۱۶٬۸۸۰
ویرایش
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
<span id='link167'><span> | <span id='link167'><span> | ||
== | ==بیان طعنه ها و افترائات كفار باره قرآن كريم، به رسول خدا «ص» == | ||
«'''وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا إِفْكٌ افْترَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ...'''»: | «'''وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا إِفْكٌ افْترَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ ءَاخَرُونَ...'''»: | ||
در اين | در اين آيه، با اين كه مى توانست بفرمايد: «وَ قَالُوا»، چون قبلا در آيه: «وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً» ذكر كفار به ميان آمده بود، فرمود: «قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا» و اين، براى اشاره به اين معنا بود كه بفهماند گويندگان اين حرف ها، كفار عرب اند، نه مطلق مشركان. | ||
و مشاراليه به اشاره | و مشاراليه به اشاره «هَذَا»، قرآن كريم است، و اگر به اشاره اكتفاء نموده، نام و يا اوصاف آن را ذكر نكردند، منظورشان اهانت و پايين آوردن قدر و منزلت قرآن بوده. | ||
كلمۀ «إفك»، به معناى كلامى است كه از وجهۀ اصلى اش، منحرف شده باشد، و مراد كفار از «افك» بودن قرآن، اين است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، آن را از پيش خود درست كرده، و آن را به خدا نسبت داده. | |||
و سياق | و سياق آيات، از اشاره به اين معنا خالی نيست كه مراد از «قَومٌ آخَرُون»، بعضى از اهل كتاب است. در روايات هم آمده كه «قوم آخرين»، عبارت بودند از: «عداس»، مولاى حُوَيطب بن عبدالعُزّى، و «يسار»، مولاى علاء بن حضرمى، و «جبر»، مولاى عامر، كه هر سه از اهل كتاب بودند و تورات مى خواندند. بعد از آن كه مسلمان شدند، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» با ايشان پيمان بست. در نتيجه كفار، اين حرف ها را زدند، كه اين چند نفر هم، او را در اين افتراء كمك كردند. | ||
«''' | «'''فَقَد جَاءُو ظُلماً وَ زُوراً'''» - در مجمع البيان گفته: كلمۀ «جَاءَ» و كلمۀ «أتَى»، چه بسا مى شود كه معناى «فَعَلَ: كرد» را مى دهد، و به همين جهت مانند «فعل»، متعدى استعمال می شود. در نتيجه معناى آيه، اين مى شود كه: كفار، ظلم كردند و دروغ گفتند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۴۹ </center> | ||
بعضى ديگر گفته اند: | بعضى ديگر گفته اند: كلمۀ «ظُلماً» به وسيلۀ «جَاءَ»، منصوب نشده، بلكه به خاطر حذف حرف جر بوده، و تقدير كلام «فَقَد جَاءُوا بِظُلمٍ» بوده. | ||
و | بعضى ديگر گفته اند: كلمۀ مذكور، حال است، و تقدير كلام: «فَقَد جَاءُوا ظَالِمِين: آمدند در حالى كه از ستمكاران بودند»، بوده. ولى اين حرف، بسيار سخيف و بى پايه است. | ||
و نيز در مجمع البيان است كه: اگر گفته شود كه چرا در پاسخشان به همين كلام كوتاه اكتفا كرده؟ | |||
و كوتاه سخن | در جواب مى گوييم: چون در سابق با كفار تحدّى كرده بود، كه اگر درباره قرآن شك داريد، نظيرش را بياوريد، و چون از آوردن نظير آن عاجز شدند، لذا در اين جا، به همين مقدار اكتفاء فرمود. چون فقط مى خواست متنبه شان كند به عجز و ناتوانی شان. | ||
ولى گويا جواب از اين سخن كفار، «إن هَذَا إلّا إفكٌ افتَرَيهُ»، و از اين كه گفتند: «أسَاطِيرُ الأوَّلِين اكتَتَبَهَا»، جملۀ «قُل أنزَلَهُ الَّذِى يَعلَمُ السِّرَّ...» است، كه به زودى اين معنا را روشن مى كنيم، و جمله اى كه صاحب مجمع آن را جواب پنداشته، يعنى جمله: «فَقَد جَاءُوا ظُلماً وَ زُوراً»، جواب نيست، بلكه صرفا ردّ كلام كفار است، كه در معناى ردّ كلام خصم است با سند، و سندش، همان آيات تحدّى است. | |||
