۱۶٬۹۲۲
ویرایش
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==ديدگاه دنياپرستان: تمناى داشتن ثروتى چون ثروت قارون == | ==ديدگاه دنياپرستان: تمناى داشتن ثروتى چون ثروت قارون == | ||
«'''فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فى زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا | «'''فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فى زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا يَا لَيْت لَنَا مِثْلَ مَا أُوتىَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍ عَظِيمٍ'''»: | ||
كلمۀ «حظ»، به معناى بهره آدمى از سعادت و بخت است. | كلمۀ «حظ»، به معناى بهره آدمى از سعادت و بخت است. | ||
«''' | «'''الَّذِينَ يُرِيدُونَ الحَيَوةَ الدُّنيَا'''» - يعنى كسانى كه زندگانى دنيا را هدف نهايى و يگانه غايت مساعى خويش مى دانند، و غايتى ديگر وراى آن نمى بينند. و خلاصه از آخرت غافل و جاهل اند، و نمى دانند كه خدا در آخرت چه ثواب ها براى بندگان خود فراهم كرده. آيه «فَأعرَضَ عَن مَن تَوَلّى عَن ذِكرِنَا وَ لَم يُرِد إلّا الحَيَوةَ الدُّنيَا ذَلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ» نيز به اين معنا تصريح دارد. و به همين جهت، اموال قارون را سعادتى عظيم شمردند، بدون اين كه قيد و شرطى در كلام خود بياورند. گفتند: اى كاش ما هم مى داشتيم آنچه را كه قارون دارد، چون او حظّى عظيم، و سعادتى بزرگ دارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۱۷ </center> | ||
«'''وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكمْ ثَوَاب اللَّهِ خَيرٌ لِّمَنْ | «'''وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكمْ ثَوَاب اللَّهِ خَيرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ...'''»: | ||
كلمۀ «وَيل»، به معناى هلاكت است، كه در موارد نفرين به هلاكت و نيز انزجار از هرچه خوشايند نيست، استعمال مى شود، و در آيه مورد بحث، انزجار از آرزويى است كه دنياطلبان آن را آرزو كردند. | |||
گويندگان اين حرف مؤمنان بنى اسرائيل بوده اند، كه به خدا علم داشتند، و خطابشان در اين سخن بر همان نادان هايى است كه آرزو كردند: اى كاش آنچه قارون دارد، آنان نيز مى داشتند، و آن را سعادتى عظيم، آن هم بدون قيد و شرط پنداشتند، و مقصودشان از اين سخن اين بوده كه ثواب خدا، كه مخصوص اشخاصى است كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند، بهتر است از آنچه قارون دارد. پس اگر ايمان دارند و صالح هستند، آرزوى آن ثواب ها كنند، نه آنچه كه قارون دارد. | |||
و | «'''وَ لَا يُلَقَّيهَا إلّا الصَّابِرُون'''» - كلمۀ «يُلَقَّاهَا»، مضارع مجهول از مصدر «تلقيه» است، كه به معناى فهماندن است، همچنان كه «تلقى» به معناى فهميدن و گرفتن است. و ضمير «ها» - به طورى كه گفته اند - به «كلمه» بر مى گردد، كه از سياق آيه استفاده مى شود، هرچند كه لفظ «كلمه» قبلا در آيه نيامده و معناى آيه اين است: اين كلمه را - كه گفتيم: ثواب خدا براى آنان كه ايمان آورده و عمل صالح كنند، بهتر است، نمى فهمند مگر كسانى كه صابر باشند. | ||
و صابران كسانى هستند كه در هنگام شدائد و نيز در برابر | و بعضى ديگر از مفسران گفته اند: ضمير مذكور به سيره يا طريقه بر مى گردد، - كه آن نيز از مفهوم آيه استفاده مى شود - و معنايش اين است كه: طريقه يا سيره ايمان و عمل صالح را كسى نمى فهمد، و يا موفق به عمل به آن نمى گردد، مگر صابران. | ||
و «صابران»، كسانى هستند كه در هنگام شدائد و نيز در برابر اطاعت ها و همچنين ترك گناهان خويشتندار باشند. و وجه اين كه تنها اين دسته مى توانند به ثواب خدا برسند و اين كلمه، يا سيره و يا طريقه را بفهمند، اين است كه: تصديق به بهتر بودن ثواب آخرت از حظّ دنيوى - كه قهرا مستلزم داشتن ايمان و عمل صالح است كه آن دو نيز ملازم با ترك بسيارى از هواها و محروميت از بسيارى از مشتهيات هستند - محقق نمى شود، مگر براى كسانى كه صفت صبر دارند، و مى توانند تلخى مخالفت طبع و سركوبى نفس اماره را تحمل كنند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۱۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۱۸ </center> | ||
«'''فخَسفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الاَرْض ...'''»: | «'''فخَسفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الاَرْض ...'''»: | ||
دو ضمير | دو ضمير «بِهِ» و «بِدَارِهِ» به قارون بر مى گردد، و چون «خسف» و فرو بردن قارون و خانه اش در زمين، متفرع بر بغى و طغيان او بود، «فاء» تفريع بر سرّ اين جمله آمد. | ||
«''' | «'''فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ الله وَ مَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِين'''» - كلمۀ «فِئَة» به معناى جماعتى متمايل به هم است، و در كلمۀ «يَنصُرُونَهُ» و كلمه «مُنتَصِرِين» در اين آيه، معناى منع و امتناع نهفته است و حاصل معنا اين است كه: | ||
قارون، هيچ جماعتى نداشت كه او را از عذاب شدن منع كنند، و خودش هم از ممتنعين نبود، كه زير بار عذاب نرود، و اين درست بر خلاف پندارى بود كه يك عمر در سر مى پرورانيد، و خيال مى كرد كه آن عامل كه ثروت و خير را به سويش جلب نموده و شر را از او دفع مى كرد، حول و قوت خودش و جمعيت و خدم و حشمش بود، كه آن ها را هم به علم خود كسب كرده بود، ولى نه آن جمعش نگهش داشت، و نه آن قوت و نيرويش از عذاب خدا نجاتش بخشيد، و معلوم شد كه آنچه داشته، خدا به او داده بود. | |||
بنابراين، حرف «فاء» در جملۀ «فَمَا كَانَ»، تفريع اين جمله را بر جملۀ «فَخَسَفنَا بِهِ...» مى رساند، و چنين معنا مى دهد كه ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم. پس برايش روشن شد بطلان آنچه ادعا مى كرد، و مى گفت من خودم مستحق اين ثروت هستم، و حاجتى به خدا ندارم، و اين نبوغ علمى و نيروى خودم است كه جلب خير و رفع ضرر از من مى كند. | |||
<span id='link70'><span> | <span id='link70'><span> | ||
ویرایش