعنى از متعه) پرسيدم. فرمود: حلال است، ولى زنهار كه صيغه مكن، مگر زن عفيف را كه خداى عزوجل مى فرمايد: «وَ الَّذِينَ هُم لِفُرُوجِهِم حَافِظُون». پس فرج خود را در جايى كه ايمن از پولت نيستى، مگذار. | ||
بيانى در | ==بيانى در باره مشروعیت ازدواج موقت، در اسلام== | ||
مؤلف: در اين حديث، معناى «حفظ»، به حدّى تعميم داده شده كه شامل ترك ازدواج با غيرعفيفه هم شده است، و اين دو روايت، به طورى كه ملاحظه مى فرماييد، «متعه» را نكاح و ازدواج خوانده است و از نظر روايات بى شمارى، مطلب همين طور است، و مبناى فقه امامان اهل بيت «عليهم السلام» هم، بر همين است. | |||
در اصطلاح قرآن كريم و در عهد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هم، مطلب از اين قرار است. زيرا بعد از ملك يمين (كنيز)، ديگر بيش از دو نوع نكاح باقى نمى ماند. يكى نكاح زناشويى و ديگرى زنا. زنا را كه خداى تعالى حرام كرده و در حرمتش، آيات بسيارى از سوره هاى مكى و مدنى - مانند: «فرقان» و «إسراء» كه مكّى هستند، و «نور» و «ممتحنه» كه مدنى مى باشند - تأكيد شديد نموده. | |||
و سپس در سوره «نساء» و «مائده»، آن را «سفاح» خوانده و حرام كرده. و در سوره «اعراف» و «عنكبوت» و «يوسف» كه مكى هستند و سوره «نحل» و «بقره» و «نور»، كه يا هر سه و يا دو تاى آخر مدنى هستند، آن را فحشاء ناميده، و مرتكبش را مذمت كرده. | |||
و | و در سوره «اعراف» و «انعام» و «إسراء» و «نحل» و «عنكبوت» و «شورى» و «نجم»، كه از سور مكى هستند، و در سوره «نساء» و «نور» و «احزاب» و «طلاق»، كه مدنى مى باشند، آن را فاحشه خوانده و از آن نهى فرموده. و نيز به طور كنايه، در آيه «فَمَنِ ابتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ العَادُون» از آيات مورد بحث و نظير آن در سوره «معارج»، از آن نهى كرده. | ||
و از همان اول بعثت معروف بوده كه | و از همان اول بعثت معروف بوده كه اسلام، شراب و زنا را حرام مى كند، چنان كه در سيره ابن هشام آمده و ما روايت آن را در بحث روايتى، در ذيل آيه: «إنَّمَا الخَمرُ وَ المَيسِرُ...»، در سوره «مائده»، در جلد ششم اين كتاب، ايراد نموديم. | ||
با اين | با اين حال، اگر چنانچه تمتع ازدواج نباشد و زن متعه، همسر مشروع آدمى نباشد، بايد آنان زناكار باشند، و اين به ضرورت ثابت است كه عقد تمتع، در مكه، قبل از هجرت مورد عمل بوده و همچنين در مدينه، بعد از هجرت، فى الجمله به آن عمل مى كردند، و لازمۀ زنا بودن آن، اين است كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، اين زنا را به مقتضاى ضرورتى حلال كرده باشد. | ||
ویرایش