و كوتاه سخن اين كه: معناى آيه چنين است: كسانى كه از عرب كفر ورزيدند، گفتند اين قرآن، نيست مگر كلامى منحرف از وجهه اى كه بايد داشته باشد. چون كلام خود محمّد است كه به خدا نسبتش داده، و در اين افتراء جمعى از اهل كتاب نيز، او را كمك كرده اند، و اين اعراب كافر، با اين سخن خود، ظلم و دروغى مرتكب شدند. | |||
«'''وَ قَالُوا أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ اكتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكرَةً وَ أَصِيلاً'''»: | «'''وَ قَالُوا أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ اكتَتَبَهَا فَهِىَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكرَةً وَ أَصِيلاً'''»: | ||
كلمۀ «أساطِير»، جمع «اُسطُوره» است، كه به معناى «خبر نوشته شده» است، ولى بيشتر در اخبار خرافى استعمال مى شود. | |||
و كلمۀ «اكتتاب»، به معناى كتابت و نوشتن است، و اگر نوشتن را به آن جناب نسبت داده اند، با اين كه مى دانستند آن حضرت نوشتن را نمى داند، از باب مجاز، و يا از اين باب است كه به درخواست او، ديگران نوشته باشند. همچنان كه امير مى گويد: من به فلانى چنين و چنان نوشتم، با اين كه مُنشى او، به دستور او نوشته است. به شهادت اين كه دنبالش گفتند: «فَهِىَ تُملَى عَلَيهِ بُكرَةً وَ أصِيلاً: پس اين قرآن، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۵۰ </center> | ||
صبح و شام بر او املاء مى | صبح و شام بر او املاء مى شود». چون اگر خودش نويسنده آن بود، ديگر املاء معنا نداشت. | ||
بعضى ديگر از مفسران گفته اند: اصلا كلمۀ «اكتتاب»، به معناى استكتاب است. يعنى اين كه از كسى بخواهد برايش بنويسد. | |||
كلمۀ «املاء»، به معناى القاى كلام است به مخاطب به عين لفظ، تا آن را حفظ و از بر كند. و يا براى نويسنده، تا آن را بنويسد. و مراد از «املاء» در آيه شريفه، معناى اول است. چون از سياق «اكتَتَبَهَا فَهِىَ تُملَى عَلَيه» اين معنا بهتر استفاده مى شود. زيرا كه «اكتتاب»، با يكبار نوشتن حاصل مى شود، ولى ظاهر «املاء»، القاى تدريجى و مستمر است. | |||
پس به نظر كفار، «قرآن»، مجموعه نوشته اى بوده نزد آن حضرت، كه ديگران، پشت سرِ هم، برايش مى خوانده اند، و او حفظ مى شده و براى مردم مى خوانده. | |||
دو كلمۀ «بُكرَة و أصيل»، به معناى صبح و شام است، و اين كنايه از وقتى است بعد از وقتى ديگر، و خلاصه پشت سرِ هم است. | |||
بعضى از مفسران گفته اند: مراد «اول روز»، و قبل از بيرون شدن مردم از خانه ها، و «آخر روز»، بعد از برگشت مردم به خانه ها است. و اين، كنايه است از اين كه اين املاء، مخفيانه و دور از نظر مردم صورت مى گرفته. | |||
پس آيه | اين آيه، به منزله تفسيرى است براى آيه قبل. گويا كفار كلام سابق خود را كه گفتند «قرآن، افك و افتراء به خدا است و قومى او را كمك مى كنند»، توضيح مى دهند، كه آن قوم، اساطير قديمى را برايش مى نويسند و سپس به قدرى املاء مى كنند تا حفظ شود. آنگاه به عنوان كلام خدا براى مردمش مى خواند. | ||
پس آيه شريفه، تمامی اش كلام كفار است، نه اين كه به قول بعضى از مفسران، جملۀ «اكتَتَبَهَا فَهِىَ تُملَى عَلَيه» تا آخر آن، به عنوان پرسش انكارى خدا از اساطير الاولين باشد و قبل از آن از كفار. چون اين معنا با سياق درست در نمى آيد. | |||
<span id='link168'><span> | <span id='link168'><span> | ||
==تقرير و تبيين جوابى كه خداى تعالى به كفار داده == | ==تقرير و تبيين جوابى كه خداى تعالى به كفار داده == | ||
«'''قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السرَّ فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً'''»: | «'''قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السرَّ فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَّحِيماً'''»: |
ویرایش