گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۸: خط ۱۴۸:
<span id='link96'><span>
<span id='link96'><span>


==داستان عياش بن ابى ربيعه و نزول آيه ای درباره او ==
==داستان نزول آیه ای در باره «عياش بن ابى ربيعه» ==
و در مجمع البيان از كلبى نقل كرده كه گفت آيه ((و من الناس من يقول ...((، درباره عياش بن ابى ربيعه مخزومى نازل شد، و جريان چنين بود كه وى مسلمان شد و از ترس خاندانش قبل از آنكه رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) مهاجرت كند به مدينه هجرت نمود، مادرش اسماء دختر مخرمه بن ابى جندل تميمى سوگند خورد كه هرگز غذا و آبى نخورد، و سر خود را نشويد، و هرگز در زير سقف قرار نگيرد تا وى به نزدش برگردد، وقتى دو پسر ديگرش كه از شوهر ديگر داشت ، يعنى ابوجهل و حارث ، پسران هشام از جريان خبردار شدند، و جزع و بى تابى مادر را ديدند سوار شدند، و به تعقيب او رفتند، تا به مدينه رسيدند، و در مدينه برادر را ديده ، داستان مادر را بدو گفتند، عياش زير بار نمى رفت، تا در آخر از برادران پيمان محكم گرفت كه به دين او كارى نداشته باشند، آنگاه با برادران روانه مكه شد، از سوى ديگر مادرش ‍ اعتصاب غذا را تا سه روز بيشتر ادامه نداد، و بعد از سه روز غذا خورد، و آب نوشيد.
و در مجمع البيان، از كلبى نقل كرده كه گفت: آيه «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ...»، درباره عياش بن ابى ربيعه مخزومى نازل شد. و جريان چنين بود كه:


و اما عياش همين كه از مدينه بيرون آمد برادران او را گرفته و دستها و پاهايش رامحكم بستند، و سپس هر يك صد تازيانه به او زدند، كه بايد از دين محمد بيزارى جويى ، عياش از شدت ناراحتى بيزارى جست ، و آنچه كه نبايد بگويد گفت : پس آيه شريفه نازل شد، از آن دو برادر حارث بيشتر از ابوجهل به عياش بدرفتارى كرد، و عياش سوگند خورد كه هرگاه او را در جايى خارج از حرم مكه گير بياورد گردنش را بزند
وى، مسلمان شد و از ترس خاندانش، قبل از آن كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» مهاجرت كند، به مدينه هجرت نمود. مادرش، اسماء دختر مخرمه بن ابى جندل تميمى سوگند خورد كه هرگز غذا و آبى نخورد، و سر خود را نشويد، و هرگز در زير سقف قرار نگيرد، تا وى به نزدش برگردد.
و چون وارد مكه شدند، چند روزى بيشتر نگذشت ، كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و مؤمنين به مدينه مهاجرت كردند، عياش ‍ نيز مهاجرت نموده اسلامش نيكو گشت ،


بعد از او حارث بن هشام برادر مادرى او نيز مسلمان شد، و به مدينه هجرت كرد، و با رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) بيعت بر اسلام نمود، در آن هنگام عياش در مدينه نبود و از مسلمان شدن برادرش آگهى نداشت ، تصادفا روزى او را در بيرون آبادى قبا، بديد، پس بى درنگ گردنش را زد، مردم گفتند چرا يك مسلمان را كشتى ؟ او مسلمان شده بود، عياش گفت : ((انا لله و انا اليه راجعون ((، و گريه كنان نزد رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم)
وقتى دو پسر ديگرش، كه از شوهر ديگر داشت، يعنى ابوجهل و حارث، پسران هشام از جريان خبردار شدند، و جزع و بیتابى مادر را ديدند، سوار شدند و به تعقيب او رفتند، تا به مدينه رسيدند، و در مدينه برادر را ديده، داستان مادر را بدو گفتند. عياش، زير بار نمى رفت، تا در آخر از برادران پيمان محكم گرفت كه به دين او كارى نداشته باشند. آنگاه با برادران روانه مكه شد. از سوى ديگر، مادرش اعتصاب غذا را تا سه روز بيشتر ادامه نداد، و بعد از سه روز غذا خورد، و آب نوشيد.
 
و اما عياش، همين كه از مدينه بيرون آمد، برادران او را گرفته و دست ها و پاهايش را محكم بستند، و سپس هر يك، صد تازيانه به او زدند، كه بايد از دين محمد بيزارى جويى. عياش از شدت ناراحتى، بيزارى جست و آنچه كه نبايد بگويد، گفت. پس آيه شريفه نازل شد.
 
از آن دو برادر، «حارث»، بيشتر از «ابوجهل»، به عياش بدرفتارى كرد، و عياش سوگند خورد كه هرگاه او را در جايى خارج از حرم مكه گير بياورد، گردنش را بزند.
 
و چون وارد مكه شدند، چند روزى بيشتر نگذشت، كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و مؤمنان به مدينه مهاجرت كردند. عياش نيز، مهاجرت نموده، اسلامش نيكو گشت.
 
بعد از او، «حارث بن هشام»، برادر مادرى او نيز مسلمان شد و به مدينه هجرت كرد، و با رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بيعت بر اسلام نمود. در آن هنگام، عياش در مدينه نبود و از مسلمان شدن برادرش آگهى نداشت. تصادفا روزى او را در بيرون آبادى «قبا» بديد، پس بى درنگ گردنش را زد. مردم گفتند: چرا يك مسلمان را كشتى، او مسلمان شده بود؟ عياش گفت: «إنَّا لله وَ إنَّا إلَيهِ رَاجِعُون»، و گريه كنان نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» رفت،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۶۳ </center>
رفت ، و جريان را باز گفت ، درباره كار او اين آيه نازل شد: ((و ما كان لمومن ان يقتل مومنا الا خطا...((.
و جريان را باز گفت. درباره كار او، اين آيه نازل شد: «وَ مَا كَانَ لِمُؤمِنٍ أن يَقتُلَ مُؤمِناً إلّا خَطَأً...».


مؤلف: خواننده عزيز توجه دارد كه چگونه روايت در شاءن نزول آيات مورد بحث اختلاف دارد، و ما قبلا گفتيم كه آنچه از سياق آيات بر مى آيد اين است كه : اين سوره تمامش در مكه نازل شده است.
مؤلف: خواننده عزيز توجه دارد كه چگونه روايت در شأن نزول آيات مورد بحث اختلاف دارد، و ما قبلا گفتيم كه آنچه از سياق آيات بر مى آيد، اين است كه: اين سوره، تمامش در مكه نازل شده است.
<span id='link97'><span>
<span id='link97'><span>


۱۷٬۰۶۹

ویرایش